مادر امام سجاد (ع) یکی از جهات زندگانی امام سجاد (ع) است که جای سؤال و بگو مگو دارد که آیا شهربانو دختر یزدگرد سوم ساسانی بوده و یا اینکه مادر ایشان، دختر یا بانوی اسیری از اشرافِ اسیران ایرانی بوده است، بدون تعیین اینکه دختر یزدگرد سوم ساسانی باشد. در این زمینه مرحوم استاد «شهید مطهری» در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» بحثی را طرح کرده است. چون موضوع مادر امام زین‌العابدین (ع) دستاویز شبهه‌ای شده بود که احیاناً بعضی از ایرانی‌های ناسیونالیست یا ملی‌گرا با تعصب این را پذیرفته‌اند که چون مادر امام زین‌العابدین (ع) دختر یزدگرد سوم ساسانی، ایرانی و فارس بود به همین خاطر ایرانی‌ها با زیرکی مذهبی از اسلام را انتخاب کرده‌اند که گرایشی به این بانوی ایرانی داشته باشد و این موجب شده است که این‌ها گرایش به مذهب تشیع اثنی عشری پیدا کرده‌اند. در کنار ایرانی‌های متعصبِ ناسیونالیست برخی از مستشرقین و خاورشناسان و متعصبین اهل سنت از قبیل دکتر «احمد امین مصری» صاحب کتاب‌های فجر الاسلام، ضحی الاسلام و ظهیرالاسلام، برای متهم کردن تشیع که این مذهب، دینی و عقیدتی و اسلامی خالص نیست این مسئله را بیان کرده است. استاد مطهری پاسخ به این شبهه را یک‌بار به‌صورت پاسخ نقضی ایراد کرده‌اند به اینکه اگر بنا بود که ایرانیان به علت گرایش به مادر امام زین‌العابدین (ع) که دختر پادشاه ایرانی بوده است شیعه شده باشند بنابراین پیش از این یا هم‌زمان با این، لازم بود که اموی و از پیروان و هواخواهان بنی‌امیه شوند؛ چون در میان خلفای بنی‌امیه مادر ولید بن یزید بن عبدالملک، ایرانی بود. اگر درباره مادر امام سجاد (ع) شبهه یا اختلاف تاریخی در کار باشد درباره مادر ایرانی ولید بن یزید بن عبدالملک، اختلافی نیست و می‌بینید که هیچ ایرانی چنین گرایشی ندارد؛ این دلیل، بر بطلان چنین سخنی است.

 

شهید مطهری در مقام استدلال حَلّی یک‌بار از راه روایات وارد شده‌اند که عمده خبری که در این زمینه وجود دارد به شخصی به نام عمر بن شمر می‌رسد و این شخص در کتاب‌های رجال تضعیف شده است؛ بنابراین خبری که سند آن منتهی به این شخص شود خبر ضعیفی بوده و قابل اعتنا نیست. شهید مطهری بحث سندی کرده و به اینکه مادر امام سجاد (ع)، شهربانو دختر یزدگرد سوم ساسانی آخرین پادشاه ایرانی بوده، ثابت نیست.

 

