در این متن می خوانید:
      1. نقد و بررسی دیدگاه وهابی‌ها
      2. تیرک در لغت و اصطلاح
      3. تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت
      4. أ) تبرک به پیامبر اکرم در زمان حیات آن حضرت
      5. ب) تبرک به آثار به جا مانده از پیامبر اکرم
      6. ج) تبرک صحابه به قبر شریف پیامبر اکرم
      7. ۱٫ تبرک حضرت فاطمه به خاک قبر رسول خدا
      8. ۲٫ تبرک ابوایوب انصاری به قبر پیامبر اکرم
      9. ۳٫ تبرک بلال به قبر پیامبر اکرم
      10. ۴٫ تبرک عبدالله بن عمر به قبر پیامبر اکرم
      11. ۵٫ تبرک اسماء به قبای پیامبر اکرم
      12. ۶٫ تبرک سهل بن سعد انصاری صحابی به ظروف و کاسه‌های پیامبر اکرم
      13. ۷٫ تبرک جابر بن عبدالله انصاری به سکه‌ها و طلاهای پیامبر اکرم
      14. ۸٫ تبرک به گردنبند اعطایی پیامبر اکرم
      15. ۹٫ تبرک ابوهریره به بوسه گاه پیامبر اکرم
      16. ۱۰٫ بوسیدن دست انس و تبرک به آن
      17. ۱۱٫  تبرک سعد بن ابی‌وقاص و عبدالله بن عمر به منبر رسول‌الله (ص)
      18. ۱۲٫ تبرک معاویه به موهای پیامبر اکرم (ص)
      19. ۱۳٫ تبرک عمر بن عبدالعزیز به موهای پیامبر اکرم (ص)
      20. ۱۴٫ تبرک محمد بن منکدر تابعی به قبر رسول الله (ص)
      21. ۱۵٫ تبرک عبیده بن عمرو و محمدبن سیرین تابعی به موهای پیامبر اکرم (ص)
      22. ۱۶٫ تبرک احمدبن حنبل به موهای پیامبر اکرم (ص)
      23. ۱۷٫ تبرک بخاری به موهای پیامبر اکرم (ص)
      24. ۱۸٫ تبرک احمد بن حنبل و بخاری به کاسه‌های پیامبر (ص)
      25. ۱۹٫ تبرک به چوب‌هایی که پیامبر اکرم (ص) روی آن غسل داده شده‌اند
      26. ۲۰٫ تبرک فاکهانی (متوفای ۷۳۱) به کفش منسوب به پیامبر اکرم (ص)
      27. ۲۱٫ تبرک به سریر و تخت پیامبر اکرم (ص)
      28. ۲۲٫ تبرک به چاه آب
      29. ۲۳٫ تبرک به خاک مدینه

دیدگاه وهابی‌ها

یکی دیگر از موضوعات و مسائل اختلافی میان مسلمانان و وهابیان، مسأله تبرک جستن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و صالحان و آثار به جا مانده از آنان است.

مسلمانان در طول تاریخ، به زیارت قبور انبیا، صالحان و علما رفته و با بوسیدن، دست کشیدن و گذاشتن صورت بر روی قبور، به قبور انبیا، صالحان و علمای خود احترام گذاشته و به آن‌ها تبرک جسته‌اند اما ابن تیمیه و اتباع وی این اعمال را حرام دانسته و مسلمانان را به شرک و کفر متهم می‌کنند و آنان را «قبوریون» و «عبادت کنندگان قبرها» می‌نامند.

وهابیان اعمال و رفتار مسلمانان را به رفتار مردم دوران جاهلیت با بت‌های خود، تشبیه کرده و مسلمانان را همانند مشرکین صدر اسلام می‌دادند.

ابن تیمیه بوسیدن و دست کشیدن بر روی قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و قبور سایر انبیا علیهم السلام، صالحین، صحابه و اهل بیت علیهم السلام را جایز ندانسته و این مطلب را به تمامی علما نسبت می‌دهد و می‌نویسد: «اتفق العلماء علی أنّ من زار قبر النبی صلی الله علیه و آله أو قبر غیره من الأنبیاء والصالحین ـ الصحابه و أهل البیت و غیرهم ـ أنّه لایتمسح به و لایقبله، بل لیس فی الدنیامن الجمادات ما یشرع تقبیلها إلاّ الحجر الأسود».[۱]

وی در جایی دیگر با ادعای جدا بودن حجره و قبر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله از مسجد آن حضرت تا زمان ولید بن عبدالملک، معتقد است صحابه و تابعین به هیچ عنوان و برای هیچ کاری وارد حجره‌ای که قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن قرار داشت، نمی‌شدند. صحابه وتابعین نمازهای خود را در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله می‌خواندند. قبر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله را مسح نمی‌کردند و در کنار قبر آن حضرت دعا نمی‌کردند. صحابه و تابعین همه این اعمال را در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله انجام می‌دادند، نه در کنار قبر نبی مکرم اسلام.[۲]

تعجب ابن تیمیه از فتوای احمد بن حنبل یکی دیگر از مستندات و شواهد تحریم تبرک به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آثار به جا مانده از آن حضرت توسط ابن تیمیه و پیروان وی است. عبداللّه بن احمد بن حنبل می‌گوید: از پدرم پرسیدم: آیا بوسیدن و دست کشیدن بر روی منبر و قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به قصد تبرک، اشکال دارد؟ پدرم پاسخ داد: نه، چنین کاری هیچ اشکالی ندارد.[۳]

ابوسعید ابن العلایی می‌گوید: هنگامی که سخنان احمد بن حنبل را به ابن تیمیه نشان دادیم، از فتوای احمد بن حنبل اظهار تعجب کرد و گفت: از سخن احمد بن حنبل تعجب می‌کنم. احمد بن حنبل نزد من از جایگاه و منزلت بالایی برخوردار است.[۴] وهابیان امروزی بر اساس ظاهر بعضی عبارتشان تبرک به پیامبر اکرم در زمان حیات آن حضرت و تبرک به آثار به جا مانده از نبی مکرم اسلام پس از رحلت آن حضرت را پذیرفته‌اند، اما تبرک به افراد دیگر و آثار به جا مانده از آنان را حرام می‌دانند و برای تحریم این تبرک دو دلیل ذکر کرده‌اند.

  1. -صحابه به غیر پیامبر ص (سائر انبیاء، صحابه، تابعین، صالحین، و علما) و آثار به جا مانده از آنان، تبرک نجسته‌اند واگر تبرک به غیر پیامبر ص و آثار به جا مانده از آنان امر نیکو و پسندیده ای بود، صحابه پیشی می‌گرفتند و انجام می‌دادند.

۲-تبرک به غیر پیامبر ص و آثار به جا مانده از آنان منجر به شرک می‌شود، زیرا چنین تبرکی باعث غلو و عبادت آنان می‌شود و عبادت غیر خدا شرک است. برای پیشگیری از وقوع مردم در شرک، باید تبرک به غیر پیامبر و آثار به جا مانده از آنان را تحریم کنیم.[۵]

عبدالرحمن بن حسن نوه محمد بن عبدالوهاب نبز همین امور را باعث تحریم تبرک دانسته و می‌نویسد «و اما ما ادعاه بعض المتاخرین من انه یجوز التبرک بآثار الصالحین فممنوع من وجوه: منها أن السابقین الأولین من الصحابه و من بعدهم لم یکونوا یفعلون ذلک مع غیر النبی ص، لا فی حیاته و لا بعد موته و لو کان خیرا لسبقونا الیه و أفضل الصحابه ابوبکر و عمر و عثمان و علی و قد شهد لهم رسول الله ص فیمن شهد له بالجنه و ما فعله احد من الصحابه و التابعین مع احد من هؤلاء الساده و لا فعله التابعون مع سادتهم فی العلم و الدین و هم الأسوه، فلا یجوز أن یقاس علی رسول الله ص احد من الامه و للنبی ص فی حال الحیاه خصائص کثیره لا یصلح أن یشارکه فی‌ها غیره و منها أنّ فی المنع من ذلک سدا لذریعه الشرک کما لا یخفی»[۶]

بن باز در پاسخ به سوالی که حکم تبرک به  علماء و صالحان را از وی پرسیده است، می‌نویسد: «لا یجوز التبرک باحد غیر النبی ص، لا بوضوئه و لا بشعره و لا بعرقه و لا بشیء من جسده، بل هکذا کله خاص بالنبی ص لما جعل الله فی جسده و ما مسه من الخیر و البرکه و لهذا لم یتبرک الصحابه باحد منهم لا فی حیاته و لا بعد وفاته ص، لا مع الخلفاءالراشدین و لا مع غیر هم، فدل ذلک علی انهم قد عرفوا أنّ ذلک خاص بالنبی دون غیره و لأن ذلک وسیله الی الشرک و عباده غیرالله سبحانه»[۷]

با مقایسه و کنار هم قرار دادن متون و مستندات ذکر شده و دقت در آن، به نظر می‌رسد دیدگاه‌ها و نظرات وهابیان در مساله تبرک، یکسان و واحد نیست؛ زیرا در حالی که ابن تیمیه مطلق تبرک- حتی تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت- را جایز نمی‌داند؛ اما ظاهر عبارات وهابیان امروزی، نشان از پذیرش تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت دارد. البته با توجه به این نکته که وهابیان امروزی نیز همانند ابن تیمیه عملاً اجازه تبرک به آثار به جا مانده از پیامبر اکرم را نیز به مسلمانان نمی‌دهند، ما نیز بحث تبرک را به طور مطلق پی گیری خواهیم کرد.

نقد و بررسی دیدگاه وهابی‌ها

جهت بررسی و نقد دیدگاه وهابیان، ابتدا تبرک را در لغت و اصطلاح معنا می‌کنیم و سپس با تعیین مراد و محل نزاع، با استناد به آیات قرآن کریم و روایات نقل شده از نبی مکرم اسلام و با مراجعه به عقل و سیره مسلمانان در طول تاریخ اسلام، به نقد و بررسی دیدگاه وهابیان می‌پردازیم.

تیرک در لغت و اصطلاح

واژه «تبرّک» از مادّه «برک» گرفته شده است. این واژه از نظر لغوی به معنای ثبات، دوام، فزونی و زیاده در خیر، آمده است[۸]و در اصطلاح به این معناست که انسانِ موحّد و مسلمان از وجود پیامبران و انسان‌های صالح و یا از آثار به جا مانده از آنان، خیر و فزونی طلب کند.

قبل از بررسی و نقد ادله وهابیان، ذکر این نکته لازم به نظر می‌رسد که مراد مسلمانان از تبرک، همان چیزی است که مأمون از یحیی بن اکثم[۹] پرسید. مأمون از یحیی بن اکثم پرسید: اگر شخصی که مورد اعتماد من نیست، قطعه چوبی یا شی‌ء دیگری را که بیش از یک درهم ارزش ندارد، نزد من آورد و ادعا کند که این شی‌ء مال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشدو یا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستان مبارکش را روی آن گذاشته و آن را لمس کرده است وهیچ دلیلی بر راستی گفتار این شخص نداشته باشم اما به خاطر محبت و علاقه به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله حرف‌ها و ادعاهای او را قبول کنم و آن قطعه چوب یا شی‌ء را به هزار دینار یاکمتر و بیشتر بخرم. سپس آن را روی صورت و چشمانم گذاشته و با نگاه کردن و لمس کرده آن، به آن تبرک بجویم و هنگامی که خودم یا یکی از نزدیکانم مریض شدیم، از آن طلب شفا و بهبودی کنم و همچون جان خود از آن مواظبت و مراقبت کنم، اشکال دارد؟ یحیی بن اکثم در پاسخ مأمون گفت: چنین اعمال و اعتقاداتی اشکال ندارد.[۱۰]

با توجه به مطالب ذکر شده، در جواب وهابیان باید گفت:

  1. با مطالعه تاریخ قبل از اسلام و صدر اسلام، نمونه‌های زیادی از تبرک به انبا، علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان پس از مرگشان را مشاهده می‌کنیم که در صفحات بعد ذکر خواهیم کرد.
  2. ادعای این مطلب که صحابه به احدی غیر از پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت، نجسته‌اند، دروغی بیش نیست. نمونه‌هایی از تبرک صحابه به صحابه (مانند تبرک صحابه به محمد بن طلحه) وآثار به جا مانده از آنان را در صفحات بعد ذکر می‌کنیم. گذشته از این مطلب باید از وهابیان پرسید آیا صرف عمل نکردن صحابه، دلیل حرمت آن فعل و عمل است؟
  3. سیره مسلمانان از صدر اسلام تا کنون بر این بوده است که به پیامبر اکرم، علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان تبرک جسته‌اند. در صفحات بعد با این سیره بیشتر آشنا خواهیم شد.
  4. اگر ملاک حرمت تبرک به علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان، ترس از غلو و پرستش آنان باشد، این ملاک و علت در تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت نیز وجود دارد. چرا وهابیان بین ترک به پیامبر اکرم و دیگران و آثار به جا مانده از آنان، فرق می‌گذارند؟ چرا تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از ان حضرت را جایز می‌دانند؟ اما تبرک به علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان را تحریم می‌کنند؟
  5. تبرک به پیامبر اکرم، علما و صالحان و آثار به جا مانده از آنان نه تنها باعث

