غلو در یحیی بن مَعین

ابوزکریا یحیی بن معین بن عون بن زیاد مُرّی، در اواخر سال 158 هجری قمری در دوران خلافت ابو جعفر منصور دوانیقی در روستای نِقیا[1]از توابع انبار به دنیا آمده و در سال 233 هجری قمری در دوران متوکل ناصبی، قبل از انجام اعمال حج، در مدینه از دنیا رفته است و در قبرستان بقیع دفن شده است.

پدرش معین به شعبده بازی مهارت داشت. استانداری ری و منصب کاتبی عبدالله بن مالک خزاعی از دیگر مسئولیت های او می باشد. [2]عبدالله بن مالک خزاعی مسئول حفاظت خانه هارون الرشید بود. برقراری امنیت در بغداد و مسئولیت زندان ها و مسائل مربوط به آن مانند تبعیدها و اعدام ها نیز بر عهده عبدالله بن مالک بود.[3]

پدر یحیی بن معین در دستگاه شخصی سفاک مانند عبدالله بن مالک حضور داشته است.[4]

یحیی بن معین یکی دیگر از معاصرین احمد بن حنبل می باشد که قبل از احمد بن حنبل از دنیا رفته است. ذهبی سلفی وی را متمایل به ابوحنیفه و حنفی می داند[5]اما حنابله وی را در شمار شاگردان احمد بن حنبل و جزو علمای حنابله ذکر کرده و در معرفی او نیز به غلو پرداخته اند.

غلو در مقام علمی و شخصیت یحیی بن معین

هر حدیثی که یحیی بن معین آن را نشناسد و تأیید نکند، حدیث نیست. [6]

علی بن مدینی می گوید: علم در بصره به یحیی بن ابی کثیر و قتاده و در کوفه به ابواسحاق و اعمش و در حجاز به ابن شهاب و عمر و بن دینار منتهی می شود. علم این شش نفر به دوازده نفر منتقل شده است. در بصره به سعید بن ابن عروبه، شبعة، معمر، حماد بن سلمه و ابی عوانه و در کوفه به سفیان ثوری و سفیان بن عیینه و در حجاز به مالک بن انس و در شام به اوزاعی رسیده است و علم تمامی این افراد به محمد بن اسحاق، هشام، یحیی بن سعید بن ابی زائده، وکیع، ابن مبارک، ابن مهدی و ابن آدم منتقل شده است و علم تمامی این افراد به یحیی بن معین رسیده است. [7]

رسیدن روزی از غیب

یحیی بن معین می گوید: زمانی که در یکی از روستاهای مصر بودیم، غذایی همراه نداشتیم و در آن قریه نیز چیزی برای خریدن و خوردن پیدا نمی شود. صبح یکی از روزها با یک زنبیل پر از ماهی سرخ شده و بدون صاحب، مواجه شدیم.

 همراهان از من پرسیدند: تکلیف چیست؟ بخوریم یا نه؟

گفتم: تقسیم کنید و بخورید. این روزی از طرف خداوند برای شما فرستاده شده است.[8]

یحیی بن معین خداوند را زیارت کرده و از غذاهای بهشتی می خورد

ابراهیم حربی می گوید: بشر بن حارث حافی را در حالی که از درِ مسجد رصافه خارج می شد و در کفِ دستِ خود چیزی را حرکت می داد، درخواب دیدم. پرسیدم: خدا با تو چه کرد؟

بشر بن حارث گفت: خدا مرا بخشید و مورد تکریم قرار داد.

گفتم: آنچه در دست داری چیست؟

جواب داد: دیشب روحِ احمد بن حنبل پیش ما آمد. بر سر او دُر و یاقوت نثار کردند. آنچه در دست من است، یکی از همان دُرها و یاقوت هاست.

پرسیدم: یحیی بن معین و احمد بن حنبل چه کار کردند؟

گفت: آن دو خداوند را زیارت کرده و خداوند با غذاهای بهشتی از آنان پذیرایی کرده است.

