غلو در معاویه

یکی دیگر از شاخصه های فکری و اعتقادی وهابیان، غلو این فرقه درباره پیشوایان و علمای خود است. وهابیان در حالی که شیعیان را به اتهام غلو، تکفیر می کنند و آنان را مشرک می دانند، برای بالا بردن و هم جلوه دادن پیشوایان و علمای خود، با جعل و نسبت دادن مطالب غیر واقعی و دروغین به غلو در حق آنان پرداخته اند.

شیعیان به اتهام غلو در حق امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و سایر ائمه علیهم السلام از زیارت مرقد شریف حضرت علی علیه السلام محروم می شوند. قبر شریف امام حسین علیه السلام نیز به همین بهانه تخریب می شود.

ابن تغزی حنفی در تاریخ خود می نویسد: وقتی متوکل با انبوه زائرین قبر امام علی علیه السلام مواجه شد، به بهانه غلو شیعه در حق امام علی علیه السلام و همسنگ دانستن زیارت قبر شریف آن حضرت با زیارت بیت الله الحرام، از زیارت قبر امام علی علیه السلام جلوگیری کرد و زمانی که با مقاومت ارادتمندان آن حضرت مواجه شد دستور منع قبور سایر علویین را نیز صادر کرد و زمانی که این دستور نیز نتوانست مانع زیارت قبر امام  علی علیه السلام و سایر علویین شود، متوکل دستور تخریب قبر امام حسین علیه السلام و قتل زائرین را صادر کرد.[۱]

مفتیان وهابی نیز به همین بهانه شیعیان را تکفیر کرده، خون و مال و ناموس آنان را بی ارزش اعلام کرده و پرداخت زکات به فقرای شیعه را تقویت کفر دانسته و ممنوع می کنند.

بن جبرین یکی از مفتیان بزرگ وهابی سعودی در جواب این سؤال که آیا به فقرای شیعه می شود زکات داد؟ شیعیان را کافر دانسته و پرداخت زکات به آنان را جایز ندانسته است. وی شیعیان را با اتهاماتی همچون: اعتقاد داشتن به تحریف قرآن، عمل نکردن به سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و روایات صحیح بخاری و صحیح مسلم، تکفیر صحابه، تکفیر اهل سنت و نجس دانستن آنان، حاضر نشدن در نمازهای جمعه و جماعت اهل سنت، اقتدا نکردن به اهل سنت در نمازهای جماعت، غلو در حق حضرت علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت و ندادن صدقات به نیازمندان اهل سنت، تکفیر کرده و می نویسد: کسانی که به شیعیان زکات بدهند بریءالذمّه نیستند و باید دوباره زکات بدهند؛ زیرا با دادن صدقات به شیعیان، کسی را کمک کرده که کفر را تقویت می کند.[۲]وهابیان نذر برای پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام را یکی از مصادیق غلو در حق آنان دانسته و چنین نذری را جایز نمی دانند و شیعیان را نیز به خاطر همین اعتقادات متهم به شرک می کنند.

قصیمی نذر برای غیر خدا را یکی از مصادیق غلو شیعه در حق ائمه علیهم السلام می داند.[۳]

شیعیان در حالی با چنین اتهاماتی مواجه شده و تکفیر می شوند که غلو در حق پیشوایان و علمای حنابله یکی از شاخصه های وهابیان و حنابله به شمار می رود.

در فصل های گذشته با پیشینه های فکری و رفتاری وهابیان و حنابله آشنا شده و با مشاهده شواهد و قرائن تاریخی ثابت شد که وهابیان و حنابله از تفکرات امویان و مروانیان تبعیت می کنند. وهابیان و حنابله وامدار امویان و معاویه بوده و با جعل و انتشار احادیث و غلو در حق معاویه، چهره  وی را موجه جلوه داده اند. نمونه هایی از مصادیق غلو در حق معاویه را ذکر می کنیم.

غلو و جعل احادیث در حق معاویه

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: در بهشت، معاویه را هشتاد سال از دست می دهم و همدیگر را نمی بینیم. پس از هشتاد سال،معاویه سوار بر شتری که آکنده از مشک ازفر است و پاهای زبرجدی دارد، پیش من می آید. می پرسم: آیا معاویه آمده است؟

معاویه می گوید: لبیک ای محمد.

