برخی از اندیشمندان و نویسندگان، مسئله‌ی «دعوت و بیعت مردم کوفه با امام حسین (ع)» را در کنار هدف اصلی یاد شده، یکی از علل و عوامل مهم نهضت عاشورا تلقی کرده‌اند و برای این امر، نقش و اهمیتی بیش از اندازه در برپایی قیام در نظر گرفته‌اند؛ اگرچه بر این اعتقاد نیز هستند که این نقش نمی‌تواند چون عنصر اصلی قیام باشد.

در پاسخ به این نظر می‌گوییم باید دعوت کوفیان را در جایگاه واقعی خود قرار داد و نباید آن را دارای نقش تعیین کننده تصور کرد بیشترین اثری که دعوت و بیعت کوفیان داشت، این بود که آن حضرت، احساس وظیفه و تکلیف کرد که در ادامه‌ی نهضت خود، به سوی آنان حرکت کند و از یاری‌شان (که وعده‌اش را داده و بر انجامش بیعت کرده بودند) برای تحقق اهداف الهی‌اش، بهره‌مند شود. همچنین رهبری و هدایت مردمی را بر عهده گیرد که با اصرار، خواستار آمدن امام (ع) بوده، خود را نیازمند رهبری وی می‌دانستند؛ چنان که نوشتند: «ما پیشوایی نداریم. پس به سوی ما بیا؛ امید آن‌که خدا ما را به وسیله‌ی تو گرد حق جمع کند».[۲] آنان تأکید می‌کردند که به سوی ما بشتاب؛ چرا که مردم انتظارت را می‌کشند و جز تو کسی را امام خود نمی‌دانند. پس در حرکت به سوی ما تعجیل کن: فحیّ هلّا، فَانّ النَّاسَ یَنْتَظِرُونَک، وَ لا رَأیَ لَهُم فِی غیرِک، فَالْعَجَل فَالْعَجَل. وَ السّلام عَلَیْک.[۳] بنابراین دعوت کوفیان را نمی‌توان یکی از علل قیام به حساب آورد؛ بلکه باید آن را علت انتخاب کوفه به عنوان مرکز قیام به شمار آورد. برای اثبات این ادعا، می‌توان به دلایل زیر، استناد کرد:

اول: امام حسین (ع) از همان آغاز که برای بیعت با یزید فرا خوانده شد، به صراحت اعلام فرمود که با یزید بیعت نمی‌کند؛ چرا که یزید آشکارا مرتکب فسق و فجور و گناهان کبیره می‌شود و چنین شخصی به هیچ وجه شایستگی جانشینی رسول خدا (ص) و ولایت بر امت اسلامی را ندارد؛ چنان که امام در پاسخ ولید بن عُتْبَه، استاندار مدینه، که وی را به بیعت با یزید فرا خواند، فرمود: «ای امیر؛ ما خاندان نبوت و سرچشمه‌ی رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و جایگاه رحمت الهی هستیم و خداوند با ما آغاز نمود و با ما نیز ختم کرد. یزید مردی است شراب‌خوار، کشنده‌ی انسان‌های محترم (و پاک) که آشکارا گناه می‌کند، و کسی چون من با چون اویی بیعت نمی‌کند».[۴]

امام (ع) زمانی این سخنان را ایراد فرمود که یزید تازه به خلافت رسیده بود و نامه‌هایی برای کارگزاران خود به نقاط مختلف کشور اسلامی فرستاده و به آنان فرمان داده بود که برای وی از مردم بیعت بگیرند و در نامه‌ی خود به حاکم مدینه، تأکید کرده بود که به طور ویژه در بیعت گرفتن از امام حسین (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زُبیر (که در دوران معاویه حاضر پذیرش با ولیعهدی یزید نشده بودند) شدت به خرج دهد: «حسین، و عبدالله پسر عمر، و عبدالله پسر زُبیر را دستگیر کن و آنان را رها نکن تا بیعت کنند».[۵] این حوادث زمانی بود که هنوز از دعوت مردم کوفه خبری نبود.