پرسیدم: چرا با آنان نمانده و از غذاهای بهشتی نخوردی؟

گفت: خداوند می دانست که من میلی به غذا ندارم لذا به من اجازه داد به صورتش نگاه کنم.[9]

هم نشینی با خدا و ازدواج با سیصد حوری

حُبیش بن مبشِّر، یحیی بن معین را در خواب دیده و از وضعیت وی سؤال می کند. یحیی بن معین می گوید: خداوند مرا به خانه خودش برد و سیصد حوری را به ازدواج من درآورد. سپس به ملائک فرمود: به یحیی بن معین نگاه کنید، چقدر زیبا و جوان شده است.[10]

ناراحتی پیامبر صلّی الله علیه و آله از رفتن یحیی بن معین از مدینه

یحیی بن معین در سفرهای حج خود ابتدا به مدینه می رفت و پس از انجام اعمال حج نیز در مسیر برگشت، دوباره به مدینه می آمد. در سفر آخر، پس از انجام اعمال حج به مدینه آمد و سه روز در مدینه ماند. سپس مدینه را به قصد عراق ترک کرد. در یکی از توقف گاه های بین راه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خواب یحیی بن معین آمد و فرمود: ای ابا زکریا! چرا از کنار من می روی؟ از همجواری من ناراحتی؟

یحیی بن معین از رفقایش خداحافظی کرد و دوباره به مدینه برگشت. او سه روز در مدینه ماند و پس از سه روز از دنیا رفت.[11]

این خواب با آنچه که در مورد تاریخ وفات یحیی بن معین گفته شده است،منافات دارد زیرا اکثر مورخین، تاریخ وفات یحیی بن معین را در اواخر ذیقعده سال 233 هجری قمری، قبل از شروع مراسم حج، ذکر کرده اند. آدم دروغگو فراموش کار می شود!!!

یحیی بن معین و نگهبانی از رسول الله صلّی الله علیه و آله

شخصی خواب می بیند که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله خوابیده اند و یحیی بن معین بالای سر آن حضرت نگهبانی می دهد. ماجرا را برای یحیی بن معین تعریف می کند. یحیی بن معین خواب آن شخص را این گونه تعبیر کرده و می گوید: ما با تشخیص و آشکار کردن احادیث جعلی و کذب، از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دفاع می کنیم.[12]

ملاک و معیار شناخت دروغگویان

ابوحاتم رازی یحیی بن معین را ملاک و معیار شناخت دروغگویان قرار داده و می گوید: هر بغدادی که با یحیی بن معین دشمنی داشته باشد و او را دوست نداشته باشد، آدم دروغگویی است.[13]

یحیی بن معین و داوری بین ظالمان

یحیی احول می گوید: هنگامی که یحیی بن معین از سفر حج برگشت، به استقبال او رفتیم. در مورد وضعیت حسین بن حیان از او سؤال کردیم. یحیی بن معین گفت: در لحظات آخر عمرش بالاش سرش حاضر بودم. حسین بن حیان خطاب به من گفت: ای یحیی بن معین! آن چه من می بینم، تو هم می بینی؟

گفتم: روی خیمه نوشته شده: یحیی بن معین بین ظالمان داوری می کند. این جمله را گفت و از دنیا رفت.[14]

جنّی ها با یحیی بن معین صحبت می کنند

یحیی بن معین می گوید: هر شب هنگامی که وارد خانه می شدم، پنج بار آیة الکرسی را می خواندم. یکی از شب ها هنگامی که آیه الکرسی را می خواندم، کسی به من خطاب کرده و گفت: چقدر زیاد آیة الکرسی را می خوانی؟ کسی پیدا نمی شود که صدایش بهتر از تو باشد؟

گفتم: مثل این که آیة الکرسی تو را اذیت می کند و از خواندن آن خوشت نمی آید. به خدا قسم! از این به بعد بیشتر می خوانم. از آن شب به بعد، هر شب پنجاه یا شصت بار آیة الکرسی را قرائت می کردم.[15]

 موارد دیگری از مطالب غیر واقعی و ناصحیحی که جهت بالا بردن و بزرگ جلوه دادن یحیی بن معین به وی نسبت داده شده است، عبارت است از:

او از پدرش یک ملیون و پنجاه هزار درهم به ارث برد اما همه آن ها را در راه حدیث انفاق کرد و حتی یک جفت کفش نیز برای خودش نماند.

همراهی یحیی بن معین و شنیدن حدیث به همراه وی، شفای دردهای دل هاست.

ششصد هزار حدیث با دست هایش نوشت.

محدثین برای او یک ملیون و دویست هزار حدیث نوشتند.

یحیی بن معین 130 قفسه کتب از خود به جا گذاشت. خداوند یحیی بن معین را برای علم حدیث خلق کرد تا دست دروغگویان را رو کرده و دروغ های آنان را آشکار کند.

از زمان حضرت آدم علیه السلام تاکنون، هیچ کس به اندازه یحیی بن معین حدیث ننوشته است.

یحیی بن معین با دست های خودش یک ملیون حدیث نوشت.

