پسر من فقط نماز مغرب و عشا را می خواند. او حدودا هفت و یا هشت ماه است که نماز را شروع کرده است، ولی آن را تند می خواند. در صورتی که من و پدرش آهسته نماز می خوانیم.

یکی دیگر این که وقتی به میهمانی می رویم، می گوید که من هنوز به سنّ بلوغ نرسیده ام، چرا باید نماز بخوانم؟ منزل نمازش را می خواند؛ ولی در میهمانی ها نمی خواند و من هم او را باز خواست نمی کنم. می خواستم ببینم با او باید چگونه برخورد کنم؟

استاد تراشیون: از این مادر بزرگوار خیلی تشکر می کنم. نکته ای که همین مادر بزرگوار به عنوان سوال مطرح فرمودند، [این است که] فرزند هشت ساله است. دوره ی هشت سال را اگر شما در خاطرتان باشد، گفتیم که بچّه ها در این سن، گرایشات عاطفی پیدا می کنند؛ لذا مادر به جای این که [با تحکم برخورد کند،] اگر نگاه کنید می بینید که از روش الگو دهی استفاده می کردند. ایشان گفتند که من و پدر آرام نماز می خوانیم، امّا فرزند ما تند نماز می خواند. ما گفتیم که روش الگو گیری برای قبل از هفت سالگی است و روش خوبی هم هست؛ این طور نباشد که پدر و مادر از فردا نماز را تند بخوانند؛ ولی این روش نمی تواند مفهوم درست را به او انتقال بدهد.

ما باید از روش های عاطفی استفاده کنیم؛ مثلا این مادر پسر خود را بنشاند و مثلا به او بگوید: محمّد جان، پسر گلم! من خیلی خوشحال می شوم، اگر بینم که نمازی که شما در سه دقیقه ای می خوانی، در پنج دقیقه بخوانی؛ یعنی با یک بیان عاطفی [خواسته ی خود را مطرح کنیم؛ مثلا بگوییم:] خوشحال می شوم، لذّت می برم اگر این طور بخوانی. با این کار خیلی به من کمک می کنی تا دوستی و محبّت من به تو بیشتر شود. این مادر باید از این شیوه استفاده کنند و امتحان کنند؛ ان شاالله که نتیجه ی آن را هم می گیرند. لذا چون در این سن گرایش بچّه ها عاطفی است، ما هم جنبه عاطفی را افزایش می دهیم؛ ولی [نباید محبّت] خیلی زیاد باشد که بچّه ها لوس شوند!

اما نکته ی دوّمی که این مادر اشاره فرمودند این بود که گفتند: بچّه ی من هشت سال سن دارد و در میهمانی ها نمازش را نمی خواند و می گوید که من هنوز مکلّف نشده ام و چرا باید نمازم را بخوانم و ما هم کاری با او نداریم؛ چون می گوییم که او راست می گوید.

من در اینجا باید به نکته ای تاکید کنم؛ البته در بحث های ابتدایی خودمان در هفته های آینده بیشتر بحث می کنیم، که چرا اسلام درباره ی پسرها می گوید که نماز را در حدود سنّ نه سالگی بخوانند و حتی در روایاتی داریم که اگر نخواندند، آن ها را تنبیه کنید؛ البته نه اینکه در این باره سیلی محکمی به او بزنیم یا یک شلاق به او بزنیم! نه البته در آن حدیث لفظ ضربوا هست؛ حتی می توانیم به او یک تشر بزنیم.

خب چرا؟ دلیل آن چیست؟ دلیل آن اهمیّت نماز است. حالا بعضی ها می گویند که خب حالا چرا در این سن؟ بچّه های ما که در سیزده یا چهارده سالگی بالغ می شوند! اتفاقا بعضی از کارشناسان تربیتی وقتی درباره ی این موضوع، روی دخترها کار می کنند، می گویند که ما از هفت سالگی باید آن ها را به نماز وا داریم و آن ها را ترغیب کنیم که نماز بخوانند. حالا چه دلیلی دارد؟ من این مورد را خیلی کوتاه می گویم و انشاالله بحث مفصل این موضوع را به برنامه های بعدی حواله می کنم.

آن نکته این است که بچّه ها در یک زمانی به سنّّ تمیّز می رسند و خوب و بد را درک می کنند و ما باید بدانیم که بچّه ای که خوب و بد را می فهمد، اگر خدایی ناکرده در معرض بدی قرار بگیرد، ممکن است که وجود و روح او آلوده شود؛ البته نماز قرار است که رود شست و شوی آلودگی ها برای فرزند باشد؛ برای همین اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام [به نماز، بسیار] تاکید دارند.