پیش از ایشان دکتر «سید جعفر شهیدی» به این مطلب پرداخته است. ایشان در ایام تحصیل در نجف اشرف گویا مبتلا به بیماری سل شده بود و برای معالجه به تهران آمده بود. دکتر شهیدی ایام نقاهت یعنی گذران دوران پس از بیماری را در تهران مانده بود و در تعطیلی تابستان متوجه شده بود که عده زیادی از مردم از طرف سه راه ورامین به جایی به عنوان «مقام بی‌بی شهربانو» یا «کوی بی‌بی شهربانو» و یا دقیق‌تر «کوه بی‌بی شهربانو» می‌روند. در دامنه این کوه یا نزدیکی‌های قله، مقامی ساخته و ادعا شده به اینکه شهربانو مادر امام زین‌العابدین (ع) در کربلا حاضر بود؛ پس از شهادت امام حسین (ع) که طبعاً موقعیت اسیر گیری خاندان امام حسین (ع) پیش آمده است، این خانم دست به دعا برمی‌دارد که: «خدایا من یک‌بار به دست همین اعراب اسیر شده‌ام بار دیگر برای من مپسند که اسیر شوم.» بعد از دعا شهربانو خود را به فرع رودخانه فرات که در کربلا بوده می‌اندازد، دشمنان که آمده‌اند ایشان را بگیرند شهربانو به زیر آب رفته و خداوند او را نجات می‌دهد و به طور طی الارض و اعجاز آمیز خداوند او را به ایران و به این کوه رسانده است. مردم تا آمده‌اند ببینند که این بانو کیست که با چادر سر از شکاف کوه برآورده است؟ او مجدداً از این جهت ناراحت می‌شود که مردم دور او را می‌گیرند و شهرت پیدا می‌کند؛ به این جهت مجدداً دعا می‌کند که غایب شود و شکاف کوه، دهان باز می‌کند و به شکاف کوه رفته و دفن می‌شود. قسمتی از چادر او در لای شکاف کوه باقی می‌ماند و مردم آنجا را به عنوان محل دفن شهربانو تلقی کرده، آنجا مقامی می‌سازند و محل زیارت و زیارتگاه می‌شود. دکتر شهیدی وقتی که این وضعیت را ملاحظه می‌کند با مراجعه به منابع تاریخی می‌بیند که مسئله معرکه آرا است؛ یعنی مجموع صورت‌ها و شعبه‌های اختلاف در این باره به چهل صورت می‌رسد. از صورت‌های مختلف نام آن بانو تا زمان اسارت که آیا اسارت در زمان خلیفه دوم بوده یا در زمان خلیفه سوم بوده است؟ در اینجا قول سومی نیز وجود دارد که در زمان خلافت حضرت علی (ع)، عامل ایشان بر بحرین به باقی مانده خاندان خسرو پرویز ساسانی آخرین پادشاه سلسله ایرانی، دست یافته و این دو بانو را که دختران یزدگرد بودند را خدمت حضرت علی (ع) فرستاد و ایشان بلکه بنابراین نقل اسیران سه دختر بوده‌اند یکی از دخترها را به امام حسن (ع)، دیگری را به امام حسین (ع) و سومی را به محمد بن ابی بکر می‌دهد. محمد بن ابی بکر پنج یا شش سال از حسنین کوچک‌تر بود، گرچه فرزند خلیفه اول بود ولی در دامان امیرالمؤمنین (ع) بزرگ شد. مادر محمد بن ابی بکر، اسماء بنت عمیس خثعمی بود و اسماء پیش از ابوبکر، همسر جعفر طیار، برادر امیرالمؤمنین (ع) بود که در سال نهم هجرت در جنگ موته شهید شد. بعد ابوبکر همسر اسماء بنت عمیس شد و محمد بن ابی بکر در شروع حجه الوداعِ پیامبر (ص) در میقاتِ مسجد شجره در بیرون مدینه به طرف مکه، به دنیا آمد. بعد از فوت ابوبکر حدود دو سال و نیم بعد اسماء بنت عمیس با امیرالمؤمنین (ع) ازدواج کرد. لذا محمد فرزند ابی بکر در خانه امیرالمؤمنین (ع) بزرگ شد و امیرالمؤمنین (ع) با او معامله فرزند می‌کرد و دختر سوم یزدگرد را به او واگذار کرد. فرزندان محمدبن ابی بکر از جمله «قاسم بن محمد بن ابی بکر» که یکی از فقهای هشت گانه مدینه بود پسرخاله امام زین‌العابدین (ع) شمرده می‌شود. دکتر شهیدی در اثر کثرت وجوه اختلاف، بدون اینکه بخواهد مثل شهید مطهری بحث روایی کند به روش تاریخی رجوع می‌کند و می‌گوید: گزارش‌های تاریخی اضطرابِ غیر قابل جمع دارد پس با این وجوه اختلاف نمی‌شود نتیجه قابل اعتمادی گرفت.

