مقدّمه

صحیفه سجّادیّه اثر ارزشمندى است که از امام سجّاد علیه السلام بر جاى مانده است و در قدر و منزلتش همین بس که آن را اختُ القرآن و زبور آل محمّد صلى الله علیه و آله نامیده اند. قالب آن دعاست، امّا علما بر این عقیده اند که بى تردید مفاهیم و مضامین آن فراتر از یک دعاى ساده مى باشد؛ چرا که دربرگیرنده تعالیم والاى انسان سازى و پرورش دهنده و تربیت کننده انسان هایى مى باشد که با هر چه کژى و ناراستى به مبارزه و مقابله برخاستند و نمایانگر تصویرى روشن از اختناق و خفقان حاکم بر عصر امامت آن بزرگوار است. این کتاب شریف، مانند سایر آثار و روایاتى که از ائمّه معصومین علیهم السلام رسیده است، ارزش و اعتبار خود را از کلام حق، قرآن کریم کسب نموده است. این مقاله در پى نمایاندن بخش کوچکى از جلوه هاى آیات الهى، در صحیفه سجّادیّه مى باشد.

 

سخن نخست: حمد و ستایش خداوند

وقتى فرازهاى نخستین کلام معصومین علیهم السلام را بررسى مى کنیم، در مى یابیم که به شیوه قرآن کریم و بر اساس تعالیم مکتب نبوى، سخن خود را با حمد و ثناى خداوندِ قادر و متعال آغاز مى کنند
مطلع قرآن کریم سوره فاتحه است که پس از بسم اللّه الرحمن الرحیم با حمد و ستایش خداوند آغاز مى شود و مى فرماید:
الـحمـــــدُلِلّـهِ ربِّ العـــالـمـیـــــنَ۱ حمدوستایش مخصوص پروردگارجهانیان است 
نهج البلاغه مولاى متّقیان، حضرت على علیه السلام که «أخ القرآن» لقب گرفته است، با حمد و ثناى خداوند عزیز و جلیل آغاز مى شود؛ آن جا که مى فرماید
اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ القائِلُونَ۲؛ «سپاس خدایى را که سخنوران در ستودن او بمانند.» همین شیوه در صحیفه سجّادیّه نیز مدّ نظر قرار گرفته است؛ چرا که امام سجّاد علیه السلام در نخستین دعاى خویش مى گویند:
الحَمْدُلِلّهِ الأوّلِ بِلا اوّلٍ کانَ قَبْلَهُ….۳؛ «حمد خدایى را که اوّل همه هستى است که قبل از او اوّلى نبود….»
و این درسى است که امامان معصوم علیهم السلام در مکتب خانه رسالت آموخته اند و آن را به پیروان راه خویش مى آموزند.

 

ازلیّت و ابدیّت خداوند

امام سجّاد علیه السلام در اوّلین فراز از سخن خویش خداوند را به ازلیّت و ابدیّت توصیف فرموده و مى ستایند:
الحَمْدُلِلّهِ الاوّلِ بِلا اوّلٍ کانَ قَبْلَهُ وَالاخِرِ بِلا آخرٍ یکُونُ بَعْدَهُ۴؛ «ستایش خداوندى را سزد، که اوّلِ همه هستى است و قبل از او اوّلى نبوده و آخر است؛ بى آن که پس از او آخرى باشد
در سوره مبارکه حدید آمده است
هُوَ الأوّلُ وَ الآخِرُ و الظّاهِرُ و الباطِنُ و هُوَ بِکُلِّ شى ءٍ علیمٍ۵؛ «او است اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزى دانا است.» 
در خصوص این که مراد از «اوّل» و «آخر» بودن خداوند متعال چیست، مفسّران دیدگاه هاى مختلفى ارائه کرده اند، که براى تبیین آن به بیانى که در تفسیر المیزان آمده است بسنده مى کنیم.