در روایت داریم که حضرت فرمودند: ما به فرزندان خود می گوییم که از پنج سالگی نماز بخوانند. در روایت دیگری نیز داریم که حضرت می فرمایند: ما از هفت سالگی فرزندان خود را به نماز خواندن عادت می دهیم و شما مردم هم از نه سالگی به فرزندان خود بگویید که نماز بخوانند. چرا؟ چون آن ها به این موضوع واقف هستند که فهم بچّه ها در یک سنّی شکل می گیرد.

اگر شما یک بچه شش ساله را بیاورید، آیا فکر می کنید او دروغ را نمی فهمد؟ او می فهمد و حتی ممکن است که موقعی هم از این ابزار دروغ در جایی استفاده کند. خب درست است که برای دروغ او گناهی ثبت نمی شود؛ ولی روح او را آلوده می کند. خب باید برای او یک رود شست و شویی وجود داشته باشد تا او خود را در آن شست و شو دهد و اهل بیت علیهم السّلام فرمودند که نماز همین رود شست و شو است؛ لذا ما باید برای بچّه های خود همین تفهیم را داشته باشیم [و به او بگوییم] که مادر جان اگر می گویم که باید نماز بخوانی [برای این است که روح تو پاکیزه شود.] ما باید در اینجا از تمثیل نیز استفاده کنیم تا او بهتر درک کند. ان شاالله در هفته های آینده مصداق ها را بیان می کنیم.

[همچنین می توانیم] در این زمینه برای او داستانی بگوییم؛ مثلا همین داستانی که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: نماز همانند رودی است که در مقابل یک خانه در حال عبور است؛ اگر کسی روزی پنج بار خود را در این رود شست و شو دهد، آیا تمیز نمی ماند؟ نماز نیز همین طور است.

به بچّه بگوییم که این نماز، کارخانه ی تمیز کردن روح و روان است و نماز خواندن قبل از این که به سنّ تکلیف برسی، بر انسان لازم می شود. من نمی خواهم وجوب شرعی نماز را بگویم؛ ولی می خواهم بگویم که این مورد یک وجوب تربیتی است. اگر ما می خواهیم که وقتی بچّه به سنّ بلوغ می رسد، آلودگی نداشته باشد، آلوده نباشد و با آلودگی روحی وارد سنّ تکلیف نشود، پس او را باید از یک سنّی به نماز خواندن تشویق کنیم.

من در اینجا تاکید می کنم که گاهی اوقات ما در مشاوره های فردی خود می گوییم: ما باید بعضی از بچّه هایی را که زیرک تر و فهیم تر هستند و بچّه هایی را که درک بالاتری دارند، زودتر از نه سالگی به نماز واداریم. یعنی معلوم است که این بچّه خوب و بد را می فهمد و ممکن است که آلودگی هایی در درون او ایجاد شود؛ امّا  بچّه ای هم هست که ممکن است که سطح درک و فهم او از بقیّه پایین تر باشد و ممکن است که خوب و بد را دیرتر از بقیه متوجّه شود. در واقع ما در نگاه تربیتی می خواهیم بگوییم که می شود این قدر به نماز عمیق نگاه کرد تا شست و شویی باشد برای آن آلودگی هایی که ایجاد می شود.

مجری: سوالی به دست ما رسیده است که گفتند: هر وقت پسر هفت ساله خود را به نماز ترغیب می کنم، او می گوید دوست ندارم و نمی خواهم نماز بخوانم و پدرش هم در این زمینه همکاری نمی کند و می گوید زود است، چه کنیم؟

کارشناس: من در ابتدای بحث عرض کردم که ما در این جا یک الگو و معیاری را دادیم و والدین باید سنّ فرزندان خود را در این الگو و معیار قرار دهند و بر این اساس تصمیم بگیرند. الان این مادر بزرگوار می فرمایند که من بچّه را به نماز دعوت می کنم. در صورتی که ما گفتیم بچّه ها تا هفت سالگی الگو پذیری بالایی دارند و ما باید آنها را در معرض الگوها قرار بدهیم؛ همچنین گفتیم که مهمترین الگو پدر و مادر است؛ حتی الگو می تواند داستان باشد و در در مباحث قبلی خودمان به این موضوع اشاره کردیم که خیلی از مواقع ما می توانیم به وسیله داستان خیلی از رفتارهای خوب را در بچّه ها ایجاد کنیم.