مردم در حدیث جیره خوار یحیی بن معین بوده و سر سفره او نشسته اند.[16] در مورد اخلاق و رفتار پسندیده یحیی بن معین همین بس که زیبایی کنیزی او را شیفته خود کرده و به هذیان گویی دچار می شود[17] و در ماجرای «قدیم یا حادث بودن قرآن کریم» از ترس جان خود، تقیه کرده و حادث بودن کلام خدا را پذیرفته و احمد بن حنبل را همراهی نمی کند.[18]

وی همان کسی است که حدیث «نظر النّبیّ صلّی الله علیه و آله إلی علیّ علیه السلام، فقال: أنت سیدّ فی الدنیا، سید فی الآخرة و من أحبّک فقد أحبّنی و حبیبی حبیب الله و عدوّک عدوّی و عدوّی عدوّ الله و الویل لمن أبضضک من بعدی» را انکار کرده و به راوی آن اهانت می کند و می گوید: «مَن هذا الکذّاب النیسابوری الذی حدث عن عبدالرزاق بهذا الحدیث».[19]

 

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[1]– نِقیا: به کسر نون و سکون قاف، یکی از روستاهای نواحی انبار. حموی، معجم البلدان: ج5، ص301. طبق برخی نقل ها فرعون نیز از اهالی همین روستا بوده است. خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج14، ص177، شرح حال یحیی بن معین، ش 7484 و ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج68، ص153، شرح حال یحیی بن معین، ش8457.

[2]– «کان أبوه معین کاتباً لعبدالله بن مالک». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج11، ص77، شرح حال یحیی بن معین، ش 28 و ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج6، ص139، شرح حال یحیی بن معین، ش791.

[3]– «إنّ عبدالله بن مالک الخزاعی کان علی دار هارون الرشید و شرطته». ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان  و أنباء أبناء الزمان: ج5، ص309، شرح حال امام موسی کاظم علیه السلام، ش746.

[4]– ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج5، ص309، شرح حال امام موسی کاظم علیه السلام، ش746 مراجعه شود.

[5]– «کان أبوزکریا رحمه الله حنفیّاً فی الفروع، فلهذا قال هذا و فیه انحراف یسیر (معروف) عن الشافعی». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص88، شرح حال یحیی بن معین، ش28 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج17، ص409، حوادث و وفیات 233 هجری قمری، شرح حال یحیی بن معین، ش495.

[6]– «کلّ حدیث لایعرفه یحیی بن معین فلیس هو بحدیث». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج14، ص180، شرح حال یحیی بن معین، ش 7484؛ ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء  أبناء الزمان: ج5، ص 114، شرح حال یحیی بن معین، ش791؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج2، ص79، حوادث 233 هجری قمری و ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج17، ص409، حوادث و وفیات 233 هجری قمری، شرح حال یحیی بن معین، ش495.

[7]– «قال علی بن المدینی: انتهی العلم بالبصرة إلی یحیی بن أبی کثیر و قتادة و علم الکوفة إلی أبی اسحاق و الأعمش و انتهی علم الحجاز إلی ابن شهاب و عمرو بن دینار و صار علم هؤلاء الستة إلی إثنی عشر رجلاً منهم بالبصرة سعید بن أبی عروبة و شعبة و مُعَمَّر و حماد بن سلمة و أبوعوانة و من أهل الکوفة سفیان الثوری و سفیان بن عیینة و من أهل الحجاز مالک بن أنس و من أهل الشام الأوزاعی و انتهی علم هؤلاء إلی محمد بن اسحاق و هشام و یحیی بن سعید بن أبی زائدة و وکیع و ابن المبارک و هو أوسع هؤلاء علماً و ابن مهدی و ابن آدم، فصار علم هؤلاء جمیعاً ألی یحیی بن معین». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج14، ص178، شرح حال یحیی بن معین، ش 7484؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشقی الکبیر: ج68، ص 157، شرح حال یحیی بن معین، ش8457؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج20، ص224، شرح حال یحیی بن معین، ش 7520؛ ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء الزمان: ج5، ص114، شرح حال یحیی بن معین، ش791 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص78، شرح حال یحیی بن معین، ش28.

[8]– «کنتُ إذ کنّا فی قریة بمصر و لم یکن معنا شیء و لا ثَمّ شیئاً نشتریه، فلمّا أصبحنا إذا نحن بزنبیل ملیء سمک مشوی و لیس عنده أحد، فسألونی عنه، فقلت: اقتسموه، فکلوه. قال یحیی: أظنّ أنّه رزق رزقکم الله». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج68، ص156، شرح حال یحیی بن معین، ش8457؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج20، ص223، شرح حال یحیی بن معین، ش7520؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج11، ص85، شرح حال یحیی بن معین، ش28.