 

بحث مرحوم دکتر شهیدی سر از کتابی در آورد که در چاپ‌های اولیه به نام «چراغ تابناک در دنیای تاریک» بود و منظور ایشان این بود که امام سجاد (ع) چراغ تابناک در دوران تاریکی بوده است. بعدها با تجدید نظر و اضافاتی مخصوصاً بعد از پیروزی انقلاب این کتاب به نام زندگانی علی بن الحسین (ع) منتشر شد و همچنان منتشر می‌شود. مرحوم شهید مطهری که پس از دکتر شهیدی وارد این موضوع شده بود به روش حوزوی و بحث روایی سر از این درآورد که به‌صورت اجمال و سربسته اینکه مادر امام زین‌العابدین (ع) اشراف زاده ایرانی بوده است با همین روایات به دست می‌آید؛ اما تفصیل اینکه مادر امام سجاد (ع) شهربانو دختر یزدگرد سوم ساسانی باشد نه؛ به این تفصیل ثابت نمی‌شود. این را هم متذکر شوم که مرحوم شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران هیچ اشاره‌ای به بحث دکتر شهیدی نداشته است و معلوم نیست چرا اشاره نکرده‌اند.

 

من آن ایام که دو سخن را هم سخن دکتر شهیدی در چراغ تابناک در دنیای تاریک و هم سخن استاد شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را پس از انتشار دیدم، به‌صورت یک مقاله عربی درآوردم و این مقاله بعدها در برخی از مجلات عربی منتشر شد؛ اما وقتی در کتاب موسوعه التاریخ الاسلامی به این بحث رسیدم بیشتر روی این مسئله متمرکز شدم. این بحث را از نظر تاریخی به دوران خلافت خلیفه دوم نسبت می‌دهند. شروع جنگ‌های اعراب مسلمان با ایرانیان در سال ۱۷ هجری است و شروع آن از عراق بوده است؛ عراق در دست ساسانیان بود و مسلمانان به تیسفون (مدائن) نزدیک بغداد یعنی مرکز پادشاهی سلسله ساسانیان رسیده بودند. بغداد را هم بنابر نقل‌هایی می‌گویند که یکی از مجموعه هفت قریه یا هفت روستایی بوده که زمانی که عرب‌های مسلمان این‌ها را فتح کردند نام آن‌ها را مدائن گذاشتند. مدائن جمع مدینه اشاره دارد به اینکه این‌ها ۷ قطعه شهرک بوده است و الا اسم آن‌ها از نظر سلسله پادشاهان ساسانی، تیسفون بود. البته تیسفون کلمه فارسی نیست بلکه کلمه رومی است؛ چون در جنگ‌های ایران و روم یکی از بیشترین پیشرفت‌هایی که ایرانیان در این دست به دست شدن مرزها داشتند، شهرک رومی به نام تیسفون بود و چون این شهرک به دست ایرانی‌ها افتاد، در کنار رود دجله شهری ساختند و به عنوان پایتخت خود برگزیدند و این را به نام شهر رومی فتح شده نامیدند که اشاره‌ای به پیشرفت هایشان بر امپراتوری رومی است. فتح تیسفون یا مدائن به وسیله مسلمانان در سال ۱۸ یا ۱۷ قمری انجام گرفت. در یک نقل است که دختران یزدگرد به دست مسلمانان اسیر و به مدینه برده شدند. نقل دیگر زمان خلیفه سوم است و نقل سوم که قبلاً اشاره شد در زمان خلافت ظاهری امیرالمؤمنین (ع) است؛ بنابراین در کتاب خود زمانی که به اولین فتوحات عرب‌های مسلمان در عراق و تیسفون رسیدم لازم بود موضع‌گیری خود را نسبت به این خبر بیان کنم؛ لذا اینجا تحقیق من گام به گام منتهی به این شد که خبر به اسارت گرفتن دختران یزدگرد در فتوحات اولیه مسلمانان در ایران و تیسفون و فرار یزدگرد سوم از تیسفون به داخل ایران و در زمان خلافت خلیفه دوم، قرائن صدقی ندارد. بلکه به عکس، قرائن کذب آن به قدری است که هیچ اعتمادی بر این خبر نمی‌ماند؛ بنابراین موقعیت بعدی عصر خلیفه سوم عثمان شد، اینجا دیدم که قرائن صدق به مقدار کافی است، به این شرح که؛ یزدگرد توانسته بود برای سومین و آخرین بار سربازهای پراکنده ساسانی را دور خود جمع کند، مسلمانان در تعقیب او بودند و در اطراف خراسان بزرگ با همدیگر درگیر شدند، در این درگیری مجدداً همراهان یزدگرد سوم متلاشی شدند از جمله خانواده یزدگرد همراه او بودند. یزدگرد خود را نجات داد و به آسیابانی پناهنده شد و چون لباسِ جواهرنشان پوشیده بود آسیابان به او طمع کرد و او را از بین برد. تعبیر در تاریخ‌های فارسی این است: «به دست آسیابانی پلید کشته شد.» دو دختر یزدگرد به نام‌های شهربانو و شاه زنان به دست عرب‌های مسلمان اسیر و به مدینه به نزد خلیفه سوم فرستاده شدند. خلیفه سوم حدوداً ۱۲ سال خلافت کرد. شورش‌ها در شش ساله اولیه خلافت او شروع نشده بود بلکه از اوایل نیمه دوم شورش‌ها آغاز شد. هم‌زمان با این دوره، دختران یزدگرد به مدینه آورده شدند. گویا به نظر عثمان رسیده بود که مناسب‌ترین جایی که می‌توان این‌ها را حواله کرد منزل حضرت علی و دو فرزند ایشان حسنین (ع) است. شاید به نظر خلیفه سوم رسیده بوده که سرسلسله جنبان شورش علیه او، خاندان امیرالمؤمنین علی (ع) است و خلیفه سوم می‌خواست مثلاً حق‌السکوتی داده باشد تا آن‌ها آرام شوند. البته این در حد مظنّه تحلیلی است. شهربانو از آنِ امام حسین (ع) و شاه زنان از آنِ امام حسن مجتبی (ع) شد. اینجا یکی از روایاتی که از طُرُق ما نقل شده روایتی است که مرحوم «شیخ صدوق» در کتاب عیون اخبارالرضا از امام رضا (ع) نقل می‌کند و این نه تنها قرائن کذبی ندارد بلکه قرائن صدق آن خوب و قوی است که این دو خواهر در زمان واحدی سر زا رفتند با این تفاوت که شاه زنان، همسر امام حسن مجتبی (ع) در حین زایمان پیش از اینکه فرزندی به دنیا بیاورد سر زا رفت؛ اما خواهرش شهربانو، همسر امام حسین (ع) در همان زمان یا نزدیک به همان زمان بعد از اینکه امام زین‌العابدین (ع) را به دنیا آورد، بعد از زایمان از دنیا رفته است. هر دو در مدینه وفات یافتند و در بقیع دفن شدند؛ گرچه قبر آن‌ها در بقیع مشخص نیست.