فردای روزی که امام (ع) این سخنان را فرمود، مروان را دید. او نیز به حضرت پیشنهاد کرد که با یزید بیعت کند و گفت که این کار به نفع دین و دنیای امام است! حضرت در پاسخ وی فرمود: «زمانی که امت اسلامی به رهبری همچون یزید دچار شود، باید فاتحه‌ی اسلام را خواند… . من از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است».[۶]

بنابراین سیّد الشّهداء به صراحت، خلافت یزید را برای امت اسلامی، مصیبتی بزرگ اعلام کرد که در صورت استمرار آن، اصل اسلام از بین خواهد رفت؛ عَلَی الْاِسْلامِ السَّلام… .

امام حسین (ع) در موارد متعددی سخنانی شبیه سخنان فوق فرموده و به صراحت اعلام کرده که به هیچ رو با یزید بیعت نخواهد کرد؛ حتی اگر در دنیا هیچ جا و پناهگاهی نداشته باشد؛ چنان که به برادرش محمد حنفیه فرمود: یَا اَخِی وَ الله لَوْ لَمْ یَکنْ فِی الدُّنیا مَلْجَأ وَ لا مَأوی لَما بَایَعْتُ وَ الله یَزیدَ بن مُعاویه ابداً…؛[۷] «ای برادر؛ به خدا قسم اگر در دنیا هیچ ملجأ و پناهگاهی نداشته باشم، باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد».

روشن است که امتناع از بیعت با یزید، و فاسق دانستن وی، به معنای قیام بر ضد حکومت بود. از سوی دیگر، حکومت اُموی هیچ‌گاه وجود شخصی را با موقعیت و منزلت ممتاز امام حسین (ع)، که آشکارا پرچم مخالفت برافراشته باشد، برنمی‌تابید؛ زیرا بی‌تردید آزاد بودن چنین شخصی، موجب تضعیف و در نهایت، سرنگونی حکومت می‌شد.

دوم: چنان که به تفصیل خواهد آمد، نخستین نامه‌هایی که کوفیان برای امام حسین (ع) فرستادند، در روزگار خلافت یزید و زمانی بود که حضرت، قیام خویش را با رفتن به سوی مکه آغاز کرده و در آن‌جا اقامت گزیده بودند. در این زمان بود که شیعیان در منزل سلیمان بن صُرَد خُزاعی گرد هم جمع شدند. سلیمان به آنان گفت: حسین بن علی (ع) از بیعت با یزید خودداری کرده و رهسپار مکه شده است و شما شیعیان او و پدرش هستید. پس اگر می‌دانید که او را یاری می‌کنید و با دشمنانش می‌جنگید، برایش نامه بنویسید؛ ولی اگر از ضعف و سستی خود می‌ترسید، وی را فریب ندهید. آنان گفتند: نه؛ ما با دشمنانش می‌جنگیم و جانمان را در راهش فدا می‌کنیم. سلیمان گفت: پس برای آن حضرت نامه بنویسید، و آن‌ها برای امام نامه نوشتند.[۸]

همچنین حضرت پس از آغاز قیام، در ابتدا به سوی کوفه حرکت نکرد؛ بلکه، چنان که خواهیم گفت، به مکه رفت و تنها پس از دریافت نامه‌های مردم کوفه و اعزام جناب مسلم بن عقیل به سوی آنان و بیعت آنان با مسلم، به سمت کوفه رهسپار شد.[۹] بنابراین اگر دعوت مردم کوفه در اصل قیام امام (ع) نقش داشت، دست کم امام این عامل و انگیزه را برای برخی از نزدیکان مثل محمد بن حنفیه، بازگو می‌کرد؛ در حالی که چنین گزارشی در منابع تاریخی ثبت نشده است.

پس اگر دعوت مردم کوفه نقشی در اصل قیام امام (ع) داشت، باید حضرت در ابتدا که وی را به بیعت با یزید فرا خواندند، آشکارا از بیعت طفره نمی‌رفت و آن‌چنان بی‌پرده یزید را فاسق و فاجر معرفی نمی‌کرد؛ بلکه لازم بود به گونه‌ای امر بیعت را به تأخیر بیندازد تا از دعوت مردم کوفه با خبر شود و آمادگی آنان را برای حمایت از خود و قیام بر ضد حکومت احراز کند. اگر دعوت کوفیان نقشی در برپایی قیام حضرت داشت، دیگر این سخن حضرت معنایی نداشت که بفرماید: «اگر حتی در دنیا جایگاه و پناهگاهی نداشته باشم، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد»؛ بلکه باید می‌فرمود: اگر یاورانی داشته باشم، با یزید بیعت نخواهم کرد.

سوم: اگر دعوت کوفیان در شکل‌گیری نهضت امام حسین (ع) نقش داشت، لازم بود حضرت تا زمانی که صد درصد و عملاً یقین به همراهی آنان پیدا نکرده، دعوتشان را پاسخ ندهد. به تعبیر دیگر، امام (ع) باید در این باره به پیشنهاد نصیحتگران و دل‌سوزانی همچون عبدالله بن عباس عمل می‌کرد. ابن عباس وقتی تصمیم امام (ع) را برای رفتن به کوفه شنید، خدمت حضرت رسید و به ایشان گفت: اگر کوفیان امیرشان را کشته‌اند و شهرشان را در اختیار خویش گرفته و دشمنانشان را از شهرشان بیرون کرده‌اند، به نزد آنان برو؛ اما اگر فرماندارشان هنوز فرمانروایی می‌کند و عاملان او در شهرها از مردم مالیات می‌ستانند و در این حال از شما دعوت کرده‌اند، (در حقیقت) شما را به جنگ و کشت و کشتار خوانده‌اند.[۱۰]

چهارم: اگر بیعت کوفیان یکی از علل قیام امام (ع) بود، باید زمانی که حضرت از نقض بیعت کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عُرْوَه آگاه شد، از ادامه‌ی قیام منصرف شده، از باب اضطرار و حفظ جان، با یزید بیعت می‌کرد؛ چرا که یاوران و هم‌پیمانان خود را از دست داده بود و با وجود این شرایط، تکلیف از او ساقط شده بود؛ در حالی که بنا بر گزارش‌های تاریخی، امام (ع) از ادامه‌ی قیام خویش منصرف نشد؛ بلکه به اجبار از رفتن به کوفه منصرف شد؛ همچنان که هنگام رویارویی با لشکر حُر بن یزید در دو نوبت به آنان فرمود: اگر شما مرا نمی‌خواهید، من برمی‌گردم. یکی قبل از نماز ظهر بود که خطاب به سپاهیان حُر فرمود: «اگر از آمدن من خشنود نیستید، به جایی که از آن‌جا آمده‌ام، باز می‌گردم»؛[۱۱] و دیگری بعد از نماز عصر، که با لشکریان حُر چنین سخن گفت: «… اگر شما (از پذیرش حق ما ابا دارید و) از ما ناخشنود هستید و حق ما را نمی‌شناسید و رأی و خواسته‌تان اکنون، غیر آن چیزی است که در دعوت‌نامه‌هایتان نوشته‌اید و فرستادگانتان برای آن نزد من آمدند، من از آمدن به سوی شما منصرف می‌شوم».[۱۲]

در این تعبیر امام (ع) باید دقت کرد که می‌فرماید: «اگر حق ما را نمی‌پذیرید و از نظر گذشته‌ی خویش برگشته‌اید، از آمدن به نزد شما منصرف می‌شوم» و نفرموده: از نهضت خویش دست برمی‌دارم. این امر نیز شاهد روشنی بر این ادعاست که دعوت عراقیان، علت انتخاب کوفه برای مرکزیت قیام بوده است، نه یکی از علل برپایی نهضت کربلا. بنابراین دعوت مردم کوفه و حرکت امام (ع) به سوی آنان، در واقع یک امر فرعی بود که در اثنای قیام پیش آمد؛ بدون آن‌که در اصل شکل‌گیری نهضت حسینی نقشی داشته باشد؛ چنان که پیمان‌شکنی آنان نیز در جلوگیری از ادامه‌ی نهضت حضرت، هیچ تأثیری نداشت. در واقع امام حسین (ع) با پذیرش دعوت کوفیان و حرکت به سوی آنان، به هر دو وظیفه‌ی خویش عمل کرد؛ یکی، استمرار امر به معروف و نهی از منکر در برابر حکومت فاسد و بدعت‌گذار اُموی؛ دیگری، اجابت دعوت شیعیانی که به سبب نداشتن رهبری شایسته، از وی خواستند که امامت آنان را به عهده بگیرد.

 

 منبع: کتاب مقتل جامع سیدالشهدا علیه السلام/ تحقیق و تنظیم: مهدی پیشوایی/ مؤلف: جمعی از نویسندگان / انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)


[۱]. در نگارش این قسمت، از مقاله‌ای با عنوان «جایگاه تکلیف الهی و بیعت در قیام امام حسین (ع) نوشته‌ی آقای محمد جواد ارسطا استفاده شد (ر. ک: فصلنامه‌ی حکومت اسلامی، سال هفتم، پاییز ۱۳۸۱ ش، ش ۲۵، ص ۱۳۳ ۱۳۹).

[۲]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۳۵۲؛ سید بن طاووس، اَلْمَلْهُوف علی قَتْلَی الطُّفُوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص ۱۰۴٫

[۳]. طبری، همان، ص ۳۵۳؛ شیخ مفید، الارشاد، تحقیق موسسه آل البیت، ج ۲، ص ۳۸؛ طبرسی، إعْلامُ الوَرَی بِأعْلامِ الهُدَی، تصحیح علی اکبر غفاری، ص ۲۲۱٫

[۴]. ابن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج ۵، ص ۱۴؛ خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج ۱، ص ۱۸۴؛ سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص ۹۸؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۵٫

[۵]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۳۳۸؛ خوارزمی، همان، ص ۱۸۰؛ همان، ص ۳۲۴ ۳۲۵٫

[۶]. ابن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۱۷؛ خوارزمی، همان، ص ۱۸۴؛ سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص ۹۹٫

[۷]. ابن اعثم، همان، ص ۲۱؛ خوارزمی، همان، ص ۱۸۸٫

[۸]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۳۵۲؛ شیخ مفید، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت، ج ۲، ص ۳۶؛ طبرسی، إعْلامُ الوَرَی بِأعْلامِ الهُدَی، تصحیح علی اکبر غفاری، ص ۲۲۱؛ سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص ۱۰۳٫

[۹]. حتی بر اساس برخی از گزارش‌ها، حضرت در ابتدای قیام، قصد رفتن به کوفه نداشته است؛ چنان که در جواب محمد بن حنفیه که از احتمال کشته شدن حضرت، نگران بود، فرمود: «من قصد رفتن به مکه دارم؛ اگر در آن‌جا امنیت داشتم، می‌مانم؛ اگر نه به دره‌ها و دشت‌ها پناه می‌برم تا ببینم چه می‌شود» (سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع الموده، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، ج ۳، ص ۵۴).

[۱۰]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۳۸۳ ۳۸۴٫

[۱۱]. همان، ص ۴۰۱؛ شیخ مفید، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت، ج ۲، ص ۷۹؛ طبرسی، إعْلامُ الوَرَی بِأعْلامِ الهُدَی، تصحیح علی اکبر غفاری، ص ۲۲۹٫

[۱۲]. طبری، همان، ص ۴۰۲؛ شیخ مفید، همان، ص ۸۰٫