لاتکون إلاّدرهماً أو نحوه، فیقول: إنّ هذا کان للنبی صلی الله علیه و آله أو قد وضع یده علیه أو مسّه و ما هو عندی بثقه و لا دلیل علی صدق الرجل إلاّ أنّی بفرط النیه و المحبّه أقبل ذلک، وقوع مسلمانان در شرک و حرام نمی‌شود؛ بلکه از نظر شرعی رجحان داشته و جایز است؛ زیرا این گونه اعمال، نوعی تعظیم شعائر الهی است و عقل حسن تعظیم ضعائر را درک کرده و انسان را به تعظیم شعائر راهنمایی می‌کند، چرا که چنین اعمال انسان را به خداوند متعال نزدیک تر می‌کند.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَن یعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ»[۱۱]

احترام پیامبران، علما و صالحان نیز با مرگ آنان از بین نمی‌رود و همواره واجب است. مالک بن انس در مناظره خود با منصور دوانیقی می‌گوید:احترام پیامبر پس از مرگ او مانند احترام او در دوران حیات و زندگی اوست.[۱۲]

قرطبی به نقل از یکی از علمای اهل سنت احترام پیامبر اکرم پس از رحلت را نیز همانند دوران حیات آن حضرت واجب دانسته و با تشبیه احادیث پیامبر اکرم به سخنانی که از لبان مبارک حضرت شنیده می‌شد، با استناد به آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ» [۱۳]، سخن گفتن هنگام خوانده شدن احادیث آن حضرت و بی اعتنایی به احادیث ایشان را نیز موجب هتک حرمت پیامبر اکرم دانسته و آن را جایز نمی‌داند. [۱۴]

آلوسی می‌نویسد: علما با استناد به آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ»، بلند صحبت کردن نزد قبر شریف نبی مکرم اسلام و هنگام قرائت احادیث نبوی را جایز نمی‌دانند، زیرا احترام پیامبر اکرم پس از رحلت آن حضرت همانند زمان حیات ایشان واجب است و باید رعایت شود، (و بلند صحبت کردن نزد قبر پیامبر اکرم و هنگام خوانده شدن احادیث آن حضرت، بی ادبی به پیامبر محسوب می‌شود)[۱۵]

ماجرای اصحاب کهف و حضرت ابراهیم نمونه‌های دیگری از تعظیم شعائر الهی است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است.

گروهی برای یزرگداشت مقام اصحاب کهف و جلوگیری از فراموش شدن آنان، بر روی قبور آنان مسجد و عبادت گاه بنا کردند.[۱۶]

خداوند به خاطر قدردانی از زحمات حضرت ابراهیم مردم را به بزرگداشت مقام حضرت ابراهیم دعوت کرده و درباره آن حضرت می‌فرماید: «وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی»[۱۷]و به مردم گفتیم: از مقام ابراهیم عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید.

اگر تعظیم شعائر، احترام به قبور و بوسیدن آن‌ها، عبادت قبور محسوب شده و شرک و حرام باشد، تعظیم کعبه و طواف دورآن، تعظیم حجرالأسود و بوسیدن آن، تعظیم مقام ابراهیم و اسماعیل و مساجد پیامبر اکرم و مشاعر، تعظیم و احترام به پدر و مادر، سجده ملائکه در برابر حضرت آدم، سجده حضرت یعقوب در برابر فرزندش حضرت یوسف، سجده برادران حضرت یوسف در برابر یوسف، احترام و تعظیم سربازان در مقابل فرماندهان، تعظیم صحابه در مقابل رسول گرامی اسلام، تعظیم خلفا در برابر انبیا و پیامبر اسلام و تعظیم وهابیان در برابر روسای خود نیز عبادت آنان به شمار رفته و شرک به خداوند است و حرام خواهد بود!

  1. عمل صحاه و صالحان بر خلاف اعتقادات و باورهای وهابیان می‌باشد. با مطالعه تاریخ اسلام به موارد بی شماری از تبرک به قیور توسط صحابه، تابعین و صالحان برخورد می‌کنیم. آنان قبور شخصیت‌های بزرگ اسلام همچون پیامبر اکرم و صحابه را مس کرده و می‌بوسیدند و خود را به قبور می‌ساییدند و به خاک قبور تبرک می‌جستند.

تبرک به پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت

صحابه، تابعین و عموم مسلمانان در طول تاریخ اسلام برای پیامبر اکرم و آثار به جا مانده از آن حضرت، ارزش خاصی قائل بوده و به نبی مکرم اسلام و آثار به جا مانده از آن حضرت تبرک می‌جستند. با مراجعهبه منابع روایی و تاریخی اهل سنت موارد بی شماری از این گونه تبرک‌ها را می‌توان یافت. ما نیز به مواردی از این نوع تبرک اشاره می‌کنیم.

أ) تبرک به پیامبر اکرم در زمان حیات آن حضرت

برای تبرک صحابه به پیامبر اکرم در زمان حیات آن حضرت، شواهد و نمونه‌های زیادی همچون: تبرک صحابه از آب وضوی آن حضرت[۱۸]، تبرک اهالی مدینه به پیامبر و درخواست فرو بردن دستان مبارکشان در ظروف پر از آب [۱۹]، نگهداری و تبرک به دهانه مشکی که پیامبر اکرم از آن آب نوشیده بودند[۲۰]، آوردن بچه‌ها و نوزادانی که تازه به دنیا آمده بودند، خدمت پیامبر اکرم و دست کشیدن آن حضرت بر سر بچه‌ها و تحنیک آنان ، تبرک به قبای پیامبر اکرم[۲۱]در تاریخ موجود است. مطابق برخی روایات نقل شده در کتب روایی اهل سنت، برخی از صحابه حتی خون آن حضرت را نیز نوشیده‌اند.[۲۲]

ب) تبرک به آثار به جا مانده از پیامبر اکرم

با مراجعه به تاریخ و مطالعه دقیق آن، مشاهده می‌کنیم مسلمانان از صدر اسلام تاکنون برای آثار به جا مانده از رسول گرامی اسلام نیز ارزش و احترام خاصی قائل بودند. مسلمانان به قبر شریف، منبر، مو، ناخن، لباس، کفش، جای پا، محل نماز و دیگر آثار به جا مانده از رسول الله، تبرک جسته، حتی اشیائی هم که پیامبر آن‌ها را لمس کرده‌اند، نزد مسلمانان دارای احترام و جایگاه خاصی بوده و با لمس کردن این اشیاء نیز به آن‌ها تبرک می‌جستند.

عبدالله بن عمر فرزند خلیفه برای آثار به جا مانده از پیامبر اکرم ارزش و احترام خاصی قائل بود. او در تمامی مکان‌هایی که پیامبر اکرم نماز خوانده بودند، نماز می‌خواند و حتی درختی را که پیامبر اکرم زیر آن نشسته و از سایه آن استفاده کرده بودند، مورد احترام قرار داده و برای جلوگیری از خشک شدن آن، همواره به آن آب می‌داد [۲۳] و از قرار گرفتن پای شترش روی جای پای شتر پیامبر خوشحال بود.[۲۴] مالک بن انس می‌گوید: عبدالله بن عمر آنچنان پیگیر آثار به جا مانده از پیامبر اکرم بود که عده ای بر عقل او بیمناک شده و از دیوانه شدن او نگران بودند.[۲۵]

وهابیان هر چند ظاهراً در مقام فتوا تبرک به آثار به جا مانده از پیامبر اکرم را پذیرفته‌اند اما چون در مقام عمل از این نوع تبرک نیز ممانعت می‌کنند و مسلمانان را از تبرک به آثار به جا مانده از نبی مکرم اسلام جلوگیری می‌کنند، ما نیز برای کامل شدن بحث و اطلاع خوانندگان از شایع و رایج بودن این نوع تبرک، به مواردی از تبرک مسلمانان به آثار به جا مانده از پیامبر اشاره می‌کنیم.

ج) تبرک صحابه به قبر شریف پیامبر اکرم

قبر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از همان روزهای نخستین رحلت آن حضرت، مورد توجه صحابه و نزدیکان ایشان قرار گرفته است.

تعداد زیادی از صحابه و نزدیکان آن حضرت به زیارت قبر شریف نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله آمده و به آن تبرک جسته‌اند.عده ای از خاک قبر آن حضرت به عنوان تبرک برداشته‌اند و برخی به عنوان تبرک به دست کشیدن و گذاشتن صورت بر روی قبر آن حضرت پرداخته‌اند.

سمهودی می‌نویسد: صحابه و دیگران خاک قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را برای تبرک برمی داشتند.آنان از دیواری که روزنه ای به سوی قبر داشت خاک قبر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله را برمی داشتند. عایشه از ترس تمام شدن خاک قبر و نمایان شدن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و خراب شدن قبّه، با بستن روزنه، مسلمانان و صحابه را از برداشتن خاک قبر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ممنوع و محروم کرد.[۲۶]

آیا برداشتن خاک قبر پیامبر اکرم دلیلی غیر از تبرک داشته است؟

۱٫ تبرک حضرت فاطمه به خاک قبر رسول خدا

حضرت علی می‌فرمایند: وقتی پیامبر خدا دفن گردید، فاطمه زهرا کنار قبر وی ایستاد و مقداری از خاک قبر را برداشت و در حالی که اشک از چشمان مبارکش جاری بود این دو بیت را سرود:

ماذا علـــــی من شم تربه أحمد                            أن لا یـشم مدی الزمان غـوالیا

صـــبت عـــلی مصائب لـو أنها                           صـبت علی الأیام عــدن لیالیا

چه می‌شود کسی را که خاک قبر احمد را ببوید و تا زنده است از بوییدن مشک‌های گران قیمت بی نیاز شود.

مصیبت‌هایی بر من وارد شد که اگر بر روزگاران روشن وارد می‌شد، به شب تار تبدیل می‌گشتند! [۲۷]

۲٫ تبرک ابوایوب انصاری به قبر پیامبر اکرم

داود بن ابی صالح می‌گوید:

روزی مروان مردی را مشاهده کرد که صورت خود را روی قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نهاده است. مروان گردن آن مرد را گرفت و گفت: می دانی چه می‌کنی؟

 آن مرد رو به مروان کرد (و معلوم شد که ابوایوب انصاری است) و گفت: آری من به زیارت سنگ نیامده ام، بلکه به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده‌ام. از آن حضرت شنیدم که می‌فرمود: آن‌گاه که شایستگان، دین را در دست گرفته و متولی امور دین هستند بر آن نگریید ولی هنگامی که نااهلان آن را در اختیار گرفتند بر آن گریه کنید.[۲۸]

حاکم نیشابوری شافعی و ذهبی سلفی حدیث را صحیح دانسته[۲۹] و سبکی با استناد به همین حدیث می‌نویسد: اگر اسناد چنین حدیثی صحیح باشد، مس دیوار قبر مکروه نخواهد بود.[۳۰]

علامه امینی نیز پس از نقل حدیث می‌نویسد: این حدیث مطلبی را برای ما روشن می‌کند و آن این که منع از توسل به قبور پاکان از بدعت‌های اموی‌ها می‌باشد.[۳۱]

۳٫ تبرک بلال به قبر پیامبر اکرم

بلال مؤذن رسول اللّه صلی الله علیه و آله که پس از رحلت پبامبر اکرم صلی الله علیه و آله شام را به عنوان محل زندگی خود انتخاب کرده بود، شبی پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب دید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای بلال! این چه جفایی است؟ آیا وقت آن نرسیده ما را زیارت کنی؟ هنگامی که بلال از خواب بیدار شد غم و اندوه سراسر وجودش را فرا گرفته بود. لذا وسایل مسافرت را آماده کرد و سوار بر مرکب، خود را به مدینه رسانید. سپس کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و گریه کرد و صورت خود را روی قبر شریف آن حضرت گذاشت و بر قبر آن حضرت سایید.[۳۲]

آیا گذاشتن صورت بر روی قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با بوسیدن و مس قبر آن حضرت تفاوت دارد؟

۴٫ تبرک عبدالله بن عمر به قبر پیامبر اکرم

عبداللّه بن عمر فرزند خلیفه دوم و یکی از صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، هرگاه از مسافرت برمی گشت، ابتدا در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نماز می‌خواند و سپس به سمت قبر شریف نبی مکرم اسلام آمده و دست راست خود را روی قبر شریف آن حضرت قرار می‌داد و به قبر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تبرک می‌جست.[۳۳]

۵٫ تبرک اسماء به قبای پیامبر اکرم

اسماء دختر ابوبکر قبای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را پس از مرگ عایشه نزد خود نگهداری می‌کرد او درباره تبرک و استشفاء به آن می‌گوید: هرگاه شخصی مریض می‌شد، برای شفای مریض، قبای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می‌شستیم و از آبی که قبا را در آن شسته بودیم، به مریض می‌دادیم.[۳۴]

اسماء دختر ابوبکر سال‌ها پس از کشته شدن فرزندش عبداللّه بن زبیر تا سال ۷۳ هجری قمری زنده بود و عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از سال ۶۰ هجری قمری از دنیا رفته است. با توجه به این روایت، اسماء بین سال‌های ۶۰ تا ۷۳ هجری حدود سیزده سال به قبای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تبرک جسته و از آن استشفاء کرده است.