 

ازدواج حسنین (ع) با این دو خواهر در مدینه و در زمان خلافت عثمان بوده است؛ اما سر زا رفتنشان حدود شش سال بعد از اسارت و ازدواجشان با حسنین (ع)، در اوایل خلافت امیرالمؤمنین (ع) در وقتی که طلحه و زبیر و عایشه علیه امیرالمؤمنین (ع) از مکه به جنوب عراق یعنی شهر بصره رفته بودند، رخ داد.

 

طلحه، زبیر و عایشه در بصره علیه امیرالمؤمنین (ع) پرچم مخالفت برافراشتند و امیرالمؤمنین (ع) مجبور شد بعد از اینکه به مقدار کافی سعی کرده بود که این‌ها سر به شورش و تمرد برندارند و نشده بود و امیرالمؤمنین (ع) نتوانسته بود که این‌ها را سر جا نگه دارد، لذا ناچار شد برای رویارویی با این‌ها از مدینه به جنوب عراق یعنی بصره برود. حضرت علی (ع) در نیمه ماه جمادی بصره را فتح کرد و بر لشگریان جمع آوری شده طلحه و زبیر و عایشه غالب شد. برای جنگ جمل عده‌ای همراه حضرت علی (ع) از مدینه حرکت کرده بودند اما زیاد نبودند؛ حدود ۶۰۰ نفر از انصار با حضرت آمده بودند که عده‌ای هم از مهاجرین بودند؛ اما لشگر حضرت علی (ع) عمدتاً آن ۱۰ هزار نفری بودند که به استمداد امیرالمؤمنین علی (ع) و مخصوصاً امام حسن (ع) از کوفه به بصره وارد شده بودند و امیرالمؤمنین (ع) با ۱۰ هزار نفر توانسته بود بر ۲۰ هزار نفر لشگر طلحه و زبیر چیره و پیروز شود. هم‌زمان با ورود حضرت علی (ع) به شهر بصره پیکی از مدینه به بصره می‌رسد و امیرالمؤمنین و حسنین (ع) را باخبر می‌کند که دو همسر حسنین در مدینه سر زا رفته‌اند؛ با همان فرقی که عرض کردم. فرزند ذکوری از شهربانو برای امام حسین (ع) به دنیا آمد و لذا امیرالمؤمنین (ع) نام خود را بر او می‌نهد و می‌شود علی بن الحسین (ع). اینجا می‌بینیم که مرحوم کلینی در اصول کافی نقل می‌کند که «ابوالاسود دوئلی» بیت شعری را به این مناسبت سروده است: «و ان ولیدا بین کسری و هاشم لأکرم من نیطت علیه التمائم» کسری عربی شده لفظ خسرو است و خسرو در فارسی به معنی شاه است؛ خسروان ساسانی یعنی شاهان ساسانی. البته این آخرین شاه ساسانی خسرو یزدگر سوم است. معنای شعر این است: «فرزندی که در میانه دو طائفه خسروان ساسانی و بنی هاشم یعنی امام حسین (ع) به دنیا آمده است بهترین فرزندی است که نشانه‌های کوچکی بر او آویزان کرده باشند.»