[9]– قال (ابراهیم الحربی): «رأیت بشر بن الحارث الحافی فی المنام کأنّه خارج من باب مسجد الرصافة و فی کمّه شیء یتحرّک، فقلت: ما فعل الله بک؟ فقال: غفرلی و أکرمنی. فقلت: ما هذا الذی فی کمّک؟ قال: قدم علینا البارحة روحُ أحمد بن حنبل، فنثر علیه الدرّ و الیاقوت، فهذا ممّا التقطت. قلت: فما فعل یحیی بن معین و أحمد بن حنبل؟ قال: ترکتُهما و قد زارا ربّ العالمین و وضعت لهما الموائد. قلت: فلِمَ لم تأکل معهما أنت؟ قال: قد عَرَفَ هوانَ الطعام علیّ، فأباحنی النظر إلی وجهه الکریم». ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج1، ص65، شرح حال احمد بن حنبل، ش20.

[10]–  «قال حبیش بن مبشر: رأیتُ یحیی بن معین فی النوم، فقلت: ما فعل الله بک؟ قال: أدخلنی علیه فی داره و زوّجنی ثلاثمائة حوراء، ثمّ قال للملائکة: انظروا إلی عبدی کیف تطرّی و حَسُنَ؟» و «رأیت یحیی بن معین فی النوم، فقلت: ما فعل الله بک؟ فقال: أعطانی و حبانی و زوجنی ثلاث مائة حوراء و مهد لی بین البابین». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج14، ص187، شرح حال یحیی بن معین، ش7484؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج68، ص172، شرح حال یحیی بن معین، ش8457؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج20، ص236، شرح حال یحیی بن معین، ش 752؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص91، شرح حال یحیی بن معین، ش28 و تذکرة الحفاظ: ج2، ص15، شرح حال یحیی بن معین، ش437 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج17، ص413، حوادث و وفیات 233 هجری قمری، شرح حال یحیی بن معین، ش495 و محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة:ج1، ص 406، شرح حال یحیی بن معین، ش530.

[11]– «کان یحجّ فیذهب إلی مکّة علی المدینة و یرجع إلی المدینة، فلمّا کان آخر حجّة حجّها خرج علی المدینة و رجع علی المدینة، فأقام بها ثلاثة أیّام، ثمّ خرج حتّی نزل المنزل مع رفقائه، فباتوا، فرأی فی النوم هاتفاً یهتف به: یا أبازکریا! أترغب عن جواری؟ فلمّا أصبح قال لرفقائه: امضوا فإنّی راجع إلی المدینة. فمضحوا و رجع، فأقام بها ثلاثاً، ثمّ مات، فحمل علی أعواد النّبیّ صلّی الله علیه و آله ». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج14، ص185، شرح حال یحیی بن معین، ش 7484؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج68، ص168، شرح حال یحیی بن معین، ش 8457؛ سمعانی شافعی، الأنساب:ج5، ص 271، باب المیم و الراء، (المُرّی)؛ ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج5، ص114، شرح حال یحیی بن معین، ش 791؛ ذهبی سلفی، شیر أعلام النبلاء: ج11، ص84، شرح حال یحیی بن معین، ش28 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج17، ص411، حوادث و وفیات 233 هجری قمری، شرح حال یحیی بن معین، ش495 و ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب:ج2، ص79، حوادث 233 هجری قمری.

[12]– «رأیت النّبیّ صلّی الله علیه و آله فی ما یری النائم و النّبیّ صلّی الله علیه و آله نائم و یحیی بن معین قائم علی رأسه یذبّ عنه بمذبة، فلمّا أن أصبحتُ أتیتُ، فأخبرتُه، فقال لی: نحن نذبّ عن رسول الله صلّی الله علیه و آله الکذب». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج68، ص172، شرح حال یحیی بن معین، ش8457.

[13]– «إذا رأیته (البغدادی) یبغض یحیی بن معین فاعلم أنّه کذّاب» و «إذا رأیت الرجل یقع فی یحیی بن معین فاعلم أنّه کذّاب، یضع الحدیث و أنّما یبغضه لما یُببن من أمر الکذّابین». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج14، ص184، شرح حال یحیی بن معین، ش7484؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج68، ص163، شرح حال یحیی بن معین، ش8457؛ سمعانی شافعی، الأنساب: ج5، ص271، باب المیم و الراء؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج20، ص229، شرح حال یحیی بن معین، ش 7520؛ محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة: ج1، ص403، شرح حال یحیی بن معین، ش 530 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج11، ص83، شرح حال یحیی بن معین، ش28 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج17، ص409، حوادث و وفیات 233 هجری قمری، شرح حال یحیی بن معین، ش495.

