شیعه‌پژوهی در غرب از دیرباز چندان مورد عنایت شرق‌شناسان نبوده، مطالعات اندکی درباره شیعه در دست است؛ به گونه‌ای که برخی غربیان خود به آن معترف‌اند (احمدوند، ۱۳۷۷، ص۱۷۱ـ۱۷۳). هرگاه غربی‌ها از قرآن و حدیث و سیره پیامبر…، فقه و کلام صحبت می‌کنند، معمولاً مقصود همان اهل سنّت است. در آثار موجود به زبان‌های اروپایی، علت وجودی تشیع را به یک نزاع صرفاً سیاسی ـ اجتماعی تقلیل داده، کمتر به علل دینی پیدایش آن توجه کرده‌اند (طباطبایی، ۱۳۸۷، ص۱۳).

به عقیده برخی، از آنجا که خاورشناسان اغلب با قلمرو حوزه اهل سنّت برخورد داشته‌اند؛ از این رو، برای آنان میسر نشده که به شناخت همه‌جانبه و صحیحی از آرا و عقاید شیعه نایل شوند (همان). گلد زیهرنقطه عطفی در شیعه‌شناسی معرفی شده است که البته او نیز تحت تأثیر منابع تندروانه و ضدسنّی شیعی بینش شیعه را بینشی آکنده از تنفر و تعصب دانست (گلیان، ۱۳۸۸، ص۱۴۰). در دهه شصت اوضاع رو به بهبود نهاد؛ ولی هنوز مطالعات درباره تشیع دوازده امامی همچنان در پس مطالعات دیگر فرق اسلامی قرار داشت. نخستین کنفرانس بین‌المللی کاملاً مختص تشیع دوازده امامی در ۱۹۶۸ در استراسبورگ برگزار شد (حسینی، ۱۳۸۷، ص۳۲).

اغلب نوشته‌های مستشرقان درباره امامیه و امامان دوازده‌گانه، سطحی بوده، از لحاظ روش تحقیق با مشکل عدم مراجعه به منابع شیعی مواجه‌اند. با این حال، برخی تک‌نگاری‌ها مثل کتاب نخستین اندیشه‌های شیعیتألیف ارزینا لالانیمستثنا هستند. این کتاب از تحقیقات نادر امام‌پژوهی است که توانسته گوشه‌ای از تاریخ فکر شیعه را به صورت علمی و مفصّل بسط دهد. این اثر، زندگی، اندیشه‌ها و تعالیم امام باقر†را در حوزه‌های گوناگون کلام، امامت و فقه تبیین کرده است.

پیش‌داوری و نگاه ارزشمدارانه برخی مستشرقان درباره وقایع تاریخ اسلام، آفتی است که تحقیقات ایشان را گرفتار ساخته است. پیامد این‌گونه نگاه، تحلیل‌های غیرمنصفانه‌ای است که در نگاشته‌های ایشان به روشنی می‌توان مشاهده کرد. تحقیقات مربوط به امام حسن†عموماً از اتهامات و هجمه‌های نویسندگان غربی نسبت به امام آکنده است. تحلیل‌های مبغضانه مستشرقان معمولاً امام را به لحاظ صلح با معاویه و ازدواج و طلاق‌هایی که به ایشان نسبت داده شده، مورد حمله قرار داده‌اند؛ از جمله لامنس، خاورشناس بلژیکی و راهب یسوعی که تعصب شدیدی علیه اسلام داشت. وی مدخل‌هایی مربوط به امامان شیعه را در دایره‌المعارف اسلام نگاشت و به اندازه‌ای در افترا به ائمه زیاده‌روی کرد که به حذف مقالات او در ویرایش دوم این مجموعه انجامید. او در مقاله خود با عنوان «حسن†» امام را فردی لذت‌جو و راحت‌طلب دانسته که در اثر زیاده‌روی در عیاشی درگذشت. وی آشکارا معاویه را از مسموم‌ساختن امام مبرا کرده است (لامنس، ۱۹۹۸، ص۳۸۰۵).

وی در کتاب خود موسوم به «فاطمهƒو دختران محمد…» می‌گوید: «او [امام حسن†] جز به تفاهم با معاویه نمی‌اندیشید و از همان هنگام فقط در این اندیشه بود که با اموی‌ها به توافقی دست یابد و معاویه نیز در ازای دست‌کشیدن وی از خلافت، به خود امام واگذارد تا شرایطش را تعیین کند. امام حسن†فقط به یک میلیون درهمی که با عنوان خرج زندگی برادرش امام حسین†درخواست کرده بود، بسنده نکرد و برای خود پنج میلیون درهم دیگر و نیز یک آبادی در فارس خواست» (معروف‌الحسینی، ۱۹۹۰، ج۱، ص۵۴۲).

«تصویر امامان شیعه در دایره‌المعارف اسلام» مجموعه‌ای است که در آن مقالات مربوط به امامان شیعه امامیه از دایره‌المعارف اسلام (Incyclopedya of Islam) استخراج شده، درباره هرکدام نیز نقدی ارائه شده است. این مجموعه در سال ۱۳۸۵ به وسیله مؤسسه شیعه‌شناسی چاپ شد.

مقاله دوم این اثر با عنوان«امام حسن‌بن‌علی‌بن‌ابیطالب†» تألیف ال.وچیا.والیریدر چهارده صفحه به زندگی امام حسن†پرداخته است. در این مقاله نویسنده کوشیده است تا موضع امام را از همان ابتدا صلح با معاویه نشان دهد. وی در انگیزه‌هایی که باعث شد امام از خلافت انصراف دهد، علاقه امام به صلح و آرامش، بی‌میلی به سیاست و منازعات مربوط به آن، تمایل به اجتناب از خونریزی گسترده را نام برده و افزوده است: « احتمالاً او می‌دانست هدف و آرمانش از دست رفته است و اگر صحت داشته باشد، علی عادت داشت سرانه دولتی را خالی کرده، موجودی آن را تقسیم کند؛ در نتیجه قاعدتاً حسن با کمبود مالی مواجه بود …» (والیری، ۱۳۸۵، ص۱۰۴).

در جای دیگری اضافه کرده است: «حسن†پس از استقرار در مدینه، با آرامش زیست و در سیاست دخالت نکرد. او همچون گذشته، بارها همسران خویش را طلاق داد و مجدداً ازدواج کرد؛ به‌گونه‌ای که لقب مطلاق یعنی طلاق‌دهنده به خود گرفت …؛ اما این زندگی توأم با لذایذ شهوی ظاهراً سرزنش چندانی را به دنبال نداشت» (همان، ص۱۰۵).

مادلونگ، مستشرق دیگری است که درباره امام حسن†قلم زده است. وی در کتاب جانشینی حضرت محمد…، وقایع اسلام را تا پایان حکومت مروانیان بررسی کرده است. گرچه وقایع پس از شهادت امام علی†را در بخش کوتاهی ذیل عنوان خاتمه مورد بحث قرار داده است، بخش‌هایی از آن را به صلح امام حسن†اختصاص داده است. مادلونگکه نسبتاً با دید منصفانه‌تری به تحلیل تاریخ شیعه پرداخته نیز درباره انگیزه‌های صلح امام، راه اشتباه پیموده، برنامه امام را از ابتدا صلح با معاویه دانسته است.(۱)

دونالدسن، مستشرق انگلیسی در کتاب مذهب تشیع«The Shiite Religion» (۲) نیز دچار تحلیل‌های سطحی شده است. وی فارغ‌التحصیل مدرسه تبلیغات کندی در هارتفورد است که مدت شانزده سال در ایران و مشهد سکونت داشته، به همراه همسرش برخی سرزمین‌های اسلامی را درنوردیده است. وی در زمینه تشیع نیز آثاری دارد که مهم‌ترین آنها کتاب مذکور است. مقالاتی همچون «اندیشه امامت نزد شیعه»، «قرآن و سحر»، «ازدواج عرفی در اسلام»، «توبه در اسلام» و… نیز توسط او نگاشته شده است (احمدوند، ۱۳۷۷، ص۱۷۱ـ۱۷۳).

کتاب مذهب تشیعیا عقیده‌الشیعهکه در این نوشته مورد بحث است، مجموعه‌ای از تاریخ سیاسی، کتابشناسی فرق، زیارتگاه‌های شیعه، مباحث عمده کلامی و… است که شامل دیباچه، مقدمه و ۳۳ فصل می‌باشد که شامل حدود چهارصد صفحه را شامل شده است. مباحث این کتاب از جانشینی پیامبر…آغاز و تا حکومت آل‌بویه را دربرگرفته است. البته چند بحث اعتقادی شیعه نیز در میان بحث و نیز در پایان کتاب آمده است. سبک نوشته این‌گونه است که به دنبال وقایع زندگی امام، فصلی درباره شهری که مرقد آن امام در آنجا قرار دارد، آمده است. برخی مباحث تاریخی مرتبط مثل قیام عباسیان، شروع تدوین حدیث، ظهور آل‌بویه و برخی فرق شیعه نیز بخش‌هایی از کتاب را شامل شده است.

مؤلف در دیباچه، هدف خود را از نگارش این کتاب، پُرکردن خلأ کم‌توجهی به شیعه‌پژوهی در غرب و برای آشنایی افراد از تاریخ تشیع بیان کرده است (دونالدسن،۱۴۱۰، دیباچه مؤلف)؛ ولی با این احوال کتابی سطحی و مملو از داده‌ها و تحلیل‌های اشتباه ارائه کرده است.

نوشته حاضر سعی دارد به بررسی فصل ششم کتاب که در حدود ده صفحه به زندگی امام حسن†اختصاص یافته، پپردازد. در این فصل، نخست اطلاعاتی کلی درباره امام از مروج‌الذهب مسعودیارائه شده، سپس انتخاب امام به خلافت و صلح امام با معاویهمطرح شده است. محورهایی که پس از این مورد بحث قرار گرفته‌اند، ویژگی‌های شخصیتی امام و ازدواج‌های مکرر اوست که مورد هجمه شدیدی قرار گرفته است. روایات مربوط به کرامات امام و نیز روایات مربوط به چگونگی شهادت ایشان، از دیگر موضوعات است. این نوشته به نقد دیدگاه‌های مؤلف، برخی داده‌ها و تحلیل‌های نادرستی که درباره زندگی امام حسن†ارائه شده، می‌پردازد؛ محورهای کلی نقد شامل موارد ذیل می‌باشد: ۱٫ عدم لیاقت امام†؛ ۲٫ رابطه نامناسب امام†با پدر و برادرانش؛ ۳٫ مطلاق‌بودن امام†و عیاش‌بودن وی؛ ۴٫ انزوای امام†در مدینه.

پس از نقدهای کلی، نقدهایی نیز ذیل عنوان «نقدهای جزیی» آمده است.

۱ـ۱٫ نقدهای کلی

  1. عدم لیاقت امام†برای زمامداری مسلمانان فکری است که نویسنده سعی کرده آن را در قسمت‌های مختلف نوشته، به خواننده القا کند. او مجدانه کوشیده است با ارائه اتهامات گوناگون به امام حسن†، وی را فردی بی‌کفایت در رهبری معرفی نماید که نه به خاطر شایستگی خلافت را به دست آورده، بلکه به خاطر اندیشه موروثی‌بودن خلافت که از دیگر ملل وارد و یا توسط فردی به نام عبدالله‌بن‌سباساخته شده بود، به کسب این مقام موفق شد (همان، ص۸۳). وی در اثبات ادعای خود می‌گوید: «اما شباهت ظاهری حسن†به پیامبر…هرچه باشد، اسناد تاریخی به روشنی نشان می‌دهد که قوه اخلاقی، شجاعت، خویشتن‌داری و توانایی عقلانی او در رهبری مردم، اندک بوده است؛ همچنان‌که لامنس در دایره‌المعارف اسلام به طور مختصر وی را معرفی کرده است. گویا هوسرانی و کمی بنیه و خِرد، از ویژگی‌های بنیادین شخصیت او بوده است» (همان، ص۸۹).

نویسنده در این اتهامات، صلح امام با معاویه را نشانه رفته است. لیاقت امام را در رهبری و موضع استوار او در حذف معاویه، از اقدامات وی برای جنگ با معاویهمی‌توان دریافت.