 

تمائم جمع تمیمه است که در فارسی به آن کوجی گربه می‌گویند و غالبا مردم برای دفع چشم و نظر بر بچه هایشان آویزان می‌کنند. البته اینجا منظور این نیست که حتما بنی هاشم از این‌ها برای دفع چشم و نظر استفاده کرده باشند؛ کنایه از فرزند و کودک است. چون این وضعیت در میان عرب‌ها شایع بوده است. ابوالاسود دوئلی کاتب فرماندار بصره است یا کاتب فرماندار هم جنوب عراق و هم جنوب ایران. چون فتوحات جنوب ایران از نظر اداری تابع بصره و نیم دیگر تابع کوفه بود. به همین خاطر می‌بینیم نعمان بن بشیر انصاری قبل از اینکه ابن زیاد وارد کوفه شود امارت ری را به عمر بن سعد می‌دهد. این به این خاطر است که امارت ری یا امارت این نیمه ایران تابع مرکزیت کوفه بوده لذا حاکم کوفه که اداره آن قسمت در دست او بوده این را به عمر بن سعد واگذار می‌کند و بعد هم ابن زیاد متولی این کار می‌شود.

 

نیمه جنوبی ایران تابع بصره بوده و ابوالاسود دوئلی میرزا بنویس حاکم بصره بود. البته ابوالاسود دوئلی قبل از جنگ از دست دیگر بصریانی که با طلحه و زبیر بودند می‌گریزد و خود را به رکاب علی (ع) می‌رساند و بعد از جنگ وقتی که امیرالمؤمنین (ع) پسرعموی خود عبدالله بن عباس را والی بصره قرار می‌دهد ابوالاسود دوئلی مجدداً کاتب عبدالله بن عباس می‌شود. سؤالی که مطرح می‌شود این است که ابوالاسود، بصری است چه ارتباطی به میلاد امام زین‌العابدین (ع) دارد؟ جواب این است که تاریخ ولادت آن حضرت متعلق به زمان پیروزی امیرالمؤمنین (ع) در جنگ بصره است و ابوالاسود دوئلی در آنجا حاضر است و لذا آن شعر را می‌سراید. این رخداد متعلق به سال ۳۶ هجری است نه سال ۳۸ هجری. ولی متأسفانه آن شهرتی که در غفلتی مشهور شده است که ولادت امام زین‌العابدین (ع) را سال ۳۸ هجری در مدینه می‌نویسند، در حالی که سال ۳۸ هجری امیرالمؤمنین و حسنین (ع) در مدینه نبودند بلکه اوایل سال ۳۶ هجری امیرالمؤمنین (ع) بعد از خلیفه سوم گرفتار فتنه طلحه و زبیر شد و تا حدود جمادی در نیمه سال ۳۸ هجری، ایشان در بصره جنگ بصره را تمام کردند، از بصره به کوفه آمدند و در اوایل ماه رجب به کوفه وارد شدند. حضرت علی (ع) در کوفه دستور دادند که خانواده خود و حسنین را از مدینه به کوفه منتقل کنند. در تتمه سال ۳۶، سال ۳۷ و ۳۸ هجری امیرالمؤمنین (ع) و خانواده‌اش در کوفه بودند؛ بنابراین چطور می‌شود که مادر امام زین‌العابدین (ع) در مدینه به تنهایی مانده باشد و اصلاً با این فاصله زمانی چگونه ایشان به دنیا آمده باشد؟ مگر اینکه مثلاً حرف‌های بی‌منطقی بزنیم که امام زین‌العابدین (ع) در شکم مادر دو یا سه سال مانده باشد؛ که وجهی ندارد. متأسفانه شروع اشتباه مشهور از مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد است؛ ایشان آورده است که: «امام سجاد (ع) در مدینه در سال ۳۸ هجری به دنیا آمد.» یعنی از یک طرف محل ولادت را مدینه انتخاب کرده و این درست است ولی سال ولادت را سالی انتخاب کرده و دیگران هم با حسن نظری که به شیخ مفید به عنوان شیخ طائفه داشته، سخن ایشان را قبول کردند؛ در صورتی که مبتلای به چنین چالش تاریخی شایان توجه و مهمی می‌شویم.