نووی شافعی با استناد به این حدیث می‌نویسد: یکی از اموری که از این روایت استفاده می‌شود این است که تبرک به آثار صالحان و لباس آنان مستحب است.[۳۵]

۶٫ تبرک سهل بن سعد انصاری صحابی به ظروف و کاسه‌های پیامبر اکرم

سلمه بن دینار معروف به ابوحازم به نقل از سهل بن سعد انصاری ماجرای خواستگاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از یکی از زنان عرب را نقل می‌کند.سهل بن سعد در ضمن نقل ماجرا می‌گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از من خواست تا برایش آب بیاورم. ابوحازم می‌گوید: سهل بن سعد قدح و کاسه ای را که با آن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اصحاب آن حضرت آب داده بود، به ما نشان داد. ما نیز در همان قدح و کاسه آب نوشیدیم.[۳۶]

عینی حنفی می‌نویسد: صحابه و مسلمانان به خاطر تبرک به ظروفی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در آن آب نوشیده بودند، از این ظروف آب می‌نوشیدند.[۳۷] وی پس از نقل روایت، می‌نویسد: یکی از اموری که از این روایت می‌توان استفاده کرد این است که آب نوشیدن از ظروفی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن‌ها آب نوشیده‌اند و تبرک به این ظروف جایزاست.[۳۸]

عمر بن عبدالعزیز نیز در دوران امارت خود بر مدینه، به خاطر تبرک به ظرفی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن آب نوشیده بودند، از سهل بن سعد خواهش کرد تا این ظرف را به او ببخشد. [۳۹]

عینی حنفی برای اثبات جواز تبرک به آثار نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله به عمل عبداللّه بن عمر بن خطاب استناد کرده و می‌نویسد: عبداللّه بن عمر برای تبرک به آثار پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در مکان‌هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله نماز خوانده بودند، نماز می‌خواند و شترخودرا نیز در مکان‌هایی که شتر پیامبر صلی الله علیه و آله چرخیده بود، می‌چرخاند.[۴۰] ابن حجر عسقلانی شافعی نیز علاقه و اشتیاق مسلمانان به آب خوردن از ظروفی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن‌ها آب نوشیده بودند را از باب تبرک به آثار نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می‌داند.[۴۱]

۷٫ تبرک جابر بن عبدالله انصاری به سکه‌ها و طلاهای پیامبر اکرم

جابر بن عبداللّه انصاری یکی از صحابه معروف و مشهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سکه‌هایی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گرفته بود، تبرک جسته و آن‌ها را تا آخر عمر نزد خودنگه داشته و از آن‌ها مراقبت می‌کرد.

احمد بن حنبل، نسائی و بیهقی به نقل از جابر بن عبداللّه انصاری می‌نویسند: در یکی از سفرهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همراه آن حضرت بودم. شتر من مریض شد و به آرامی حرکت می‌کرد. من نیز به خاطر کندی حرکت شتر از همه کاروانیان عقب مانده بودم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد من آمد و علت عقب ماندم را پرسید.

عرض کردم: شترم مریض شده است و نمی‌تواند راه برود.

 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دُم شتر گرفت و آن را به حرکت واداشت. پس از این عمل پیامبر صلی الله علیه و آله شتر من از همه شتران تندتر راه می‌رفت و جلوتر از همه کاروان حرکت می‌کرد. هنگامی که به نزدیکی مدینه رسیدیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اوضاع شتر را پرسید. عرض کردم: صحیح و سالم است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شتر را به من بفروش.

عرض کردم: آن را نمی‌فروشم، بلکه به شما هدیه می‌دهم.

حضرت فرمود: آن را به یک (اوقیه) وقیه[۴۲] از تو می‌خرم. تا مدینه سوار آن باش. وقتی به مدینه رسیدیم، شتر را برایم بیاور. جابر بن عبداللّه می‌گوید: وقتی به مدینه رسیدیم، شتر را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آوردم. پیامبر صلی الله علیه و آله به بلال فرمود: در مقابل شتر یک وقیه به جابر بده و یک قیراط هم بیشتر بده. جابر بن عبداللّه می‌گوید: با خود گفتم این قیراط اضافی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به من اضافه داده است، (باعث برکت خواهد بود)، تا زنده‌ام این قیراط اضافی را از خود جدا نمی‌کنم. پس از گرفتن بهای شتر، آن قیراط اضافی را در کیسه ای قرار دادم و تا اواخر عمر از آن مراقبت می‌کردم اما در واقعه حرّه، شامیان آن قیراط را به همراه بقیه وسایل غارت کردند و به سرقت بردند.[۴۳]

۸٫ تبرک به گردنبند اعطایی پیامبر اکرم

یکی از زنان قبیله بنی غفار می‌گوید: به همراه عده ای از زنان، خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده و به آن حضرت عرض کردیم: ما نیز می‌خواهیم شما را در جنگ خیبر همراهی کنیم و در حد توان به مسلمانان کمک کنیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیشنهاد ما را به فال نیک گرفته و اجازه مشارکت و همراهی ما را صادر کرد. ما نیز در جنگ خیبر حضور پیدا کردیم و مسلمانان را همراهی کردیم پس از پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گردنبندی را از غنایم برداشت و آن را به گردن من انداخت. به خدا قسم! آن را همیشه به همراه خود خواهم داشت و هیچ‌گاه از خود جدا نخواهم کرد. این زن وصیت کرده بود تا پس از مرگش، گردنبند اعطایی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را همراه او دفن کنند.[۴۴]

۹٫ تبرک ابوهریره به بوسه گاه پیامبر اکرم

ابوهریره صحابی معروف و مشهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد اهل سنت، به آثار به جا مانده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ذرّیه آن حضرت تبرک جسته و از امام حسن علیه السلام درخواست می‌کند تا موضعی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوسیده بودند، به او نشان دهد. امام حسن علیه السلام نیز پیراهن خود را بالا زده و ناف خود را به ابوهریره نشان می‌دهند. ابوهریره نیز به بوسه گاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تبرک جسته و ناف امام حسن علیه السلام را می‌بوسد.[۴۵]

۱۰٫ بوسیدن دست انس و تبرک به آن

ثابت البنانی برای دستان انس بن مالک خادم پیامبر اکرم (ص) به خاطر لمس کردن دست‌های مبارک پیامبر (ص) احترام خاصی قائل بود و هرگاه با انس مواجه می‌شد، دست‌های او را می‌بوسید و می‌گفت: دستان انس دست‌های پیامبر اکرم (ص) را لمس کرده است.[۴۶] ذهبی سلفی پس از نقل این ماجرا با استناد به آن می‌گوید: ما چون به انس دسترسی نداریم، حجرالاسود را می‌بوسیم زیرا لبان مبارک پیامبر اکرم (ص) آن را لمس کرده و آن را بوسیده است.[۴۷]

۱۱٫  تبرک سعد بن ابی‌وقاص و عبدالله بن عمر به منبر رسول‌الله (ص)

منبر رسول گرامی اسلامی (ص) یکی از اشیاء و آثار باقی‌مانده از آن حضرت بود که مورد احترام و تعظیم بسیاری از صحابه قرار گرفته است. صحابه با دست کشیدن بر منبر پیامبر اکرم (ص) به آن تبرک می‌جستند.

یزید بن عبدالله بن قسیط[۴۸]می‌گوید: عده‌ای از اصحاب پیامبر اکرم (ص) را دیدم کهوقتی مسجد خلوت شد، رمانه منبر پیامبر اکرم (ص) را گرفته، سپس رو به قبله کرده و دعا کردند.[۴۹] سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر دو تن از صحابه پیامبر اکرم (ص) نیز منبر آن حضرت را به عنوان تبرک مسح می‌کردند.[۵۰]

یحیی بن سعید هرگاه قصد حرکت به سمت عراق را داشت، ابتدا کنار منبر رسول گرامی اسلام (ص) می‌آمد و آن را به عنوان تبرک مسح می‌کرد و پس از دعا کردن در کنار آن، راهی عراق می‌شد.[۵۱]

عطاء بن ابی رباح تابعی[۵۲] وقتی داخل مسجد رسول الله (ص) می‌شد، برآمدگی منبر پیامبر اکرم (ص) را به عنوان تبرک می‌گرفت و سپس رو به قبله به دعا می‌پرداخت.[۵۳] منبر پیامبر اکرم (ص) به مرور زمان از بین رفت. یکی از خلفای بنی عباس منبر جدیدی برای مسجد ساخت و از چوب‌های منبر پیامبر اکرم (ص) شانه‌هایی ساخته و به آن تبرک می‌جست.[۵۴]

صحابه و تابعین به خاطر جایگاه و احترامی که برای منبر پیامبر اکرم (ص) قائل بودند، در اختلافات مهم خود، کنار منبر آن حضرت می‌آمدند و به منبر رسول گرامی اسلام (ص) قسم می‌خوردند.

عثمان بن عفان درباره شخصی که متهم به دزددن و غصب کردن شتری شده بود، دستور داد او را نزد منبر پیامبر اکرم (ص) ببرند و قسم بدهند. شخص متهم حاضر به قسم خوردن نزد منبر رسول الله (ص) نشد. خلیفه علیه او حکم کرده و او را به دادن یک شتر به مدعی محکوم کرد.[۵۵]

در ماجرای  اختلاف زید بن ثابت و عبدالله بن مطیع درباره خانه مسکونی، مروان بن حکم در قضاوت خود، زید بن ثابت را به قسم خوردن بر منبر پیامبر اکرم (ص) امر کرد.[۵۶]

عبدلله بن عمر نیز به نافع دستور داد شخصی را که مدعی بود و اسامی شهود نیز به علت کهنه شدن کاغذ،‌ قابل خواندن نبود، نزد منبر رسول الله (ص) ببرند و او را در نزدیکی منبر قسم دهند.[۵۷] شیح احمد بن عبدالحمید عباسی از علمای قرن دهم می‌نویسد: مردم به چوب‌های منبر رسول الله (ص) تبرک می‌جستند.[۵۸]

سمهودی درباره نحوه محافظت از منبر پیامبر اکرم (ص) و تبرک مردم می‌نویسد: بر روی منبر رسول الله (ص) منبر دیگری گذاشتند که همچون  غلاف از منبر پیامبر اکرم (ص) محافظت می‌کرد. منبر بالایی ساقی داشت که مردم دست‌های خودشان را از آن داخل برده و منبر پیامبر اکرم (ص) را مسح کرده و به آن تبرک می‌جستند.[۵۹]

۱۲٫ تبرک معاویه به موهای پیامبر اکرم (ص)

معاویه لباس پیامبر اکرم (ص) و تار مویی از آن حضرت را از عایشه طلب کرده و با پوشیدن لباس و شستن موی پیامبر (ص) و نوشیدن آبی که موی آن حضرت را با آن شسته بود، به آثار به جا مانده از رسول گرامی اسلام (ص) تبرک جسته و هنگام مرگ نیز وصیت می‌کند تا در پیراهن پیامبر اکرم (ص) دفن شده و مقداری از موها و ناخن‌های آن حضرت نیز به همراه او دفن شود.

وی با توجه به ظلم‌ها و جنایات فراوانی که در طول زمامداری و حکومتش مرتکب شده بود، می‌خواست با این عمل خود تظاهر به پیامبر دوستی کند تا لکه نفاق و منافق بودن را از خود دور کند.[۶۰]

۱۳٫ تبرک عمر بن عبدالعزیز به موهای پیامبر اکرم (ص)

عمر بن عبدالعزیز یکی از خلاف بنی امیه هنگام مرگ تار مو و ناخن پیامبراکرم (ص) را خواسته و وصیت می‌کند تا آن‌ها را همراه او دفن کنند.[۶۱]

۱۴٫ تبرک محمد بن منکدر تابعی به قبر رسول الله (ص)

محمد بن منکدر[۶۲] یکی دیگر از کسانی است که با گذاشتن صورت خود بر روی قبر شریف رسول گرامی اسلامی (ص)،‌ به قبر آن حضرت تبرک جسته و از آن حضرت طلب شفا نموده است.

