غلو در احمد بن نصر خزاعی

احمد بن نصر بن مالک خزاعی یکی از علما و پیشوایان حنابله، در سال ۲۳۱ هجری قمری در ماجرای قدیم یا حادث بودن قرآن کریم، به خاطر توهین به خلیفه[۱] و شورش و خروج بر خلیفه وقت و امتناع از قبول مخلوق بودن قرآن و دست برنداشتن از عقیده تشبیه و تجسیم، توسط علما و واثق بالله خلیفه عباسی، تکفیر شد و به دستور خلیفه در سامرا به قتل رسید. بدن او به مدت شش سال در سامرا به دار آویخته شده بود و سرش نیز در بغداد از پل آویزان بود. هنگامی که سر او در بغداد به دار آویخته شده بود، نوشته ای از طرف خلیفه از گوش او آویزان کرده بودند که در آن نوشته شده بود: سری که مشاهده می کنید سر شخص کافر، مشرک و گمراه به نام احمد بن نصر خزاعی است که بعد از اینکه در مسأله «مخلوق بودن قرآن» و «نفی تشبیه و تجسیم خداوند» امتحان شد و با اقامه برهان و دلیل از او خواسته شد از عقیده خود برگردد و توبه کند، ولی وی بر مخلوق نبودن قرآن و تشبیه و تجسیم خداوند تصریح و اقرار کرد و از توبه کردن امتناع کرد، به دست الواثق بالله خلیفه مسلمانان به قتل رسید. خداوند را شاکریم که او را به خاطر کافر شدنش، به جهنم فرستاد و به زودی به عقاب و عذاب الهی گرفتار خواهد شد. خلیفه مسلمانان نیز به خاطر کافر شدن احمد بن نصر خزاعی، خون او را هدر دانست و لعن او را نیز جایز می داند.[۲]  در سال ۲۳۷ هجری قمری، پس از شش سال، استخوان های سر و بدن او را جمع کرده و در مقبره مالکیه بغداد دفن کردند.[۳]

حنابله در مقام تعریف و تمجید از احمد بن نصر به غلو روی آورده و مطالب غیر واقعی و نادرستی را به وی نسبت می دهند.

صحبت کردن جنی ها با احمد بن نصر

احمد بن نصر می گوید: با مجروحی مواجه شدم و مشغول تلاوت کردن قرآن در گوش او شدم اما جنّی از درون شکم مجروح خطاب به من گفت: این شخص قرآن را مخلوق و حادث می داند. برای او قرآن نخوان و بگذار او را خفه کنم.[۴]

شرم ساری پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از احمد بن نصر و تکلم و تلاوت قرآن توسط سر بریده احمد بن نصر

ابراهیم بن اسماعیل بن خلف یکی از دوستان احمد بن نصر می گوید: وقتی احمد بن نصر به قتل رسید و سر او را از دار آویزان کردند، به من خبر دادند که سر او در بالای دار قرآن می خواند. شبی پس از خوابیدن نگهبانان، خود را به نزدیکی سر احمد بن نصر رساندم و شنیدم که سر احمد بن نصر آیه (أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا ءَامَنَّا وَ هُم لَایُفتَنُونَ)[۵] را تلاوت می کرد. پس از چند روز احمد بن نصر را در حالی که لباس های فاخر بر تن کرده بود و تاجی نیز بر سر داشت، درخواب دیدم. از او پرسیدم: خداوند با تو چه کرد؟

گفت: خداوند مرا بخشید و وارد بهشت کرد اما سه روز خیلی ناراحت بودم.

علت ناراحتیش را پرسیدم.

جواب داد: هنگامی که رسول الله صلّی الله علیه و آله از کنار من گذشت، صورتش را از من چرخاند و به سمت دیگر نگاه کرد. پس از سه روز از آن حضرت پرسیدم: آیا در راه حق کشته نشده ام؟

پیامبر فرمودند: تو در راه حق کشته شده ای اما من از تو خجالت می کشم و نمی توانم به چهره تو نگاه کنم زیرا یکی از اقوامِ من، تو را کشته است.[۶]

دروغ و جعلی بودن این ماجرا آنچنان واضح و روشن بوده است که ابویعلی فقط ابتدای آن را نقل کرده و انتهای حدیث را نقل نکرده است.[۷]

شخصی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را در حالی که ابوبکر و عمر نیز آن حضرت را همراهی می کردند، در خواب می بیند. آنان از کنار درخت خرمایی که سرِ احمد بن نصر از آن آویزان بود، عبور کردند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله هنگام عبور از کنار آن درخت، صورت خود را به سمت دیگری برگرداند. هنگامی که علت این کار را از آن حضرت جویا می شوند، پیامبر می فرمایند: من از نگاه کردن به چهره احمد بن نصر خجالت می کشم زیرا شخصی که فکر می کند از اقوام من است، او را به قتل رسانده است.[۸]

ج) احمد بن کامل نیز به نقل از پدرش می گوید: پس از این که سر احمد بن نصر به دار شده شد، گروهی از طرف حکومت از سر احمد بن نصر مراقبت می کردند. یکی از همین مراقبین مشاهده کرده که سر احمد بن نصر به سمت قبله چرخیده و سوره «یس» را با زبان گویا، تلاوت کرده است. وی پس از بازگویی و انتشار خبر، از طرف حکومت احضار می شود اما از ترس حکومت، فرار کرده و مخفی می شود.[۹]

د) جعفر بن محمد صائغ نیز می گوید: هنگامی که گردن احمد بن نصر را زدند، سرِ او می گفت: «لا إله ألّا الله».[۱۰]

ه)ابوبکر مطوعی می گوید: هنگامی که سرِ احمد بن نصر را از بالای پل آویزان کردند، باد، سرِ او را به سمت قبله می چرخانید. شخصی را مأمور کردند، هر وقت سر به سمت قبله چرخید، آن را به سمت مخالف قبله بچرخاند.[۱۱]

خداوند با چهره ای خندان به استقبال احمد بن نصر می آید

شخصی پس از کشته شدن احمد بن نصر، وی را در خواب می بیند و از وی می پرسد: خداوند با تو چه کرد؟

احمد بن نصر در جواب می گوید: خیلی زود به ملاقات خداوند رفتم و خداوند با خنده از من استقبال کرد.[۱۲]

احمد بن نصر اجازه دیدن صورت خداوند را پیدا می کند

محمد بن عبید احمد بن نصر را در خواب دیده و از نحوه برخورد خداوند با وی می پرسد. احمد بن نصر می گوید: به خاطر خداوند غضب کردم. خداوند نیز اجازه داد به چهره اش نگاه کنم.[۱۳]

بخشیده شدن تمامی گناه کاران هدیه خداوند به احمد بن نصر

ابونصر تمار می گوید: احمد بن نصر را در خواب دیدم. درباره وضعیت او در قیامت سؤال کردم. وی پاسخ داد: اولین هدیه و کادویی که خداوند به من داد، این بود که تمام گناه کارانِ قبل از من را (به برکت حضور من) بخشید.[۱۴]

 

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[۱]– او با خنزیر و کافر خواندن الواثق بالله خلیفه وقت، به خلیفه توهین کرده بود. «کان یقول إذا ذکر الواثق: فعل هذا الخنزیر و (أو) قال: هذا الکافر». ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ:ج۴، ص۲۹۷،  حوادث ۲۳۱ هجری قمری، ذکر أحمد بن نصر بن مالک الخزاعی و طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج۵، ص۲۸۲، حوادث ۲۳۱ هجری قمری، ذکر الخبر عن سبب حرکه هؤلاء القوم و ما آل إلیه أمرهم و أمر أحمد بن نصر.