از او می پرسم: در این هشتاد سال کجا بودی؟

می گوید: در باغی، زیر عرش پروردگارم به سر می بردم. خدا با من نجوا می کرد و من نیز با خدا نجوا می کردم. خداوند بر من درود می فرستاد و من نیز بر خدا درود می فرستادم. سپس خداوند فرمود: این (بهشت و باغ و نجوای بامن) پاداش دشنام ها و ناسزاهایی است که در دنیا به تو نثار شده است.[۴]

جبرئیل در حالی که قملی از طلای ناب در دست داشت، بر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نازل شد. جبرئیل سلام خداوند را به آن حضرت رساند و عرض کرد: خداوند این قلم را از بالای عرش خود به معاویه هدیه کرده است. قلم را به معاویه، برسان و بگو آیه الکرسی را با آن نوشته و پس از نقطه گذاری و حرکت گذاری به تو بدهد. من از ساعتی که معاویه آیه الکرسی را بنویسد تا روز قیامت، به تعداد کسانی که آن را خواهند خواند، ثواب برای او خواهم نوشت. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله معاویه را طلبید. ابوبکر دنبال معاویه رفته و او را خدمت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آورد. رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله قلم را تقدیم به معاویه کرد و پیام خداوند را به معاویه رساند. معاویه قلم را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  گرفت و از خداوند به خاطر این لطف و کرامت، تشکر کرد.[۵]

ج) پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با جبرئیل درباره نوشتن (قرآن) توسط معاویه مشورت کرد. جبرئیل معاویه را فرد امینی دانست و او را تأیید کرد و به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله توصیه کرد که معاویه را برای نوشتن (قرآن) بگمارد.[۶]

د) خداوند به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: معاویه امین و مأمون است. او را به نوشتن بگمار.[۷]

ه) پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: افراد امین در پیشگاه خداوند،تنها سه نفر هستند: من، جبرئیل و معاویه.[۸]

و) ده نفر از قبیله بنی هاشم صبح زود خدمت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آمدند و نسبت به کاتب وحی بودن معاویه اعتراض کردند و از آن حضرت درخواست کردند شخص دیگری غیر از معاویه را برای نوشتن قرآن به خدمت بگیرد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به آنان قول مساعد داد و از آنان خواست تا شخص دیگری را برای همین منظور به پیامبر معرفی کنند. جبرئیل که قبلا هر چهار روز بر پیامبر صلّی الله علیه و آله نازل می شد، تا چهل روز بر آن حضرت نازل نشد. پس از چهل روز در حالی که نوشته ای به همراه داشت، خدمت پیامبر رسید. جبرئیل حاوی پیامی از طرف خداوند برای پیامبر بود. پیان این بود: «ای پیامبر! خداوند معاویه را برای نوشتن قرآن انتخاب کرد و تو حق نداری با اوامر الهی مخالفت کنی و معاویه را کنار بگذاری. معاویه شخص امینی است. او را در نوشتن قرآن به خدمت بگیر».[۹]

ز) حضرت علی علیه السلام می فرماید: نزد پیامبر نشسته بودم. هنگامی که معاویه وارد شد، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله قلم را از دست من گرفت و به معاویه داد. چون می دانستم پیامبر به دستور خداوند این کار را انجام داده است، ناراحت نشدم.[۱۰]

ح) پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: اُمناء هفت تا هستند: لوح، قلم، اسرافیل، میکائیل، جبرئیل، محمد و معاویه.[۱۱]

 ط) پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: خداوند تنها جبرئیل، من و معاویه را امین وحی خود قرار داد. (جبرئیل وحی را از خداوند می گرفت و به من می رساند و من نیز به معاویه می گفتم و او می نوشت). چیزی نمانده بود که خداوند معاویه را به خاطر علم و دانش زیاد و امانت دار بودنش به پیامبری مبعوث کند. خداوند گناهان  معاویه را می بخشد و او را محاسبه و بازخواست نمی کند.[۱۲]