وی که دچار لکنت زبان بود،‌ هنگامی که در جمع دوستان خود زبانش بند می‌آمد، از جای خود بلند می‌شد و کنار قبر پیامبر (ص) می‌آمد و گونه‌هایش را روی قبر پیامبر اکرم (ص) می‌گذاشت و از آن حضرت طلب شفای لکنت زبانش را می‌کرد و برمی‌گشت. روزی بر اثر همین رفتار، مورد اعتراض دوستانش قرار گرفت ولی در جواب گفت: هنگامی که مشکلی پیش می‌آید از قبر نبی مکرم اسلام (ص) طلب شفا و یاری می‌کنم.[۶۳]

۱۵٫ تبرک عبیده بن عمرو و محمدبن سیرین تابعی به موهای پیامبر اکرم (ص)

هنگامی که به عبیده بن عمرو سلمانی تابعی می‌گویند: چند تار موی پیامبر اکرم (ص) از طریق انس به ما رسیده است، وی با آرزوی داشتن یک تارموی آن حضرت می‌گوید: یک تار موی رسول گرامی اسلام (ص) از تمامی طلاها و نقره‌های روی کره زمین باارزشتر است.[۶۴]

محمد بن سیرین تابعی نیز آرزوی داشتن یک تار موی پیامبر اکرم (ص) را کرده و می‌گوید: ارزش یک تار موی پیامبر اکرم (ص) از تمام دنیا و آنچه در آن است، بهتر و بیشتر است.[۶۵]

انتقاد ذهبی از ابن تیمیه

ذهبی سلفی با اظهار خوشحالی از گفتار عبیده بن عمرو، تفکر و اندیشه وی را معیار و ملاک محبت و دوستی پیامبر اکرم (ص) دانسته و با انتقاد از مواضع ابن تیمیه می‌نویسد: انسانی که رسول الله (ص) را دوست داشته باشد، یک تار موی آن حضرت را به تمامی طلاها و نقره‌های کره‌ی زمین ترجیح می‌دهد.وقتی عبیده‌بن عمرو پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) چنین سخن گفته و برای یک تار موی آن حضرت این مقدار ارزش قائل شده است، پس ارزش یک تار موی پیامبر اکرم (ص) در دوران ما و پس از هشتصد سال از رحلت آن حضرت، چقدر است؟ اگر انسان ثروتمندی در زمان ما بخش اعظم اموال و دارایی‌های خود را برای به دست آوردن یک تار موی آن حضرت یا بند کفش ایشان یا تکه‌ای از ناخن پیامبر اکرم (ص) یا بخشی از ظرفی که آن حضرت در آن آب نوشیده‌اند، بپردازد، به هیچ وجه مسرف و دیوانه محسوب نمی‌شود. انسان مسلمان باید برای زیارت مسجد نبوی و قبر شریف آن حضرت و بوسیدن حجرالاسود و گذاشتن لب‌های خود بر بوسه‌گاه پیامبر اکرم (ص) و تبرک به آن‌ها، تمامی دارای خود را هزینه کند.[۶۶] و درجای دیگر با استناد به روایات ذکر شده، موهای سر پیامبر اکرم (ص) را پس  از تراشیده شدن، پاک دانسته و آرزوی توفیق بوسیدن موهای آن حضرت را می‌کند.[۶۷]

مطابق روایات نقل شده در کتب اهل سنت، خالد بن ولید یکی از صحابه پیامبر اکرم (ص) چند تار موی رسول الله (ص) را به همراه داشته و با تبرک جستن به آن‌ها، پیروزی‌هایش در جنگ‌ها را مدیون همان چند تار موی رسول گرامی اسلام (ص) می‌داند.[۶۸]

۱۶٫ تبرک احمدبن حنبل به موهای پیامبر اکرم (ص)

احمد بن حنبل پیشوای فکری وهابیان، تار مویی از پیامبر اکرم (ص) را به همراه داشت و به آن تبرک می‌جست. وی حتی در لحظاتی که زیر شکنجه معتصم خلیفه وقت مسلمانان قرار داشت، آن تار موی پیامبر اکرم (ص) را در مشت خود داشت.[۶۹] هنگامی که احمد بن حنبل در زندان بود، یکی از فرزندان فضل بن ربیع سه تار مو از موهای پیامبر اکرم (ص) را به احمدبن حنبل داد. او نیز وصیت کرد تا پس از مرگ، آن سه تار مو را روی چشم‌ها و زبانش بگذارند. فرزندان احمد بن حنبل نیز به سفارش پدر عمل کردند.[۷۰] عبدالله فرزند احمدبن حنبل می‌گوید: پدرم تار مویی از موهای پیامبر اکرم (ص) را برمی‌داشت و روی لبانش می‌گذاشت و آن را می‌بوسید. پدرم آن تار مو را روی چشمانش می‌گذاشت و گاهی مواقع آن را درون آب فرو می‌برد و از آبی که مو را در آن فرو برده بود، برای شفای بیماری‌ها استفاده می‌کرد.[۷۱]

۱۷٫ تبرک بخاری به موهای پیامبر اکرم (ص)

محمد بن اسماعیل بخاری نیز تار مویی از پیامبر اکرم (ص) را برای تبرک و طلب خیر از آن، همیشه به همراه خود داشت.

محمد وراق می‌گوید: بخاری در فربر به حمام رفت. من در ورودی حمام ماندم و از لباس‌های او محافظت می‌کردم. هنگامی که از حمام بیرون آمد، لباسش را به او دادم و پس از پوشیدن لباس، کفش‌هایش را به او دادم. بخاری کفش‌ها را از من گرفت و خطاب به من گفت: چیزی را لمس و مسح کردی که تار مویی از پیامبر اکرم (ص) در آن قرار داشت. از او پرسیدم: موی پیامبر (ص) در کدام قسمت کفش قرار داشت؟

بخاری پاسخ نداد ولی فکر می‌کنم موی پیامبر اکرم (ص) را در ساق کفش قرار داده بود.[۷۲]

۱۸٫ تبرک احمد بن حنبل و بخاری به کاسه‌های پیامبر (ص)

عبدالله فرزند احمد بن حنبل می‌گوید: پدرم کاسه‌ای را که پیامبر اکرم (ص) در آن غذا خورده بودند، در آب فرو برد ودر همان کاسه آب نوشید. پدرم از آب زمزم نیز می‌نوشید و به وسیله آن استشفاء می‌کرد و از آب زمزم به دست‌ها و صورتش می‌مالید.[۷۳] ذهبی سلفی پس از نقل تبرک احمد بن حنبل به مو و کاسه پیامبر اکرم (ص) در مقابل ابن تیمیه و کسانی که منکر این امور هستند، موضع‌گیری کرده و آنان را خارجی و مبتدع معرفی کرده و می‌نویسد:«أین المتنطع المنکر علی أحمد و قد ثبت أن عبدالله سأل أباه عمن یلمس رمانه منبر النبی (ص) و یمس الحجره النبویه، فقال: لا أری بذلک بأسا، اعاذنا الله و إیاکم من رأی الخوارج و من البدع».[۷۴]

محمد بن اسماعیل بخاری نیز می‌گوید: ظرفی را که پیامبر اکرم (ص) از آن آب نوشیده بودند، در بصره دیدم و از آن آب نوشیدم. این ظرف جزء میراث نضربن انس بود و به قیمت هشتصدهزار (دینار یا درهم) خریداری شده بود.[۷۵]

۱۹٫ تبرک به چوب‌هایی که پیامبر اکرم (ص) روی آن غسل داده شده‌اند

یحیی بن معین یکی از علمای رجال اهل سنت در سال ۲۳۳ هجری قمری در مدینه از دنیا رفته است. محمد بن یوسف بخاری می‌گوید: هنگامی که یحیی بن معین در مدینه از دنیا رفت، بنی‌هاشم پس از اطلاع از درگذشت یحیی بن معین تصمیم گرفتند وی را (به عنوان تبرک) بر روی چوب‌هایی که پیامبر اکرم (ص) روی آن‌ها غسل داده شده بود، غسل داده شود لذا او را روی همان چوب‌ها غسل داده و دفن کردند.[۷۶]

۲۰٫ تبرک فاکهانی (متوفای ۷۳۱) به کفش منسوب به پیامبر اکرم (ص)

عبدالله بن محمد انصاری[۷۷] محدث[۷۸] می‌گوید: به همراه استادم تاج الدین فاکهانی[۷۹] به دمشق مسافرت کردیم. پس از رسیدن به دمشق، همراه استادم فاکهانی به زیارت کفش منسوب به پیامبر اکرم (ص) که در دارالحدیث اشرفیه دمشق قرار داشت، رفتیم. هنگامی که چشمش به کفش مبارک پیامبر اکرم (ص) افتاد، عمامه خود را از سر برداشت و شروع به بوسیدن کفش کرد. در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، کفش را به صورتش مالید و این اشعار را سرود:

  فلو قیل للمجنون: لیلی و وصلها                       ترید أم الدنیا و مـا فی طوایـاها

  لقــال: غـبار مـن تـراب نـعالها                    أحب إلی نفسی و أشفی لبلواها

اگر از مجنون پرسیده شود: وصال لیلی را می‌خواهی یا دنیا و آنچه در آن قرار دارد؟ در جواب خواهد گفت: غبار خاک کفش لیلی از دنیا و آنچه در آن است، برایم محبوب‌تر است.[۸۰]

۲۱٫ تبرک به سریر و تخت پیامبر اکرم (ص)

عائشه می‌گوید: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) به مدینه مهاجرت کردند و در خانه ابوایوب انصاری ساکن شدند، از ابو ایوب پرسیدند: آیا در منزل تخت ندارید؟ ابو ایوب عرض کرد: نه یا رسول الله.خبر مطالبه تخت توسط پیامبر اکرم (ص) به اسعد بن زراره رسید. او تختی را برای پیامبر اکرم (ص) فرستاد. پیامبر (ص) تا زمانی که درمنزلر ابوایوب ساکن بود، بر روی همان تخت می‌خوابید و هنگامی که به خانه من آمد آن تخت را نیز به همراه خودش آورد و به من بخشید. پیامبر اکرم (ص) تا زمان رحلت بر روی همان تخت می‌خوابید و پس از رحلت نیز بر روی همان تخت  غسل داده شد.عائشه می‌گوید: مردم آن تخت را از ما می‌گرفتند و اموات خود را (به خاطر تبرک) روی همین تخت تشییع می‌کردند. ابوبکر و عمر نیز بر روی همین تخت تشییع شدند. تخت پیامبر اکرم (ص) که جزء میراث عایشه شده بود، توسط عبدالله بن اسحاق یکی از دوست‌داران معاویه ۴۰۰۰ درهم خریداری شد.[۸۱]

۲۲٫ تبرک به چاه آب

غزالی در بحث آداب زیارت پیامبر اکرم (ص) می‌نویسد: زائر باید به کنار چاه اریس که نزدیک مسجد است بیاید و از آن وضو بگیرد و از آب آن بنوشد زیرا پیامبر اکرم (ص) آب دهان خود را به این چاه انداخته است. زائر باید به زیارت تمام مشاهد و مساجد مدینه که سی موضع است و ساکنان شهر آن‌ها را می‌شناسند، برود و اگر قادر به زیارت تمامی مشاهد و مساجد نیست، هر مقدار از این مکان‌های مقدس را که مقدور است، زیارت کند. زائر همچنین باید به زیارت چاه‌هایی که پیامبر اکرم (ص) از آن‌ چاه‌ها وضو گرفته است، یادست‌های خود را با آب آن‌ها شسته و یا از آب آن‌ها نوشیده است، برودو از آب ‌آن ‌‌چاه‌ها به عنوان تبرک و برای درمان مریضی‌اش بنوشد.[۸۲]

۲۳٫ تبرک به خاک مدینه

خاک مدینه منوره نیز به دلیل حضور و زندگی پیامبر اکرم (ص) و دفن شدن آن حضرت در این شهر، مورد توجه و احترام مسلمانان و صحابه بوده است. روایات متعددی نیز درباره اهمیت و خواص خاک مدینه در کتب روائی موجود می‌باشد.

مطابق مفاد برخی از این روایات، خاک مدینه موجب از بین رفتن جذام و رهایی مبتلایان به این بیماری می‌باشد و در بعضی روایات، خاک مدینه شفابخش تمامی بیماری‌ها خصصا سردرد معرفی شده است.

هنگامی که پیامبر اکرم (ص) از جنگ تبوک برمی‌گشت، عده‌ای از مسلمانان مدینه به استقبال آن حضرت شتافتند. استقبال این عده از پیامبر اکرم (ص) باعث بلند شدن گرد و خاک و غبارآلود شدن هوا گردید. برخی از کسانی که به همراه پیامبر اکرم (ص) از جنگ برمی‌گشتند، به خاطر گرد و خاک، بینی خود را با پارچه پوشاندند اما پیامبر اکرم (ص) پوششی را که روی صورت مبارکشان بود، برداشت و فرمود: غبار مدینه بیماری جذام را از بین می‌برد.[۸۳] سمهودی پس از نقل احادیث مربوط به تبرک و استشفاء به خاک مدینه منوره، می‌نویسد: کسانی که به بیماری جذام گرفتار شده و از ناحیه این بیماری ضررهای زیادی را متحمل شده بودند، به تپه سفیدی کهی در مسیر قبا قرار داشت، می‌رفتند و بدن خود را به عنوان تبرک به خاک آن منطقه می‌ساییدند و بیماری خود را مداوا می‌کردند.[۸۴]

مسلمانان و صحابه نیز به تبعیت و پیروی از همین روایات برای خاک مدینه احترام و ارزش خاصی قائل بودندو به آن تبرک جسته و برای مداوای بیماری‌ها از آن استفاده می‌کردند.

