غلو در عبدالعزیز بن جعفر
عبدالعزیز بن جعفر حنبلی غلام ابوبکر خلال، متوفای ۳۶۳ هجری قمری، ناقل «سئل (أحمد بن حنبل) عن التفضیل، فقال: من قدّم علیّاً علی أبی بکر فقد طعن علی رسول الله صلّی الله علیه و آله و من قدّمه علی عمر فقد طعن علی رسول الله صلّی الله علیه و آله و علی أبی بکر و من قدّمه علی عثمان فقد طعن علی أبی بکر و عمر و علی عثمان و علی أهل الشوری و المهاجرین والأنصار» و «ما روی فی فضائل أحد من أصحاب رسول الله صلّی الله علیه و آله بالأسانید الصحاح، ما روی عن علی بن أبی طالب»[۱]، یکی دیگر از علمای حنابله است که در شرح حال او به غلو پرداخته اند.
اطلاع از غیب
ابوالفضل بن التمیمی می گوید: شخصی از اهل حدیث که در طلب حدیث مسافرت های زیادی کرده بود، در مورد حدیث «إذ کان یوم القیامه یدخل الجنّه سبعون ألفاً بغیر حساب» به جاهای مختلف مسافرت کرده و پرسیده بود که آیا حدیثی داریم که بیشتر از این مقدار را ذکر کرده باشد؟ اما حدیث دیگری غیر از همین حدیث، پیدا نکرده بود. در پی پیدا کردن حدیثی که بیش از این مقدار را ذکر کرده باشد، به بصره مسافرت کرده ولی در آنجا هم به نتیجه نرسیده بود. در یکی از روزها، از شدت خستگی خوابش برد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را در خواب دید. پیامبر صلّی الله علیه و آله در خواب به او فرمود: به مسجد جامع بغداد برو. در آنجا با مردی که پیشانی وسیع و صدای رسایی دارد، مواجه خواهی شد. مسأله موردنظر را با او مطرح کن. جوابت را خواهد داد.
آن مرد می گوید: بلافاصله پس از بیدار شدن از خواب، به سمت بغداد حرکت کردم و با خود گفتم: در مورد مردی که پیامبر صلّی الله علیه و آله معرفی کرد، از هیچ کس سؤال نخواهم کرد و با توجه به مشخصاتی که پیامبر صلّی الله علیه و آله داد، خودم او را خواهم یافت. روز جمعه وارد مسجد جامع بغداد شدم. صدای رسایی را شنیدم. وقتی به چهره او نگاه کردم، با نشانه ای که پیامبر صلّی الله علیه و آله داده بود، مطابقت داشت. در مقابل او ایستادم و گفتم: ای شیخ! سؤالی دارم. به شاگردانش دستور داد برایم جا باز کردند، تا این که به نزدیک او رسیدم.
گفت: بنشین.
من نیز نشستم، به آرامی، در گوش من گفت: تو همان کسی نیستی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرستاده است؟
تنم به لرزه افتاد. گفتم: چرا.
گفت: سؤالت را بپرس.
سؤال خودم را مطرح کردم.
گفت: تو و تمام کسانی که این سؤال را از آنان پرسیدی، ابله و کودن هستید. مگر نشنیده ای که در روز قیامت، خداوند سه بار با مشت های خود عده ای را برداشته و دستور ورود آنان به بهشت را صادر می کند. خداوندی که هر مشت او به اندازه چهارده آسمان است و زمین در دست او مانند دانه خردلی در یک صحرای بزرگ است، هفتاد هزار نفر در مقایسه با این همه عظمت، چیزی نیست.[۲]
عبدالعزیز بن جعفر از زمان مرگ خود آگاه بود و در مرضی که به مرگ وی منتهی شد، با استناد به مدت زندگی و زمان مرگ احمد بن حنبل، ابوبکر مروزی و ابوبکر خلال، به اطرافیان خبر داد که تا روز جمعه زنده مانده و در روز جمعه از دنیا می رود و بعد از نماز نیز دفن خواهدشد.
او در شوال ۳۶۳ هجری قمری در مرض فوت خود گفت: احمدبن حنبل ۷۸ سال عمر کرده و در روز جمعه از دنیا رفت و بعد از نماز دفن شد. ابوبکر مروزی نیز ۷۸ سال زندگی کرده و در روز جمعه از دنیا رفته و پس از نماز دفن شد. ابوبکر خلال نیز ۷۸ سال عمر کرده و در روز جمعه از دنیا رفته و پس از نماز دفن شد. من نیز ۷۸ سال زندگی کرده ام و تا روز جمعه زنده خواهم ماند اما روز جمعه از دنیا می روم و بعد از نماز دفن خواهم شد.[۳]
تابش نور به درون قبر عبدالعزیز بن جعفر
ابوالعباس بن ابی عمر و شرابی یکی از نگهبانان باب خاصه[۴] می گوید: یکی از شب ها پس از نگهبانی به سمت منزل که در نزدیکی باب ازج قرار داشت، به راه افتادم. نگهبانان نیز پشت سر من، دروازه را بستند. در مسیر راه ناگهان متوجه شدم نوری از آسمان به سمت قبرستان عموده شده است. در حالی که به نور نگاه می کردم آن را تعقیب کردم تا این که نزدیک قبر عبدالعزیز بن جعفر رسیدم و مشاهده کردم نور از آسمان به درون قبر عبدالعزیز می تابد.[۵]
ثواب زیارت قبر عبدالعزیز بن جعفر
ابوسعد سقا می گوید: روزی به قبرستان آمده بودم تا مقداری آب روی یکی از قبرها بریزم. مردی از اهالی خراسان نزد قبر عبدالعزیز بن جعفر مشغول تضرع و ترحم بود. وقتی مرا دید. با صدای بلند فریاد زد: ای سقا! شخص بزرگی همچون عبدالعزیز این جا مدفون است، در حالی که بر روی قبر او گنبد و بارگاه ساخته نشده است؟ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را در خواب دیدم. آن حضرت به من فرمود: هر کس قبر عبدالعزیز بن جعفر را زیارت کند، تمامی گناهان او بخشیده می شود.[۶]
منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی
[۱]– محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله:ج۲، ص۱۲۰، شرح حال عبدالعزیز بن جعفر بن أحمد، ش۶۱۱٫
[۲]– «قال أبوالفضل التمیمی: حکی لی شیخ کان یسافر فی طلب الحدیث أنّه وقع لی فی خبر أنّ النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال: «إذا کان یوم القیامه یدخل الجنّه سبعون ألفاً بغیر حساب». قال: فسافرت کذا و کذا بلداً أسأل هل هناک زیاده علی هذا العدد؟ فما زادنی أحد و کلّ یقول: هکذا سمعنا، فدخلت مدینه البصره و سألت عن ذلک، فما زادنی أحد، فلمّا کان ذات یوم نمت و أنا تعب، فرأیت النّبیّ صلّی الله علیه و آله، فقبّلت قدمه، فقال لی: یا فلان! قد تعبتَ فی هذاالخبر الذی سمعتَه عنّی. فقلت له: إی ولله یا رسول الله! فقال لی: امض إلی بغداد إلی جامع الخلیفه، ستری رجلاً واسع الجبین، جهوری الصوت، فسَله عن هذه المسأله (یعنی أبابکر عبدالعزیز) فأنّه یجیبک. قال: فلم یحملنی القعود حتّی جئت إلی بغداد. قال: فقلت فی نفسی: لاسألت أحداً عن هذاالرجل حتّی أدخل الجامع و أنظر إلی الصفه التی وصفها رسول الله صلّی الله علیه و آله ، فدخلت یوم الجمعه الجامع، فسمعت صوته، فإذا هو بالصفه التی وصفها رسول الله صلّی الله علیه و آله، فوقفت حذاءه، فقلت: أیّها الشیخ! مسأله. قال: أوسعوا للشیخ موضعاً، إلی أن وصلت بین یدیه. فقال لی: اجلس، فجلست. فقال لی سرّاً: ألستَ الرجل الذی بعث بک رسول الله صلّی الله علیه و آله؟ فوقعت علیّ الرعده، فقلت: نعم و أمسکتُ، ثمّ قال لی: أیّها الشیخ! هات مسألتک. فسألته عن الحدیث «إنّ النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال: یدخل الجنّه سبعون ألفاً بغیر حساب». فقال لی: یا أبله أنت و الذین سألتهم! حدثنا فلان عن فلان و ذکر الإسناد أنّه إذا کان یوم القیامه و حصل أهل الموقف، یقول الله سبحانه: هؤلاء إلی الجنّه و لاأبالی، ثلاث مرات و یحثی ثلاث حثیات. فمن قبضَتُه أربع عشره سماء و الأرض فی یده کحبّه خردل فی أرض فلاه، کم مرّه سبعون ألفاً؟». محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله:ج۲، ص۱۲۲-۱۲۳، شرح حال عبدالعزیز بن جعفر، ش۶۱۱٫
[۳]– «قال أبوبکر عبدالعزیز فی علّته: أنا عندکم إلی یوم الجمعه و ذلک فی شوال سنه ثلاث و ستین و ثلاثمائه.فقیل له: یعافیک الله أو کلاماً هذا معناه. فقال: سمعت أبابکر الخلال یقول: سمعت أبابکر المروزی یقول: عاش أحمد بن حنبل ثماناً و سبعین سنه و مات یوم الجمعه و دفن بعد الصلاه و عاش أبوبکر المروزی ثماناً و سبعین سنه و مات یوم الجمعه و دفن بعد الصلاه و عاش أبوبکر الخلال ثماناً و سبعین سنه و مات یوم الجمعه و دفن بعد الصلاه و أنا عندکم ألی یوم الجمعه و لی ثمان و سبعون سنه. فلمّا کان یوم الجمعه مات و دفن بعد الصلاه». محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله:ج۲، ص۱۲۶، شرح حال عبدالعزیز بن جعفر، ش۶۱۱٫
[۴]– باب خاصه، بعد از باب ازج قرار داشت و قبر عبدالعزیز بن جعفر نیز نزدیک همین باب بود.
[۵]– «قال أبوالعباس بن أبی عمرو الشرابی و کان علی باب یعرف بباب الخاصه، ممّا یلی باب الأرج، یقارب قبر أبی بکر عبدالعزیز،قال: کان لنا ذات لیله خدمه، أمسیت لأجلها، ثمّ أنّی خرجت منها نومه الناس و غلق البوابون خلفی الباب و توجّهت إلی داری بباب الأزج، فرأیت عمود نور من جو (جوف) السماء إلی جوف المقبره، فجعلت أنظر إلیه و لا ألتفت، خوفاً أن یغیب عنّی، إلی أن وصلت حذاء قبر أبی بکر عبدالعزیز، فإذا أنا بالعمود من جوف السماء إلی القبر، فبقیت متحیّراً و مضیت و هو علی حاله». محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله:ج۲، ص۱۲۴، شرح حال عبدالعزیز بن جعفر، ش۶۱۱ و ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج۳، ص۴۶، حوادث ۳۶۳ هجری قمری.
[۶]– «عن أبی سعد السقاء و هو من باب الأزج، قال: جئت یوماً أصبّ روایه ماء فی حِبّ مقبره، فرأیت رجلاً خراسانیّاً علی قبر أبی بکر عبدالعزیز، یترحّم علیه و یتضّرع، فصاح بی و قال لی: تعالی یا سقاء! هذا الرجل فی هذاالموضع لا یبنی علیه مشهد؟ هذا رجل حدیثه عندنا و رأیت النّبیّ صلّی الله علیه و آله فی نومی و هو یقول: من زار قبر عبدالعزیز غلام الخلال، یعنی غفر له». محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله:ج۲، ص۱۲۴، شرح حال عبدالعزیز بن جعفر، ش۶۱۱٫
پاسخ دهید