ی) هنگامی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: الآن مردی از اهل بهشت وارد می شود، بلافاصله معاویه وارد شد. پیامبر خطاب به معاویه فرمود: ای معاویه! تو از منی و من از تو هستم. هنگام وارد شدن به بهشت مانند دو انگشت در کنار هم و موازی هم خواهیم بود و به یکدیگر فشار خواهیم آورد.[۱۳] ک) پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله درباره معاویه فرمود: معاویه به خاطر کتابت وحی، در لباس ابریشمی از نور که ظاهرش رحمت و باطنش رضای پروردگار است، محشور می شود و به این لباس افتخار می کند.[۱۴]

ل) جعفر بن ابی طالب یک عدد «به» به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله اهدا کرد. پس از جعفر، معاویه سه عدد «به» آورده و تقدیم پیامبر کرد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به معاویه فرمود: در بهشت با این ها با من ملاقات می کنی.[۱۵]

موارد ذکر شده نمونه هایی از غلو و جعل احادیث با انگیزه فضیلت تراشی برای  معاویه بود، جهت آشنایی با صحت و سقم این احادیث، نقد و بررسی سندی و متنی آن ها، به کتاب شریف «الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب»[۱۶] مراجعه شود.

 

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[۱]– ابن تغزی حنفی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره:ج۲، ص۳۴۱ و ۳۴۳، حوادث ۲۳۵ و ۲۳۶ هجری قمری. به فصل دوم از بخش اول «احمد بن حنبل پیشوای فکری وهابیت» مراجعه شود.

[۲]– «ما حکم دفع زکاه أموال أهل السنّه لفقراء الرافضه و هل تبرأ ذمّه المسلم الموکّل بتفریق الزکاه إذا دفعها للرافضی الفقیر أم لا؟ لقد ذکر العلماء فی مؤلفاتهم فی باب أهل الزکاه أنّها لا تدفع لکافرٍ و لا مبتدعٍ، فالرافضه بلاشک کفّار، لأربعه: الأوّل طعنهم فی القرآن و ادعاؤهم أنّه حذف منه أکثر من ثلثیه، کما فی کتابهم الذی إلفه النوری و سمّاه فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب ربّ الأرباب و کما فی کتاب الکافی و غیره من کتبهم، و من طعن فی القرآن فهو کافرٌ مکذّبٌ لقوله تعالی: (وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ). الثانی طعنهم فی السنه و أحادیث الصحیحین، فلایعلمون بها لأنّها من روایه الصحابه الذین هم کفّار فی اعتقادهم، حیث یعتقدون أنّ الصحابه کفروا بعد موت النّبیّ إلّا علی و ذریته و سلمان و عمار و نفر قلیل، أمّا الخلفاء الثلاثه و جماهیر الصحابه الذین با یعوهم، فقد ارتدوا، فهم کفّار، فلا یقبلون أحادیثهم کما فی کتاب الکافی و غیره من کتبهم. الثالث تکفیر هم لأهل السنّه، فهم لا یصلّون معکم و من صلّی خلف السنّی أعاد صلاته، بل یعتقدون نجاسه الواحد منّا، فمتی صافحناهم غسّلوا أیدیهم بعدنا، و من کفّر المسلمین، فهو أولی بالکفر، فنحن نکفّرهم کما کفّرونا و أولی. الرابع شرکهم الصریح بالغلو فی علی و ذریته و دعاءهم مع الله و ذلک صریح فی کتبهم و هکذا غلوهم و وصفهم له بصفات لا تلیق إلّا بربّ العالمین و قد سمعنا ذلک فی أشرطتهم، ثمّ إنّهم لا یشرکون فی جمعیّات أهل السنّه و لا یتصدقون علی فقراء السنّه و لو فعلوا فمع البغض الدفین، یفعلون ذلک من باب التقیّه، فعلی هذا مَن دفع إلیهم الزکاه فلیخرج بدلَها، حیث أعطاها مَن یستعین بها علی الکفر و حرب السنّه و مَن و کل فی تفریق الزکاه حرم علیه أن یعطی منها رافضیاً، فإن فعل لم تبرأ ذمّته علیه أن یغرم بدلها، حیث لم یؤد الأمانه إلی أهلها و من شکّ فی ذلک فلیقرأ کتب الرّد علیهم ککتاب القفاری فی تفنید مذهبهم و کتاب الخطوط العریضه للخطیب و کتاب إحسان إلهی ظهیر و غیرها، والله الموفق». حسینی قزوینی، وهابیت ازمنظر عقل و شرع:ص۱۴۴-۱۴۶٫ به نقل از بن جبرین، اللؤؤ المکین من فتاوی فضیله الشیخ بن جبرین: ص۳۹٫ در فصل چهارم همین بخش نیز گذشت.