مناوی به نقل از ابن جماعه می‌نویسد: ابن مرحل در سال ۷۷۱ هجری قمری به حج رفت. وی پس از انجام اعمال حج به مدینه منوره برگشت. درمدینه از یکی از محدثین شنید که می‌گفت: شخصی گرفتار بیماری شده بود و در قسمتی از بدن او سفیدی پیدا شده بود. شخص بیمار به بقیع می‌‌رفت و بدن خودش را به خاک آن‌جا می‌مالید.

به برکت خاک و غبار بقیع، بیماری او خوب شد و سفیدی بدنش از بین رفت.

ابن مرحل که از این سخنان تعجب کرده بود و آن را باور نمی‌کرد، به بدنش نگاه کرد و در دستش سفیدی به اندازه یک درهم پیدا کرد. به سمت بقیع حرکت کرد و مقداری از خاک بقیع را برداشت و روی سفیدی دستش کشید. بلافاصله سفیدی دستش از بین رفت.[۸۵]

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[۱]– ابن تیمیه حنبلی حرانی، مجموعه الفتاوی: ج ۱، ص ۴۸٫

[۲]– «و کان الصحابه و التابعون لما کانت الحجره النبویه منفصله عن المسجد إلی زمن الولید بن عبدالملک لایدخل أحد إلیه، لا لصلاه هناک و لا تمسح بالقبر و لا دعاء هناک؛ بل هذا جمیعه إنّما کانوا یفعلونه فی المسجد». ابن تیمیه حنبلی حرانی، مجموعه الفتاوی: ج ۲۷، ص ۱۰۷٫

[۳]– «قال عبداللّه بن أحمد بن حنبل: سألت أبی عن الرجل یمسّ منبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و یتبرّک بمسّه و یقبّله و یفعل بالقبر مثل ذلک رجاء ثواب اللّه تعالی، فقال: لابأس به». احمد بن حنبل، الجامع فی العلل و معرفه الرجال: ج ۲، ص ۳۲، ش ۲۵۰٫

[۴]– «قال (الحافظ أبوسعید ابن العلایی): فأریناه للشیخ تقی الدین بن تیمیه، فصار یتعجب من ذلک و یقول:  عجبت أحمد عندی جلیل!». عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج ۹، ص ۲۴۱، کتاب الحج، بیان مشروعیه تقبیل الحجر الأسود و السرّ فی ذلک، شرح حدیث ۱۸۹٫

[۵]– «والصواب المنع من ذلک لوجهین، أحد هما أن الصحابه لم یفعلوا ذلک مع غیر النبی و لو کان خیرا لسبقونا إلیه و النبی لایقاس علی غیره لما بینه و بین غیره من الفروق الکثیره. الوجه الثانی سد ذریعه الشرک، لأن جواز التبرک بآثار الصالحین یفضی إلی الغلو فیهم و عبادتهم من دون الله، فوجب المنع من ذلک». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج ۳، ص ۱۷۲، کتاب الجنائز، باب ۲۸، من استعد الکفن فی ز من النبی فلم ینکر علیه، شرح حدیث ۱۲۷۷، پاورقی دوم.

[۶]– بن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه: ج ۴، ص ۳۵۴، تنبیهات مهمه، به نقل از عبدالرحمن بن حسن در فتح المجید.

[۷]– همان، ج ۷، ص ۶۷، أسئله علی العقیده و أجوبتها، السؤال الخامس.

[۸]– «البرکه: النماء و الزیاده». ابن منظور، لسان العرب: ج ۱، ص ۳۹۵ ـ ۳۹۶، ماده برک. «بارک علی محمد و آل محمد أی أثبِت له و أدِم ما أعطیتَه من التشریف و الکرامه و تطلق البرکه أیضاً علی الزیاده». ابن اثیر جزری، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر: ج ۱، ص ۱۲۰، ماده برک.

[۹]– یحیی بن اکثم یکی از پیشوایان و فقهای اهل سنت و قاضی القضاه دولت مأمون می‌باشد. جهت آشنایی بیشتر با وی به سیر أعلام النبلاء: ج ۱۲، ص ۵ ـ ۱۶، شرح حال یحیی بن اکثم، ش ۱ و البدایه و النهایه: ج ۱۰، ص ۳۳۰، حوادث ۲۳۷ هجری قمری، مراجعه شود.

[۱۰]– «قال المأمون لیحیی بن أکثم: إنّ الرجل لیأتینی بالقطعه من العود أو بالخشبه أو بالشیء الذی لعلّ قیمته فاشتریه بألف دینار و أقلّ و أکثر، ثمّ أضعه علی وجهی و عینی و أتبرّک بالنظر إلیه و بمسّه، فأستشفی به عند المرض یصیبنی أو یصیب من أهتمّ به، فأصونه کصیانتی لنفسی و إنّما هو عود لم‌یفعل هو شیئاً و لا فضیله له تستوجب به المحبّه إلاّ ما ذکر من مسّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله». ابن طیفور، بغداد فی تاریخ الخلافه العباسیه: ص ۴۰٫

[۱۱]– و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل‌های آن‌ها است. سوره حج، آیه ۳۲٫

[۱۲]– «أن حرمته میتا کحرمته حیا». سبکی شافعی، شفاء السقام فی زیاره خیر الأنام علیه أفضل الصلاه و السلام: ص ۱۶۳٫

[۱۳]– سوره حجرات، آیه ۲٫

[۱۴]– «حرمه النبی میتا کحرمته حیا و کلامه الأثور بعد موته فی الرفعه مثل کلامه المسموع من لفظه، فإذا قریء کلامه وجب علی کل حاضر ألا یرفع صوته علیه و لایعرض عنه، کماکان یلزمه ذلک فی مجلسه عند تلفظه به». قرطبی، الجامع لأحکام القرآن: ج ۸، ص ۴۴۳، در تفسیر آیه مبارکه.

[۱۵]– «و استدل العلماء بالآیه علی المنع من رفع الصوت عنده قبره الشریف و عند قراءه حدیثه علیه الصلاه و السلام، لأن حرمته میتا کحرمته حیا». آلوسی. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج ۲۶، ص ۴۰۴، در تفسیر آیه ۲، سوره حجرات.

[۱۶]– «قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَّسْجِدًا». آنان که بر گروه دیگری پیروز شده بودند گفتند: بر روی قبر آنان مسجد می‌سازیم. سوره کهف، آیه ۲۱٫ نمونه دیگری در سوره یوسف، آیه ۲۱ آمده است.

[۱۷]– سوره بقره، آیه ۱۲۵٫

[۱۸]– بخاری به نقل از ابوجحفیه می‌نویسد: «رَأَیتُ رَسُــولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فِی قُبَّهٍ حَمْرَاءَ مِنْ أَدَمٍ وَرَأَیتُ بِلَالًا أَخَذَ وَضُــوءَ رَسُــولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَرَأَیتُ النَّاسَ یبْتَدِرُونَ ذَاک الْوَضُوءَ فَمَنْ أَصَابَ مِنْهُ شَیئًا تَمَسَّحَ بِهِ وَمَنْ لَمْ یصِبْ مِنْهُ شَیئًا أَخَذَ مِنْ بَلَلِ یدِ صَاحِبِهِ. «. بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج ۱، ص ۷۹، کتاب الصلاه، باب الصلاه فی ثوب الأحمر. عینی حنفی یکی از شارحان صحیح بخاری در شرح و توضیح این روایت می‌نویسد: صحابه برای تبرک به آب وضو و آثار پیامبر اکرم از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. «یبترون أی یتسارعون و یتسابقون إلیه تبرکا بآثاره الشریفه». عمده القاری شرح صحیح البخاری: ح ۴، ۱۰۰، کتاب الصلاه، باب الصلاه فی الثواب الأحمر، ح ۴۲٫ بخاری در جای دیگر می‌نویسد: «فوالله ما تنخم رسول الله (ص) نخامه الا وقعت فی کف رجل منهم فدلک بها وجهه و جلده و إذا أمره و إذا توضا کادوا یقتتلون علی وضوئه». الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج ۲، ص ۱۲۱، کتاب الشروط، باب الشروط فی الجهاد و المصالحه مع أهل الحرب و کتابه الشروط.

[۱۹]– «عن أنس قال: کان النبی إذا صلی الغداه جاء هم خدم أهل المدینه بآنیتهم، فی‌ها الماء یؤتی بإناء إلا غمس یده فی‌ها، فربما جاءوه فی الغداه البارده، فغمس یده فی‌ها». احمد بن حنبل، المسند: ج ۳، ص ۱۳۷، مسند انس بن مالک و مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج ۳، ص ۷۳، کتاب الفضائل، باب قرب النبی من الناس و تبرکهم به.

[۲۰]– «عن کبشه قالت: دخل علی رسول الله، فشرب من فربه معلقه قائما، فقمت إلی فی‌ها، فقطعته». ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج ۴، ص ۳۰۶، کتاب الأشربه، باب ۱۸، ما جاء فی الرخصه فی ذلک. ابن ماجه پس از نقل روایت می‌گوید: «تبتغی برکه موضع فی رسول الله «. سنن ابن ماجه: ج ۲، ص ۱۱۳۲، کتاب الأشربه، باب الشرب قائما، ح ۳۴۲۳٫ طبرانی نیز پس از نقل روایت می‌گوید: «التمس البرکه بذلک». المعجم الکبیر: ج ۲۵، ص ۱۵٫ احمد بن حنبل و ابن سعد شبیه همین ماجرا را برای ام سلیم نقل می‌کنند. احمد بن حنبل، المسند: ج ۳، ص ۱۱۹، مسند أنس بن مالک و ج ۶، ص ۳۷۶، حدیث ام سلیم و ابن سعد، الطبقات الکبری: ج ۸، ص ۴۲۸، شرح حال ام سلیم. نووی شافعی یکی از شارحان صحیح مسلم پس از نقل روایت در بیان علت بریدن دهانه مشک می‌نویسد: «وقطعها لفم القربه فعلته لوجهین: أحد هما آن تصون موضعا أصابه فم رسول الله عن أن یبتذل و یمسه کل أحد و الثانی أن تحفظه للتبرک و الاستسقاء». کبشه به دو علت دهانه مشک را برید: ۱٫ برای این که لبان افراد دیگر دهانه مشک را لمس نکند و جایی که لبان پیامبر اکرم لمس کرده از لمس لب‌های دیگران مصون و محفوظ بماند. ۲٫ کبشه برای تبرک و استشفاأ، دهانه مشک را برید. المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج: ج ۵، ص ۱۶۹، کتاب الأشربه، باب آداب الطعام و الشراب و أحکامهما، شرح حدیث ۱۱۰/۲۰۲۳

[۲۱]. عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: «جَاءَتِ امْرَأَهٌ إِلَی النَّبِی صلی الله علیه وسلم بِبُرْدَهٍ، فَقَالَ سَهْلٌ لِلْقَوْمِ أَتَدْرُونَ مَا الْبُرْدَهُ؟ فَقَالَ الْقَوْمُ: هِی الشَّمْلَهُ، فَقَالَ سَهْلٌ: هِی شَمْلَهٌ مَنْسُوجَهٌ فی‌ها حَاشِیتُهَا، فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللهِ: أَکسُوک هَذِهِ، فَأَخَذَهَا النَّبِی صلی الله علیه وسلم مُحْتَاجًا إِلَیهَا فَلَبِسَهَا، فَرَآهَا عَلَیهِ رَجُلٌ مِنَ الصَّحَابَهِ فَقَالَ یا رَسُولَ اللهِ: مَا أَحْسَنَ هَذِهِ فَاکسُنِیهَا، فَقَالَ، نَعَمْ، فَلَمَّا قَامَ النَّبِی صلی الله علیه وسلم لَامَهُ أَصْحَابُهُ قَالُوا: مَا أَحْسَنْتَ حِینَ رَأَیتَ النَّبِی صلی الله علیه وسلم أَخَذَهَا مُحْتَاجًا إِلَیهَا ثُمَّ سَأَلْتَهُ إِیاهَا، وَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّهُ لَا یسْأَلُ شَیئًا فَیمْنَعَهُ، فَقَالَ: رَجَوْتُ برکت‌ها حِینَ لَبِسَهَا النَّبِی صلی الله علیه وسلم لَعَلِّی أُکفَّنُ فی‌ها». سهل بن سعد می‌گوید: زنی قبایی را خدمت پیامبر اکرم آورد و آن را به آنحضرت هدیه کرد. پیامبر اکرم هدیه زن را قبول کرد و آن را پوشید. یکی از صحابه، قبا را بر تن پیامبر اکرم مشاهده کرد و از آن حضرت خواهش کرد تا قبا را به او ببخشد. پیامبر نیز قبا را به او بخشید. هنگامی که پیامبر اکرم محل را ترک کردند. صحابه آن شخص را سرزنش کرده و گفتند: کار خوبی نکردی! پیامبر اکرم به آن قبا نیاز داشت و تو می‌دانستی که اگر از پیامبر چیزی خواسته شود، آن را رد نمی‌کند. وی در پاسخ صحاب گفت: چون پیامبر اکرم این قبا را پوشیده بودند، من برای تبرک و به امید آن که کفن من باشد، از پیامبر خواهش کردم آن را به من ببخشد. بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج ۴، ص ۵۶، کتاب الأدب، باب حسن الخلق و السخاء و ما یکره من البخل؛ طبرانی، المعجم الکبیر: ج ۶ ص ۱۴۳-۱۴۴، ح ۵۷۸۵ و متقی هندی، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج ۷ ص ۲۰۴، ح ۱۸۶۳۸