قاطعیت امام در جنگ با معاویه از همان ابتدا با قتل جاسوسان وی کاملاً آشکار است. امام پس از آگاه‌شدن از حضور جاسوسان معاویه در کوفه و بصره دستور داد ایشان را بیابند؛ سپس دستور قتل آنها را صادر کرد. امام به دنبال این واقعه، نامه تهدیدآمیزی به معاویه نوشت و به او اخطار کرد برای جنگیدن با او آماده شده است (اصفهانی، [بی‌تا]، ص۶۲ـ۶۳).

افزایش صد درهمی یا صددرصدی عطای سپاهیان، اقدام دیگری بود که امام جهت بهبود شرایط برای نبرد با معاویه انجام داد. در نامه‌نگاری‌های امام خطاب به معاویه، حقانیت اهل بیت در جانشینی رسول خدا…و غاصب‌بودن دیگرانی که در این جایگاه قرار گرفتند، عدم شایستگی معاویه برای احراز این مقام بیان شده است. امام از معاویهخواسته است از راه باطل بازگشته و با او بیعت کند، در غیر این صورت با او خواهد جنگید (همان، ص۶۴ـ۶۵).

امام پس از اطلاع از حرکت معاویهبه سوی کوفه، بر بالای منبر رفته، طی خطبه‌ای از مردم خواست تا وی را در نبرد با معاویهیاری دهند. امام خطاب به کوفیان، آنان را به صبر و پایداری در جهاد خواند و پیروزی را فقط در سایه استقامت و تحمل مشقت‌ها برای ایشان ممکن دانست؛ سپس از آنها خواست تا دعوت وی را بپذیرند و به سوی اردوگاه نخیله حرکت کنند؛ ولی کوفیان هیچ پاسخی ندادند (مسعودی، ۱۴۰۹، ج۳، ص۳۲ / اصفهانی، [بی‌تا]، ص۶۹ـ۷۰)، مگر بر اثر فشار روانی ناشی از پیش‌قدم‌شدن اشراف و بزرگانی چون عدی‌بن‌حاتم، قیس‌بن‌سعد، معقل‌بن‌قیسو زیاد‌بن‌صعصعه تمیمیکه ضمن پیوستن به امام، با سخنانی توبیخ‌آمیز سکوت کوفیان را شکستند. گرچه امام خوشنودی خود را از ایشان ابراز کرد (اصفهانی، [بی‌تا]، ص۷۰)؛ ولی بر شکننده‌بودن این اتحاد و بی‌میلی کوفیان از شرکت در این جنگ بیش از پیش واقف گردید.

پس از این بود که نخستین نشانه یأس امام در کلامش ظاهر شد. امام هنگامی که کوفیان را به سوی اردوی نظامی نخیله می‌فرستاد، با این بیان که «به طرف اردوی نظامی خود در نخیله کوچ کنید تا در آنجا تصمیم نهایی خویش را بشناسیم»، تصمیم خود را بسته به شرایطی که در آینده پیش خواهد آمد و میزان همراهی کوفیان، معلق گذاشت.

با این حال، امام تا زمانی که اندک امیدی بر نیروی کوفیان داشت، از موضع ضعف در مقابل معاویهوارد نشد و مبارزه نظامی با او را نخستین انتخاب خود قرار داد و این از نوع آرایش سپاه پیش‌قراول و قراردادن زبده‌ترین افراد در این بخش مشخص می‌گردد.

پیش‌بینی فرار عبیدالله‌بن‌عباسو پیوستن او به معاویهبا توجه به ضرباتی که وی از جانب معاویهمتحمل شده بود، غیرممکن بود. در حمله بسر‌بن‌ارطاهـ از فرماندهان معاویهـ به حجاز، دو فرزند عبیداللهبه وسیله او و در جلوی چشم مادرشان سر بریده شدند (همان، ص۷۳). امام به لحاظ دشمنی سختی که از جانب عبیداللهنسبت به معاویهوجود داشت، وی را به فرماندهی سپاه پیش‌قراولان انتخاب کرد و برای او دو مشاور شایسته چون قیس‌بن‌سعدو سعیدبن‌قیسقرار داد تا او را در امر فرماندهی یاری دهند و به عبیداللهتوصیه کرد در مسایل نظامی با ایشان مشورت کرده، در صورت کشته‌شدن او جانشین وی شوند (مسعودی، ۱۴۰۹، ص۳۳). امام انتظار داشت عبیداللهو سپاه او جان خود را در این راه قرار دهند.

شایعه‌پراکنی‌های جاسوسان معاویهدر مدائن و نیز مسکن، بر آشفتگی سپاه امام دامن زد (یعقوبی، [بی‌تا]، ج۲، ص۲۱۵؛ طبری، ۱۳۸۷، ج۵، ص۱۵۹)؛ به‌گونه‌ای که خوارج در مدائن به او حمله کرده، وی را به صلح با معاویهمتهم ساختند. معاویهتوانست انتظام سپاه امام را بر هم زده، آن را متفرق و سست کند.

امام پس از سوء قصدی که هنگام آشوب از سوی یکی از خوارج به ایشان شد، برای مداوا به مدائن رفت. در این مدت، معاویهسپاه عبیداللهرا رها نکرد و مجدانه کوشید از هر راهی امور را در این جبهه نیز مغشوش کند که در نهایت با تطمیع عبیدالله، به مقصد رسید. تا زمانی که خبر شورش سپاه مدائن به مسکن نرسیده بود، اوضاع تحت کنترل قیس‌بن‌سعدقرار داشت؛ ولی با انتشار خبر زخمی‌شدن امام و شایعه درخواست صلح از سوی ایشان، اوضاع در مسکن نیز آشفته شد و سپاه قیس،گروه گروه به معاویه پیوستند. وقتی قیسنامه‌ای شکوه‌آمیز به امام ارسال کرد تا از او کسب تکلیف کند، امام به تازگی بهبودی نسبی یافته، به میدان نبرد بازگشته بود؛ ولی با مشاهده نامه قیس، امید خود را از ادامه جنگی بی‌همراه که فقط به کشته یا اسیرشدن خود و یارانش منجر می‌شد، از دست داد. خصوصاً که پیش از این نیز بزرگان کوفه وفاداری خود را به معاویهابراز داشته بودند (مسعودی، ۱۴۰۹، ج۳، صص۳۷ و ۳۹). معاویهبا مساعددیدن اوضاع، پیشنهاد صلح را بار دیگر مطرح کرد و با پذیرش امام روبه‌رو شد.

در صورت ادامه جنگ، به نظر نمی‌رسید معاویهخود را با کشتن امام بدنام کند، بلکه با هر نیرنگی امام را به دست کوفیانی که پیش از این آمادگی خود را برای همکاری با معاویهو تسلیم‌کردن و یا کشتن امام اعلام کرده بودند (مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۹)، به قتل می‌رساند و به این شکل امام را به عنوان کسی که به وسیله یاران خود کشته شد، در اذهان تداعی می‌کرد.

  1. ادعای دیگری که نویسنده مطرح کرده، رابطه غیرصمیمی امام با پدر و برادرانش است. او می‌گوید: «او [امام†] به ویژه پس از وفات نابه‌هنگام فاطمهƒ، روابط خوبی با پدر و برادرانش نداشت» (دونالدسن، ۱۴۱۰، ص۸۹).

رابطه صمیمانه امام حسن†و پدرش امام علی†را می‌توان از میان نصوص تاریخی دریافت. وصیت امام خطاب به فرزندش پس از بازگشت از صفین (ابن‌ابی‌الحدید، ۱۴۰۴، صص ۱۲ و ۱۶)، صمیمانه و آکنده از نصایح پدرانه علی†برای فرزندش امام حسن†است که نمایانگر رابطه نزدیک آن دو می‌باشد.

امام حسن†در برهه‌های سخت در کنار پدر و برادرانش نقش ایفا کرد. او در جنگ جمل برای بسیج مردم کوفه علیه دشمنان، تلاش فراوانی نمود و با خطبه‌هایی که ایراد کرد، توانست نُه هزار نفر را برای یاری پدر بسیج کند (طبری، ۱۳۸۷، ج۴، ص۴۸۵).

در جنگ صفین نیز در کنار پدر و برادرانش جنگید و به اندازه‌ای جانفشانی از خود نشان داد که امام علی†از یاران خود خواست از ادامه جنگ حسنین†جلوگیری کنند (ابن‌ابی‌الحدید، ۱۴۰۴، ج۱، ص۲۴۴ و ج۱۱، ص۲۵).

ایشان در دوران خلافت علی†، برای انجام برخی امور مأموریت می‌یافت. به گفته مسعودی، هرگاه عذری برای امیرمؤمنان پیش می‌آمد و نمی‌توانست برای اقامه نمازجمعه در مسجد کوفه حضور یابد، طی حکمی فرزند خود را بر این کار می‌گمارد (مسعودی، ۱۴۰۹، ج۲، ص۴۳۱).

قضاوت و حل و فصل دعواها نیز در این دوره، گاه بر عهده امام حسن†قرار می‌گرفت (کلینی، ۱۳۶۵، ج۷، ص۲۸۹)؛ با وجود این گزارش‌ها، ادعای نویسنده مبنی بر عدم رابطه خوب امام حسن†با پدر قابل پذیرش نیست.

  1. نویسنده امام را فردی لذت‌جو دانسته و معتقد است او با ازدواج‌ها و طلاق‌های مداوم خود باعث دشمنی قبایل با علی†شد. وی می‌گوید: «… بخش عمده جوانی‌اش را در ازدواج و طلاق‌دادن گذراند، تا آنجا که شمار زنان او به حدود صد تن رسید؛ لذا به او لقب (مطلاق) دادند و بدین ترتیب علی†گرفتار دشمنی‌های جدی شد» (دونالدسن، ۱۴۱۰، ص۸۹). وی چند سطر بعد چنین ادامه می‌دهد: «خود شیعیان تصدیق می‌کنند حسن†شصت زن و کنیزکان متعددی داشته است؛ زیرا کتاب‌های تاریخی، شمار زنانی را که او (علاوه بر کنیزان و زنان متعدد) رسماً با ایشان ازدواج کرد، بالغ بر شصت تن می‌دانند. تعداد سیصد و نهصد زن را نیز نقل کرده‌اند؛ ولی او بسیاری از آنها را طلاق داد؛ لذا به (مطلاق) مشهور شد. برخی اشخاص برجسته به علی†اعتراض می‌کردند که حسن†پیوسته با دختران ایشان ازدواج کرده، آنان را طلاق می‌دهد. تنها پاسخ علی†این بود که آنها باید از تزویج دخترانشان با وی پرهیز کنند» (همان، ص۹۰).

در مقام بررسی این شبهه باید گفت در منابع شیعه و سنّی، روایاتی مبنی بر مطلاق‌بودن امام وجود دارد که همه از نظر محتوا و سند قابل خدشه‌اند.

۲ـ۱٫ روایات سنی

مجموعاً نُه روایت در منابع اهل سنّت، امام حسن†را به ازدواج و طلاق‌های مکرر متهم کرده، برخی لقب مطلاق به امام داده‌اند. (۳)

۱ـ۲ـ۱٫ اشکالات سندی

سند این روایات، ضعیف و عمدتاً قابل نقدند. عمده این روایات از ابوطالب مکی، محمدبن‌عمر واقدی، مدائنیو ابراهیم‌بن‌علی‌بن‌ابراهیمنقل شده است. محمدبن‌عمر واقدیبه کذب متهم و ضعیف در نزد اهل حدیث خوانده شده است (محیی‌الدین‌بن‌نووی، [بی‌تا]، ج۱، ص۱۱۴ و ج۱۹، ص۳۵۷). ابن‌حنبل، وی را کذاب دانسته که روایات را تغییر می‌داد (ذهبی، ۱۳۸۲، ج۳، ص۶۶۳).

ابوالحسن مدائنینیز دارای روایات مسند اندکی توصیف شده است (جرجانی، ۱۴۰۹، ج۴، ص۲۱۳). راویان دیگر نیز تضعیف شده‌اند.(۴)

۲ـ۲ـ۱٫ اشکالات محتوایی

محتوای این روایات نیز دچار اشکال و تناقضات جدی است. نامعلوم‌بودن نام، نسب و قبیله همسران امام و زنان مطلقه ایشان و نام برده‌نشدن آنها در منابع تاریخی، صحت این روایات را زیرسؤال برده است. ابوالحسن مدائنیکه به هفتصد همسر برای امام قائل بوده، توانسته است فقط یازده نفر را به عنوان همسر امام نام ببرد (بلداوی، ۲۰۰۸، ص۲۸۰ـ۲۸۸)، در حالی که از نسب‌شناسان مشهور دانسته شده است (ذهبی، ب، ۱۴۱۳، ج۱۰، ص۴۰۰ـ۴۰۱).

اختلاف دامنه تعداد همسران امام در این روایات نیز دلیلی بر عدم صحت آنان است. تعداد همسران امام در این گزارش‌ها از پنجاه نفر تا نهصد نفر در نوسان است. وجود چنین اختلافی در تعداد، طبیعی به نظر نمی‌رسد.

تعداد فرزندان امام حسن†بین هفت نفر (مقدسی، [بی‌تا]، ج۵، ص۷۴) تا بیست و پنج نفر گفته شده (ابن‌سعد،۱۹۹۰، ج۱/۵، ص۲۲۵ـ۲۲۶) و مادران آنها نیز با نام و نسب، ام‌ولدبودن یا آزادبودن آنها ثبت شده است. در این میان خبری از زنان دیگری که برای امام ادعا شده نیست. تعداد فرزندان امام حسن†شاهدی بر تعداد کم همسران اوست.

اگر امام حسن†«مطلاق» بوده و همسران خود را با وجودی که آنها به امام علاقمند بودند، طلاق می‌داد (همان، ص۳۰۲)، چرا جعده بنت اشعثرا طلاق نداد، در حالی که دونالدسنخود معترف است امام از او آزارهای زیادی دید؛ به‌گونه‌ای که مجبور شد برای آسوده‌شدن از او به بصره سفر کند؟ این مسئله نشان می‌دهد که امام نه‌تنها مطلاق نبود، بلکه حتی در سخت‌ترین شرایط حاضر نبود همسرش را طلاق دهد؛ در غیر این صورت، شایسته بود امام پیش از هرکس جعدهرا طلاق دهد که به اعتراف نویسنده بارها به امام خیانت کرده، به جان وی سوء قصد کرده است.

علاوه بر این، اگر ازدواج‌های خارج از چهارچوب آن عصر برای امام وجود داشت، آیا از چشمان تیزبین معاویهو امثال او پنهان می‌ماند و در دست و پازدن‌هایشان برای کسب قدرت و برای اثبات عدم کفایت امام به آنها تمسک نمی‌کردند؟ سکوت تاریخ در این دوره و عدم وجود گزارشی در دوره امویان در این باره تأمل‌برانگیز نیست؟ در همه روایات تاریخی که از گفت‌وگوها و نامه‌های متقابل امام و معاویه باقی مانده، هیچ سخنی از عدم شایستگی امام در خلافت مسلمانان وجود ندارد، بلکه وی را ستوده است (مسعودی، ۱۴۰۹، ج۳، ص۵۳) و نهایت ادعای معاویهدر شایسته‌تربودن خود، مسن‌تر و باتجربه‌تر‌بودن در حکومت بود؛ این در حالی است که طلاق در سخن و سیره پیامبر مزمت شده و زشت‌ترین حلال‌ها معرفی شده است (سجستانی، ۱۹۹۰، ج۱، ص۶۵۰ / قزوینی، [بی‌تا]؛ ج۱، ص۴۸۴) و مطلاق‌بودن امام، مخالفت آشکار با سیره رسول خدا بود.

۳ـ۱٫ روایات شیعه

پنج روایت در منابع شیعیان، امام حسن†را به ازدواج‌ها و طلاق‌های مکرر متهم کرده‌اند (ر.ک: اکلینی، ج۶، ص۵۶ / تمیمی مغربی، ج۱، ص۳۷۱ و ج۲، ص۱۹۲ / اربلی، ج۱، ص۵۵۹ / نوری، ج۱۴، ص۲۹۵). این روایت‌ها نیز از نظر محتوا و سند دچار اشکالات جدی‌اند.

۱ـ۳ـ۱٫ اشکالات سندی

در میان اسناد این روایات، افرادی متهم به وقف وجود دارد؛ از جمله حمیدبن‌زیاد(نجاشی، ۱۴۰۷، ص۱۳۲) و حسن‌بن‌محمدبن‌سماعه(نجاشی، ۱۴۰۷، ص۴۰ـ۴۲) که در روایتی به نقل از ایشان در الکافی، امام علی†امام حسن†را مطلاق دانسته، مردم را از تزویج دختران خود به امام نهی کرده است. (۵)

روایات دیگر علاوه بر اینکه در منابع ضعیفی چون دعائم‌الاسلام، کشف‌الغم‍هو مستدرک‌الوسائلآمده، اسناد ضعیف و برخی به وسیله راویان مجهولی چون حسن‌بن‌مجاشعنقل شده‌اند (ر.ک: برهان‌البلداوی، ۲۰۰۸، ص۲۱۱- ۲۵۸).

۲ـ۳ـ۱٫ اشکالات محتوایی

علاوه بر اینکه اشکالات وارد بر روایات اهل سنّت، بر این دسته از روایات نیز وارد است، باید گفت مخالفت این روایات با آیه تطهیر که در منابع شیعه(۶) و سنّی (طبری، ۱۴۱۲، ج۲۲، ص۶) نزول آن درباره اهل بیت پذیرفته شده و حدیث عدم افتراق قرآن و اهل بیت (۷) و نیز مخالفت این روایات با سیره عملی ائمه‰مقبولیت این گزارش‌ها را با تردید روبه رو کرده است. امام حسن†به اندازه‌ای نسبت به همسران خود تعهد داشت که حتی از طلاق‌دادن جعده بنت اشعثخودداری کرد. او در هنگام وفات، به برادرش حسینتوصیه کرد تا ام‌اسحاقهمسرش پس از درگذشت وی نیز در خانه اهل بیت باقی بماند (ابن‌عساکر، ۱۴۱۵، ج۷۰، ص۱۷).

  1. احتمالاتی درباره تاریخ ساخت

گفتنی است به احتمال زیاد، اتهامات مربوط به مطلاق‌بودن امام به دوران عباسی مربوط است که پیش از هر چیزی گزافه‌گویی که در این روایات وجود دارد، شاهدی بر ساختگی‌بودن آنهاست. منصور دوانیقیـ دومین خلیفه عباسی ـ وقتی خود را در معرض نگاه‌های غیرصمیمانه مردمی دید که به روشنی مشاهده کردند چگونه خاندان عباسی با حیله و تزویر به نام علویان خلافت را به دست آوردند و اکنون با افراد خاندان علوی بر سر خلافت به جنگ برخاسته‌اند، خود را مجبور دیدند که به هر وسیله عدم شایستگی علویان و خصوصاً بزرگ‌ترین مدعی خود، محمدبن‌عبدالله‌بن‌حسنرا در خلافت اثبات کرده، آنان را در نظر مردم منفور کنند؛ از این رو، منصور عباسیبه تخریب شخصیت خاندان حسنی پرداخت. به احتمال قوی، نخستین بار این اتهامات در دوره مذکور مطرح شد. همان‌گونه که در سخنان منصورپس از دستگیری عبدالله‌بن‌حسن، واگذاری خلافت از سوی امام حسن†به معاویهدر ازای پول و به تعبیر وی فروختن خلافت و نیز ازدواج‌ها و طلاق‌های مکرر امام به عنوان نقیصه‌ای در خاندان حسنی مطرح شده است، منصورنه‌تنها بر حسن†افترا بست، امام علی†را نیز فردی ناموفق در حکومت و کسی که مورد نفرت پیروان خود قرار گرفته و عاقبت به دست شیعیان کشته شد، معرفی کرده است (مسعودی، ۱۴۰۹، ج۳، ص۳۰۰). از آنجا که تاریخ این ادعا را به روشنی تکذیب می‌کند، می‌توان گفت همه سخنان منصورجز دروغ‌هایی بی‌اساس و تلاش‌هایی مذبوحانه برای تخریب چهره فرزندان امام حسن†برای کوتاه‌کردن دست ایشان از حکومتی که مدعی آن بودند، نبود.(۸)

  1. از اتهامات دیگر دونالدسن، عیاش‌دانستن امام است. وی می‌گوید: «حسن†ولخرجی تمام‌عیار بود و برای هریک از زنانش مهریه قابل‌ملاحظه‌ای اختصاص می‌داد؛ از این رو، در زمان خلافت علی†که دوره فقر فراوان بود، اموال عمومی حیف و میل می‌شد» (دونالدسن، ۱۴۱۰، ص۸۹).

سیره امام حسن†با ادعاهای مذکور تناقض دارد. امام به اعتراف تاریخ، انسان زاهدی بود. وی بارها پیاده به حج رفت (مجلسی، ۱۴۰۴، ج۴۳، ص۳۴۷). امام حسن†دو مرتبه نیمی از ثروت خود را صدقه داد (ابن‌شهرآشوب، ۱۳۷۹، ج۴، ص۶۶). او و برادرش امام حسین†در دستگیری از بینوایان شهرت داشتند. وقتی فردی از عثمانخواست او را به سوی کسی راهنمایی کند تا از او کمک بخواهد، عثماناو را نزد حسنین فرستاد و آنها هرکدام ۵۰ و ۴۹ دینار به او دادند (صدوق، ۱۴۰۳، ج۱، ص۱۳۵). امام گاهی دیه افرادی که قدرت پرداخت آن را نداشتند، می‌پرداخت (مجلسی، ۱۴۰۴، ج۴۳، ص۳۴۲).

در هر حال، روایاتی که پرداخت اموال فراوانی را به همسران از سوی امام بیان کرده‌اند، در منابع شیعه و سنّی شامل چهار روایت می‌شوند (ر.ک: بلاذری، ۱۴۱۷، ج۳، ص۲۵ / ابن‌شهر آشوب، ج۴، ص۱۷ / اربلی، ج۱، ص۵۶۱ / نوری، ج۱۵، ص۹۰)؛ طبق برخی از این روایات، امام حسن†برای یکی از همسران خود هزار دینار فرستاد (ابن‌شهرآشوب، ۱۳۷۹، ج۴، ص۱۷). روایاتی نیز از هدیه هزار کنیز و هزار درهم به همراه هر کنیز به وسیله امام حسن†به یکی از زنانش خبر می‌ دهد (ر.ک: اربلی، ج۱، ص۵۶۱ / ابن‌شهر آشوب، همان / مجلسی، ۱۴۰۴، ج۴۳، ص۳۵۰). (۹) و نیز گفته شده است امام برای دو نفر از همسرانش بیست هزار (درهم) و شیشه‌ای عسل فرستاد (مجلسی، ۱۴۰۴، ج۳۴، ص۲۴۳).

این گزارش‌ها از لحاظ سندی دچار مشکل‌اند و در هیچ‌یک سلسله روایت آن و واسطه‌ها تا گوینده روایت ذکر نشده است. محتوای آنها نیز قابل تأمل است؛ علاوه بر اینکه نام همسر مورد نظر عمدتاً ذکر نشده است. در روزگاری که امام حسین†تأکید می‌کرد مهریه دختران و زنان اهل بیت طبق سنّت رسول خدا…چهارصد و هشتاد درهم است (ابن‌شهرآشوب، ۱۳۷۹، ص۳۹)، ارسال چنین مبالغی از سوی امام را نمی‌توان به آسانی پذیرفت.

  1. انزوای امام در مدینه پس از صلح نیز اتهام دیگری است که متوجه امام می‌باشد. دونالدسنبا اعتماد فراوان به مطالعات ناقص خود، دوران زندگی امام در مدینه را دوران انزوا دانسته که دستاورد عملی چندانی نداشته است. وی با همان ادبیات غیرعلمی خود می‌گوید: «در مدت انزوای حضرت در مدینه نیز دستاورد عملی قابل ذکری از او به چشم نمی‌خورد. معاویه هزینه‌های زندگی وی را می‌پرداخت و او خوشگذرانی می‌کرد. روایت کرده‌اند حدود ۴۵ سالگی در نتیجه هوسرانی و بر اثر سل درگذشت» (دونالدسن، ۱۴۱۰، ص۹۰).

امام حسن†در مدینه به پرورش جامعه شیعی و حفظ حیات و انسجام ایشان اقدام کرد. ایشان با پرورش شاگردانی چون ابوالاسود دوئلی، ابومخنف‌بن‌لوط، اسحاق‌بن‌یسار، عبدالله‌بن‌عباسو… و نیز افرادی چون احنف‌بن‌قیس، اصبغ‌بن‌نباتهو جابربن‌عبدالله انصاریکه از اصحاب علی†بودند، به ترویج تعالیم اهل بیت پرداخت.

به گفته ابن‌صباغ، روزها مردم گرداگردش حلقه می‌زدند و او برایشان معارف و احکام الهی را بازگو می‌کرد. بیانش حجت قاطع بود؛ به‌گونه‌ای که جای احتجاج و مجادله باقی نمی‌گذاشت (ابن‌صباغ، ۱۹۵۰، ص۱۵۹).

رسیدگی به نیازمندان از دیگر فعالیت‌های امام در مدینه بود. بخش عمده‌ای از موقوفات و صدقات رسول خدا…، امیر مؤمنان†و فاطمهƒو اموال شخصی وی به این امر اختصاص می‌یافت.

در شرایطی که پس از صلح امام حسن†و شکستی که جامعه شیعه از این واقعه بر دوش می‌کشید، اگر تلاش‌های امام در حفظ حیات، انسجام و رشد جامعه پیروان اهل بیت نبود، بی‌شک در این دوران دچار بحران‌های جدی در اعتقاد پیروی از ایشان می‌شدند. جامعه شیعه تاکنون امام را در مسند خلیفه دیده بودند و احتمالاً از دست‌دادن خلافت، بسیاری را در عقیده خود دچار تردید کرده بود. امام با فعالیت‌های خود جنبه‌های دیگری از امامت را در رهبری معنوی جامعه شیعه پُررنگ کرد و زمینه رشد آرام فرهنگ تشیع و گسترش تدریجی آن را فراهم ساخت. به ادعای دونالدسن، در حالی که امام به خوشگذرانی روی می‌آورد و به جامعه شیعه بی‌توجهی می‌کرد، شیعیان در سرگردانی که دچار آن شده بودند، دوام نیاورده، در جوّ تبلیغات حیرت‌انگیز معاویهو امویان و فشارهای وارده از سوی ایشان نمی‌توانستند موجودیت خود را حفظ کنند.

باید گفت امام وظیفه سنگینی در معطوف‌ساختن اذهان شیعه به این مسئله داشت که امامت فقط برای داشتن حاکمیت سیاسی نیست، بلکه در صورت عدم وجود شرایط مناسب برای حاکمیت سیاسی، رهبر معنوی جامعه باقی خواهد ماند؛ بدین صورت اعتقاد آنان را بر امامت خود و امامان بعدی حفظ کرد.

احتجاجات امام با معاویهو دیگر امویان و رسواساختن ایشان در دفاع از حقوق اهل بیت و امامان شیعه و شناساندن معاویهو اطرافیانش به دیگران نقش مهمی داشت (طبرسی، ۱۴۰۳، ج۱، ص۲۷۰ـ۲۹۲).

  1. درآمدهای شخصی امام

درباره ادعای نویسنده مبنی بر اینکه «معاویه هزینه‌های زندگی او [امام] را می‌پرداخت و او خوشگذرانی می‌کرد» (دونالدسن، ۱۴۱۰، ص۹۰)، باید گفت امام حسن†وارث اموال و صدقات امام علی†بود که برای امور مربوط به شیعیان و هزینه‌های زندگی خود از آنها استفاده می‌کرد؛ از این رو، نیازی به اموال معاویه نداشت. امام علی†امور مربوط به صدقات و اموال خود را به حسن†و پس از او به حسین†واگذار کرد (طوسی، ۱۳۶۵، ص۱۴۵ـ ۱۴۸).

از جمله اموال امام علی†، املاک و زمین‌های کشاورزی او در ینبع (۱۰) بود که جزء صدقات قرار داد (ابن‌شبه، ۱۳۶۸، ص۲۲۱). این منطقه روستایی بود که در زمان پیامبر…از یهود مدینه گرفته شده، همراه روستای عرینه و فدک به عنوان فیء در اختیار پیامبر قرار گرفت (کلینی، ۱۳۷۵، ج۲، ص۵۴۵ ). هزینه زندگی امام علی†از غله این زمین‌ها تأمین می‌شد (ثقفی کوفی، ۱۳۵۳، ص۴۷ / فیروزآبادى، ۱۳۹۲، ج۳، ص۲۱). ابن‌اثیرمی‌گوید: سفیانگفت علیآجری و خشتی بر خشتی ننهاد و حال آنکه هدایا و پرداخت هایش که از درآمد صدقات و اوقافش بود، در انبان برایش از مدینه می‌رسید (ابن‌عدی، ۱۴۹۰، ج۳، ص۴۰۱). به گفته خود امام، درآمد موقوفاتش بالغ بر چهار هزار و به روایتی چهل هزار دینار [در سال] می‌شد (ابن‌اثیر، ۱۴۰۹، ج۳، ص۵۹۹) و آن‌گونه که از روایات برمی‌آید، گاو و گوسفند نیز در آن پرورش می‌داده‌اند (مجلسی، ۱۴۰۴، ج۶۳، صص ۵۶ و ۱۰۳).

امام علی†همچنین آنچه در اذینه، فقیرین و بدعه (برعه) داشت نیز جزء اموال صدقه قرار داد (طوسی، ۱۳۶۵، ج۹، ص۱۴۶). منابع صدقات دیگری نیز برای علی†برشمرده‌اند (نمیری، ۱۳۶۸، ص۲۲۴ـ۲۲۵ / زمانی، ۱۳۷۵، ص۱۳۴ـ۱۳۵). پیامبر اکرم…نیز صدقاتی داشت که طبق وصیت حضرت زهراƒصدقات پیامبر…در اختیار علی†و پس از او امام حسن†و امام حسین†قرار گرفت (صدوق، ۱۴۱۳، ج۴، ص۲۴۵).

امام حسن†پس از صلح، برخی از صدقات را که به شیعیان می‌داد، از این اموال بود؛ آن‌گونه که خانه و زمینی از املاک ینبع را به ابورافع، کاتب امام علی†داد. او از شیعیان و یاران حضرت علی†بود و خانه و ملکش را در مدینه به خاطر شرکت در جنگ جمل فروخته، به کوفه رفت و بعدها با امام حسن†به مدینه بازگشت (کشف‌الغمه، همان، ج۱، ص۱۴۷).

امام حسن†علاوه بر تولیت صدقات، املاکی از امام علی†به ارث برد. مزرعه و نخلستانی نیز در دره صدر نخلی (۱۱) داشت (یاقوت حموی، ۱۹۹۵، ص۱۰۰). زمین‌هایی هم در سواد عراق داشت که با امام حسین†آن را خرید (ثقفی کوفی، ۱۳۵۳، ص۴۷ / فیروزآبادی، ۱۳۹۲،ج۳، ص۲۱). امام مایحتاج زندگی خود را از این راه تأمین می‌کرد.

اما درباره ادعای نویسنده مبنی بر مرگ امام در اثر بیماری سل باید گفت طبق گزارش عمده منابع تاریخی، امام در سال ۴۹ هجری در اثر مسمومیت درگذشت و چنان‌چه به گفته خود امام پیش از این نیز بارها مسموم شده بود (ابن‌سعد، ۱۹۹۰، ج۱، ص۳۳۸ / بلاذری، ۱۴۱۷، ج۲، ص۵۵ / یعقوبی، [بی‌تا]، ج۲، ص۲۲۵). بسیاری از منابع به شهادت امام به دست جعدهبنت اشعثبه تحریک معاویهاشاره کرده‌اند (ابن‌سعد، ۱۹۹۰، ج۱، ص۳۳۸ / بلاذری، ۱۴۱۷، ج۲، ص۵۵). با توجه به اینکه معاویهامام را مانعی در راه عملی‌کردن برنامه‌های خود برای ولیعهدی یزیدمی‌دید و از سوی دیگر، امام جز معاویهدشمن دیگری نمی‌توانست داشته باشد، بی‌شک می‌توان این گزارش را پذیرفت.

درگذشت امام در اثر سل نیز از جمله مطالبی است که بر خلاف آنچه در تاریخ شهرت دارد، بیان شده است. نویسنده پیش‌تر به این حقیقت اذعان داشته که روایتی که معمولاً درباره رحلت امام†آورده‌اند، این است که سرانجام امام را مسموم کرده‌اند. با این حال، معلوم نکرده است که اگر معمولاً منابع مسموم‌شدن امام را پذیرفته‌اند، نویسنده با چه استدلالی آن را نپذیرفته و با استناد به چه منبعی شهادت امام را «در نتیجه هوسرانی و بر اثر سل» (دونالدسن، ۱۴۰۹، ص۹۰) دانسته است.

۱ـ۳٫ منبع‌شناسی

به رغم اینکه موضوع مورد بحث نویسنده به تاریخ شیعه مربوط است؛ ولی نه‌تنها منابع شیعه مورد بررسی قرار نگرفته، بلکه منابع تاریخی نیز به اندازه کافی مورد مطالعه و تتبع قرار نگرفته‌اند. در بررسی منابع و مآخذ این بخش با تعداد انگشت‌شماری از منابع مواجه خواهیم شد که البته بسیاری از درجه اعتبار پایینی در مباحث تاریخی برخورداراند؛ از جمله کتاب جنات‌الخلود، روض‍ه‌الشهداءو تحقیقات مستشرقینی چون ویلیام مویرو هانری لامنس.

نویسنده ادعا کرده است دو کتاب جنات‌الخلودو روض‍ه‌الشهداءبیشترین استفاده را در تاریخ ائمه دارد. روض‍ه‌الشهداءتألیف کمال‌الدین حسین‌بن‌علی واعظ کاشفی(م۹۱۰)، کتابی غیرتاریخی است که بیشتر کاربرد تبلیغی دارد. این کتاب حاوی گزارش‌هایی درباره تاریخ زندگی پیامبر اسلام…، حضرت زهراƒو امامان دوازده‌گانه امامیه است. البته به ائمه پس از امام حسین†بسیار مختصر پرداخته شده است. کتاب جنات‌الخلودتألیف محمدرضابن‌محمد مؤمن امامی مدرس خاتون‌آبادی(م۱۱۲۸ق) بر شرح اسمای حسنی، تاریخ و اخلاق انبیا، خلفا و سلاطین، جغرافیای برخی از مناطق، آداب سفر، سعد و نحس روزها مشتمل است. این کتاب در ۳۲ فصل که در مجموع ۶۰ صفحه را تشکیل می‌دهد، به سلطان حسین صفوی(حک:۱۱۰۵ـ۱۱۳۵ ه ق) تقدیم شده است. نگارش مطالب کتاب در قالب تقطیعات و جداولی است که طبق گفته مؤلف، بدین دلیل این روش را انتخاب کرده است که یافتن موضوعات سریع‌تر و ساده‌تر انجام گیرد.

با وجود کتاب‌های پژوهشی و علمی که در باب تاریخ ائمه نگاشته شده، ادعای نویسنده در این باره که این دو کتاب درباره زندگی ائمه بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرد، قابل پذیرش نیست. نویسنده خود نیز در قسمت‌های گوناگون به این کتاب‌ها استناد کرده که به ارزش علمی نوشته لطمه وارد کرده است.

کتاب‌هایی مانند الارشادتألیف شیخ مفید (م ۴۱۳ق)، اعلام‌الوریتألیف طبرسی (م ۵۹۸ق) و کشف‌الغم‍هتألیف اربلی(م ۶۹۳ ق) می‌توانست به عنوان منابع مهم تاریخ ائمه به نویسنده در علمی‌ترشدن این نوشته کمک کند؛ ولی متأسفانه از این کتاب‌ها استفاده نشده است، ضمن اینکه محققان معاصر در زمینه زندگی ائمه، کتاب‌های فراوانی نوشته‌اند؛ از جمله در باب زندگی امام حسن†می‌توان به صلح‌الحسن†تألیف شیخ راضی آل‌یاسینو حقایق پنهانتألیف احمد زمانیاشاره کرد.

لامنساز دیگر منابع نویسنده است. وی خاورشناس بلژیکی و راهب یسوعی است که تعصب شدیدی علیه اسلام داشت. به گفته دکتر بدوی، وی به شدت فاقد پیراستگی در تحقیق و رعایت امانت در نقل متون و فهم آنها بود. او می‌گوید: «بدترین کاری که لامنسانجام داده، روشی است که به ویژه در کتاب فاطمه و دختران محمد، پیش گرفته که در پاورقی‌های این کتاب به مراجعی با ذکر صفحاتش اشاره می‌کند؛ اما من به بخش بزرگی از این نشانه‌ها در کتاب‌هایی که ارجاع داده، مراجعه کردم و دیدم آنچه بدان‌ها اشاره می‌کند، یا مطلقاً وجود ندارد و یا متن صریح کتاب را با کج‌فهمی و غرض‌ورزی مطالعه کرده و یا از عبارات کتاب به اجبار به معنای غیرظاهر تفسیر کرده است» (بدوی، [بی‌تا]، ص۳۵۶ـ۳۵۸).

او درباره سیره نبوی و خلافت اموی، کتاب‌هایی نوشت و کنار آن در عقاید اسلامی و برخی موضوعات دیگر تألیفاتی نمود و با تمایلات ضدشیعی تعجب‌برانگیزی، برخی مدخل‌های مربوط به ائمه را در دایره‌المعارف به نگارش درآورد و به اندازه‌ای در افترا به ائمه زیاده‌روی کرد که به حذف مقالات او در ویرایش دوم این مجموعه انجامید. تمایلات ضدشیعی و اموی دوستی او در آثارش چون فاطمه و دختران محمد، بررسی حکومت خلیفه اموی، خلافت یزید اولکاملاً مشهود است.

به عقیده برخی، غرض‌ورزی‌های لامنسدانش فراوان وی را به تباهی کشید؛ زیرا او علم خود را در خدمت حقیقت قرار نداد و اسناد بسیاری را که در تصنیفاتش آورد، برای نمایاندن چهره واقعیت به کار نبرد و نخواست تا اموری را که درباره شرق قدیم عربی بر دیگران پنهان مانده بود، به درستی روشن کند، بلکه در لحظه‌هایی تصمیم گرفت تا آنچه را تاریخ ثبت کرده و عقل و منطق به آنها گواهی می‌دهد معکوس جلوه دهد، وی گاهی اسناد فراوان و صحیحی را رها کرده، به سندی غریب و مقطوع که هدف او را تأمین می‌کند، اعتماد نشان داده است (جرداق، ۱۳۸۷، ص۶۸۷ـ۶۸۸).

از این رو، استفاده از تحلیل‌های تندرو لامنس، با وجود منابع تاریخی سنّی و شیعه جای چندانی ندارد.

مویرمبلّغ مسیحیت در هند بین سال‌های ۱۸۳۷ تا ۱۸۷۶ میلادی بود که متعصبانه می‌کوشید حقانیت مسیحیت و یهود را در قرآن اثبات کند. کتبی در تاریخ اسلام و سیره نبوی نوشت که همه با گرایش تبلیغی شدیداً متعصبانه بود. او با نگارش دو کتاب قرآن، تألیف و تعالیم آنو جدال با اسلام، حملات شدید خود به اسلام را آغاز کرد. (۱۲)

۲ـ۳٫ نقدهای جزئی

  1. مؤلف معتقد است روش انتخاب جانشین پیامبر…پس از رحلت ایشان، طبق رسم قبایل عربستان در انتخاب جانشین و با توجه به اقتدار واقعی و صلاحیت فرد در رهبری بود. البته این اصل در انتصاب امامان شیعه نادیده گرفته شده، شکل موروثی به خود گرفت. وی با اطمینان می‌گوید: این اصل بود که باعث انتخاب خلفای پس از پیامبر…(ابوبکر، عمر، عثمان) شد؛ بنابراین «به طور طبیعی پیش‌بینی می‌شد پس از حضرت علی†، معاویهبه خلافت برسد؛ چراکه او در منصب ولایتداری شام (در دوران عثمان)، خود را حاکمی شایسته نشان داده بود».

با وجود گزارش‌های مفصّل از سقیفه در منابع تاریخی و مخالفت‌هایی که با خلافت ابوبکروجود داشت، نمی‌توان انتخاب‌شدن وی را طبق روند طبیعی و براساس صلاحیت او دانست (بلاذری، ۱۴۱۵، ج۱، ص۵۹۱ / ابن‌اثیر، ۱۹۶۵، ج۳، ص۵۱۲ / معتزلی، ۱۴۰۴، ج۲، ص۴۹).

جانشینی ابوبکربراساس انتخابات آزاد به وسیله قبایل و گروه‌های مختلف مدینه نبود و فقط تصمیمی بود که از سوی گروه خاصی از میان مهاجران در جوّی مشوش بود. در این میان، بیش از هر چیز حسادت‌ها و رقابت‌های قبیله‌ای و نژادی نقش ایفا کرد. از سوی دیگر، استدلال‌هایی که عمرو ابوعبیده جراحبه طرفداری از ابوبکراقامه کردند، قریشی و جزء نخستین مسلمانان قرارداشتن و یاری پیامبر…و خدمات به اسلام بود (یعقوبی، [بی‌تا]، ج۲، ص۱۲۳ / طبری، ۱۳۸۷، ج۳، ص۲۰۳ـ۲۱۱؛ معتزلی، ۱۴۰۴، ج۱، ص۲۱۹ـ۲۲۳).

البته با پذیرفتن این فضایل، رقیبی چون علی†داشت که دارای سابقه طولانی‌تر بوده، نصب و خویشاوندی نزدیک‌تری با پیامبر…داشت؛ در واقع جامعه به نوعی در امر انجام‌شده قرار گرفت.

سابقه معاویه و پدرش ابوسفیاندر دشمنی با اسلام و نداشتن هیچ‌گونه سابقه بافضیلت در اسلام، از نکات آشکار زندگی معاویهبود. ابوسفیاناز دشمنان سرسخت پیامبر…پیش از فتح مکه بود که در جنگ‌های گوناگون علیه پیامبر…شرکت کرد (ابن‌هشام، [بی‌تا]، ج۲، ص۴۴ / واقدی، ۱۴۰۹، ج۱، ص۲۹۷)  و مورد لعن ایشان قرار گرفت (معتزلی، ۱۴۰۴، ج۱۵، ص۱۷۸).

مسلمانان از وی بیزار بودند؛ به گونه‌ای که همنشینی با وی را خوش نداشتند (مسلم‌بن‌حجاج، [بی‌تا]، ج۷، ص۱۷۱). مادرش هندقاتل حمزهعموی پیامبر…در جنگ احد بود(همدانی، ۱۳۷۷، ج۳، ص۹۶) که در احد برای تحریک مشرکان شعر می‌خواند (ابن‌هشام، [بی‌تا]: ج۲، ص۹۱). خانواده ابوسفیانپس از فتح مکه از آنجا که دیگر چاره‌ای نداشتند، اسلام را با زور شمشیر عباسعموی پیامبر…پذیرفتند (همان: ج۲، ۴۰۳) و به همین دلیل پیامبر…از خون ایشان درگذشت و آنان را آزاد کرد؛ از این رو، طلقا (آزادشدگان) نام گرفتند. به‌کارگیری این نام نزد مسلمانان با نوعی تحقیر برای صاحبان آن همراه بود؛ چنانچه بعدها معاویهاز سوی افراد با این عنوان و نیز به لحاظ سابقه دشمنی با اسلام مورد تحقیر قرار گرفت (ابن‌سعد، ۱۹۹۰، ج۱، ص۳۳۰ / ابن‌قتیبه، ۱۹۹۰، ج۱، ص۱۷۸ / ابن‌اعثم، ۱۹۹۱، ج۲، ص۵۰۶ و ۵۶۰ / همان، ج۴، ص۳۳۷).

احادیثی نیز از پیامبر…در مذمت وی و خاندانش وجود داشت (نصربن‌مزاحم، ۱۳۸۲، ص۲۲۰ / بلاذری، ۱۴۱۷، ج۵، ص۱۲۸ـ۱۲۹).

معاویه تا پیش از زمان عمربن‌خطاب، هیچ منصب و نقشی در امور مسلمانان نداشت. عمرتخستین کسی بود که وی را در امور مسلمانان به کار گرفت و پس از اندکی ولایت شام را به وی سپرد و عثمان نیز وی را در این مسئولیت ابقا کرد. گرچه وی توانست در شام با تبلیغات و سیاست‌های زیرکانه، کاستی‌های خود را پنهان کند و با فراهم‌کردن عناوینی چون «خال‌المؤمنین» و «کاتب وحی» برای خود، مردم شام را فریب دهد؛ ولی مردم نقاط دیگر سرزمین اسلامی چون عراق و حجاز، وی را شایسته‌تر از حسن‌بن‌علی†در خلافت نمی‌دانستند.

  1. نویسنده اندیشه شیعه را از اندیشه جانشینی موروثی متأثر دانسته است که امپراطوری ایران و بیزانس وارد اسلام شد. درباره ورود اندیشه وراثت حکومت از راه آشنایی با ملل دیگر باید گفت ورود یک اندیشه و نهادینه‌شدن آن در فرهنگ سیاسی یک ملت، به راحتی و به سرعت انجام نمی گیرد و نیاز به بحث علمی دارد و نمی توان به ادعایی سطحی اعتماد کرد. در هر حال هیچ نص، روایت و گزارشی از این دوره مبنی بر وجود این اندیشه در جامعه اسلامی وجود ندارد که مؤیدی بر سخن نویسنده باشد. در مقابل این نظریه، نظر شیعه قرار دارد که تشیع را از همان زمان پیامبر…و بلکه تداوم اسلام و نشأت‌گرفته از کتاب و سنّت می‌داند (طباطبایی، ۱۳۸۷، ص۱۲۹ـ۱۳۱).

نصوص فراوانی نیز مبنی بر جانشینی امام علی†و سزاواربودن ائمه دیگر وجود دارد (صدوق، ۱۳۸۵، ج۱، ص۲۱۱).

  1. نویسنده، ابوحنیفه دینوریرا مؤلفی شیعی خوانده، او را از همه راویان ثقه شیعه متقدم‌تر دانسته است. هیچ منبعی به شیعه‌بودن ابوحنیفه دینوریاشاره نکرده است، بلکه برخی وی را پیرو مذهب حنفیه دانسته‌اند (ذهبی، ب، ۱۴۱۳، ج۱۳، ص۴۲۲). منابع رجالی شیعه و منابع کتابشناسی چون الفهرستنیز به تشیع او اشاره نکرده‌اند. همچنین در تألیفات او مطلبی که مؤیدی بر تشیع او باشد، وجود ندارد. گرچه وی در اخبارالطوالاز علی†و فرزندان او با احترام یاد کرده، با نگاه مثبت‌تری به تشیع نگریسته است؛ ولی نمی‌توان این را دلیلی بر تشیع وی دانست. در صورت پذیرش ادعای نویسنده مبنی بر تشیع دینوری، باز هم نمی‌توان او را از همه راویان ثقه شیعه، متقدم‌تر دانست. مورخان شیعی مانند اباسحاق، ابومخنفو هشام‌بن‌محمد کلبیکه کتاب‌هایی از ایشان به جای مانده، پیش از دینوریمی‌زیسته‌اند.
  2. نویسنده پس از آنکه به بیان ماجرای صلح امام حسن†با استفاده از دو منبع تاریخ یعقوبیو اخبارالطوالپرداخته، نظر خود را این‌گونه ابراز داشته است: «این دو منبع، تلاش هوشیارانه‌ای را در محق جلوه‌دادن امام مبذول داشته، تقصیر را بر طمع‌ورزی برخی سران سپاه و پیمان‌شکنی مکرر مردم کوفه می‌اندازد». در واقع نویسنده بدون تتبع کافی در منابع تاریخی سنّی و شیعه، به این اظهارنظر پرداخته است. در غیر این صورت و با بررسی کافی در گزارش‌های به جای‌مانده از صلح امام، ضمن ارائه تصویری منطقی‌تر از این واقعه، می‌توانست به این نتیجه برسد که امام به اجبار صلح را پذیرفت.
  3. نویسنده، امام علی†و معاویهرا دو خلیفه رقیب خوانده است. معاویهدر همه مدت زمامداری خود در شام فقط حاکم این ناحیه محسوب می‌شد، نه بیشتر. ماجرای حکمین که به حکم شواهد تاریخی با خدعه معاویهبه نفع او به پایان رسید، مورد قبول واقع نشد و در اذهان عمومی مشروعیتی برای او به دنبال نیاورد تا از این پس او را خلیفه رقیب امام علی†بدانیم. مشخص نیست نویسنده با استناد به کدام شاهد، معاویهرا رقیب علی†در خلافت خوانده است.
  4. نویسنده همچنین پا به عرصه اعتقادات شیعه نهاده، او ادعا کرده است: «شمار کمتری از کرامات را به نسبت امامان دیگر به حضرت منسوب کرده، تنها شصت کرامت را از او نقل کرده‌اند» و احتمال داده این به دلیل «ناتوانی مشهور او» باشد.

در این باره و برای روشن‌شدن کم‌اطلاعی نویسنده یادآور می‌ شویم که از امام حسن†در کتاب مدین‍ه‌المعاجزتألیف سیدهاشم بحرانیکه در آن روایات ناظر بر کرامات و معجزات هر امام به شکل جداگانه جمع‌آوری شده است، در ۱۰۹ مورد معجزات امام حسن†بیان شده است (بحرانی، ۱۴۱۳، ج۳، ص۲۱۹ـ۴۱۶) که این میزان از روایات معجزه‌ای دوره امام هادی†که شامل ۹۸ مورد می‌باشد(بحرانی، ۱۴۱۳، ص۴۱۷ـ۵۳۸)، تعداد بیشتری را تشکیل می‌دهد.

  1. نویسنده به گونه‌ای سعی دارد تعالیم شیعه را ساخته فردی به نام عبدالله‌بن‌سبأمعرفی کند. عبدالله‌بن‌سبأشخصیتی جنجالی است که در کتب تاریخی و ملل و نحل، نقشی عظیم برای او در تحولات سیاسی و عقیدتی در اواخر حکومت عثمان و طول خلافت حضرت علی†قائل شده‌اند. در برخی کتب تاریخی که از وی نام برده‌اند، بعضی از وقایع سیاسی را به او نسبت داده، از اعتقاد او به الوهیت حضرت علی†سخنی در میان نیست. در اواخر قرن سوم در کتب ملل و نحل، عقاید گوناگونی مانند الوهیت حضرت علی†، انکار وفات او، مهدویت آن حضرت و… به وی نسبت داده شد. در قرون چهارده و پانزده، اصل وجود عبدالله‌بن‌سبأبه وسیله اندیشمندان سنّی و شیعه زیر سئوال رفت و از راه‌های گوناگون در وجود چنین شخصیتی تشکیک شد (صفری، ۱۳۸۰، ج۳، ص۱۱۲ـ۱۱۶).

علامه سیدمرتضی عسگریدانشمند شیعی در همین قرن توانست به شکل مستدل، ضربه اساسی بر اعتبار این افسانه وارد سازد. او با بررسی شخصیت سیف‌بن‌عمر تمیمی (م۱۷۰ق) که راوی روایات مربوط به ابن‌سبأمی‌باشد، و با اثبات عدم اعتبار گزارش‌های وی، اعتبار این افسانه را با مشکل جدی روبه‌رو ساخت.

قدیمی‌ترین منبعی که از این روایت استفاده کرده، تاریخ طبریاست که از سیف‌بن‌عمرنقل کرده است (تاریخ الامم و الملوک، همان، ج۴، ص۳۰۴). ابن‌عساکر(م ۵۷۱ق)، ابن‌اثیر(م۶۳۰ ق)، ابن‌ابی‌بکر (م ۷۴۱) و ذهبی(م ۷۴۸ق) افراد دیگری هستند که از عبدالله‌بن‌سبأنام برده‌اند. ابن‌عساکر، روایتی با همان سلسله سند مذکور در طبریاز ابن‌سبأنام برده است  (ابن‌عساکر، ۱۴۱۵، ج۲۹، ص۳ـ۴). ابن‌اثیرنیز از کتاب طبریاین روایت را گرفته است (جرجانی، ۱۴۰۹، ج۳، ص۱۵۴). ابن‌ابی‌بکرنیز در کتاب التمهید، روایتی را از ابن‌اثیرو روایت دیگری را از کتاب فتوحتألیف سیف‌بن‌عمرگرفته است. ذهبیسه روایت نقل کرده است: یک روایت با سلسله سند طبری و دو روایت دیگر با سلسله سندهای متفاوت به سیف‌بن‌عمررسیده است (عسکری، ۱۳۶۰، ج۱، ص۵۴).

طبق این داستان، ابن‌سبأفقط به وسیله سیف‌بن‌عمرگزارش شده است که منابع گوناگون به عدم وثاقت او تصریح کرده‌اند. منابع او را فردی ضعیف و متروک دانسته، وی را به زندقه متهم کرده‌اند. ذهبیمعتقد است وی از گروهی مجهولان نقل کرده است و ابوداووددر تهذیب‌الکمالنیز با به‌کاربردن عبارت «لاشیء»، گفته‌های او را مترود دانسته‌اند (ذهبی، ۱۴۱۳، الف، ج۱۱، ص۱۶۱ـ۱۶۲).

جز سیف‌بن‌عمر، داستان ابن‌سبأبه وسیله راوی دیگری گفته نشده  است. علامه عسکریدر کتاب خود «عبدالله‌بن‌سبأ و افسانه‌های دیگر» این داستان را به بهترین شکل و با روش علمی رد کرده است.

  1. بیعت مدینه با حسن†در زمان حیات علی†نیز از مواردی است که نویسنده آن را بیان کرده، ضمن نامعقول‌بودن چنین واقعه‌ای، منبعی برای این ادعا ذکر نکرده است. وی این مطلب را به کتاب ویلیام مویر «Annals of the Early Caliphate» ارجاع داده است. مویرنیز هیچ منبعی در این باره ذکر نکرده است.
  2. لعن علی بر معاویه: در کتاب گفته شده است: «دو خلیفه رقیب (علی†و معاویه) آشکارا یکدیگر را در نمازهایشان لعن می‌کردند» (دونالدسن، ۱۴۱۰، ص۹۲).

برخی منابع کهن تاریخی به لعن‌شدن معاویهاز سوی امام علی†اشاره کرده‌اند. قدیمی‌ترین این منابع نصربن‌مزاحم(م ۲۱۲ق) در وقع‍ه‌الصفین(منقری، ۱۳۸۲، ص۵۵۲)، طبریو بلاذریبه نقل از ابومخنف(م قرن۲ ق) (بلاذری، ۱۴۱۷، ج۲، ص۳۵۲ / طبری، ۱۳۸۷، ج۵، ص۷۱)، تاریخنامه طبری (بلعمی، ۱۳۷۳، ج۴، ص۶۵۵)، محمدبن‌سلیمان کوفی(م اوایل قرن ۴ق) در مناقب‌الامام امیرالمؤمنین†به نقل از نصربن‌مزاحم(محمدبن‌سلیمان، ۱۴۱۳، ج۲، ص۳۱۹)، طی روایاتی ادعا کرده‌اند امام علی†به لعن معاویهمی‌پرداخت. جز تاریخنامه طبری، بقیه منابع، علی†را آغازکننده این عمل و معاویهرا در مقام دفاع معرفی کرده‌اند.

این روایات که با انگیزه‌های گوناگون نقل شده‌اند، از لحاظ محتوایی دچار مشکل‌اند. از جمله اشکالاتی که بر آنها وارد شده عبارت‌اند از: ۱٫ لعن افراد و نام‌بردن از آنان با سیره علی†که یاران خود را از لعن و ناسزا به دشمنان بازمی‌داشت (مقری، ۱۳۸۲، ص۱۰۲ / معتزلی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۱۸۱)، منافات دارد؛ ۲٫ از امام علی†روایت شده که فرمود: «همانا به من خبر رسید که معاویهمرا ناسزا و نفرین کرده است. بار خدایا! قدرت سرکوبت را بر معاویهبیشتر کن و لعنتت را بر مستحق فرود آر!» (صدوق، ۱۳۱۶، ص۵۶). این سخن امام نیز مؤیدی بر ناسزاگویی معاویهعلیه امام است؛ ۳٫ علاوه بر این، شرط امام حسن†مبنی بر ترک لعن علی†از سوی معاویه(مفید، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۴) نیز دلیلی بر این ادعاست که معاویهاین عمل را انجام می‌داده است و نه امام؛ به ویژه آنکه در این صلحنامه از ترک لعن معاویهاز سوی کوفیان سخنی به میان نیامده است.

در هر حال، روایات مذکور از لحاظ سندی دچار مشکل‌اند. نصربن‌مزاحمروایت را از عمربن‌سعد اسدینقل کرده، دیگران از او گرفته‌اند. احتمالاً عمربن‌سعداز یحیی‌بن‌سعیدو صعقب‌بن‌زهیر ازدیو ایشان از ابی‌دورقروایت کرده‌اند. عمربن‌سعد اسدی، فردی مجهول و دارای روایات غیرقابل قبول است. صعقب‌بن‌زهیرنیز ناشناخته است. همچنین ابی‌دورقاز رجال اهل سنّت بوده که روایاتی خلاف معتقدات شیعه دارد (معلمی، ۱۳۸۸، ص۱۳۲ـ۱۴۰).

  1. تلاش‌هایی برای مسمومیت امام †: نویسنده به نسبت حجم مقاله، حجم زیادی را به داستان‌هایی درباره تلاش افراد برای مسموم‌ساختن امام اختصاص داده است. نویسنده منبعی برای این داستان‌ها ارائه نکرده است. پیش از این، نویسنده این عبارت را «روایتی که معمولاً درباره رحلت حسن†آورده‌اند و شیعیان می‌پذیرند این است که پس از تلاش‌های ناموفق فراوان، سرانجام امام را مسموم کرده‌اند» (دونالدسن، ۱۴۱۰، ص۹۰) به تاریخ یعقوبیو مروج‌الذهبارجاع داده است؛ ولی در هر حال، این داستان‌سرایی‌ها در این دو منبع نیز یافت نشد. سند حاضر دالّ بر مسموم‌شدن مکرر امام، سخنی از خود ایشان است که فرمود: «بارها به من زهر خورانیده‏اند؛ اما هیچ کدام از این زهرها مثل این بار شدت نداشت» (اصفهانی، [بی‌تا]، ص۸۱).
  2. نویسنده ادعا کرده است امام پس از سوء قصدهای فراوانی که به او شد، برای یافتن آرامش و امنیت خاطر، به موصل سفر کرد؛ ولی در آنجا نیز مورد سوء قصد پیرمرد نابینایی قرار گرفت؛ از این رو، پس از بهبودی به مدینه بازگشت. چنین سفری برای امام ذکر نشده است. امام پس از صلح، به مدینه بازگشت و تا پایان عمر پُربرکتش در همانجا زندگی کرد و اینکه نویسنده این موارد را از کدام منبع تاریخی نادر و دور از دسترس یافته، معلوم نیست که البته در صورت ذکر منبع به وسیله وی، مشکل تا اندازه‌ای برطرف می‌شد.

جمع‌بندی

دونالدسن، مستشرق انگلیسی مؤلف کتاب مذهب تشیع«the Shiite religion» دچار تحلیل‌های سطحی شده است. مباحث این کتاب از جانشینی پیامبر…آغاز شده و تا حکومت آل‌بویه را دربرگرفته است.

نوشته حاضر به بررسی و نقد زندگی امام حسن†در فصل ششم این کتاب پرداخته است. بر این نوشته نقدهای کلی و جزئی می‌توان وارد کرد. نویسنده کوشیده است با نشانه‌گرفتن صلح امام با معاویه، وی را فردی بی‌کفایت در رهبری معرفی نماید که فقط به خاطر اندیشه موروثی‌بودن خلافت که از دیگر ملل و یا ابن‌سبأوارد شده، به کسب مقام خلافت نایل شد؛ ولی با مطالعه تاریخ می‌توان به روشنی تلاش امام در حذف معاویهرا مشاهده کرد. امام با به‌کارگیری تدابیر لازم مانند بالابردن حقوق سپاه، تحریک و تشویق مردم برای جنگ با معاویه، نوع آرایش سپاه کوشید بهترین اقدامات را برای حذف معاویه انجام دهد؛ ولی سستی اراده و ایمان کوفیان از همان ابتدای راه، امام را از پیروزی در این جنگ ناامید و مردد ساخت.

مؤلف همچنین ازدواج‌های امام را مورد طعن و سرزنش قرار داده است. وی با اعتماد به روایات پراکنده و متناقض موجود در کتب اهل سنّت و شیعه، ارقام عجیبی به عنوان تعداد همسران امام ارائه کرده است، در حالی که بررسی این روایات نشان می‌دهد روایات از لحاظ سند و محتوا دچار مشکلات عمده‌اند. باید گفت اگر امام حسن†دچار چنین نقیصه و عیب بزرگی بود، معاویهدشمن سرسخت امام که از کوچک‌ترین مسائل برای تبلیغ علیه امام استفاده می‌کرد، با انگشت‌گذاشتن بر این نقیصه آن را فریاد می‌زد. احتمال ساخته‌شدن این اتهامات در زمان منصور عباسیکه می‌خواست با واردکردن این اتهامات چهره خاندان حسنی را تخریب کند، بسیار است. ضمن اینکه اشکالات دیگری نیز بر این نظر مؤلف وارد است.

نویسنده امام را فردی عیاش و ولخرج به تمام معنا دانسته است، در حالی که منابع تاریخی به زهد و پرهیزگاری امام و کمک‌های ایشان به فقرا اعتراف کرده است. روایات مورد استناد مؤلف، روایاتی است که ابراز داشته‌اند امام برای برخی از همسران خود مهریه‌های سنگین قرار می‌داد و هدایای گزاف ارسال می‌کرد، در حالی که این روایات از لحاظ سند و محتوا قابل خدشه‌اند.

انزوای امام در مدینه پس از صلح نیز قابل پذیرش نیست؛ زیرا منابع، امام را در این دوره نه‌تنها منزوی نشان نداده‌اند، بلکه فعالیت‌های فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی و اجتماعی ایشان را نشان می‌دهند.

نویسنده در کتاب خود به منابع کافی مراجعه نکرده است. تعداد منابع مورد استفاده، انگشت‌شمار می‌باشد. البته تعدادی از آنها همچون جنات‌الخلود، روض‍ه‌الشهداو تحقیقات مستشرقینی چون مویرو لامنساز درجه کافی اعتبار برای یک تحقیق علمی برخوردار نیستند.

از نقدهای جزئی که بر این بخش وارد است، می‌توان به مواردی اشاره کرد؛ نویسنده انتخاب‌شدن خلفای صدر اسلام را براساس شایستگی ایشان می‌داند و معتقد است بر همین اساس انتظار می‌رفت پس از امام علی†، معاویهروی کار آید. نویسنده با وجود گزارش‌های فراوان از چگونگی انتخاب‌شدن ابوبکر در سقیفه و مخالفت‌هایی که در این انتخاب وجود داشت، این عقیده را ابراز داشته است و عجیب‌تر شایسته‌دانستن معاویهبراساس سابقه او در اسلام بوده و یا نیرنگ‌های وی در برخورد با امام علی†و غارت کشتار مردم.

او در جایی امام علی†و معاویه را دو خلیفه رقیب خوانده است، در حالی که معاویهفقط یک حاکم یاغی بود که حاضر به اطاعت از حکومت مرکزی نشد. روشنی نیرنگ و حیله حکمیت در صفین نیز به اندازه‌ای بود که کسی معاویه را براساس آن خلیفه نمی‌دانست.

 


 

پی نوشت:

* استادیار جامعهالمصطفی‌العالمیه، مجتمع آموزش عالی امام خمینی(ره)، قم.

** دانش‌آموخته کارشناسی ارشد تاریخ تشیع، موسسه آموزش عالی اهل‌البیت(ع)، تهران.

  1. «جانشینی حضرت محمد…»، اثر ویلفرد مادلونگ؛ این نوشته با عنوان«بررسی و نقد صلح امام حسن†از دیدگاه ویلفرد مادلونگ» به وسیله سیمین قربانپور دشتکی، نقد شده و در مجموعه مقالات «تشیع و خاورشناسان»، انجمن تاریخ‌پژوهان، شماره ۵، چاپ شده است.
  2. با عنوان «عقیده‌الشیعه» به عربی ترجمه شده است.
  3. این روایات را در المناقب، ج۳، ص۱۹۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۲۵۱ و ج۲۷، ص۲۶۱؛ ترجم‍ه‌الامام حسن†، ابن‌عساکر، ص۱۵۳ و ۲۰۹؛ تهذیب‌الکمال للمزی، ج۶، ص۲۳۶؛ تهذیب‌التهذیب، ج۲، ص۲۵۹ و سِیر اعلام النبلا، ج۳، ص۲۶۲ می‌توان یافت. شیخ وسام برهان‌البلداوی در کتاب خود با عنوان «القول‌الحسن فی عدد زوجات‌الحسن» به شکل علمی به نقد این روایات و نیز روایاتی که به شکلی ازدواج و یا طلاقی را به امام نسبت داده که قابل خدشه است، پرداخته و آنها را رد کرده است. در این کتاب، علاوه بر سند هرکدام از این روایات، محتوای آنها به طور جداگانه با معیارهای گوناگون عقلی، تاریخی، کلامی، قرآن، سنّت و سیره امامان مورد بررسی قرار گرفته است.
  4. ر.ک: القول‌الحسن فی عدد زوجات‌الامام الحسن†.
  5. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ‌الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَهَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ†قَالَ إِنَّ عَلِیّاً قَالَ وَ هُوَ عَلَى‌الْمِنْبَرِ لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ فَقَالَ بَلَى وَاللَّهِ لَنُزَوِّجَنَّهُ وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِ‌اللَّهِ…وَ ابْنُ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ†فَإِنْ شَاءَ أَمْسَکَ وَ إِنْ شَاءَ طَلَّقَ(کلینی، ۱۳۶۵،ج۶، ص۵۶).
  6. إِنَّما یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ‌الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(نساء: ۵۱ / نیز ر.ک: بحرانی، ۱۴۱۹، ج۲، ص۱۰۶).
  7. إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ‌اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ(دارقطنی، ۱۹۹۶، ج۴، ص۱۶۰ / طبرانی، [بی‌تا]، ج۳، ص۶۵ / ابن‌سعد هاشمی بصیری، ۱۹۹۰، ج۲، ص۱۹۴).
  8. برای اطلاع بیشتر از نقدهای وارد بر اتهامات مربوط به ازدواج‌های امام؛ ر.ک: برهان البدوی، ۲۰۰۸؛ کمپانی، ۱۳۵۴؛ معروف‌الحسینی،۱۹۹۰؛ مادلونگ، ۱۳۵۸٫
  9. این روایت با اندکی تفاوت در منابع اهل سنّت نیز آمده است. عدم اعتبار سند حدیث و نام برده‌شدن از فرد مجهولی به نام یساربن‌سعیدبن‌یساربه عنوان خادم امام حسن†، در این گزارش از جمله نقدهایی است که بر آن وارد شده است (ر.ک: برهان‌البلداوی، ۲۰۰۸، ص۶۰ـ۶۶).
  10. منطقه‌ای بین مکه و مدینه، که دارای نخلستان، زراعت و چشمه آب بوده و بیشتر موقوفات امام علی†در آن واقع بوده است (حموی، ۱۹۹۵، ج۵، ص۴۵۰ / نمیری، ۱۳۶۸، ج۱، ص۲۲۱).
  11. دره‌ای در ینبع بود (حموی، ۱۹۹۵، ج۵، ص۲۷۸).

۲[۱]. جهت اطلاع بیشتر به کتاب متشرقان و تاریخ‌گذاری قرآن به روایت مویر آقای اسکندرلو، ۱۳۸۳ مراجعه گردد.

منبع: سخن تاریخ 


منابع

  1. ابن‌اعثم کوفى، ابومحمد احمد؛ کتاب‌الفتوح؛ تحقیق على شیرى؛ ج۲و ۴، چ۱، بیروت: دارالاضواء، ۱۹۹۱م.
  2. ابن‌الاثیر جزرى، عزالدین ابوالحسن على‌بن‌محمد؛ اسدالغاب‍هفى معـرف‍ه‌الصحاب‍ه؛ ج۳، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
  3. ابن‌الاثیر، عزالدین ابوالحسن على؛ الکامل فی‌التاریخ؛ ج۳، بیروت: دارالصادر، ۱۹۶۵م.
  4. ابن‌سعد هاشمی بصری، محمدبن‌سعدبن‌منیع؛ الطبقات الکبرى؛ تحقیق محمد عبدالقادر عطا؛ ج۱، چ۱، بیروت: دارالکتب العلمی‍ه، ۱۹۹۰م.
  5. ا‌بن‌شاذان، فضل؛ الایضاح؛ تحقیق جلال‌الدین حسینی ارموی؛ [بی‌جا]، [بی‌نا]، [بی‌تا].
  6. ‏ابن‌شهرآشوب مازندرانى، محمدبن‌علی؛ مناقب آل ابی‌طالب†؛ ج۴، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
  7. ابن‌صباغ مالکی، علی‌بن‌محمد؛ الفصول‌المهمه؛ نجف: دارالکتب الاسلامیه، ۱۹۵۰م.
  8. ابن‌عساکر، ابوالقاسم علی‌بن‌حسن؛ تاریخ مدینه دمشق؛ تحقیق علی شیری؛ ج۲۹، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  9. ابن‌قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله‌بن‌مسلم؛ الامام‍هوالسیاس‍ه؛ تحقیق علی شیری؛ ج۲، چ۱، بیروت: دارالاضواء، ۱۹۹۰م.
  10. ابن‌نووی، محیی‌الدین‌؛ المجموع فی شرح‌المهذب؛ ج۱ و ۱۹، بیروت: دارالفکر، [بی‌تا].
  11. احمدوند، عباس؛ «گذری بر مطالعات شیعی در غرب»؛ مقالات و بررسی‌ها، ش۶۳، تابستان ۱۳۷۷٫
  12. اربلى، على‌بن‌عیسى؛ کشف‌الغم‍ه؛ تبریز: چاپ مکتب‍هبنى‌هاشمى، ۱۳۸۱ق.
  13. اسکندرلو، محمدجواد؛ «نقد تاریخ قرآن به روایت مویر»؛ پژوهش و حوزه،ش۱۹ و ۲۰،  ۱۳۸۳٫
  14. اصفهانى، ابوالفرج على‌بن‌الحسین؛ مقاتل‌الطالبین؛ تحقیق سیداحمد صقر؛ بیروت: دارالمعرف‍ه، [بى‌تا].
  15. آل‌یاسین، شیخ راضی؛ صلح امام حسن†پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ؛ ترجمه سیدعلی خامنه‌ای؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، [بی‌تا].
  16. بحرانی، هاشم؛ مدین‍ه‌المعاجز الائم‍هالاثنی‌عشر و دلائل‌الحجج علی‌البشر؛ ج۳، قم: مؤسسهالمعارف الاسلامیه،۱۴۱۳ق.
  17. ــــــ ؛ البرهان فی تفسیرالقرآن،ج۲، بیروت: مؤسسهالاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۹ق.
  18. بدوی، عبدالرحمن؛ فرهنگ کامل خاورشناسان؛ ترجمه شکراله خارکرند؛ تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، [بی‌تا].
  19. برهان‌البلداوی، وسام؛ القول الحسن فی عدد زوجات‌الامام الحسن…؛ کربلا: عتب‍ه‌الحسینی‍هالمقدس‍ه، ۲۰۰۸م.
  20. بغدادی، اسماعیل باشا؛ هدی‍هالعارفین و آثارالمصنفین؛ بیروت: دار احیاء التراث‌العربی، [بی‌تا].
  21. بلاذرى، احمدبن‌یحیى‌بن‌جابر؛ انساب‌الاشراف؛ تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى؛ ج۲و ۳، چ۱، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
  22. بلعمی، ابوعلی محمد؛ تاریخنامه طبری؛ تحقیق محمد روشن؛ چ۳، تهران: البرز، ۱۳۷۳٫
  23. ثقفی کوفی، ابراهیم‌بن‌محمد؛ الغارات؛ تحقیق جلال‌الدین حسینى ارموى؛ ج۱، تهران: انجمن آثار ملى، ۱۳۵۳٫
  24. جرجانی، عبدالله‌بن‌عدی؛ الکامل فی ضعفاءالرجال؛ تحقیق سهیل زکار و یحیی مختار غزاوی؛ ج۳ و ۴، چ۳، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
  25. جرداق، جرج؛ امام علی†صدای عدالت انسانی؛ ترجمه سیدهادی خسروشاهی؛ قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۷٫
  26. حاجی خلیفه، مصطفی‌بن‌عبدالله؛کشف‌الظنون؛ ج۲، بیروت: دار احیاء التراث‌العربی، ۱۰۶۷ق.
  27. حسینی طباطبایی، سیدمصطفی؛ نقد آثار خاورشناسان؛ تهران: چاپخش، ۱۳۷۵٫
  28. حسینی، غلام احیا؛ شیعه‌پژوهی و شیعه‌پژوهان انگلیسی‌زبان؛ زیر نظر محسن الویری و عباس احمدوند؛ قم: مؤسسه شیعه‌شناسی، ۱۳۸۷٫
  29. حموى، یاقوت‌بن‌عبدالله؛ معجم البلدان؛ چ۲، بیروت: دار صادر، ۱۹۹۵م.
  30. حمیرى معافرى، عبدالملک‌بن‌هشام؛ السیرهالنبویه؛ تحقیق مصطفى سقا و ابراهیم آبیارى و عبدالحفیظ شلبى؛ بیروت: دارالمعرفه، [بى‌تا].
  31. دارقطنی، علی‌بن‌عمر، سنن الدارقطنی؛ تحقیق مجدی‌بن‌منصور سیدالشوری؛ چ۱، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۶م.
  32. ــــــ ؛ العلل الوارده فی الاحادیث‌النبویه؛ تحقیق محفوظ الرحمن زین‌الله سلفی؛ ریاض: دار طیبه، ۱۴۰۵ق.
  33. دونالدسن، م.دوایت؛ عقیده‌الشیعه؛ ترجمه عربی: ع. م؛ چ۲، بیروت: مؤسـسـ‍هالمفیـد، ۱۴۱۰ق.
  34. ذهبى، شمس‌الدین محمد‌بن‌احمد؛ (الف)؛ تاریخ‌الاسلام و وفیات‌المشاهیر والاعلام؛ تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى؛ ج۱۱، چ۲، بیروت: دارالکتب‌العربى، ۱۴۱۳ق.
  35. ــــــ ؛ (ب)؛ سِیر اعلام النبلاء؛ تحقیق شعیب ارنؤوط و حسین اسد؛ ج۳ و ۱۰، چ۹، بیروت: مؤسسه‌الرساله، ۱۴۱۳ق.
  36. ــــــ ؛ میزان‌الاعتدال؛ تحقیق علی‌محمد بجاوی؛ بیروت: دارالمعرف‍ه، ۱۳۸۲٫
  37. زمانی، احمد؛ حقایق پنهان؛ قم: دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، ۱۳۷۵٫
  38. سجستانی، سلیمان‌بن‌اشعث؛ سنن ابی‌داود؛ تحقیق سعید محمد اللحام؛ ج۲، بیروت: دارالفکر، ۱۹۹۰م.
  39. صدوق، محمدبن‌علی‌بن‌بابویه؛ الخصال؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ق.
  40. ــــــ ؛ علل‌الشرایع؛ ج۱، قم: کتابفروشی داوری، ۱۳۸۵٫
  41. ــــــ ؛ معانی‌الاخبار؛ قم: جامعه مدرسین، ۱۳۱۶٫
  42. ــــــ ؛ من لایحضره‌الفقیه؛ ج۴، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۳ق.
  43. صفری، نعمت‌الله؛ «غلو»؛ دانشنامه امام علی†؛ زیر نظر علی‌اکبر رشاد؛ قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۰٫
  44. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ شیعه در اسلام؛ به کوشش هادی خسروشاهی؛ قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۷٫
  45. طبرانی، سلیمان‌بن‌احمد؛ المعجم‌الکبیـر؛ تحقیـق عبدالمجیـد سلـفی؛ قاهـره: مکتبـ‍ه‌ابن‌تیمیه، [بی‌تا].
  46. طبرسى، احمدبن‌على؛ الاحتجاج على اهل‌اللجاج؛ ج۱، چ۱، مشهد: نشر مرتضى، ۱۴۰۳ق.
  47. طبرى، ابوجعفر محمدبن‌جریر؛ جامع‌البیان فى تفسیرالقرآن؛ چ۱، بیروت: دارالمعرفه، ۱۴۱۲ق.
  48. ــــــ ؛ تاریخ الامم والملوک؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ ج۴ و ۵، چ۲، بیروت: دارالتراث، ۱۳۸۷ق.
  49. طوسى، محمدبن‌حسن؛ تهذیب‌الاحکام؛ ج۹، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵٫
  50. عسگری، سیدمرتضی؛ سقیفه؛ به کوشش مهدی دشتی؛ تهران: مرکز فرهنگی انتشارات منیر، ۱۳۸۲٫
  51. ــــــ ؛ عبدالله‌بن‌سبأ و دیگر افسانه‌های تاریخی؛ ترجمه احمد فهری؛ تهران: مجمع علمی اسلامی، ۱۳۶۰٫
  52. فیروزآبادى، سیدمرتضى؛ فضائل‌الخمس‍همن الصحاح‌الست‍ه؛ ج۳، چ۳، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۲ق.
  53. قربانپور دشتکی، سیمین؛ «بررسی و نقد صلح امام حسن†از دیدگاه ویلفرد مادلونگ»؛ مجموعه مقالات همایش بین‌المللی تشیع و خاورشناسان و انجمن تاریخ‌پژوهان؛به کوشش دکتر محمدرضا بارانی، ش۵، ۱۳۸۸٫
  54. قرطبى، محمدبن‌احمد؛ الجامع‌لاحکام القرآن؛ چ۱، تهران: انتشارات ناصرخسرو، ۱۳۶۴٫
  55. قزوینی، حمدبن‌یزید؛ سنن ابن‌ماجه؛ تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی؛ [بی‌جا]: دارالفکر للطباع‍هوالنشر، [بی‌تا].
  56. قنبری همدانی، حشمت‌الله؛ اسرار و آثار سقیفه بنی‌ساعده؛ تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۰٫
  57. کلینى، محمدبن‌یعقوب؛الکافی؛ ج۶ و ۷، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵٫
  58. ــــــ ؛ اصول کافى؛ ترجمه کمره‏اى؛ ج۲، چ۳، قم: انتشارات اسوه، ۱۳۷۵٫
  59. کمپانی، فضل‌الله؛ حسن کیست؟؛ [بی‌جا]: انتشارات فراهانی، ۱۳۵۴٫
  60. کوفی، محمدبن‌سلیمان؛ مناقب‌الامام امیرالمؤمنین؛ تحقیق محمدباقر محمودی؛ ج۲، بیروت: مجمع احیاء‌الثقاف‍هالاسلامیه، ۱۴۱۳ق.
  61. لامنس، هانری؛ دایره‌المعارف الاسلامیه؛ امارات: مرکز الشارقه للابداع‌الفکری، ۱۹۹۸م.
  62. مادلونگ، ویلفرد؛ جانشینی حضرت محمد…؛ ترجمه احمد نمایی، جواد قاسمی، محمد جواد مهدوی و حمیدرضا ضابط؛ مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۸۵٫
  63. مجلسى، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ ج۳۴، ۴۳ و ۶۳، لبنان: مؤسس‍ه‌الوفاء، ۱۴۰۴ق.
  64. مسعودی، ابوالحسن على‌بن‌حسین‌بن‌على؛ مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر؛ تحقیق اسعد داغر؛ ج۲ و ۳، چ۲، قم: دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
  65. معتزلى، ابن ابى‌الحدید؛ شرح نهج‌البلاغه؛ ج۱، ۲، ۳، ۱۴ و ۱۵، قم: انتشارات کتابخانه آیت‌الله مرعشى، ۱۴۰۴ق.
  66. معروف‌الحسینی، هاشم؛سیره‌الائم‍هالاثنی‌عشر؛ ج۱، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، ۱۹۹۰م.
  67. معلمی، مصطفی؛ صحابه در نگاه ائمه اثنی‌عشر و شیعیان تا پایان سده هفتم هجری؛ تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۸۸ـ۱۳۸۹٫
  68. مفید، محمدبن‌محمدبن‌نعمان؛ الارشاد؛ ج۱، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
  69. مقدسى، مطهربن‌طاهر؛ البدأ والتاریخ؛ ج۵، مکتب‍هالثقاف‍ه‌الدینی‍ه، [بى‌تا].
  70. منقرى، نصربن‌مزاحم؛ وقعـ‍هصفین؛ تحقیق عبدالسلام محمدهارون؛ چ۲، قاهره: المؤسس‍هالعربی‍ه‌الحدیث‍ه، ۱۳۸۲٫
  71. نجاشى، احمدبن‌على؛ رجال النجاشی؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۷ق.
  72. نمیری، ابن‌شبه؛ تاریخ مدینه؛ ج۱، قم: دارالفکر، ۱۳۶۸٫
  73. نورى، میرزاحسین؛ مستدرک‌الوسایل؛ ج۱۵، قم: مؤسسه آل‌البیت‰، ۱۴۰۸ق.
  74. نیشابوری، مسلم‌بن‌حجاج؛ صحیح مسلم؛ بیروت: دارالفکر، [بی‌تا].
  75. همتی گلیان، عبدالله؛ «جایگاه شیعه‌شناسی در آثار شرق‌شناسان»؛ مجموعه مقالات همایش بین‌المللی تشیع و خاورشناسان و انجمن تاریخ‌پژوهان؛به کوشش محمدرضا بارانی، ج۳، قم: مؤسسه انتشارات خاکریز، ش۳، ۱۳۸۸٫
  76. همدانی (قاضی ابرقوه)، اسحاق‌بن‌محمد؛ سیرت رسول‌الله؛ تحقیق اصغر مهدوی؛ ج۳، چ۳، تهران: خوارزمی، ۱۳۷۷٫
  77. واقدی، محمدبن‌عمر؛ المغازی؛ تحقیق مارسدن جونز؛ ج۱، بیروت: موسسهالاعلمی، ۱۴۰۹ق.
  78. والیری، ال‌‌یجپا؛ تصویر امامان شیعه در دائره‌المعارف اسلام؛ به کوشش محمدتقی‌زاده داوری؛ قم: انتشارات شیعه‌شناسی، ۱۳۸۵٫
  79. یاقوت حموی، ابوعبدالله؛ معجم‌البلدان؛ ج۴ و ۵، بیروت: دار صادر، ۱۹۹۵م.
  80. یعقوبی، احمدبن‌ابی‌واضح؛ تاریخ یعقوبی؛ ج۲، بیروت: دار صادر، [بی‌تا].