غلو در ابومحمد بربهاری
حسن بن علی بن خلف معروف به بربهاری، متوفای 329 هجری قمری، مسبب اصلی فتنه هایی که بین طوائف مختلف اهل سنت در بغداد رخ می داد[1] ، یکی دیگر از علمای حنابله است که مورد تعریف و تمجید آنان قرار گرفته و درباره او مطالب غیر واقعی و اغراق آمیز نقل شده است.
ملاک و معیار شناخت اهل سنت و مبتدعه
هر بغدادی که ابومحمد بربهاری و علی بن محمد بن بشار را دوست داشته باشد از اهل سنت می باشد.[2]
حنابله تمامی معارضان و مخالفان بربهاری را مبتدعه نامیده و آنان را باعث خشم خلیفه بر بربهاری می دانند.[3]
بی اعتنایی به اشعری
بربهاری به ابوالحسن اشعری بی اعتنایی کرده و او را تحویل نگرفته است و کتاب های ابوالحسن اشعری را نیز قبول نکرده است.[4]
زیادی پیروان بربهاری و ترس خلیفه
بربهاری در طرف غربی رودخانه عطسه کرد. اصحاب و پیروان او متوجه شدند و همگی «یرحمکم الله» گفتند. صدای اصحاب و پیروان او به گوش خلیفه در قصر رسید و لرزه بر اندام او انداخت.[5]
ابن کثیر دمشقی سلفی، بدون اشاره به فتنه هایی که به رهبری بربهاری توسط حنابله در بغداد رخ می داد، همین ماجرا را باعث تعقیب بربهاری از طرف حکومت بیان می کند. [6]
نماز خواندن ملائکه بر جنازه بربهاری
بربهاری حدود یک ماه در خانه خواهر توزون مخفی بود. هنگامی که بربهاری از دنیا رفت، خواهر توزون خادمش را سراغ کسی فرستاد تا او را غسل دهد. خادم نیز شخصی را برای غسل دادن بربهاری آورد و او را غسل داد. خادم برای این که کسی از فوت بربهاری مطلع نشود، تمام درها را بست و به تنها مشغول خواندن نماز بر جنازه بربهاری شد. هنگامی که خواهر توزون وارد شد، خانه را مملو از مردانی دید که لباس های سفید و سبز بر تن کرده اند و مشغول خواندن نماز بر جنازه بربهاری هستند. خواهر توزون از این که مردم متوجه فوت بربهاری شده و در نماز او حاضر شده بودند از دست خادم عصبانی شد و گفت: این کارِ تو باعث مرگ من می شود. خادم نیز که تمامی درها را بسته بود، از حضور این عده متحیر شد و با نشان دادن کلیدها به خواهر توزون گفت: من تمامی درها را بسته بودم و نمی دانم این مردان از کجا آمده بودند. آنان یقین کردند که ملائکه در نماز بربهاری حاضر شده اند. بربهاری را در خانه خواهر توزون دفن کردند و خواهر توزون وصیت کرد که پس از مرگ، در کنار بربهاری دفن شود.[7]
منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی
[1]– «کان تقع الفتن بین الطوائف بسببه، فتقدم الإمام «القاهر» إلی وزیره «أبی علی بن مُقلَة» بالقبض علیه، لتنقطع الفتن». صفدی شافعی، الوافی بالوفیات:ج12، ص90، شرح حال بربهاری، ش3377. یکی از فتنه هایی که به رهبری بربهاری در بغداد توسط حنابله انجام گرفت در فصل «ترور و خشونت» گذشت.
[2] «إذ رأیت البغدادی یحبّ أباالحسن بن بشار و أبا محمد البربهاری فاعلم أنّه صاحب سنة». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج12، ص67، شرح حال علی بن محمد بن بشار، ش6462 و محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة:ج2، ص58، شرح حال علی بن محمد بن بشار، ش559.