[14]– «قال یحیی الأحول: تلقّینا یحیی بن معین عند قدومه من مکّة، فسألناه عن الحسین بن حیان (حبان). فقال: أحدّثکم أنّه لمّا کان بآخر رمق قال لی: یا أبازکریا! أتری ما هو مکتوب علی الخیمة؟ قلت: ما أری شیئاً. قال: بلی، أری مکتوباً: یحیی بن معین یقضی أو یفصّل بین الظالمین، ثمّ خرجت نفسه». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج14، ص185، شرح حال یحیی بن معین، ش 7484؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج68، ص153،شرح حال یحیی بن معین، ش8457؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج20، ص229، شرح حال یحیی بن معین، ش7520؛ محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة:ج1، ص406، شرح حال یحیی بن معین، ش530 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج11، ص 84، شرح حال یحیی بن معین، ش28.

[15]– «کنتُ إذا دخلتُ بیتی باللیل، قرأتُ آیة الکرسی علی داری و عیالی خمس مرّات، فبینا أنا أقرأ إذا شیء یکلّمنی: کم تقرأ هذا؟ کأن لیس أنسان یحسن یقرأ غیرک؟ فقلت: أری هذا یسوءک، و الله لأزیدنّک، فصِرت أقرؤها فی اللیلة خمسین ستّین مرّة». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص87، شرح حال یحیی بن معین، ش28 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج17، ص408، حوادث و وفیات 233 هجری قمری، شرح حال یحیی بن معین، ش495.

[16]– «خلف لإبنه یحیی ألف ألف درهم و خمسین ألف درهم، فأنفقه کلّه علی الحدیث، حتّی لم یبق له نعل یلبسه» و السماع مع یحیی بن معین شفاء لما فی الصدور» و «کتبتُ بیدی هذه ستمائة ألف حدیث» و «أظنّ أنّ المحدثین قد کتبوا له ستمائة ألف و ستمائة ألف» و «خلف من الکتب مائة قمطر و ثلاثین قمطراً و أربعة حباب شرابیة مملوءة کتباً» و «هاهنا رجل خلقه الله لهذا الشأن، یظهر کذب الکذابین» و «لانعم أحداً من لدن آدم کتب من الحدیث ما کتب یحیی بن معین» و «کتبت بیدی ألف ألف حدیث» و «الناس عیال فی الحدیث علی یحیی بن معین». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام:ج14، ص178، شرح حال یحیی بن معین، ش7484؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج68، ص148-173، شرح حال یحیی بن معین، ش8457؛ سمعانی شافعی، الأنساب: ج5، ص270، باب المیم و الراء؛ مزی، تهدیب الکمال فی أسماء الرجال: ج20، ص220-236، شرح حال یحیی بن معین، ش7520؛ محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة:ج1، ص405، شرح حال یحیی بن معین،ش 530؛ ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج5، ص113-116، شرح حال یحیی بن معین، ش751 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج11، ص71-96، شرح حال یحیی بن معین، ش28 و تذکرة الحفاظ:ج2، ص14-15، شرح حال یحیی بن معین، ش 437 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج17، ص404 413، حوادث و وفیات 233 هجری قمری، شرح حال یحیی بن معین، ش495.

[17]– «قال حسین بن فهم: سمعتُ ابن معین یقول: کنتُ بمصر، فرأیتُ جاریة بیعت بألف دینار، ما رأیت أحسن منها، صلّی الله علیها. فقلت له: یا أبازکریا! مثلک یقول هذا؟ قال: نعم، صلّی الله علیها و علی کلّ ملیح». ابن عساکر دشمقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر:ج68، ص166، شرح حال یحیی بن معین، ش8457؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال:ج20، ص231، شرح حال یحیی بن معین، ش 7520؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج11، ص87، شرح حال یحیی بن معین، ش28 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج17، ص410، حوادث و وفیات 233 هجری قمری، شرح حال یحیی بن معین، ش495.

[18]– «و کان یرکب البغلة و یتجمل، فأجاب فی المحنة خوفاً علی نفسه»، «کان یحیی رحمه الله من أئمة السنّة، فخاف من سطوة الدولة و أجاب تقیّة». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج11، ص87، شرح حال یحیی بن معین، ش28 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج17، ص411، حوادث و وفیات 233 هجری قمری، شرح حال یحیی بن معین، ش495.

[19]– علامه شوشتری، قاموس الرجال: ج1، ص389-390، شرح حال احمد بن الازهر، ش288.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *