چون نوبت قتال به سلطان دین رسید

افغان اهل بیت ، به عرش برین رسید

 

غوغای “الوداع” و هیاهوی “الفراق

از چار سوی ، بر فلک هفتمین رسید

 

چون هیچ کس نبود که گیرد رکاب او

بر کف رکاب ، خواهر وی ، دل غمین رسید

 

پس حلقِ خشک و چِشم تر و نقد جان به کف

با تیغ کینه جوی به میدان کین رسید

 

کُشت آن قَدَر ز کوفی و شامی که در مصاف

بر جانش ، آفرین ز جهان آفرین رسید

 

مهلت عدو نداد که نوشد کفی ز آب

لب تشنه ، بی مُعین ، لبِ آبِ مَعین رسید

 

بنشست بس که تیر سه پهلو به سینه اش

او را هزار همدم و پهلو نشین رسید

 

چون یاوری نبود که جان سازدش نثار

جنّ و ملائکش ز یسار و یمین رسید

 

از پشت زین فتاد ، چو سرو قدش به خاک

گفتی که پشتِ عرش به روی زمین رسید

 

در حیرتم نکرد قیامت ، چرا قیام ؟

بر حنجرش چو خنجر خصم لعین رسید

 

شاعر: خاکی شیرازی