[۲]– «هذا رأس الکافر المشرک الضال أحمد بن نصر الخزاعی، ممّن قتل علی یدی عبدالله هارون الإمام الواثق بالله أمیرالمومنین، بعد أن أقام علیه الحجّه فی خلق القرآن و نفی التشبیه، و عرض علیه التوبه و مکّنه من الرجوع إلی الحق، فأبی إلّا المعائده و التصریح، فالحمدلله الذی عجّله إلی ناره و ألیم عقابه بالکفر، فاستحلّ بذلک  أمیرالمؤمنین دمَه و لعنَه». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج۱۰، ص ۳۱۸، حوادث ۲۳۱ هجری قمری و محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج۵، ص ۲۸۳-۲۸۴، حوادث ۲۳۱ هجری قمری، ذکر مقتل أحمد بن نصر الخزاعی علی ید الواثق.

[۳]– خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۵، ص۱۷۳-۱۸۰، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶۲۳؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج۱۱، ص۱۶۶-۱۶۹، شرح حال احمد بن نصر، ش۷۰؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج۱۰، ص ۳۱۶-۳۱۹، حوادث ۲۳۱ هجری قمری؛ صفدی شافعی، الوافی بالوفیات:ج۸، ص۱۳۷-۱۳۸، شرح حال احمد بن نصر، ش۱۳۰۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج۵، ص ۲۸۳-۲۸۴، حوادث ۲۳۱ هجری قمری، ذکر مقتل أحمد بن نصر الخزاعی علی ید الواثق؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱، ص۲۸۰-۲۸۷، شرح حال احمد بن نصر، ش۱۱۶ و ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج۴، ص۲۹۷-۲۹۸، حوادث ۲۳۱ هجری قمری، ذکر أحمد بن نصر بن مالک الخزاعی.

[۴]– «رأیتُ مصاباً قد و قع، فقرأت فی أذنه، فکلّمتنی الجنّیّه من جوفه: یا أباعبدالله! بالله دعنی أخنقه، فإنّه یقول: القرآن مخلوق». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۵، ص۱۷۵، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶۲۳ و محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله: ج۱، ص۸۱، شرح حال احمد بن نصر، ش۷۵٫

[۵]– سوره عنکبوت، آیه ۲٫

[۶]– «قال ابراهیم بن اسماعیل بن خلف: کان أحمد بن نصر خِلّی، فلمّا قتل فی المحنه و صلب رأسه، أخبرت أنّ الرأس یقرأ القرآن، فمضیتُ فبتٌ بقرب من الرأس مشرفاً علیه و کان عنده رجّاله و فرسان یحفظونه، فلمّا هدئت العیون، سمعت الرأس تقرأ (أَحَسِبَ النَّاسُ أََن یُترَکُوا أَن یَقُولُوا ءَامَنَّا وَ هُم لَایُفتَنُونَ)، فاقشعرّ جلدی، ثمّ رأیته بعد ذلک فی المنام و علیه السندس و الإستبرق و علی رأسه تاج، فقلت: ما فعل الله بک یا أخی؟ قال: غفر لی و أدخلنی الجنّه إلّا أنّی کنت مغموماً ثلاثه أیّام. قلت: و لِمَ؟ قال: رأیت رسول الله صلّی الله علیه و آله مرّ بی، فلمّا بلغ خشبتی حوّل وجهه عنّی، فقلت له بعد ذلک: یا رسول الله! قتلت علی الحقّ أو علی الباطل؟ فقال: أنت علی الحقّ و لکن قتلک رجل من أهل بیتی، فإذا بلغت ألیک أستحیی منک». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۵، ص۱۷۹، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶۲۳، مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱، ص۲۸۵، شرح حال احمد بن نصر، ش۱۱۶ و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج۱۰، ص۳۱۹، حوادث ۲۳۱ هجری قمری.

[۷]– محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله: ج۱، ص۸۱، شرح حال احمد بن نصر، ش۷۵٫

[۸]– . «رأی بعض الناس رسول الله صلّی الله علیه و آله فی المنام و معه أبوبکر و عمر، قد مرّوا علی الجذع الذی علیه رأس أحمد بن نصر، فلمّا جاوزوه أعرض رسول الله صلّی الله علیه و آله بوجهه الکریم عنه، فقیل له: یا رسول الله! ما لک أعرضتَ عن أحمد بن نصر؟ فقال: أعرضتُ عنه استحیاء منه حین قتله رجل یزعم أنّه من أهل بیتی». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه نصر؟ فقال: أعرضتُ عنه استحیاء منه حین قتله رجل یزعم أنّه من أهل بیتی». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج۱۰، ص۳۱۹، حوادث ۲۳۱ هجری قمری.