[۳]– «و بهذا الغلوّ الذی رأیت من طائفه الشیعه فی أئمّتهم و بهذا التألیه الذی سمعت منهم لعلیّ و ولده، عبدوا القبور و أصحاب القبور و أشادوا المشاهد و أتوها من کلّ مکان سحیق و فجّ عمیق و قدموا لها النذور و الهدایا و القرابین و أراقوا فوقها الدماء والدموع و رفعوا لها خالص الخضوع والخشوع و أخلصوا لها ذلک و خصوها به دون الله رب الموحدین». قصیمی، الصراع بین الإسلام و الوثنیه: ج۱، ص۶۵، حماقات الشیعه.

[۴]– «عن أنس مرفوعاً: لاأفتقد أحداً من أصحابی غیر معاویه بن أبی سفیان، لاأراه ثمانین عاماً أو سبعین عاماً، فإذا کان بعد ثمانین عاماً یقبل إلیّ علی ناقه من المسک الأذفر، حشوها من رحمه الله، قوائمها من الزبرجد، فأقول: معاویه! فیقول: لبیک یا محمد! فأقول: أین کنتَ من ثمانین عاماً؟ فیقول: کنتُ فی روضه تحت عرش ربّی، یناجینی و أُناجیه و یحیّینی و أحیّیه و یقول: هذا عوض ممّا کنتَ تُشتم فی دار الدنیا». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام:ج۹، ص۴۴۹، شرح حال عبدالله بن حفص بن عمر، ش۵۰۷۹٫

[۵]– . «عن أنس مرفوعاً: هبط علَیّ جبرئیل و معه قلم من ذهب إبریز، فقال: إنّ العلیّ الأعلی یقرئک السلام و یقول لک: حبیبی! قد أهدیتُ هذا القلم من فوق عرشی إلی معاویه بن أبی سفیان فأوصله إلیه و مره أن یکتب آیه الکرسی بخطّه بهذا القلم و یشکله و یعجمه و یعرضه علیک، فإنّی قد کتبتُ له من الثواب بعدد کلّ من قرأ آیه الکرسی من ساعه یکتبها إلی یوم القیامه. فقال رسول الله صلّی الله علیه و آله: من یأتینی بأبی عبدالرحمن؟ فقام أبوبکر الصدیق و مضی حتّی أخذ بیده و جاءا جمیعاً إلی النّبیّ صلّی الله علیه و آله، فسلّموا علیه، فردّ علیهم السلام، ثمّ قال لمعاویه: أُدنُ منّی یا أبا عبدالرحمن، أُدنُ منّی یا أبا عبدالرحمن. فدنا من رسول الله صلّی الله علیه و آله، فدفع إلیه القلم، ثمّ قال له: یا معاویه! هذا القلم أهداه إلیک ربّک من فوق العرش لتکتب به آیه الکرسی بخطّک و تشکله و تعجمه و تعرضه علَیّ، فاحمد الله و اشکره علی ما أعطاک، فإنّ الله قد کتب لک من الثواب بعدد من قرأ آیه الکرسی من ساعه تکتبها إلی یوم القیامه. فأخذ القلم من ید النّبیّ صلّی الله علیه و آله: اللهم إنّک تعلم أنّی قد أوصلته إلیه، ثلاثاً. فجثا معاویه بین یدی النّبیّ صلّی الله علیه و آله و لم یزل یحمدالله علی ما أعطاه من الکرامه و یشکره حتّی أتی بطَرس و محبره، فأخذ القلم و لم یزل یخطّ به آیه الکرسی أحسن ما یکون من الخطّ حتّی کتبها و شکلها و عرضها علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله ، قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: یا معاویه! أنّ الله قد کتب لک من الثواب بعدد کلّ من یقرأ آیه الکرسی من ساعه کتبتَها إلی یوم القیامه». ابن جوزی، الموضوعات: ج۲، ص۱۵، باب فی ذکر معاویه بن إبی سفیان.