[۲۲]. مطابق روایات نقل شده، برکه یکی از خادمان پیامبر اکرم بول آن حضرت را نوشیده است. عبدالله بن زبیر و سفینه نیز خون آن حضرت را نوشیده‌اند. «حُکیمَهُ بِنْتُ أُمَیمَهَ، عَنْ أُمَیمَهَ أُمِّهَا، ” أَنّ النَّبِی کانَ یبُولُ فِی قَدَحٍ مِنْ عِیدَانٍ، ثُمَّ وَضَعَ تَحْتَ سَرِیرِهِ فَبَالَ، فَوَضَعَ تَحْتَ سَرِیرِهِ فَجَاءَ فَأَرَادَهُ، فَإِذَا الْقَدَحُ لَیسَ فِیهِ شَیءٌ، فَقَالَ لامْرَأَهٍ یقَالُ لَهَا بَرَکهٌ کانَتْ تَخْدُمُهُ لأُمِّ حَبِیبَهَ جَاءَتْ مَعَهَا مِنْ أَرْضِ الْحَبَشَهِ: أَینَ الْبَوْلُ الَّذِی کانَ فِی هَذَا الْقَدَحِ؟ قَالَتْ: شَرِبْتُهُ یا رَسُولَ اللَّهِ “»، «قال احتجم رسول الله و أعطانی دمه و قال: اذهب فواره، لایبجث عنه أو کلب أو انسان. قال: فنحیت عنه، فشربته، ثم أتیت النبی، فقال: ما صنعت؟ قلت: صنعت الذی أمرتنی. قال: ما أراک ألا قد شربته. قلت: نعم». بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۱۰، ص ۲۱۱، کتاب النکاح، جماع أبواب ما خص به رسول الله دون غیره، ح ۱۳۶۹۲، ۱۳۶۹۳ و ۱۳۶۹۴٫

 

[۲۳]– «عن نافع: أنّ ابن عمر کان یتَّبع آثار رسول اللّه صلی الله علیه و آله کلّ مکان صلّی فیه حتّی أنّ النّبی صلی الله علیه و آله نزل تحت شجره، فکان ابن عمر یتعاهد تلک الشجره، فیصبُّ فی أصلها الماء لکیلا تَیبَس». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۳۳، ص ۸۱، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش ۳۵۱۴ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۳، ص ۲۱۳، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش ۴۵ و تاریخ الإسلام و وفی‌ات المشاهیر و الأعلام: ج ۵، ص ۴۵۸، حوادث و وفی‌ات ۶۱ ـ ۸۰ هجری قمری، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش ۱۹۹٫

[۲۴]– «عن زبیر بن بکار: و کان یعرض براحلته فی کلّ طریق مرّ بها رسول اللّه صلی الله علیه و آله، فیقال له فی ذلک، فیقول: إنّی أتحرّی أن تقع أخفاف راحلتی علی بعض أخفاف راحله رسول اللّه صلی الله علیه و آله». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۳۳، ص ۸۲، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش ۳۵۱۴ و «عن نافع عن ابن عمر أنّه کان فی طریق مکه یقول برأس راحلته یثنیها و یقول: لعلّ خُفّاً یقع علی خُفّ، یعنی خُفّ راحله النّبی صلی الله علیه و آله». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۳، ص ۲۳۷، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش ۴۵٫

[۲۵]– «عن مالک: أنّ ابن عمر کان یتَّبع أمرَ رسول اللّه صلی الله علیه و آله و آثارَه و حالَه و یهتمُّ به، حتّی کان قد خیف علی عقله من اهتمامه بذلک». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۳۳، ص ۸۱، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش ۳۵۱۴ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۳، ص ۲۱۳، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش ۴۵ و تاریخ الإسلام و وفی‌ات المشاهیر و الأعلام: ج ۵، ص ۴۵۸، حوادث و وفی‌ات ۶۱ ـ ۸۰ هجری قمری، شرح حال عبداللّه بن عمر، ش ۱۹۹٫

[۲۶]– «کانوا ـ الصحابه و غیرهم ـ یأخذون من تراب القبر، فأمرت عائشه بجدار، فضرب علیهم و کانت فی الجدار کوه، فکانوا یأخذون منها، فأمرت بالکوه، فسُدّت». سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی: ج ۱، ص ۵۴۴٫ «و قیل: إنّ ضرب‌ها لأجل أنّه یوجب نفاد تراب القبر الشریف و خراب القبه الشریفه».

[۲۷]– «لما رمس رسول الله جاءت فاطمه، فوقفت قبره و أخذت قبضه من تراب القبر و وضعت علی عینی‌ها و بکت…». ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه فی معرفه الائمه: ج ۱، ص ۶۷۲؛ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب: ج ۵، ص ۲۱۶، به نقل از ابن عساکر در التحفه و ابن جوزی در الوفا فی فضائل المصطفی: ص ۸۱۹، ح ۱۵۳۸ و ابن سید الناس در السیره النبویه: ج ۲، ص ۳۴۰ و شبراوی در التحاف: ص ۹ و سمهودی در وفاء الوفا: ج ۲، ص ۴۴۴ و خالدی در صلح الخوان: ص ۵۷ و حمزاوی در مشارق الأنوار: ص ۶۳ و زینی دحلان شافعی در السیره النبویه: ج ۳، ص ۳۹۱ و عمر رضا کحاله در أعلام النساء: ج ۳ ص ۱۲۰۵٫

[۲۸]– «أقبل مروان یوماً، فوجد رجلاً واضعاً وجهه علی القبر، فأخذ برقبته و قال: أتدری ما تصنع؟ قال: نعم! فأقبل علیه، فإذا هو أبوأیوب الأنصاری رضی الله عنه، فقال: جئت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و لم آت الحجر، سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: لاتبکوا علی الدین إذا ولیه أهله و لکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله». احمد بن حنبل، المسند: ج ۵، ص ۴۲۲، حدیث أبی أیوب الأنصاری؛ حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج ۴، ص ۵۶۰، کتاب الفتن و الملاحم، ح ۸۵۷۱/۲۷۹؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۶۰، ص ۲۱۷ ـ ۲۱۸، شرح حال مروان بن حکم، ش ۷۴۶۴ و هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج ۵، ص ۲۴۵، کتاب الخلافه، باب ولایه المناصب غیر أهلها.

[۲۹]– حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج ۴، ص ۵۶۰، کتاب الفتن و الملاحم، ح ۸۵۷۱/۲۷۹٫

[۳۰]– «فإن صحّ هذا الإسناد لم یکره مسّ جدار القبر». سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی: ج ۴، ص ۱۴۰۴٫

[۳۱]– علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب: ج ۵، ص ۲۱۹، زیاره المشاهد المشرفه، الحث علی زیاره النبی و کیفیت‌ها.

[۳۲]– «إنّ بلالاً رأی النّبی صلی الله علیه و آله فی منامه و هو یقول: ما هذه الجفوه یا بلال؟ أما آن لک أن تزورنی؟ فانتبه حزیناً و رکب راحلته و قصد المدینه، فأتی قبر النّبی صلی الله علیه و آله، فجعل یبکی عنده و یمرِّغ وجهه علیه». ابن اثیر جزری شافعی، أسد الغابه فی معرفه الصحابه: ج ۱، ص ۲۰۸، شرح حال بلال؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۷، ص ۹۷، شرح حال ابراهیم بن محمد بن سلیمان بن بلال، ش ۶۹۲؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱، ص ۳۵۸، شرح حال بلال، ش ۷۶ و تاریخ الاسلام و وفی‌ات المشاهیر و الأعلام: ج ۱۷، ص ۶۷، حوادث ۲۳۲ هجری قمری، شرح حال ابراهیم بن محمد بن سلیمان بن بلال، ش ۳۷ و سُبکی شافعی، شفاء السقام فی زیاره خیر الأنام علیه أفضل الصلاه و السلام: ص ۱۴۰٫

[۳۳]– «عن نافع أنّ ابن عمر کان إذا قدم من سفر صلّی السجدتین فی المسجد، ثمّ أتی النّبی صلی الله علیه و آله، فیضع یده الیمنی الیمین علی قبر النّبی صلی الله علیه و آله و…». جهضمی، فضل الصلاه علی النّبی صلی الله علیه و آله: ص ۸۱، ح ۱۰۱٫

[۳۴]– «عن أسماء بنت أبی بکر:… فقالت: هذه جبه رسول اللّه صلی الله علیه و آله، فأخرجت إلی جبه طیالسه کسروانیه، لها لبنه دیباج و فرجی‌ها مکفوفین بالدیباج، فقالت: هذه کانت عند عائشه حتّی قبضت، فلمّا قبضت قبضتُها و کان النّبی صلی الله علیه و آله یلبسها، فنحن نغسلها للمرضی یستشفی بها». مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج ۲، قسم اول، ص ۳۱۵، کتاب اللباس و الزینه، باب تحریم الذهب و الحریر علی الرجال و إباحته للنساء.

[۳۵]– «و فی هذا الحدیث دلیل علی استحباب التبرک بآثار الصالحین و ثیابهم». نووی شافعی، المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج: ج ۵، ص ۲۳۷، کتاب اللباس و الزینه، باب تحریم الذهب و الحریر علی الرجال و إباحته للنساء، ح ۱۰/۲۰۶۹٫

[۳۶]– «أبوحازم عن سهل بن سعد قال:… فأقبل النّبی صلی الله علیه و آله یومئذ حتّی جلس فی سقیفه بنی ساعده هو و أصحابه، ثمّ قال: إسقنا یا سهل! فخرجت لهم بهذا القدح، فأسقیتهم فیه، فأخرج لنا سهل ذلک القدح، فشربنا منه». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج ۳، ص ۳۲۸، کتاب الأشربه، باب الشرب من قدح النّبی صلی الله علیه و آله و آنیته و مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج ۲، قسم اول، ص ۲۸۱، کتاب الأشربه، باب إباحه النبیذ الذی لم یشتد و لم یصر مسکراً.

[۳۷]– «إنّما کانوا یشربون من قدح النّبی صلی الله علیه و آله لأجل التبرک به، أمّا فی حیاته فلانزاع فیه و أمّا بعد موته فکذلک للتبرک به». عینی حنفی، عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج ۲۱، ص ۲۰۴، کتاب الأشربه، باب الشرب من قدح النّبی صلی الله علیه و آله و آنیته.

[۳۸]– «و فیه أنّ الشرب من قدحه صلی الله علیه و آله و آنیته من باب التبرک بآثاره». همان، ص ۲۰۵٫

[۳۹]– «إنّما استوهبه منه لکونه فی الأصل للنبی صلی الله علیه وآله، لأجل التبرک به». همان.

[۴۰]– «کان ابن عمر یصلّی فی المواضع آلتی کان صلی الله علیه و آله یصلّی فی‌ها و یدور ناقته حیث أدارها تبرکاً بالاقتداء به و حرصاً علی اقتفاء آثاره». همان، ص ۲۰۵ ـ ۲۰۶٫

[۴۱]– «قوله: باب الشرب من قدح النّبی صلی الله علیه و آله أی تبرکاً به» و «الذین سألوا سهلاً أن یخرج لهم القدح المذکور لیشربوا فیه تبرکاً به». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج ۱۰، ص ۱۰۱ و ۱۰۲، کتاب الأشربه، باب الشرب من قدح النّبی صلی الله علیه وآله و آنیته، شرح حدیث ۵۶۳۷٫

[۴۲]– اوقیه جمع أقه از معیارهای وزن در کشورهای عربی است و مقدار آن در کشورهای مختلف عربی متفاوت است. برای آشنایی با مقدار هر اقه و اوقیه به کتاب الأوزان و المقادیر: ص ۱۰ ـ ۱۴، نوشته شیخ ابراهیم سلیمان عاملی بیاضی مراجعه شود.

[۴۳]– «عن جابر: کنت مع النّبی صلی الله علیه و آله فی سفر… و کنت علی جمل، فاعتل، قال: فلحقنی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و أنا فی آخر الناس. قال: فقال: ما لک یا جابر؟ قال: قلت: اعتل بعیری. قال: فأخذ بذنبه ثمّ زجره. قال: فمازلت إنّما أنا فی أول الناس… فلمّا دنونا من المدینه، قال: قال لی رسول اللّه صلی الله علیه و آله: ما فعل الجمل؟ قلت: هو ذا. قال: فبعنیه. قلت: لا، بل هو لک. قال: بعنیه. قال: قلت: هو لک. قال: لا، قد أخذته بأوقیه، ارکبه فإذا قدمتَ المدینه فائتنا به. قال: فلمّا قدمتُ المدینه جئت به. فقال: یا بلال! زن له وقیه و زده قیراطاً. قال: قلت: هذا قیراط زادنیه رسول اللّه صلی الله علیه و آله، لایفارقنی أبداً حتّی أموت. قال: فجعلته فی کیس، فلم یزل عندی حتّی جاء أهل الشام یوم الحرّه، فأخذوه فیما أخذوا». احمد بن حنبل، المسند: ج ۳، ص ۳۱۴، مسند جابر بن عبداللّه انصاری؛ نسائی، سنن النسائی: ج ۷، ص ۲۹۸ ـ ۲۹۹، کتاب البیوع، البیع یکون فیه الشرط فیصح البیع و الشرط؛ بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۸، ص ۲۸۰، کتاب البیوع، باب جماع أبواب الخراج بالضمان و الرد بالعیوب، باب الرجل یقضیه خیراً منه بلاشرط طیبه به نفسه، ح ۱۱۱۰۲ و بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج ۲، ص ۴۲ ـ ۴۳، کتاب الوکاله، باب إذا وکل رجل أن یعطی شیئاً و لم یبین کم یعطی فأعطی علی ما یتعارفه الناس.