[3]– «لم تزل المبتدعة ینقلون قلب الراضی علی البربهاری، فتقدم الراضی إلی بدر الحرسی (الخرشَنی) صاحب الشرطة بالرکوب و النداء ببغداد: أن لا یجتمع من أصحاب البربهاری نفسان، فاستتر و کان ینزل بالجانب الغربی بباب مُحَوَّل، فانتقل إلی الجانب الشرقی مستتراً، فتوفی فی الاستتار فی رجب سنة تسع و عشرین و ثلاثمائة». محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة: ج2، ص44، شرح حال بربهاری، ش588 و ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج24 ص258، حوادث و وفیات 321-330 هجری قمری، وفیات 329 هجری قمری، شرح حال بربهاری، ش434.
[4]– «قال أبا عبدالله الحمرانی: لمّا دخل الأشعری ألی بغداد، جاء إلی البربهاری، فجعل یقول: رددتُ علی الجُبَّائی و علی أبی هاشم و نقضتُ علیهم و علی الیهود و النصاری و المجوس و قلت لهم و قالوا و أکثر الکلام فی ذلک، فلمّا سکت، قال البربهاری: ما أدری ممّا قلتَ قلیلاً و لا کثیراً و لا نعرف إلّا ما قاله أبوعبدالله أحمد بن حنبل. قال: فخرج من عنده و صنّف کتاب الإبانة، فلم یقبل منه و لم یظهر إلی أن خرج منها». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج24 ص258، حوادث و وفیات 321-330 هجری قمری، وفیات 329 هجری قمری، شرح حال بربهاری، ش434؛ محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة: ج2، ص18، شرح حال بربهاری، ش588 و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات:ج12، ص90، شرح حال حسن بن علی بن خلف بربهاری، ش3377.
[5]– «بلغنا أنّ البربهاری اجتاز بالجانب الغربی، فعطس، فشمته أصحابه، فار تفعت ضجتهم حتّی سمعها الخلیفه و هو فی روشنه، فسأل عن الحال، فأخبر بها، فاستهولها». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج24، ص259، حوادث و وفیات 321-330 هجری قمری، وفیات 329 هجری قمری، شرح حال بربهاری، ش434 و محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة: ج2، ص44، شرح حال بربهاری، ش588.
[6]– ابن کثیر اصل ماجرای عطسه بربهاری را نیز با کمی اختلاف، این گونه نقل می کند: «قد عطس یوماً و هو یعظ، فشمّته الحاضرون، ثمّ شمّته من سمعهم،حتّی شمّته أهل بغداد، فانتهت الضجة إلی دار الخلافة، فغار الخلیفة من ذلک و تکلّم فیه جماعة من أرباب الدولة، فطلب، فاستتر عند أخت بوران». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة:ج11، ص214، حوادث 329 هجری قمری، شرح حال حسین بن علی بن خلف بربهاری.
[7]– «کان أبومحمد البربهاری قد اختبأ عند أخت توزون بالجانب الشرقی فی درب الحمام فی شارع درب السلسلة، فبقی نحواً من شهر، فلحقه قیام الدم، فقالت أخت توزون لخادمها لمّا مات البربهاری عندها مستتراً: انظر من یغسله. فجاء بالغاسل، فغسله و غلق الباب حتّی لا یعلم أحدٌ و وقف یصلّی علیه وحده، فطالعت صاحبة المنزل، فرأت الدار ملأی (ملئ) رجالاً، علیهم ثیاب بیض و خضر، فلمّا سلّم لم تر أحداً، فاستدعت الخادم و قالت: یا حجام! أهلکتنی مع أخی. فقال: یاستی رأیتَ ما رأیتُ؟ فقالت: نعم، فقال: هذه مفاتیح الباب و هو مغلق. فقالت: ادفنوه فی بیتی، فإذا متّ فادفنونی عنده فی بیت القبة، فدفنوه فی دارها، فماتت بعده بزمان، فدفنت فی ذلک المکان». محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابلة:ج2، ص45، شرح حال بربهاری، ش588؛ ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام:ج24، ص259، حوادث و وفیات321-330 هجری قمری، وفیات 329 هجری قمری، شرح حال بربهاری، ش434 و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة:ج11، ص214، حوادث 329 هجری قمری، شرح حال حسن بن علی بن خلف بربهاری.