غلو در جنید بن محمد قواریزی

ابوالقاسم جنید بن محمد بن جنید، نهاوندی الاصل، حدود سال 220 هجری قمری در بغداد متولد شده و در شوال 298 هجری قمری، همزمان با شب نوروز، در بغداد از  دنیا رفت و در قبرستان شونیزیه واقع در غرب بغداد، کنار قبر دایی خود سری سقطی، به خاک سپرده شد.

وی که بنا به اعتراف خودش بیشترین بهره و استفاده را از اشعار یک زن آوازخوان برده است[1] ، مورد تکریم و تجلیل علمای حنابله و سلفیان قرار گرفته و در مورد او نیز به غلو پرداخته اند.

ذهبی سلفی از او به عنوان «شیخ العارفین»، «قدوة السائرین»، «علم الأولیاء فی زمانه» و «کان ممن برز فی العلم و العمل» یاد می کند.[2]

ابن اثیر جزری شافعی او را «اما الدنیا فی زمانه» معرفی می کند.[3]

جنید بن محمد پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را در خواب می بیند. پیامبر صلّی الله علیه و آله از پشتِ سرِ جنید، بازوی جنید را گرفته و او را هل می دهد تا این که جنید را در مقابل و پیش روی خداوند نگه می دارد. وی تعبیر این خواب را از چند نفر از علما می پرسد و آنان این گونه تعبیر می کنند که تو پرچم دار علم شده و علم را تا دیدار با خداوند رهبری خواهی کرد.[4]

جنید بن محمد در سن بیست سالگی فتوا می داد.[5]

 

وی روزانه سیصد رکعت نماز می خواند و سی هزار بار تسبیح می گفت.[6]

خداوند مطالب را به قلب جنید بن محمد الهام می کرد و بر زبان او جاری می ساخت.[7]

ابوالقاسم کعبی در توصیف جنید بن محمد می گوید: هیچ گاه مانند او را ندیدم. خطبا و سخنرانان به خاطر زیبایی الفاظ او، فلاسفه به دلیل دقت و تعمق او و… در درس و جلسه سخنرانی او حاضر می شدند.[8]

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و تایید جنید بن محمد

سَرِی سَقَطی، دایی جنید بن محمد، به او پیشنهاد سخنرانی و موعظه مردم را داد اما جنید بن محمد خودش را شایسته این مقام ندانسته و پیشنهاد دایی خود را نپذیرفت. شب هنگام در عالم خواب، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را خواب دید. پیامبر صلّی الله علیه و آله به او فرمود: برای مردم سخنرانی کن و آنان را موعظه کن.

جنید بن محمد روز بعد به دیدار دایی خود رفت. دایی جنید بن محمد به او گفت: حرف مرا گوش نکردی تا این که رسول الله صلّی الله علیه و آله به تو دستور داد.[9]

ستایش شیطان از جنید بن محمد

جنید بن محمد شیطان را در خواب دید و به او گفت: ای دزد! این جا چه کار داری؟

شیطان به تعریف جنید پرداخته و گفت: اگر همه مردم مثل تو بودند، دزد بودنِ من هیچ نفعی به حال من نداشت.[10]

اطلاع جنید بن محمد از غیب

شخصی به نام «خیر» می گوید: در خانه نشسته بودم. به دلم خطور کرد که جنید بن محمد پشت در است و باید در را باز کنم. با خود گفتم به این وسوسه ها اعتنا نکن. دوباره به دلم افتاد که جنید به محمد پشت در است. باز اعتنا نکردم. بار سوم همین مطلب به من الهام شد. فهمیدم وسوسه نیست، بلکه حقیقت دارد. بلند شدم و در را باز کردم. ناگهان با جنید بن محمد مواجه شدم که پشت در ایستاده بود. به من سلام کرد و گفت: چرا بار اول که به دلت خطور کرد، در را باز نکردی؟[11]

ابو عمرو بن علوان می گوید: برای تهیه جنسی به بازار رحبه رفته بودم. جنازه ای را می بردند. من نیز برای شرکت در نماز، جنازه را دنبال کردم. پس از نماز مانند بسیاری از مردم در گوشه ای ایستاده بودم تا جنازه را دفن کنند. بدون این که قصدی داشته باشم، چشمم به زنی که نقاب از چهره اش برداشته بود، افتاد. به او خیره شدم. بلافاصله استرجاع گفته و استغفار کردم. وقتی به خانه برگشتم یکی از کنیزان به من گفت: چرا صورتت سیاه شده است؟

به آیینه نگاه کردم. دیدم تمام صورتم سیاه شده بود. به اعمال آن روز خودم مراجعه کردم تا ببینم چه گناهی مرتکب شده بودم که باعث سیاه شدن صورتم شده بود. غیر از نگاه به آن زن، گناه دیگری مرتکب نشده بودم. خلوتی را انتخاب کردم و چهل روز از خداوند طلب مغفرت کردم. پس از چهل روز استغفار، به دلم خطور کرد که به دیدار استادم جنید بن محمد بروم. به بغداد آمدم و به حجره استاد رفتم و در زدم. جنید به محمد فرمود: اباعمرو! داخل شو. تو در رحبه گناه می کنی و ما در بغداد برای تو طلب مغفرت می کنیم.[12]

 

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[1]– «ما انتفعتُ بشیء کانتفاعی بأبیات سمعتُها من جاریة تغنّی بها فی غرفة و هی تقول…». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج11، ص122، حوادث 298 هجری قمری و ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج1، ص347، شرح حال جنید بن محمد، ش144.