[۹]– «عن أحمد بن کامل القاضی، عن أبیه أنّه قال: وُکّل برأس أحمد من یحفظه بعد أن نصب برأس الجسر و أنّ الموکّل به ذکر أنّه یراه باللیل یستدیر إلی القبله بوجهه، فیقرأ سوره «یس» بلسان طلق و أنّه لمّا أخبر بذلک، طُلب، فخاف علی نفسه، فهرب». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۵، ص ۱۷۸ -۱۷۹، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش ۲۶۲۳؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء:ج۱۱، ص۱۶۸، شرح حال احمد بن نصر، ش۷۰؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج۱۷، ص۵۸، حوادث و وفیات ۲۳۱ هجری قمری، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش ۲۶؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱، ص۲۸۵، شرح حال احمد بن نصر، ش۱۱۶ و محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله:ج۱، ص۸۲، شرح حال احمد بن نصر، ش۷۵٫

[۱۰]– «حیث ضربت عنقه، یقول رأسه: «لا إله إلّا الله». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۵، ص۱۷۷، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶۲۳؛ محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله:ج۱، ص۸۱، شرح حال احمد بن نصر، ش ۷۰ و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج۱۷، ص۵۷، حوادث و وفیات ۲۳۱ هجری قمری، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱، ص۲۸۳، شرح حال احمد بن نصر، ش ۱۱۶ و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه النهایه: ج۱۰، ص۳۱۹، حوادث ۲۳۱ هجری قمری.

[۱۱]– «لمّا جیء برأس أحمد بن نصر، صلبوه علی الجسر، کانت الریح تدیره قبل القبله، فأقعدوا له رجلاً معه قصبه أو رمح، فکان إذا دار نحو القبله، أداره إلی خلاف القبله». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۵، ص۱۷۹، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶۲۳؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱، ص ۲۸۵، شرح حال احمد بن نصر، ش۱۱۶ و ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج۱۷، ص۵۸، حوادث و وفیات ۲۳۱ هجری قمری، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶٫

[۱۲]– «رأی بعض أصحابنا أحمد بن نصر فی النوم بعد ما قتل، فقال: ما فعل بک ربّک؟ فقال: ما کانت إلّا غفوه حتّی لقیت الله، فضحک إلیّ». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام:ج۵، ص۱۷۹، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش ۲۶۲۳؛ مزی،تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱، ص۲۸۶، شرح حال احمد بن نصر، ش۱۱۶؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج۱۱، ص۱۶۸، شرح حال احمد بن نصر، ش۷۰ و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج۱۷، ص۵۸، حوادث و وفیات ۲۳۱ هجری قمری، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶ و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج۸، ص۱۳۸، شرح حال احمد بن نصر، ش۱۳۰۱٫

[۱۳]– «یقول (محمد بن عبید): رأیت أحمد بن نصر فی منامی، فقلت: یا أبا عبدالله! ما صنع بک ربّک؟ فقال: غضبت له، فأبا حنی النظر إلی وجهه تعالی». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج۵، ص۱۸۰، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶۲۳؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج۱، ص۲۸۶، شرح حال احمد بن نصر، ش۱۱۶ و ذهبی سلبی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج۱۷، ص۵۸، حوادث و وفیات ۲۳۱ هجری قمری، شرح حال احمد بن نصر بن مالک، ش۲۶٫

[۱۴]– «أول تحفه أتحفنی بها ربی أن غفر لکلّ من ساء قبلی». ابن حبان بستی شافعی، الثقات: ج۸، ص۱۴، شرح حال احمد بن نصر.