[۶]– . «عن جابر: إنّ رسول الله صلّی الله علیه و آله استشار جبرئیل فی استکتاب معاویه، فقال: استکتبه، فإنّه أمین». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج۴، ص۳۴۹، أمّا کُتّابه صلّی الله علیه و آله.

[۷]–  «عن عباده بن الصامت قال: أوحی الله إلی النّبیّ صلّی الله علیه و آله: استکتب معاویه، فإنّه أمینٌ مأمونٌ». ابن جوزی، الموضوعات: ج۲، ص۱۸، باب فی ذکر معاویه بن أبی سفیان.

[۸]– . «الأمناء عندالله ثلاثه: أنا و جبرئیل و معاویه». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام:ج۳، ص۳۹۹، شرح حال محمد بن یوسف ابوجعفر الإسکافی، ش۱۵۲۴٫

[۹]– «اجتمع عشره من بنی هاشم، فغدوا علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله، فلمّا قضی الصلاه قالوا: یا رسول الله! غدونا إلیک لنذکر لک بعض أمورنا، أن الله قد تفضّل بهذه الرساله، فشرّفک بها و شرّفنا لشرفک و هذا معاویه بن أبی سفیان یکتب الوحی، فقد رأینا أنّ غیره من أهل بیتک أولی به لک منه. قال: منه. قال: نعم، انظروا فی رجل غیره. قال: و کان الوحی ینزل فی کلّ أربعه أیّام من عندالله إلی محمد، فأقام جبرئیل أربعین یوماً لا ینزل، فلمّا کان یوم أربعین هبط جبرئیل بصحیفه فیها مکتوب: یا محمد! لیس لک أن تغیَر من اختاره الله لکتابه وحیه، فأقره، فإنّه أمین، فأقرّه». ابن حجر عسقلانی شافعی، لسان المیزان: ج۳، ص۴۷۴، شرح حال عبدالرحمن بن الحسام، ش۵۰۲۶٫

[۱۰]– «عن علی بن أبی طالب علیه السلام: بینا أنا جالس بین یدی رسول الله صلّی الله علیه و آله إذ جاء معاویه، فأخذ رسول الله صلّی الله علیه و آله القلم من یدی فدفعه إلی معاویه، فما وجدت فی نفسی إذ علمتُ أنّ الله أمره بذلک». همان، ج۶، ص۲۵، شرح حال مسره بن عبدالله الخادم، ش۸۳۸۰/۸۴۶۳٫

[۱۱]– عن أنس مرفوعاً: الأمناء سبعه: اللوح و القلم و اسرافیل و میکائیل و جبرئیل و محمد و معاویه». ذهبی سلفی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال:ج۲، ص۱۳، شرح حال داود بن عفان، ش۲۶۳۲٫

[۱۲]– «عن واثله مرفوعاً: إنّ الله ائتمن علی وحیه جبرئیل و أنا و معاویه و کاد أن یبعت معاویه نبیّاً من کثره علمه و ائتمانه علی کلام ربّی، یغفر الله لمعاویه ذنوبه و وقاه حسابه و علّمه کتابه و جعله هادیاً مهدیاً و هدی به». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج۵۹، ص۷۴، شرح حال معاویه، ش۷۵۱۰٫

[۱۳]– «عن عبدالله بن عمر مرفوعاً: الآن یطلع علیکم رجل من أهل الجنه، فطلع معاویه، فقال: أنت یا معاویه منّی و أنا منک، لتزاحمنی علی باب الجنه کهاتین و أشار بإصبعیه». همان، ص۹۸٫

[۱۴]– «عن سعد: إنّ النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال لمعاویه: إنّه یُحشر و علیه حلّه من نور ظاهرها من الرحمه و باطنها من الرضا، یفتخر بها فی الجمع لکتابه الوحی».همان، ص۹۳٫

[۱۵]– «عن عبدالله بن عمر: إنّ جعفر بن أبی طالب أهدی إلی النّبیّ صلّی الله علیه و آله سفر جلاً، فأعطی معاویه ثلاث سفر جلات و قا: تلقّانی بهنّ فی الجنه». همان، ص۹۷٫

[۱۶]– علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب: ج۵، ص۴۷۷ -۵۳۱، سلسله الموضوعات، احادیث ۳، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۳۹، ۷۳ و ۹۸٫