من یک اشاره نقدگونه ای به برخی از داستان هایی که متاسفانه در بین مردم عامیانه شده است، داشته باشم. گاهی اوقات ما در قصّه های خود به سمت افسانه ها می رویم. من نمی خواهم بگویم این کار خوب یا بد است؛ البته در جاهایی می خواهم بگویم که بد است؛ چون ما در این داستان ها الگوی صحیحی به فرزند خود نمی دهیم. من وقتی رسانه را نگاه می کنم می بینیم که اهل رسانه برای بچّه ها کارتون هایی ساخته اند که [الگوی مناسبی ندارد؛] مثلا آرش کمانگیر، خب در این سنّ، برای بچّه ها لازم نیست که این داستان ها را بداند.

اگر ما می خواهیم در بچّه شجاعت را ایجاد کنیم، باید از روش های کودکانه استفاده کنیم؛ امّا وقتی می خواهیم یک انسان بزرگ را به عنوان الگو به بچّه معرفی کنیم، [معلوم است که] او نمی تواند بپذیرد. بچّه ها را باید متناسب با الگوهای سنّ خود پرورش دهیم؛ مثلا در کارتون هایی که می سازیم، [به مقوله ی نماز نیز اشاره کنیم]. واقعا تهیّه کننده های محترم به این نکته دقّت کنند که باید در جایی از این فیلم ها، بخشی از الگوها مانند نماز، گنجانده شود؛ مثلاً شخصیّت اصلی این کارتون کسی باشد که نمازهای خود را می خواند؛ نه این که مدام در حال بازی و ماشین بازی در کوچه و خیابان باشد. [خلاصه باید] به بچّه ها الگو بدهیم؛ زیرا بچّه ها از این داستان ها الگو پذیری می کنند.

گاهی اوقات وقتی والدین می خواهند برای فرزندان خود قصّه بگویند، از قصه های تخیلی استفاده می کنند؛ مانند شنگول و منگول! آنها باید بدانند که این موارد الگویی ندارد و اگر الگو داشته باشد، خیلی الگوهای ریزی است که باید با استفاده از ذرّه بین به آنها پی ببریم. در صورتی که مادر می تواند، با استفاده از ذهن خلّاق خود یک داستان خیلی ساده و روان، ولی پر از الگوهای مناسب به فرزندش ارائه بدهد.

مادر باید یک شخصیّت را تحت تخیّل خود ایجاد کند که این شخصیّت، کارهای مختلفی را انجام می دهد و از جمله کارهای او این است که نماز می خواند؛ چون بچّه ها در این سنّ یک حسّ الگو پذیری دارند و باید نماز در این فورمول گنجانده شود؛ یعنی ما به جای این که بچّه را به نماز دعوت کنیم، به او دائما الگو بدهیم؛ «کُونُوا دُعَاهً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم‏»[۱] مردم را با اعمال خود به دین دعوت کنید نه با زبان. باشد. یعنی به غیر از زبان، بلکه با داستان ها و با رفتار خود والدین [کودک را به اعمال عبادی دعوت کنیم].

اگر پدر هم شنونده هستند، باید همکاری لازم را داشته باشد. در بعضی از موارد همین اختلاف های بین پدر و مادر، آسیب جدّی را به فرزندان وارد می کند؛ مثلاً مادر به او می گوید: خوب است که نماز بخوانی، امّا از آن طرف پدر می گوید: حالا که لازم نیست، هنوز بچّه است! این [اختلاف نظر والدین] باعث می شود که خود بچّه گرفتار پارادوکس شود و با خود بگوید: آیا پدر راست می گوید یا مادر درست می گوید؟ حتی بعد ها نیز این امکان وجود دارد که فرزند، نه از پدر حرف شنوی داشته باشد و نه از مادر.

من در رابطه با تیتراژی که شما در برنامه خود دارید که کلام حضرت علی علیه السّلام است عرض کنم که مادر باید در تربیت، حرف اوّل و آخر را بزند؛ زیرا  مادر مربّی است و در میدان است و پدر هم باید از این امر تبعیت کند؛ حتی اگر در جاهایی مادر اشتباهی کرد، پدر نباید در آنجا بگوید که تو اشتباه می کنی. اگر قرار است که تذکر بدهیم، باید بعد ها آن را بگوییم؛ یعنی آن وقتی که فرزند ما در آن محل حضور ندارد. انشاالله در تربیت، همراهی پدر نیز باشد و خود این رفتار می تواند به این الگو تکامل ببخشد که بچّه ها به سمت الگو پذیری بهتر بروند.

منبع: پرسمان کودک – مورخ ۱۹ / ۰۴ / ۱۳۹۱


[۱] الکافی ؛ج‏۲  ص۷۷   باب الورع.