هیچ جا مثل خیبر، مهدی را آنقدر زیر فشار و خسته ندیدم. خبر شهادتها، پشت سر هم میآمد. خبر عقبنشینیها، شکسته شدن خط خودی. با هر خبری که میرسید، انگار صورت مهدی گر میگرفت. با این حال سعی میکرد، ظاهرش نشان ندهد. گاهی میشد که خبر شهادت کسی را در جمع به او بدهند و مهدی لبخند بزند که «خدا رو شکر. به تکلیفش عمل کرد.» ادای تکلیف، کلمهای بود که از زبان مهدی نمیافتاد.
بارها پیش میآمد که خودش با یک پیشنهاد یا طرح عملیاتی، مخالف بود ولی چون دستور از بالا رسیده بود، نه تنها انجامش میداد، بلکه بقیه را هم تشویق میکرد، همین کار را کنند و از طرح، دفاع میکرد. حرفش هم که برای بچّهها حجّت بود. کافی بود لب تر کند، کسی راجع به دستورش چون و چرا نمیکرد، پس آن دستور انجام میشد. مهدی داشت انجام تکلیف میکرد؛ در همهی روزها و ماههایی که در جبهه بود، اصلاً در همهی لحظات زندگیاش.
منبع: کتاب «تو که آن بالا نشستی»؛ مهدی زین الدین – انتشارات روایت فتح
به نقل از: حسین مغازهای
پاسخ دهید