محدوده کارایی عقل در اسلام تا کجاست و در چه جایی و تا کجا میتوان از آن بهره برد؟
عقل با ارزشترین نیرویی است که خداوند در وجود انسان قرار داده و دارای تقسیمات و مراتبی است –
۱ – عقل نظری؛ که کارش درک و شناخت واقعیتها و قضاوت در باره ی آنهاست –
۲ – عقل عملی؛ همان قوه ای است که کنش و رفتار آدمی را کنترل می کند، یا کارش درک باید ها و نباید هاست و در واقع عقل عملی مبنای علوم زندگی است و مورد قضاوت در عقل عملی این است که این کار را بکنم یا نکنم؟
از آن جا که عقل، پدیدهای از پدیدههاست و هر پدیدهای محدود است، طبیعی است که حیطه و گستره ی کارش نمیتواند نامحدود باشد – پس محدوده ی کار و فعالیت عقل در حیطه ی مخلوقات است و توان محدودی در شناخت خدا دارد و به ذات و کنه خدا که نامحدود است، راهی ندارد –
عقل می تواند در حوزه ی قوانین تکوین و تشریع به فعالیت بپردازد و به فهم آنها نایل آید، گرچه در هر دو حوزه نمی تواند بی نیاز از وحی باشد و دست عقل از مسائلی همچون جزئیات معاد و مناطات احکام، کوتاه است و به راهنمایی های شرع نیاز دارد –
پاسخ تفصیلی
واژه عقل و مشتقات آن در لغت به معنای فهمیدن، دریافت کردن، بند بر پای بستن است –[۱]
در قرآن کریم به معنای فهم و ادراک آمده است –[۲] در روایات همان قوه ی تشخیص و ادراک و وادار کنندهی انسان به نیکی و صلاح و بازدارندهی وی از شر و فساد است –[۳]
و در اصطلاح عقل جوهر بسیطی است که مردم به وسیلهی آن واقعیت ها را دریافت میکنند – بنابراین، عقل دریافتن واقعیت است – علاوه بر دریافت حقایق، نگه دارندهی نفس ناطقه و شرف دهندهی آن نیز هست –[۴]
عقل دارای اقسام و مراتب مختلف است –
۱ – عقل نظری؛ عقل نظری آن است که انسان به وسیله ی آن بود و نبودها، هست و نیستهایی را که مربوط به طبیعیات،ریاضیات، منطق و الاهیات و به طور کلی حکمت نظری است، درک میکند –
۲ – عقل عملی؛ و آن در جایی است که ایمان، تصمیم، عزم و اراده مطرح باشد؛ یعنی جایی که عمل شروع میشود –
۳ – عقل متعارف؛ یعنی عقلی که همه ی تلاش و کوشش آن برای حفظ حیات ظاهر است – عموم مردم چنین نیروی مدرک و فعال را عقل مینامند –[۵]
به عبارت دیگر، عقل نظری کارش درک و شناخت واقعیتها و قضاوت در باره ی آنهاست –[۶]
عقل عملی همان قوه ای است که کنش و رفتار آدمی را کنترل می کند،[۷] یا کارش درک باید ها و نباید هاست و در واقع عقل عملی مبنای علوم زندگی است – مورد قضاوت در عقل عملی این است که این کار را بکنم یا نکنم؟[۸]
عقل عملى به تعبیر امام صادق (ع) مرکز عبودیت انسان و سرمایه ی تحصیل بهشت از خداى سبحان است – “العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان” –[۹]
در مکتب حیات بخش اسلام، عقل دارای جایگاه رفیع و بلندی است – علامه طباطبائی در تفسیر المیزان میگوید: عقل شریفترین نیرو در وجود انسان است –[۱۰] خداوند متعال در قرآن کریم بیش از سیصد بار انسانها را به استفاده و بهره جستن از این نیروی خدادادی دعوت کرده است –[۱۱] از نگاه علامه طباطبائی،جایگاه تعقل و تفکر در اسلام تا بدان حد بالا و والاست که خداوند در قرآن، حتی در یک آیه نیز بندگان خود را امر به نفهمیدن و یا راهی را کورکورانه پیمودن، نکرده است –[۱۲]
محدوده کارآیی و فعالیت عقل
بر اساس دلایل عقلی و نقلی، حوزه ی فعالیت و کارآمدی عقل در گسترهی مخلوقات، پدیدههای عالم طبیعت، احکام شرع و شناخت خدا به طور اجمال است؛ یعنی عقل انسان توان شناخت ذات خداوند و درک آن را ندارد؛ زیرا که هر پدیدهای به دلیل پدیده و حادث بودن نمیتواند نامحدود و بینهایت باشد، عقل بشری چون پدیده و مخلوق خداست، بنابراین، محدود است و محدود نمیتواند نامحدود و بینهایت را بشناسد –
عقل انسان میتواند جهان، پدیدههای آن، قوانین حاکم بر آن را بشناسد و در آنها حکم و داوری کند –
در حوزه ی شناخت احکام هم به عقل اعتماد میکنند – در علم فقه، عقل به عنوان یکی از دلایل شناخت احکام در کنار سنت و قرآن قرار دارد – در علم اصول نیز در باب حسن و قبح عقلی ثابت است که لزوم اطاعت اوامر و نواهی شارع به حکم عقل است –[۱۳]
البته لازم به ذکر است که در اسلام در دو حوزه ی عقاید (اصول) و احکام (فروعات)، هم بعضی از احکام و مسائل، فوق عقل وجود دارد که عقل گرچه مخالفتی با آنها ندارد، اما به کنه آنها نمی رسد و نمی تواند آنها را درک کند – مانند مناطات احکام و یا مباحث مربوط به جزئیات معاد – تفصیل چنین نکته ای در این مقال مختصر نمی گنجد –
علامه طباطبائی در جواب پرسش “انری کاربن” فرانسوی که پرسید در صورت پیدایش اختلاف و تعارض میان عقل و کتاب و سنت و شرع چه میکنید؟ فرمود: در صورتی که کتاب (قرآن) صریحاً نظر عقل را امضا و تصدیق نمود و به آن حجیت داده است، هرگز اختلاف نظر میان آنها پیدا نخواهد شد –[۱۴]
علاوه بر این، از کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه دربارهی رسالت پیامبران چنین استفاده میشود که عقل و شرع نه تنها تعارض با هم ندارند، بلکه هماهنگ و مؤید یکدیگرند – ” … و یثیروا لهم دفائن العقول – – -“[۱۵]، “و دفینههای عقلها را برای آنان برانگیزاند” –
حضرت در این بیان، در فلسفه ی بعثت پیامبران میفرماید خداوند پیامبران را به سوی مردم فرستاد تا خردهای به گور خفته ی آنان را بیدار کنند –
عقل و فطرت انسان، مانند مخزنی است که تمام حقایق و واقعیتها در آن وجود دارد، لذا پیامبران هرآنچه را که میگویند مطابق عقل و منطق است – در اصول فقه اصطلاحی (قاعده ملازمه) هست که میگوید: “کل ما حکم به العقل حکم به الشرع“،[۱۶] هر چیزی را که عقل حکم میکند، شرع هم به آن حکم میکند – عکس آن هم صحیح است؛ یعنی “کل ما حکم به الشرع حکم به العقل” هر چه را شرع حکم میکند، عقل هم حکم میکند – لذا یکی از مبانی احکام شرع عقل است –
بنابراین، احکام پیامبران و شارع بر خلاف عقل نیست، آنچه را که آنان میگویند همان مرتکزات عقل است که در اثر القائات شیاطین، انسانها از آنها غفلت کردهاند – پیامبران آمدند تا مرتکزات و دفائن عقول مردم را به آنان یادآوری کنند –
نتیجه: آن که شرع و عقل با هم هماهنگ و توأمند و در شرع حکمی که واقعاً مخالف فطرت باشد وجود ندارد – به همین جهت است که انسان برای قبول هر چیزی به دنبال دلیل میرود که وجدان و ارتکازش را قانع سازد و زمانی که با دلیل حقیقتی روشن شد میپذیرد – تا این جا؛ یعنی شناخت جهان و پدیدههای آن، قوانین حاکم بر هستی و احکام شرع در حیطه و توان عقل است که درباره ی آنها تفکر و داوری کند، اما در شناخت ذات خداوند و حقیقت آن، کارآیی عقل محدود است و توان شناخت آن را ندارد –
امام علی (ع) در این باره میفرماید: ” … لم یطلع العقول علی تحدید صفته …”،[۱۷] عقلها را اشراف بر صفات خدا نیست… .