[۴۴]– «عن أمیه بنت أبی الصلت عن إمرأه من بنی غفار و قد سمّاها لی، قالت: أتیتُ رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی نسوه من بنی غفار، فقلنا له: یا رسول اللّه! قد أردنا أن نخرج معک إلی وجهک هذا و هو یسیر إلی خیبر فنداوی الجرحی و نعین المسلمین بما استطعنا. فقال: علی برکه اللّه… قالت: فلمّا فتح رسول اللّه صلی الله علیه و آله خیبر رضخ لنا من الفیء و أخذ هذه القلاده آلتی ترین فی عنقی، فأعطانیها و جعل‌ها بیده فی عنقی، فواللّه لاتفارقنی أبداً. قال قالت: و کانت فی عنقها حتّی ماتت، ثمّ أوصت أن تدفن معها». احمد بن حنبل، المسند: ج ۶، ص ۳۸۰، حدیث امرأه من بنی غفار؛ ابن سعد، الطبقات الکبری: ج ۸، ص ۲۹۳ شرح حال أمیه بنت قیس و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۴، ص ۲۰۵، حوادث ۷ هجری قمری.

[۴۵]– «سأل أبوهریره الحسن علیه السلام أن یکشف له المکان الذی قبّله رسول اللّه صلی الله علیه و آله و هو سرته، فقبّله تبرّکاً بآثاره و ذرّیته صلی الله علیه و آله». عینی حنفی، عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج ۹، ص ۲۴۱، کتاب الحج، بیان مشروعیه تقبیل الحجر الأسود و السرّ فی ذلک، شرح حدیث ۱۸۹٫ برای مطالعه اصل روایت به منابع ذیل مراجعه شود: احمد بن حنبل، المسند: ج ۲، ص ۲۵۵، مسند ابوهریره؛ طبرانی، المعجم الکبیر: ج ۳، ص ۳۱، شرح حال و روایات حسن بن علی علیهما السلام، ح ۲۵۸۰؛ بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۳، ص ۹۲، کتاب الصلاه، جماع أبواب لبس المصلی، باب من زعم أن الفخذ لیست بعوره و ما قیل فی السره و الرکبه، ح ۳۳۳۱ و ۳۳۳۲؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۱۴، ص ۵۳ ـ ۵۴، شرح حال حسن بن علی علیهماالسلام، شماره ۱۵۵۸؛ مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج ۴، ص ۳۷۹، شرح حال حسن بن علی علیهماالسلام، ش ۱۲۳۰؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۳، ص ۲۵۸، شرح حال حسن بن علی علیهماالسلام، ش ۴۷؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۸، ص ۳۸، حوادث ۴۹ هجری قمری شرح حال حسن بن علی علیهماالسلام و متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج ۱۳، ص ۶۵۰، ح ۳۷۶۴۷٫

[۴۶]– «کان ثابت البنانی لایدع ید أنس(رضی الله عنه) حتی یقبلها و یقول: ید مست ید رسول الله (ص)». عینی حنفی، عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج ۹، ص ۲۴۱، کتاب الحج، بیان مشروعیه تقبیل الحجرالاسود و السر فی ذلک، شرح حدیث ۱۸۹٫

[۴۷]– «فنقول نحن: إذ فاتنا ذلک، حجر معظم بمنزله یمین الله فی الارض، مسته شفتا نبیا (ص) لاتماله، فاذا فاتک الحج و تلقیت الوفد فالتزم الحاج و قبل فمه و قل: فم مس بالتقبیل حجرا قبله خلیلی». ذهبی سلفی، سر  اعلام النبلاء: ج ۴، ص ۴۳، شرح حال عبیده بن عمر و سلمانی، ش ۹٫

[۴۸]– «ذهبی سلفی درباره یزید بن عبدالله می‌نویسد: او امام، فقیه و ثقه بود. صاحبان صحاح و سنن شش‌گانه از او روایت نقل کرده‌اند. وی فردی امانت‌دار بود و مردم نیز از امانت‌داری و فقه او استفاده می‌کردند. وی در سال ۱۲۲ هجری قمری درگذشت. سیر اعلام النبلاء: ج ۵، ص ۲۶۶، شرح حال یزید بن عبدالله بن قسیط، ش ۱۲۶٫

[۴۹]– «عن یزید بن عبدالله بن قسیط قال: رأیت ناسا من أصحاب النبی (ص) إذا خلا المسجد اخذوا برمانه المنبر الصلعاء التی تلی القبر بیمامنهم، ثم استقبلوا القبله یدعون». ابن سعد، الطبقات الکبری: ج ۱، ص ۲۵۴، ذکر منبر رسول الله (ص) و «رأیت نفرا من اصحاب النبی (ص) إذا خلا لهم المسجد قاموا الی رمانه المنبر القرعا، فمسحوها و دعوا. قال: و رأیت یزید یفعل ذلک». ابن ابی شیبه، المصنف فی الاحادیث و الاثار: ج ۴، ص ۵۷ کتاب الحج، باب ۵۳۷ فی مس منبر النبی (ص)، ح۱٫

[۵۰]– «عن محمد بن ابراهیم بن الحارث التیمی قال: رأیت سعد بن أب وقاص و ابن عمر یأخذان برمانه المنبر، ثم ینصرفان». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۵۴، ص ۱۵۷، شرح حال محمد بن ابراهیم بن حارث، ش ۶۱۵۰ و «عن ابراهیم بن عبدالرحمن بن عبدالقاری انه نظر الی ابن عمر و هو یضع یده علی مقعد النبی (ص) من المنبر ثم یضعها علی وجهه». ابن قدامه، المغنی: ج ۳، ص ۵۵۹، کتاب الحج، باب زیاره قبر النبی (ص).

[۵۱]– «عن یحیی بن سعید انه حیث أراد الخروج الی العراق جاء إلی المنبر، فمسحه و دعا». سید محسن امین حسینی عاملی، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص ۳۴۵٫

[۵۲]– عطاء بن ابی‌رباح در دوران خلافت عثمان به دنیا آمده است. ذهبی سلفی وی را امام،‌ شیخ‌الاسلام و مفتی حرم معرفی کرده است. وی بنا به گفته خودش ۲۰۰نفر از صحابه را درک کرده است و از عائشه، ام سلمه، ام هانی، ابوهریره، عبدلله عباس، حکیم بن حزام، رافع بن خدیج، زیدبن ارقم، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر، جابربن عبدالله و تعدادی از صحابه دیگر روایت نقل کرده است. تمامی صاحبان صحاح و سنن ششگانه از وی روایت نقل کرده‌اند. عطاءبن ابی رباح در سال ۱۱۵ هجری قمری از دنیا رفته است. سیر اعلام النبلاء: ج ۵، ص ۷۸-۸۸، شرح حال عطاء بن ابی رباح، ش ۲۹٫

[۵۳]– «عن مالک رایت عطاء بن  ابی رباح دخل المسجد و اخذ برمانه المنبر، ثم استقبله القبله».. ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۸، ص ۵۴، شرح حال مالک ابن انس، ش ۱۰ و تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۱۱، ص ۳۱۹، حوادث و وفیات ۱۷۱-۱۸۰هجری قمری شر- حال مالک ابن انس، ش ۲۴۷٫

[۵۴]– «تهاتف المنبر النبوی علی طول الزمان، فعمل بعض خلفاء بنی‌العباس منبرا و اتخذ من اعود المنبر النبوی امشاطا یتبرک بها». حلبی شافعی، السیره الحلبیه: ج ۲، ص ۳۷۲٫

[۵۵]– ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج ۵، ص ۳۳۷، کتاب الشهادات، باب یحلف المدعی علیه حیثما وجبت علیه الیمین.

[۵۶]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج۲، ص ۱۰۸، کتاب الشهادات، باب یحلف المدعی علیه حیثما وجبت علیه الیمین.

[۵۷]– ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج ۵، ص ۳۳۷، کتاب الشهادات، باب یحلف المدعی علیه حیثما وجبت علیه الیمین.

[۵۸]– «تبرک الناس بأعواد منبر النبی۹». احمد بن عبدالحمید عباسی، عبمده الاخبار فی مدینه المختار، ص ۱۳۵٫

[۵۹]– «إن منبر النبی (ص) جعل علیه منبر کالغلاف و جعل فی المنبر الأعلی طاق مما یلی الروضه، فیدخل الناس منها ایدیهم یمسحون منبر النبی (ص) و یتبرکون بذلک». سمهودی، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی، ج ۲، ص ۴۰۵- ۴۰۶٫

[۶۰]– «أرسل معاویه إلی عائشه أن ارسلی الی بأنبجانیه رسول الله (ص) و شعره، فأرسلت به معی احمله، حتی دخلت علیه، فأخذ الانبجانیه، فلبسها و دعا بماء، فغسل الشعر، فشربه و أفاض علی جلده» و «عن ابن عباس قال: لما احتضر معاویه قال: انی کنت مع رسول الله (ص) علی الصفا و انی دعوت بمشقص، فاخذت من شعره و هو فی موضع کذا و کذا فإذا انا مت فخذوا ذلک الشعر، فاحشوا به فمی و منخری» و «إن معاویه قال لیزید: … شهدت رسول الله (ص) یوماقلم اظفاره و اخذ من شعره، فجمعت ذلک، فاذا مت فاحش به فمی و انفی» و «إن معاویه قال فی مرضه الذی مات فیه: کنت اوضیء رسول الله (ص)،‌فقال لی: الا اکسوک قمیصا؟ قلت: بلی، بابی  انت و امی. فنزع قمیصا کان علیه وکسانیه، فلبسته لبسته ثم رفعته و قلم اظفاره، فاخذت القلامه، فجعلتها فی قاروره، فاذا مت فاجعلوا قمیص رسول الله (ص) یلی جلدی و قطعوا تلک القلامه و اسحقوها و اجعلوها فی عینی، فعسی الله ان یرحمنی ببرکتها». محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج ۳، ص ۲۶۴، حوادث ۶۰ هجری قمری؛ ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج ۲، ص ۵۲۴، حوادث ۶۰ هجری قمری، ذکر وفاه معاویه؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۶۲، ص ۱۵۶، ۱۵۷ و ۱۵۸، شرح حال معاویه، ش ۷۶۶۲؛ ذهبی سلفی، سیر اعلام النبلاء: ج ۳، ص ۱۴۸، ۱۵۸، ۱۵۹ و ۱۶۰، شرح حال معاویه، ش ۲۵ و تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام: ج ۴، ص ۳۱۲ و ۳۱۶، حوادث و وفیات ۴۱-۶۰ هجری قمری، شرح حال معاویه و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۸، ص ۱۳۴، ۱۴۴ و ۱۴۶، حوادث ۶۰ هجری قمری، شرح حال معاویه.

[۶۱]– «اوصی عمر بن عبدالعزیز عندالموت، فدعا بشعر من شعر النبی (ص) و أظفار من أظفاره، فقال: اجعلوه فی کفنی». ذهبی سلفی، سیر اعلام الانبلاء: ج ۵، ص ۱۴۳، شرح حال عمر بن عبدالعزیز، ش ۴۸٫

[۶۲]– ذهبی سلفی وی را با القابی همچون: امام، حافظ، قدوه و شیخ الاسلام معرفی کرده و می‌گوید: وی در حدود سال‌های ۳۰ هجری قمری به دنیا آمده است و از سلمان، ابورافع، اسماء بنت عمیس، ابوقتاده، عائشه، ابوهریره، عبدالله بن عمر، جابربن عبدالله، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، انس بن مالک، ابوایوب انصاری و ابوامامه روایت نقل کرده است. وی تحجدود ۲۰۰ روایت در کتب اهل سنت دارد و تمامی صاحبان صحاح و سنن ششگانه از وی روایت نقل کرده‌اند. ابن معین و ابوحاتم او را توثیق کرده‌اند.بنا به گفته ذهبی وی مستجاب الدعوه نیز بوده. محمدبن منکدر درسال ۱۳۱ هجری قمری از دنیا رفته است.سیر أعلام النبلاء: ج ۵، ص ۳۵۳-۳۶۱، شرح حال محمد بن منکدر، ش ۱۶۳ و تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۸، ص ۲۵۳-۲۵۸، حوادث و وفیات ۱۲۱-۱۴۰هجری قمری، شرح حال محمدبن منکدر.