 

اما ریشه شعر ابوالاسود دوئلی در کتاب اغانی ابوالفرج اصفهانی است که شخصی قبل از امام زین‌العابدین (ع)، نظیر ایشان که طرف پدری آن عرب و پدر مادری‌اش غیر عرب و فارس است، از بنی ظالم از شعبه‌های بنی تمیم بوده است. صاحب این شعر پدر این شخص، زنی از ایرانیان به همسری انتخاب کرده بود به همین خاطر بعضی از عرب‌ها سربه سر او می‌گذاشتند، این آقا در مقام جواب به آن‌ها دو بیت شعر دارد؛ این شعر در پاورقی کتاب الانوار البهیه مرحوم محدث قمی هم آمده است شعر این است: «الیس ولید بین کسری و ظالم بأکرم من نیطت علیه التمائم» آیا زاده‌ای که در میانه بنی ظالم فرعِ بنی تمیم و خسروان ساسانی اینجا کنایه‌اش از خود خسروان نیست کنایه‌اش از فارسیان است؛ کسانی که خسروان، پادشاهان آن‌ها باشند که فارسیان باشند آیا این فرزند خوبی نیست؟ این تعبیر را ابوالاسود دوئلی در بصره از آن شخص دریافت کرده و با تغییر مختصری بر امام زین‌العابدین (ع) تطبیق کرده است. این وجهِ این است که این تک بیت شعر است؛ یعنی آدم طبعاً توجه می‌کند که این تک بیت اینجا چه‌کار می‌کند آیا نباید قصیده‌ای در کار باشد که این یک بیت از آن قصیده باشد؟ جواب این است که نخیر؛ این تک بیت باقی مانده از آن دو بیت شعری است که از آن شخص مانده و تنها وجه قابل توجیه همین صورت است که عرض کردم و در غیر این صورت وجهی پیدا نمی‌کند.

 

تتمه این بحث این است که پس امام زین‌العابدین (ع) مادرِ در قید حیاتی نداشته است؛ لذا آن خبری که نقل می‌شود که «امام سجاد (ع) با مادر خود بر سر سفره‌ای نمی‌نشست و از او پرسیدند که چرا؟ و حضرت فرمودند که من می‌ترسم که دستم به لقمه‌ای سبقت جوید که چشم مادرم بر او سبقت کرده است.» این منظور مادر حقیقی ایشان نیست؛ بلکه دایه آن حضرت است، بانویی است که آن حضرت را حضانت کرده و پرورش داده است.

 

پس تاریخ ولادت امام زین‌العابدین (ع) از پنجم شعبان بنابر نظر مشهور به ۱۵ ماه جمادی‌الاولی و ایام فتح بصره در جنگ جمل برمی‌گردد و برخلاف مشهور که می‌گویند امام زین‌العابدین (ع) جدش امام علی (ع) را دو سال از ۳۸ تا ۴۰ هجری درک کرده، در صورت جدید ایشان چهار سال جدشان را درک کرده‌اند.

 

منبع: پایگاه کرب و بلا