از آن جا که صفات خداوند عین ذاتش هستند و ذات خداوند چون هستی غیر متناهی است، پس صفات کمالیه او مانند علم، قدرت، حیات، اراده و … نیز غیر متناهی هستند و عین ذات او هستند – وقتی صفات او غیر متناهی هستند، عقل بشر به کنه آنها نمیرسد و حد و حدود آنها را درک نخواهد کرد – به بیانی دیگر، وقتی انسان مخلوق هستی غیر متناهی است، قدرت احاطه به ذات هستی غیر متناهی را ندارد – این است معنای کلام امام علی (ع) که میفرماید: عقلهای انسانها را به کنه صفاتش آگاه نکرده است – البته این بدان معنا نیست که خدا انسان را مانع از شناخت خود کرده باشد؛ چراکه آن حضرت در ادامه ی خطبه میفرماید: “و لم یحجبها عن واجب معرفته“،[۱۸] و عقل را از شناخت خود محجوب نکرده است؛ یعنی خداوند انسان را از شناخت خود منع نکرده است –
امام صادق در این باره میفرماید: ” … فبالعقل عرف العباد خالقهم و انهم مخلوقون و انه المدبر و انهم المدبرون و انه الباقی و هم الفانون …”،[۱۹]… به وسیله ی عقل بندگان خدا، خالق خود را می شناسد و می دانند که آنها مخلوق اند و او مدبر و ایشان تحت تدبیر اویند و این که خالقشان پایدار و آنها فانی هستند – – –
عقل انسان تا این اندازه میفهمد که این جهان دارای خدایی است و آن خدا دارای صفات کمال و جلال است – دارای علم، قدرت، حیات و … است – تا این اندازه از شناخت وظیفه عقل است و توان آن را هم دارد و خداوند تا این حد عقل را منع نکرده، اما بیش از این مقدار که همان شناخت کنه و حقیقت ذات و صفات باری تعالی باشد، عقل انسان عاجز است و توان شناخت آن را ندارد –
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱] معین، محمد، فرهنگ معین، (یک جلدی)، واژه ی عقل –
[۲] سجادی، سید جعفر، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، ماده ی عقل –
[۳] کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۱۱ –
[۴] کرجی، علی، اصطلاحات فلسفی و تفاوت آنها با یکدیگر، ص ۱۷۱ – ۱۷۲ –
[۵] جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، ج ۱۲، ص ۲۹ – ۳۰ و ۳۹۷ –
[۶] شهید مطهری، ده گفتار، ص ۳۰-۳۱ –
[۷] جوادی آملی ، عبدالله، رحیق مختوم، ج ۱، بخش اول، ص ۱۵۳ –
[۸] شهید مطهری، ده گفتار، ص ۳۰-۳۱
[۹] کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۱۱، حدیث ۳ –
[۱۰] طباطبائی، محمد حسین،المیزان، ج ۳، ص ۵۷ –
[۱۱] همان، ج ۵، ص ۲۵۵ –
[۱۲] نفیسی، شادی، عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم، ص ۱۹۴ – ۱۹۵ –
[۱۳] ملکی اصفهانی، مجتبی، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج ۲، ص ۲۷۹ –
[۱۴] کدیور، محسن، دفتر عقل، ص ۱۱۵ –
[۱۵] نهج البلاغه، خطبه ۱ –
[۱۶] سبزواری، سید عبدالاعلی، تهذیب الاصول، ج ۱، ص ۱۴۵؛ مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج ۱، ص ۲۱۷ –
[۱۷] نهج البلاغه، خطبه ۴۹ –
[۱۸] همان –
[۱۹] کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳ – ۳۴ –
پاسخ دهید