علاّمه طباطبایى مى فرماید:
این اسماء چهارگانه یعنى اوّل و آخر و ظاهر و باطن چهار شاخه و فرع از نام (محیط) است، و محیط شاخه اى از اطلاق قدرت او است، چون قدرتش محیط به هر چیز است. ممکن هم هست نام هاى مورد بحث را شاخه هایى از احاطه قدرتش ندانیم، بلکه شاخه هایى از احاطه وجود او بگیریم، چون وجود او قبل از وجود هر چیز و بعد از وجود هر چیز است

 

بعضى از مفسّران نیز گفته اند: او اوّل است براى اینکه قبل از هر چیز بوده، و آخر است چون بعد از هلاک و فناء هر چیز هست… بعضى دیگر گفته اند اوّل یعنى بى ابتداء و آخر یعنى بى انتهاء.۶
به نظر مى رسد که وصف اوّل و آخرى که در این آیه به کار رفته است، به طورى که کلام امام سجّاد علیه السلام و برخى روایات دیگر نیز مؤیّد آن هستند، به همان معناى ازلیّت و ابدیّت باشد. به عنوان نمونه حضرت على علیه السلام نیز در این خصوص مى فرمایند:۷
الاوّلُ الَّذى لَمْ یَکُنْ لَهُ قبل فیکون شى ء قبله و الآخِرُ الّذى لَیْسَ لَهُ بَعْد فَیَکُون شى ء بَعْدَهُ؛ «اوّلى است که آغازى ندارد تا پیش از او چیزى باشد؛ و آخرى است که پایانش نیست تا تصوّر چیزى پس از او رود
همچنین امام صادق علیه السلام در روایتى که از ایشان نقل شده است، مى فرمایند:۸
الاوّل لا عَنْ اَوَّلٍ قَبْلَهُ و لا عَنْ بَدْءٍ سَبَقَهُ و الآخِرُ لا عَنْ نِهایَهٍ….؛ «او آغاز است بدون آن که چیزى قبل از او باشد، و ابتدایى بر او پیشى گیرد، و پایان است بدون آن که خود پایانى داشته باشد….»
از این روایات و همچنین سایر سخنانى که در این باب رسیده است، روشن مى شود که مراد از اوّل و آخر بودن خداوند متعال، آن است که قبل و بعدى براى او تصوّر نمى شود و آغاز و پایانى ندارد.

 

خداوندِ نادیدنى

امام سجّاد علیه السلام در فرازى از دعایشان، مى گویند:
….
الّذى قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصارُ النّاظرینَ۹؛ «خدایى که دیده بینندگان از دیدنش قاصر است
از نکات قابل ملاحظه آن است که محدودیّت و قاصر بودن أبصار بندگان موجب شده است که نتوانند آن معبود را ببینند؛ در حالى که گفته شد او ظاهر است. و این ناتوانى دیدگان از رؤیت حضرت حق، در حالى است که او مى بیند؛ چرا که او بصیر است. همان طور که در قرآن کریم آمده است:
لا تُدْرِکُهُ الأَبْصارُ و هُوَ یُدْرِکُ الأبْصارَ….۱۰؛ «دیدگان او را در نمى یابند در حالى که او دیدگان را در مى یابد….»
به گفته فردوسى در شاهنامه
به ببینندگان، آفریننده را*** نبینى، مرنجان دو بیننده را
اگر چه به اقتضاى آیه بعدى در مى یابیم که مراد از درک ابصار، احاطه اوهام است -همان طور که امام صادق علیه السلام نیز این گونه فرمودند۱۱- امّا به نظر مى رسد که مى توان مقصود از کلام حضرت سجّاد علیه السلام را با این مفهوم یکى دانست. به تعبیر دیگر علم او بر همه چیز احاطه دارد؛ امّا بندگان از درک کنه و حقیقت وى قاصرند.

 

خداوندِ وصف ناشدنى

در فراز دیگرى از صحیفه سجّادیّه مى خوانیم:
عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ اَوهامُ الواصفینَ۱۲؛ «اندیشه و فهم وصف کنندگان از وصفش عاجز است
در بحث خداشناسى یکى از مقوله هاى مطرح آن است که خدا را چگونه مى توان شناخت. آن چه در مبانى دینى ما مسلّم و قطعى است، آن است که:
یَعْلَمُ ما بَیْنَ ایدیهِمْ و ما خَلْفَهُمْ و لا یُحیطُونَ بِه علماً۱۳؛ «او آنچه در پیش و پشت شماست مى داند؛ ولى دیگران را بر او احاطه علمى نیست
امّا این ناتوانى بشر در شناخت و معرفت ذات خداوند به این معنى نیست که اساساً هیچ راهى براى شناخت و معرفت او نباشد، بلکه اعتقاد داریم که خداوند را مى توان از راه اوصاف و افعالش شناخت. حال سؤال اینجاست که اگر معرفت خداوند از راه اوصاف است، پس چگونه حضرت امام سجّاد علیه السلام مى فرمایند که توصیف کنندگان از وصفش عاجزند؟ به نظر مى رسد که اوّلاً مراد، عجز و ناتوانى در احاطه وهمى باشد که قبلاً به آن اشاره شد و ثانیاً ممکن است مراد، مردود شمردن برخى توصیفاتى باشد که کج فهمان از خداوند ارائه مى دهند؛ وصف هایى که قرآن کریم، خداوند را از آن مبرّا و منزّه دانسته است. آیات زیر نفى برخى صفاتى است که به خداوند نسبت داده شده است:

یک – وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَکاءَ الجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا یَصِفُونَ.۱۴
«
گروهى از کافران جن ها را شریک خدا شمردند؛ در حالى که خدا آن ها را خلق کرده است. و گروهى هم از روى نادانى براى خدا پسران و دخترانى در نظر گرفتند. خدا پاک و منزّه و برتر است از این نسبت ها که بدو مى دهند.» 

دو – لَو کانَ فیهِما آلِهَهٌ اِلّا اللّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللّهِ ربِّ العَرْشِ عَمّا یَصِفُونَ.۱۵
«
اگر در آسمان و زمین به جز خداى یکتا خدایى وجود داشت، همانا خلل و فساد در آن دو راه مى یافت. پس خداوندى که پروردگار کاینات است، از اوصاف و اوهام مشرکان، پاک و منزّه است.» 

سه – قُلْ اِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأنا أوّلُ عَمّا یَصِفُونَ.۱۶
«[
اى رسول] بگو اگر خدا را فرزندى بود، اوّل من او را مى پرستیدم. خداى آسمان ها و زمین و پروردگار عرش عظیم از آن چه کافران توصیف کنند، منزّه است.» 
با توجّه به آیاتى که ذکر شد، توصیف خداوند با عقل و دانش ناقص بشرى که بسا به شرک و کفر منتهى گردد، در توان انسان نیست. اگر چه مى توان از کلام امام سجّاد علیه السلام این مطلب را استفاده کرد که مقصود از عبارت مذکور آن است که عظمت و بزرگى و جلال خداوند وصف ناپذیر است؛ بدین معنى که انسان ها هر قدر به صفات خداوند علم پیدا کنند، علم آنان به اندازه توانِ اندیشه و فکر آنان است؛ لذا خدا از آنچه در فکر و اندیشه انسان توصیف مى شود، باز هم برتر و فراتر است. به همین جهت مى فرمایند که توصیف نندگان از وصفش عاجزند.

 

خداوندِ قادر، خالقِ آفریدگان

در یکى از فرازهاى دعاى امام سجّاد علیه السلام آمده است
اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الخَلْقَ ابْتِداعاً۱۷؛ «و به دست قدرتش آفریدگان را ایجاد کرد
فراز مذکور به این آیه از قرآن کریم، اشاره دارد که خداوند متعال مى فرماید:
بَدیعُ السَّمواتِ والأرضِ و اِذا قَضى امراً فِإنّما یقولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.۱۸
«
خدا آفریننده آسمان ها و زمین است و چون اراده آفریدنِ چیزى را کند، به محض آن که بگوید موجود باش، همان دم موجود خواهد شد.» این آیه شریفه علاوه بر آن که خالقیّت را به خداوند اختصاص مى دهد، اشاره اى به قدرت بى چون و چراى خدا در ایجاد مخلوقات دارد. همان طور که امام سجّاد علیه السلام نیز در فراز مذکور آفرینش خداوند را با قدرت و اقتدار معرّفى فرموده اند.

۱ – تدبیر امور هستى در اختیار خالق است نه مخلوق

امام سجّاد علیه السلام پس از اشاره به این که خداوند مخلوقات را بر اساس اراده خود صورت بخشید و سپس همه را در راه و مسیر اراده خویش قرار داد و آنان را در مسیر محبّت و عشق به خود برانگیخت، مى فرمایند
لا یَمْلِکونَ تأخیراً عَمّا قَدَّمَهُمْ اِلَیْهِ و لا یَسْتَطیعُونَ تَقَدُّماً إلى ما اَخَّرَهُمْ عَنْهُ.۱۹
«
موجودات هستى از حدودى که براى آنان معیّن فرموده، قدمى پیش و پس نتوانند نهاد.» 
این بخش از کلام امام علیه السلام مى تواند اشاره به آیاتى باشد که خداوند متعال در خصوص فرا رسیدن أجل و مرگ انسان ها مى فرماید:
فَإذا جاءَ أجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرونَ ساعهً و لا یَسْتَقْدِمونَ.۲۰
«
آن گاه که أجل آن ها فرا رسد، دیگر یک لحظه مقدّم و مؤخّر نخواهد شد.» و یا در جاى دیگر مى فرماید:
ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرونَ.۲۱
«
اجل هیچ قومى [از آن چه در علم حق معیّن است] یک لحظه مقدّم و مؤخّر نخواهد شد
البتّه أجل چه به معناى زمان نزول عذاب باشد، چه زمان فرا رسیدن مرگ باشد، بنا به فرمایش امام سجّاد علیه السلام بیرون از ملکیّت و اختیار موجودات است.
اگر چرخِ گردون شود زین تو سرانجام خشت است بالین تو

 

خداوند روزى دهنده مخلوقات

تعبیر دیگر امام سجّاد علیه السلام در نخستین دعایى که در صحیفه سجّادیّه آمده است، آن است که:
جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ۲۲
«
براى هر یک از آنان روزى معلوم و قسمت شده اى از باب لطف قرار داد
این کلام امام سجّاد علیه السلام الهام گرفته از آیات متعدّدى است که در قرآن کریم آمده و مبیّن آن است که خداوند براى موجودات و مخلوقاتش رزق و روزى معیّنى عنایت فرموده است. که از جمله آن آیات به شرح زیر مى باشد:


۱ – 
ما مِنْ دابَّهٍ فى الأرضِ إلّا عَلَى اللّهِ رزقُها….۲۳ «هیچ جنبنده اى در زمین نیست جز آن که روزى اش برخداست.» 
با توجّه به این آیه، در واقع خداوند متعال روزى هر جنبده اى را برخود واجب کرده است و به تعبیر دیگر این حقّى است که هر جنبده بر خدا دارد که روزى وى را بدهد. شاید این سؤال مطرح شود که چطور دیگران بر خدا حقّى دارند؟ علّامه طباطبایى در این باره مى نویسد:۲۴
امّا این که دیگران بر خدا حقّى داشته باشند، اشکالى ندارد، در صورتى که خداوند خود جاعل این حق باشد و بر خودش واجب کرده باشد و دیگرى در آن دخالت نداشته باشد. و نظیر این مسأله آیه وَ کانَ حقّاً عَلَیْنا نَصْرُ المؤمنین۲۵ است.
امام چهارم علیه السلام نیز در این فراز مى فرماید: جاعل این قوت معلوم و مقسوم، خداوند است.


۲ – 
اِنّ الذین تَعْبُدونَ مِنْ دونِ اللّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رزقاً فَابْتَغُوا عِنْدَاللّهِ الرّزقَ…۲۶ «همانا هر آن چه را جز خدا مى پرستید، قادر نیست که شما را روزى دهد. پس، از خدا روزى طلبید….»
این آیه هم اشاره دارد به این که بت پرستان باید از خیال خام خود برگردند که بتان را منشأ رزق و روزى خود تلقّى مى کردند و خداوند تصریح مى فرماید که معبودهاى غیر واقعى شما نمى توانند تأمین کننده روزى شما باشند. لذا روزى را فقط از خدا بطلبید.
به قول مولانا:
رزق از او جو، مجو از زید و عَمرو*** مستى از وى جو، مجو از بنگ و خَمر 


۳ – 
خداوند در آیه ۴۰ از سوره روم نیز در معرّفى خویش مى فرماید: اللّهُ الَّذى خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ….. یعنى خداوند کسى است که اوّلاً شما را آفرید و سپس روزیتان داد سپس شما را مى میراند و…. لذا این طور نیست که موجودات خلق شوند و به حال خود رها شده باشند. پس لازم است پس از خلق و آفرینش روزیشان تأمین گردد و این همانى است که خداوند تأمین آن را بر خویش فرض و واجب کرده است


۴ – 
در سوره صافات آیه ۴۱ خداوند متعال اشاره مى فرماید که روزى معلوم اختصاص به زندگى دنیوى ندارد، بلکه در جهان آخرت و بهشت خویش، البتّه براى گروه هاى خاصّى روزى معیّن کرده است، چرا که مى فرماید:


اولئکَ لَهُمْ رِزْقٌ معلومٌ؛ «براى بندگان با اخلاص (در بهشت) روزى معیّنى است

 

أجَل موقوت

امام سجّاد علیه السلام در قسمت دیگر از دعاى خویش مى فرمایند
….
ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فى الحَیوهِ اَجَلاً مَوقُوتاً و نَصَبَ لَهُ اَمَداً محدوداً یَتَخَطَّأُ اِلَیْهِ بِأَیّام عُمُرِهِ…۲۷ «آن گاه زندگىِ او را زمانى معیّن مقدّر فرمود، و پایانى محدود قرار داد، که با ایّام عمر به سوى آن پایان قدم برمى دارد، و با سال هاى زندگى اش به آن نزدیک مى شود.» 
در قرآن کریم آیاتى وجود دارد که به تعیین أجل و مدّت براى زندگى انسان ها و بلکه موجودات اشاره دارد؛ همان طور که امام سجّاد علیه السلام نیز در این فراز به آن اشاره کردند. در قسمت هاى قبلى به برخى از این آیات اشاره شده است و در این جا آیات دیگرى ذکر مى شود
خداوند فرموده است
هو الّذى خَلَقَکُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضى أجَلاً و أجلٌ مُسَمّىً عِنْدَهُ ثُمَّ أنتُمْ تَمْتَرُونَ.۲۸ «اوست خدایى که شما را از خاک آفرید سپس أجل و مرگ را مقدّر نمود و أجل و مرگ معیّن نزد اوست. باز هم شما تردید روا مى دارید؟»
در جاى دیگر مى فرماید:
أوَلَمْ یَرَوا اَنَّ اللّهَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالأرضَ قادرٌ عَلى أنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أجَلاً لا رَیْبَ فیهِ.۲۹
«
آیا [منکران معاد] ندیدند، آن خدایى که آسمان ها و زمین را آفرید، قادر است که مانند این ها را باز خلق کند و براى آن ها وقت و زمانى را مقرر گرداند که تردیدى در آن نیست؟»

 

مجازات عادلانه

امام سجّاد علیه السلام پس از بیان این موضوع که خداوند براى انسان ها در این دنیا پایانى قرار داده است و پس از آن روانه دنیاى دیگر خواهد شد، علّت ورود انسان ها به زندگى ید یعنى آخرت را با الهام از تعلیمات قرآن کریم این گونه مى فرماید:
لِیَجْزِىَ الَّذینَ اَساؤُا بِما عَمِلُوا و یَجْزِىَ الّذینَ اَحْسَنُوا بالحُسْنى، عدلاً مِنْهُ تَقَدَّسَتْ اَسْماؤُهُ و تَظاهَرَتْ الاؤُهُ لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ و هُمْ یُسْئَلُونَ.۳۰
تا از پى عدالت خود، بدکاران را به کردار بدشان و نیکوکاران را به عمل صالحشان جزا دهد. منزّه است نام هاى او، و پى درپى است نعمت هاى وى. کسى را نرسد که او را از کرده اش باز پرسد، ولى همه در معرض پرسش او باشند.
این فراز از سخن امام سجّاد علیه السلام به چند نکته اشاره دارد
۱ – 
مجازات بدکاران و پاداش دادن به نیکوکاران از فلسفه هاى وقوع قیامت است
۲ – 
جزاى نیکوکاران و بدکاران به واسطه همان عملى است که در دنیا انجام داده اند.
۳ – 
جزا و پاداشِ هر دو گروه عادلانه است
۴ – 
آن که بازخواست مى شود، انسان ها هستند نه خداوند.


علاوه بر آن که قسمت پایانى این فراز از سخن امام چهارم علیه السلام اقتباس کامل از الفاظ قرآن کریم است که در سوره انبیاء آیه ۲۳ فرموده است: لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ. سایر قسمت هاى کلام آن بزرگوار نیز اشاره به آیاتى از کلام حق دارد؛ آن جا که خداوند مى فرماید
وَ اتَّقُوا یُوماً لا تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً….۳۱
«
بپرهیزید از روزى که در آن روز کسى به جاى دیگرى مجازات نمى شود
چرا که بنا به فرمایش امام بزرگوار علیه السلام مجازات بدکاران «بما عَمِلُوا» یعنى به جرم آن چه انجام داده اند و پاداش نیکوکاران «بالحُسْنى» یعنى به خاطر نیکى آنان است. علاوه بر آن که «عدلاًمنه» یعنى عادلانه بودن مجازات این گونه اقتضا دارد که کسى به جاى دیگرى مجازات نشود و هر کس تاوان اعمال خویش را بپردازد


خداوند در جاى دیگر مى فرماید:

اِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً وَعْدَ اللّهِ حَقّاً اِنَّهُ یَبْدَأُ الخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ لِیَجْزِىَ الّذینَ امَنُوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ بالقِسْطِ وَ الّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ و عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ.۳۲
بازگشت همه شما به سوى او خواهد بود. این به حقیقت وعده خداست. ابتدا خلق را بیافرید و آن گاه به سوى خود برمى گرداند تا آن که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده را به عدل و احسان جزاى خیر دهد و آنان که کافر شدند به کیفر کفرشان به شرابى از حمیم دوزخ و عذابى دردناک معذّب گرداند.
این آیه در برگیرنده همان پیام هایى است که کلام امام سجّاد علیه السلام با الهام از آن نیز حاکى آن پیام هاست.

 

ناسپاسان، گمراه تر از چهارپایان

امام سجّاد علیه السلام در فراز دیگرى از صحیفه سجّادیّه مى فرماید: اگر خداوند، معرفت حمد و سپاسگزارى بر عطایاى پیاپى خود بر انسان ها و نعمت هاى پیوسته که برایشان کامل ساخته دریغ مى کرد، قطعاً در مقابل، انسان ها از نعمت هایش بهره مى بردند؛ امّا سپاس او را به جاى نمى آوردند، و با استفاده از روزى خداوند، گشایش در زندگى خود ایجاد مى کردند، امّا شکر آن را به جاى نمى آوردند. در ادامه مى افزایند
وَ لَوْ کانُوا کَذلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدودِ الإنسانیّهِ إلى حَدِّ البَهیمِیَّهِ.۳۳ یعنى اگر انسان این گونه عمل کند در واقع از حدود انسانیّت خارج شده و به مرز حیوانیّت رسیده است. آن امام گرامى، در این قسمت به یکى از آیات قرآن کریم اشاره دارند و مى فرماید این افراد متّصف به وصفى هستند که خداوند در قرآن فرموده است
اِنْ هُمْ اِلّا کالأنعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سبیلاً۳۴
«
اینان [در بى عقلى] مانند چهار پایانند؛ بلکه از آن ها نادان تر و گمراه ترند


امام سجّاد علیه السلام با اشاره به این آیه مى خواهند قبح کفران و ناسپاسى را نشان دهند، ون کسى ناسپاس است که نسبت به منشأ رزق و روزى و نعمت ها هیچ معرفتى نداشته باشد و یا به عبارت دیگر هر چه معرفت انسان نسبت به خداوند کمتر باشد، ناسپاسى وى فزونتر خواهد بود. به گفته شیخ محمّد شبسترى در گلشن راز، نشان و علامت ناشناسى، ناسپاسى است؛ یعنى هر کسى را که دیدى سپاس نمى گزارد، بدان که از شناخت نعمت و معرفت حق محروم است:
شناسایى حق در حق شناسى است***نشانِ ناسپاسى، ناشناسى است

 

حمد خداوند، چرا؟

امام سجّاد علیه السلام پس از توصیف ناسپاسان، همه معرفت خویش نسبت به خداوند و توفیق شکر و سپاسش را تفضّل و عنایت الهى مى داند و به همین جهت زبان به حمد و ستایش خداوند مى گشاید و مى فرماید:
«
سپاس خداى را به خاطر آنچه که از وجود مبارکش به ما شناسانده و آنچه از شکرش به ما الهام فرموده و درهاى دانشى که به پروردگاریش بر ما گشوده و بر اخلاص ورزى در توحید و یگانگى اش ما را رهنمون شده و قلب ما را از الحاد و شکّ در کار خویش دور نگه داشته است.»۳۵
سپس آن امام گرامى، کیفیّت حمد و سپاس خویش را در چند فراز از سخنانشان بیان مى فرمایند، که در قسمتى از آن آمده است:
….
حمداً یُضىءُ لَنابِهِ ظُلُماتِ البَرْزَخِ و یُسَهِّلُ عَلَیْنا بِهِ سَبیلَ المَبْعثِ وَ یُشَرِّفُ بِهِ مَنازِلَنا عِنْدَ مَواقِفِ الإشهادِ.۳۶
«
حمد و سپاسى که تیرگى هاى برزخ را به سبب آن بر ما روشن کند و راه رستاخیز را بر ما آسان نماید و موقعیّت و جایگاه ما را نزد گواهان آن روز بلند گرداند


در ادامه، براى معرّفى آن روزى که حمد و ستایش واقعى خداوند مى تواند تاریکى هاى آن را بگشاید به قسمتى از آیه ۲۲ از سوره جاثیه و آیه ۴۱ از سوره دخان اشاره مى کند و مى فرماید:
یومَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ و هُمْ لایُظْلَمُونَ یَومَ لایُغْنى مَولىً عَنْ مَولىً شیْئاً و لا هُمْ یُنْصَرُونَ.
«
در روزى که همه سزاى عمل خود بینند، بدون آن که بر کسى ستمى رود. روزى که هیچ دوستى چیزى از عذاب و کیفر را از دوست خود دفع نکند و ستمکاران یارى نشوند
همچنین امام سجّاد علیه السلام حمد و سپاس را ویژه خداوندى مى داند که أَغْلَقَ عَنّا بابَ الحاجَهِ اِلّا إلَیْهِ۳۷ «درِ نیاز و احتیاجِ ما را از غیر خود بست.» چرا که خداوند متعال فرموده است:
أُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَکُمْ۳۸ «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را


سخن پایانى اینکه، آنچه برخى ممکن است در وهم بپرورانند مبنى بر آن که صحیفه سجّادیّه صرفاً یک کتاب دعاست، اشتباه بزرگى است. اگر چه بعضى ها براى اثبات این نکته که صحیفه رسالتى فراتر از دعا دارد به سند آن و همچنین به فهرستى که مرحوم مظفّر از صحیفه تهیّه کرده است، استناد جسته اند، امّا مى توان گفت صحیفه خود یک کتاب تفسیرى است که در فرازهاى مختلف آن، چه به صورت صریح و یا ضمنى از آیات قرآن کریم الهام گرفته و به تبیین و تفسیر آن در قالب دعا پرداخته است. بنابراین متن صحیفه و مفاهیمى که این کتاب شریف در بردارنده آن است نیز مى تواند به عنوان دلیلى بر این ادّعا باشد که صحیفه سجّادیّه صرفاً یک کتاب دعا نیست.

 

پى نوشت ها:

۱ – سوره حمد، آیه ۱
۲ – 
نهج البلاغه، ترجمه دکتر سیّد جعفر شهیدى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ نهم، خطبه اوّل، ص۲
۳ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، ترجمه حسین انصاریان، ویرایش حسین استاد ولى، تهران: پیام آزادى، ۱۳۷۴، ص ۳۳
۴ – 
پیشین
۵ – 
سوره حدید، آیه ۳
۶ – 
طباطبائى، سیّدمحمّد حسین، تفسیرالمیزان، ترجمه سیّدمحمّد باقر موسوى همدانى، نشر: بنیاد علمى و فکرى علّامه طباطبایى، چاپ سوم: زمستان ۱۳۶۷، جلد۱۹، ص ۲۹۷ و ۲۹۸.
۷ – 
نهج البلاغه، ترجمه دکتر سیّدجعفر شهیدى، پیشین، خطبه ۹۱، ص ۷۴.
۸ – 
المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، النّاشر: مؤسسه الوفاء بیروت- لبنان، ج۳، ص۲۸۴.
۹ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، پیشین.
۱۰ – 
سوره انعام، آیه ۱۰۳.
۱۱ – 
الشیخ الکلینى، الکافى، التحقیق: على اکبر غفارى، الناشر: دارالکتب الاسلامیه- آخوندى، الطبعه الثالثه، ج۱، ص ۹۸، حدیث ۹٫ (…..عن ابى عبداللّه علیه السّلام فى قوله: «لا تُدْرکُهُ الابصار» قال: إحاطهُ الوهم….)
۱۲ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، پیشین
۱۳ – 
سوره طه، آیه ۱۱۰.
۱۴ – 
سوره انعام، آیه ۱۰۰.
۱۵ – 
سوره انبیاء، آیه ۲۲.
۱۶ – 
سوره زخرف، آیه ۸۱ و ۸۲.
۱۷ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، پیشین.
۱۸ – 
سوره بقره، آیه ۱۱۷.
۱۹ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، پیشین.
۲۰ – 
سوره نحل، آیه ۶۱.
۲۱ – 
سوره حجر، آیه ۵ و سوره مؤمنون، آیه ۴۳.
۲۲ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، پیشین.
۲۳ – 
سوره هود، آیه ۶.
۲۴ – 
طباطبائى، سیدمحمّد حسین، تفسیر المیزان، پیشین، ج ۱۰، ص۲۳۶.
۲۵ – 
سوره روم، آیه ۴۷٫ (یارى مؤمنین بر ما ثابت و لازم است.)
۲۶ – 
سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
۲۷ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، پیشین، ص ۳۴.
۲۸ – 
سوره انعام، آیه ۲.
۲۹ – 
سوره إسراء، آیه ۹۹.
۳۰ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، پیشین.
۳۱ – 
سوره بقره، آیات ۴۸ و ۱۲۳.
۳۲ – 
سوره یونس، آیه ۴.
۳۳ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، پیشین، ص۳۵.
۳۴ – 
سوره فرقان، آیه ۴۴.
۳۵ – 
صحیفه کامله سجّادیّه، پیشین.
۳۶ – 
پیشین.
۳۷ – 
پیشین، ص ۳۷.
۳۷ – 
سوره غافر، آیه ۶۰.