[۶۳]– «کان محمد بن المنکدر یجلس مع أصحابه و کان یصیبه صمات، فکان یقوم کما هو حتی یضع خده علی قبر النبی (ص)، ثم یرجع، فعوتب فی ذلک، فقال: إنه تصیبنی خطره، فإذا وجدت ذلک استغثت بقبر النبی (ص) وکان یأتی موضعا من المسجد یتمرغ فیه و یضطجع، فقیل له فی ذلک، فقال: انی رأیت النبی (ص) فی هذا الموضع» یعنی فی النوم. ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۵۹، ص ۱۲، شرح حال محمد بن منکدر، ش ۷۱۵۵ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۵، ص ۳۵۸-۳۵۹، شرح حال محمدبن منکدر، ش ۱۶۳ و تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۸، ص ۲۵۶، حوادث و وفیات ۱۲۱-۱۴۰ هجری قمری، شرح حال محمد بن منکدر.

[۶۴]– «قلت (محمد) لعبیده: إن عندنا من شعر رسول الله (ص) شیئا من قبل أنس بن مالک. فقال: لأن یکون عندی منه شعره احب الی من کل صفراء و بیضاء علی ظهر الأرض». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۴، ص ۴۲، شرح حال عبیده بن عمرو سلمانی، ش ۹٫

[۶۵]– «قال ابن سیرین: لأن یکون عندی منه شعره أحب إلی من الدنیا و ما فیها». بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج ۱۰، ص ۲۱۲، کتاب النکاح، جماع ابواب ما خص به رسول الله (ص) دون غیره، باب قسم شعره بین اصحابه، ذیل ح ۱۳۶۹۶٫

[۶۶]– «قلت: هذا القول من عبیده هو معیار کمال الحب و هو أن یؤثر شعره نبویه علی کل ذهب و فضه بأیدی الناس و مثل هذا یقوله هذا الامام بعد النبی (ص) بخمسین سنه، فما الذی نقوله نحن فی وقتنالو وجدنا بعض شعره بإسناد ثابت، أو شسع نعل کان له، أوقلامه ظفر، أو شقفه من إناء شرب فیه، فلو بذل الغنی معظم امواله فی تحصیل شیء من ذلک عنده، أکنت تعده مبذرا أو سفیها؟ کلا، فابذل مالک فی زوره مسجد الذی بنی فیه بیده والسلام علیه عند حجر ته فی بلده و التذ بالنظر إلی أحده و أحبه، فقد کان نبیک یحبه و تملأ بالحلول فی روضته و مقعده، فلن تکون مؤمنا حتی یکون هذا السید أحب الیک من نفسک و ولدک و أموالک و الناس کلهم و قبل حجرا مکرما نزل من الجنه و ضع فمک لاثما مکانا قبله سید البشر بیقین، فهناک الله بما أعطاک، فما فوق ذلک مفخر و لو ظفرنا بالمحجن الذی أشار به الرسول (ص) إلی الحجر ثم قبل محجنه، لحق لنا أن نزدحم علی ذلک المحجن بالتقبیل و التبجیل و نحن ندری بالضروره أن تقبیل الحجر أرفع و أفضل من تقبیل محجنه و نعله». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۴، ص ۴۲، شرح حال عبیده بن عمرو سلمانی، ش ۹٫

[۶۷]– «یتعین علی کل مسلم القطع بطهاره ذلک و قد ثبت انه (ص) لما حلق رأسه فرق شعره المطهر علی اصحابه اکراما لهم بذلک، فوالهفی علی تقبیل شعره منها». همان، ج ۱۳، ص ۵۴۶-۵۴۷، شرح حال محمد بن احمد بن نصر ترمذی، ش ۲۷۶٫

[۶۸]– «أن خالد بن الولید فقد قلنسوه له یوم الیر موک، فقال: اطلبوها. فلم یجدوها. فقال: اطلبوها. فوجدوها، فإذا هی قلنسوه خلقه، فقال خالد: اعتمر رسول الله (ص)، فحلق رأسه، فابتدر الناس جوابن شعره، فسبقتهم إلی ناصیته، فجعتلها فی هذه القلنسوه، فلم أشهد قتالا و هی معی إلا رزقت النصر». طبرانی، المعجم الکبیر: ج۴، ص ۱۰۴، شرح حال و روایات خالدبن ولید، ح ۳۸۰۴؛ حاکم نیشابوری شافعیف المستدرک علی الصحیحین: ج ۳، ص ۳۳۸-۳۳۹، کتاب معرفه الصحابه، ذکر مناقب خالد بن الولید، ح ۵۲۹۹/۸۹۷؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱، ص ۳۷۴، شرح حال خالد بن ولید، ش ۷۸؛ ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج ۷، ص ۱۲۷، کتاب فضائل الصحنابه، باب مناقب خالد بن الولید، شرح حدیث ۳۷۵۷ و هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج۹، ص ۳۴۹، کتاب المناقب، باب ما جاء فی خالد بن الولید.

[۶۹]– «أن المعتصم نظر عند ضربه إیا إلی شیء مصرور فی کمه، فقال: أی شیء هذا؟ قال: شعر من شعر النبی(ص)». همان، ج ۱۱، ص ۲۵۶، شرح حال احمدبن حنبل، ش ۷۸٫

[۷۰]– «أعطی بعض ولد الفضل بن الربیع أبا عبدالله و هو فی الحبس ثلاث شعرات، فقال: هذه من شعر النبی (ص)، فأوصی أبوعبدالله عندموته أن یجعل علی کل عین شعره و شعره علی لسانه، ففعل ذلک به عند موته». همان، ص ۳۳۷، شرح حال احمد بن حنبل، ش ۷۸٫

[۷۱]– «قال عبدالله بن أحمد: رأیت أبی یأخذ شعره من شعر النبی (ص)، فیضعها علی فیه یقبلها و أحسب أنی رأیته یضعها علی عینه و یغمسها فی الماء و یشربه یستشفی به». همان، ص ۲۱۲، شرح حال احمدبن حنبل، ش ۷۸٫

[۷۲]– «قال محمد الوراق: دخل أبوعبدالله بفربر الحمام و کنت أنا فی مشلح الحمام أتعاهد علیه ثیابه، فلما خرج ناولته ثیابه، فلبسها، ثم ناولته الخف، فقال: مسست شیئا فیه شعر النبی (ص)، فقلت: فی أی موضع هو من الخف؟ فلم یخبرنی، فتوهمت أنه فی ساقه بین الظهاره و البطانه». ج ۱۲، ص ۴۵۳، شرح حال بخاری، ش ۱۷۱٫

[۷۳]– «رأیته أخذ قصعه النبی (ص)، فغسلها فی حب الماء، ثم شرب فیها و رأیته یشرب من ماء زمزم یستشفی به و یمسح به یدیه و وجهه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلائ، ج ۱۱، ص ۲۱۲، شرح حال احمدبن حنبل، ش ۷۸٫

[۷۴]– همان.

[۷۵]– «قال أبوعبدالله البخاری: رأیت هذا القدژح بالبصره و شربت منه و کان اشتری من میراث النضر بن أنس بثمانمائه ألف». ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج ۱۰، ص ۱۰۳، کتاب الأشربه، باب الشرب من قدح النبی (ص) و آنیته، شرح حدیث ۵۶۳۸٫

[۷۶]– ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱۱، ص ۹۰، شرح حال یحیی بن معین، ش ۲۸٫

[۷۷]– جمال الدین عبدالله بن محمد انصاری، متوفای ۲۶ شعبان ۷۸۳ هجری. عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج ۶، ص ۱۱۵٫

[۷۸]– عنوان محدث به کسی گفته می‌شود که به علل و نقایص حدیث آشنا باشد. اسامی راویان و حال آنان را بداند و از متون روایی مقدار قابل توجهی حدیث حفظ باشد. عنوان محدث مرتبه‌ای از عنوان حافظ پایین‌تر است.

[۷۹]– تاج الدین عمر بن علی بن سالم بن صدقه فاکهانی مالکی، فقیهی است که در علم حدیث، اصول و علوم عربی و ادبیات نیز تبحر داشته است. در سال ۶۵۴ هجری قمری به دنیا آمده ودر سال ۷۳۱ هجری قمری از دنیا رفته است. «التحفه المختاره فی الرد علی منکر الزیاره» یکی از کتاب‌های وی می‌باشد. عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج۷، ص ۲۹۹٫

[۸۰]– علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب: ج ۵، ص ۲۲۷، زیاره المشاهد المشرفه، الحث علی زیاره النبی (ص) و کیفیتها. به نقل از الدیباج المذهب: ص ۱۸۷٫

[۸۱]– «… فطلبه الناس منا یحملون علیه موتاهم، فحمل علیه ابوبکر و عمرو الناس یطلبون برکته … لایختلفون أن سریر النبی (ص) إشتری ألواحه عبدالله بن اسحاق الإسحاقی من موالی معاویه، اشتری الواحه بأربعه آلاف درهم». حمادبن زید بغدادی، ترکه النبی (ص): ص ۱۰۴٫

[۸۲]– «وکذلک یقصد الآبار التی کان رسول الله (ص) یتوضا منها و یغتسل و یشرب منها و هی سبع آبار، طلبا للشفاء و تبرکا به (ص)». غزالی، احیاء علوم الدین: ج۱، ص ۲۶۰٫

[۸۳]– «عن سعد: لما رجع النبی (ص) من تبوک، تلقاه رجال من المخلفین، فأثاروا غبارا، فخمر أو غطی بعض من کان معه أنفه، فأزال رسول الله (ص) اللثام عن وجهه و قال: أما علمتم أن عجوه المدینه شفاء من السم و غبارها شفاءمن الجذام». مناوی شافعی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من أحادیث البشیر النذیر: ج ۴، ص ۵۱۶، شرح حدیث «غبارالمدینه شفاء من الجذام»، ش ۵۷۵۳ و فی روایه: «و الذی نفسی بیده! إن فی غبارها شفاء من کل داء». صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد: ج ۱۰، ص ۳۳۰ و «عن أبی عامر مرفوعا« و الذی نفسی بیده! إن تربتها لمؤمنه و إنها شفاء من الجذام». مناوی شافعی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من أحادیث البشیر النذیر: ج۴، ص ۵۱۶، شرح حدیث «غبار المدینه شفاء من الجذام»، ش ۵۷۵۳ و صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد: ج ۱۰، ص ۳۳۰ و «عن ثابت بن قیس بن شماس: غبار المدینه شفاء من الجذام». سیوطی شافعی، الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر: ج۲، ص ۱۹۷، حرف الغین، ح ۵۷۵۳؛ مناوی شافعی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من أحادیث البشیر النذیر: ج ۴، ص ۵۱۶، ح ۵۷۵۳ و متقی هندی، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج ۱۲، ص ۲۳۶، فضائل المدینه و ماحولها، ح ۳۴۸۲۸ و «عن أبی بکر بن محمدبن سلام: غبارالمدینه یبریء من الجذام». سیوطی شافعی، الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر: ج۲، ص ۱۹۷، حرف الغین، ح ۵۷۵۴؛ مناوی شافعی، فیض القدیر شرح الجامع ! الصغیر من أحادیث البشیر النذیر: ج ۴، ص ۵۱۶، ح ۵۷۵۴ و متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج ۱۲، ص ۲۳۶، فضائل المدینه و ما حولها، ح ۳۴۸۲۹ و «عن ابراهیم: غبار المدینه یطفیء الجذام». سیوطی شافعی، الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر: ج ۲، ص ۱۹۷، حرف الغین، ح ۵۷۵۵؛ مناوی شافعی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من أحادیث البشیر النذیر: ج ۴، ص ۵۱۶، ح ۵۷۵۵ و متقی هندی، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج ۱۲، ص ۲۳۶، فضائل المدینه و ماحولها، ح ۳۴۸۳۰٫

[۸۴]– «و قد رأینا من استشفی بغبارها من الجذام و کان قد أضر به کثیرا، فصار یخرج إلی الکومه البیضاء ببطحان بطریق قباء و یتمرغ بها و یتخذها منها فی مرقده، فنفعه ذلک جدا». سمهودی، وفاء الوفا بأخباردار المصطفی، ج۱، ص ۶۸، الفصل السادس فی الاستشفاء بترابها و بتمرها و ماجاء فیه.

[۸۵]– «قال ابن جماعه: لما حج ابن المرحل المقدس سنه أحد و سبعین و سبعمائه و رجع إلی المدینه سمع شیخا من المحدثین یقول: کان فی جسد بعض الناس بیاض، فکان یخرج إلی البقیع عریانا و فی السحر و یعود، فبرأ بذلک الغبار، فکأن ابن المرحل حصل فی نفسه شیء، فنظر فی یده، فوجد فیها قدر الدرهم، فأقبل علی الله فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من أحادیث البشیر النذیر: ج ۴، ص ۵۱۶، شرح حدیث «غبار المدینه شفاء من الجذام»، ش ۵۷۵۳٫