[2]– ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج22، ص188، حوادث و وفیات298 هجری قمری، شرح حال جنید بن محمد، ش143.

[3]– ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج5، ص32، حوادث 298 هجری قمری، ذکر عدة حوادث.

[4]– «رأیتُ فی المنام کأنّ النّبیّ صلّی الله علیه و آله أخذ بعضدی من خلفی، فمازال یدفعنی حتّی أوقفنی بین یدی الله تعالی، فسألتُ جماعة من أهل العلم، فقالوا: إنّک رجل تقود العلم إلی أن تلقی الله تعالی». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج7، ص243-244، شرح حال جنید بن محمد، ش3739.

[5]– «کنتُ أفتی فی حلقة أبی ثور الکلبی الفقیه و لی عشرون سنة». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج7، ص242، شرح حال جنید بن محمد، ش3739؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج11، ص121، حوادث 298 هجری قمری و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج14، ص67، شرح حال جنید بن محمد ش34 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج22، ص119، حوادث و وفیات298 هجری قمری، شرح حال جنید بن محمد، ش143.

[6]– «کان ورده فی کلّ یوم ثلاثمائة رکعة و ثلاثین ألف تسبیحة». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج7، ص242، شرح حال جنید بن محمد، ش3739؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج11، ص121، حوادث 298 هجری قمری و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج14، ص67، شرح حال جنید بن محمد، ش34.

[7]– إنّ الله هو الذی یجری ذلک علی قلبی و ینطق به لسانی و لیس هذا مستفاد من کتب و لام من تعلم». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج11، ص121، حوادث 298 هجری قمری.

[8]– «ما رأت عینای مثله، کان الکتبة (یعنی البلغاء) یحضرونه لألفاظه و الفلاسفة یحضرونه لدقة معانیه و المتکلمون یحضرونه لزمام علمه و کلامه بائن عن فهمهم و علمهم». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج7، ص243، شرح حال جنید بن محمد، ش3739 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج14، ص67، شرح حال جنید بن محمد، ش34.

[9]– «قال له خاله سری السقطی: تکلّم علی الناس و کان فی قلبی حشمة من الکلام علی الناس، فإنّی کنت أتّهمنفسی فی استحقاقی ذلک، فرأیت لیلة فی المنام رسول الله صلّی الله علیه و آله و کانت لیلة الجمعة، فقال لی: تکلّم علی الناس. فانتبهتُ و أتیتُ باب السری قبل أن أصبح، فدققت الباب. فقال لی: لم تصدقنا حتّی قیل لک، فقعدت فی غد للناس بالجامع و انتشر فی الناس أنّ الجنید قعد یتکلّم علی الناس، فوقف علیّ غلام نصرانی متنکرا و قال: أیّها الشیخ! ما معنی قول رسول الله صلّی الله علیه و آله اتّقوا فراسة المؤمن، فإنّه ینظر بنور الله. فأطرقتُ ثمّ رفعتُ رأسی و قلت: أسلِم، فقد حان وقت إسلامک، فأسلم الغلام». ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان:ج1، ص347، شرح حال جنید بن محمد، ش144 و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة:ج11، ص122، حوادث 298 هجری قمری.

[10]– «رأیتُ إبلیس فی النوم، فقلت: یا لص! إیش مقامک هاهنا؟ فقال: و إیش ینفعی قیامی لو أنّ الناس کلّهم مثلک ما نفعتنی لصوصیّتی شیئاً». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج7، ص246، شرح حال جنید بن محمد، ش3739.

[11]– «کنتُ یوماً جالساً فی بیتی، فخطر لی خاطر أنّ أبالقاسم جنیداً بالباب، أخرج إلیه، فنفیتُ ذلک عن قلبی و قلت: وسوسة، فوقع لی خاطر ثان یقتضی منّی الخروج أنّ الجنید علی الباب، فأخرج إلیه، فنفیت ذلک عن سری، فوقع لی خاطر ثالث، فعلمت أنّه حق و لیس بوسوسة، ففتحت الباب، فإذا بالجنید قائم، فسلّم علیّ و قال: یا خیر! ألا خرجتَ مع الخاطر الأوّل؟». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج7، ص247، شرح حال جنید بن محمد، ش3739.

[12]– «یقول (أبو عمرو بن علوان): خرجتُ یوماً إلی سوق الرحبة فی حاجة، فرأیت جنازة، فتبعتُها لأصلّی علیها و وقفت حتّی یدفن المیت فی جملة الناس، فوقعت عینی علی إمرأة مسفرة من غیر تعمّد، فلححت بالنظر و استرجعت و استغفرت الله و عُدت إلی منزلی، فقالت لی عجوز لی: یا سیدی! ما لی أری وجهک أسود؟ فأخذت المرآة، فنظرت فإذا وجهی أسود، فرجعت إلی سری أنظر من أین دهیتُ، فذکرت النظرة، فانفردت فی موضع أستغفر الله و أسأله الإقالة أربعین یوماً، فخطر فی قلبی أن زُر شیخک الجنید، فانحدرتُ إلی بغداد، فلمّا جئت الحجرة التی هو فیها، طرقتُ الباب، فقال لی: ادخل یا أبا عمرو! تذنب بالرحبة و نستغفر لک ببغداد». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج7، ص247، شرح حال جنید بن محمد، ش3739 و محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة:ج1، ص128، شرح حال جنید بن محمد، ش157.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *