سؤال: من یک فرزند شش ساله دارم که خیلی دروغ می گوید وگاهی پنهان کاری می کند؛ می خواستم ببینم با این بچّه باید چه طور رفتار کرد؟

جواب:

هم دروغ گویی و هم پنهان کاری یک عامل محیطی دارد؛ یعنی همیشه این محیط است که باعث می شود بچّه های ما دروغ بگویند؛ مثلاً وقتی بچّه ی ما به کوچه می رود تا با دوستانش بازی کند و به مادرش قول می دهد که مثلاً ساعت یازده به خانه بیاید، ولی سرگرم بازی می شود و این ساعت یازده می شود دوازده. بعد این ذهنیّت را از قبل داشته است که اگر الان به خانه برود، مادرش او را توبیخ می کند و می گوید: تو بچّه ی خوبی نیستی، حرف ما را گوش نمی کنی، دلم هزار راه رفت و از این حرف ها.

در این صورت وقتی می خواهد مسیر محل بازی را تا منزل طی کند، با خودش و در ذهن خودش مدام مشغول این است که چه چیزی به مادرش بگوید که مادر با او این برخورد را نداشته باشد و این می شود همان دروغی که به مادر تحویل می دهد. مثلاً می گوید: مامان، توپ من زیر ماشین رفت و من هم منتظر شدم تا صاحب آن بیاید و توپم را بردارم؛ در حالی که در واقعیّت چنین اتّفاقی نیفتاده است و فقط توجیهی می کند تا مادرش او را توبیخ نکند.

خیلی از پدرو مادرها فرزندانشان را توبیخ و دعوا می کنند. این کار باعث می شود که در بچّه ها ترس ایجاد شود، و این ترس مهم ترین عامل برای دروغ گویی است.

گاهی اوقات خود بزرگترها هم همین طور هستند! یعنی آنهایی دروغ می گویند که می ترسند؛ یعنی خانم از آقا می ترسد و یا آقا از خانم می ترسد، یا یک نوجوان و جوان از پدر و مادر می ترسد و این ترس منجر به این می شود که دروغ بگویند.

یک توصیه به والدین

من توصیه ایبه والدین دارم.اگر دیدید که فرزندمان اشتباهی را انجام داد، بدانید که این اشتباه دیگر قابل حل و قابل برگشت نیست؛ مثلاً نمی توان زمان را به پنج دقیقه عقب برگرداند تا این گلدان نشکند! لذا ما می گوییم که این عمل یک عمل انجام شده است؛ پس فعلاً ما با او کاری نداشته باشیم، یا تغافل کنیم و یا ابراز ناراحتی مختصری داشته باشیم و نگاهمان به آینده باشد که چه کنیم تا دوباره این اتّفاق نیفتد؟

من این را در غالب یک مثالبیان می کنم. مثلاً ما گلدانی را در روی یک میز قرار می دهیم و در خانه یک کودک پنج، شش ساله داریم که در حال دویدن است؛ یک دفعه بچّه به میز می خورد و این گلدان می شکند؛ از آن طرف مادر این بچّه در آشپزخانه با صدای بلند می گوید چه شد؟ خوب این بچّه از ترس می گوید هیچچیز!بچّه چرا این حرف را می زند؟ چوناگر راستش را بگوید، مادرش او را دعوا می کند. بهتر است اینجا تغافل کنیم و مثلاً بگوییم که مادرجان، مواظب باش این خورده شیشه ها به پایت نرود.

پیشگیری از دروغ گفتن

امّا بعد باید پیشگیری کنیم؛ به این صورت که وقتی ما می دانیم در خانه کودکی داریم که در حال جنب و جوش است، نباید وسایل را به گونه ای بچینیم که منجر به خرابی و شکستن شود؛ پس ما برای این که فرزند اشتباهات گذشته را تکرار نکند، پیشگیری می کنیم.

مثلاً وقتی بچّه ی ما برای بازی به کوچه می رود و دیر می آید، نباید بار اوّل تند برخورد کنیم و باید برای دفعات بعد راهکاری باندیشیم که چه کار کنیم تا دفعه ی بعد دیر به خانه نیاید. برای مثال وقتی مادر به بچّه گفت که ساعت یازده خانه باش،وقتی او نیامد، مادر خیلی آرام چادرش را سر کند و او را با احترام صدا بزند و او را به خانه بیاورد. ما در اینجا از مشکلات بعدی پیشگیری کرده ایم؛ لذا شاید بیان این گفته درست هم نباشد، ولی در خیلی از مواقع، خود ما هستیم که بچّه هایمان را دروغگو می کنیم.

پنهان کاری

پنهان کاری هم دقیقاً همین طور است؛ گاهی اوقات کودک چیزهایی را که برداشته، انکار می کند ؛ مثلاً در یخچال خوراکی بوده که برای خواهر کوچکترش است و نباید او استفاده می کرده ولی این کار را کرده است.

در این مورد هم دو نکته است که باید به آن رسیدگی شود؛ اوّل این که باید نیازهای او رفع شود. دوّم این که  به قول قدیمی ها باید حساب جیب خودمان را داشته باشیم تا مردم را دزد نکنیم! یعنی ما باید مراقب این هم باشیم که اگر بچّه ی ما نباید چیزی را بردارد،آن را از دسترس او خارج کنیم.

حساب جیب خود را داشته باشیم!

ما از این نمونه ها در مشاوره هایمان داریم که بچّه ها بی اجازه پدر و مادر بر سر کیف و جیب آن ها می روند و چیزی بر می دارند. گاهی اوقات ما می گوییم که دلیلش شاید خود والدین باشند که حساب و کتاب جیب خود را ندارند. وقتی من به عنوان پدر حساب جیب خودم را نداشته باشم و برای بچّه ی من نیازی پیش بیاید،ممکن است که به سراغ جیب من برود. ولی وقتی ما به بچّه می فهمانیم که حساب جیبمان را می دانیم، این مشکل پیش نمی آید. مثلاً پدر به فرزندش می گوید: اگر می خواهی بستنی بخوری، برو از جیب سمت راست من یک دویست تومانی بردار؛ در این صورت این بچّه می فهمد که بابا می داند در کدام جیبش چقدر پول است. یا وقتی مادر می گوید: برو از فلان جای کیفم پانصد تومانی بردار، او می فهمد که پدر و مادر حساب خودشان را دارند.

امّا وقتی پدر و مادر این طور بیان می کنند که برو ببین در جیبمن دویست تومانی هست یا نه، یا مثلاً وقتی مادر می گوید:برو ببین در کیف من اصلاً پول خورد هست یا نه، خب این بچّه می فهمد که این پدر و مادر حساب جیبشان را ندارند؛ لذا باعث می شود که خدایی ناکرده بچّه ها دچار یک سری لغزش ها بشوند.