سؤال: پدر و مادری که کودکی را به فرزند خواندگی قبول کرده چه زمانی مناسب است به او بگویند که تو فرزند واقعی ما نیستی؟

جواب:

اولاً ما از این قبیل والدین تشکّر می کنیم؛ چرا که فرزند خواندگی یک حرکت خوب و پر برکت برای زندگی انسان است و چه خوب است که انسان بتواند سرپرستی فرزندی را قبول کند و او را به نوعی تحت سرپرستی و حمایت خودش دربیاورد و من از این حرکت انسان دوستانه ی این زوج تشکّر می کنم.

دغدغه های فرزند خواندگی

امّا به هر حال،در کنار فرزند خواندگی، دغدغه هایی هم وجود دارد و یکی از دغدغه ها همین است که بالاخره وقتی بچّه بزرگ می شود و به سنّ نوجوانی و جوانی می رسد،باید بداند پدر و مادر واقعی او چه کسی است و اگر هم خدایی ناکرده پدر و مادرش در سانحه ای جان سپرده اند، بالاخره باید بداند که متّصل و وابسته به چه کسی است و پدر مادر واقعی خودش چه کسی است؟

توجّه به چند نکته:

الف. راز داری در حدّ امکان

برای پاسخ به این که چه زمانی برای مطرح کردن این موضوعمناسب است، باید به چند نکته در مقدّمه توجّه کرد؛ اوّل این که حتّی المقدورزن و شوهر در میان افراد فامیل و دوستانی که بیشتر با این خانواده در ارتباط هستند، اطلاع رسانی کنند که اولاً به او نگویند که اینها پدر و مادر واقعی تو نیستند. دوّم این که بزرگترهای فامیل به بچّه های فامیل هم نگویند که که این بچّه واقعی آن ها نیست؛ چون گاهی وقت ها بچّه ها نمی توانند راز داری کنند و ممکن است بر اثر این که دو بچّه با هم دعوای بچّه گانه ای کنند، این مسئله فاش شود.

ب. گرفتن عکس های یادگاری

نکته بعد این است که اگر زن و شوهر این فرزند را از کودکی در اختیار خودشان گرفته اند، مثلاً بچّه را در شیرخوارگی یا یکی دو سالگی به سرپرستی قبول کردند،حتماً در همان سنین عکس هایی از بچّه بگیرند و آنها را نگه دارند و آن عکس های یادگاری را در آلبوم عکس خانوادگی خود داشته باشند تا در سنّ کودکی در ذهن او این سوال به وجود نیاید که چرا من عکس هایی از بچّگی خود ندارم، یا این که چرا من با پدر و مادرم عکسی ندارم!

مناسب ترین سن کدام است؟

امّا بهترین زمان برای بیان این مسئله چه زمانی است؟ ما می گوییم که بهترین زمان، زمانی است که فرزند، درک درستی نسبت به این موضوع داشته باشد و به نظر بنده بهترین زمان برای بچّه ما بین ده تا یازده سالگی است. این سن، سنّ مناسبی است که زن و شوهر این مسئله را به بچّه بیان کنند؛ چونهنوز بچّهآن قدر بزرگ نشده است که آسیب ببیند؛ مثلاً اگر در سنین نوجوانی به او این قضیه را بگویند، چون در سن استقلال است، ممکن است آسیب ببیند و با خودش فکر کند که دیگر پشتوانه ای ندارد چراکه والدین برای این که او را از خودشان دور کنند این مسئله را مطرح کردند.همچنین اگر زودتر از این سن هم به او بگویند، او هنوز درک درستی ندارد و باز ممکن است آسیب ببیند.

سنینی که بچّه در حال گذر از کودکی به نوجوانی است، یعنی حدوداً بین نه تا یازده سالگی، می تواند بهترین سنین برای بیان این موضوع باشد.

ج. نوع و طریقه ی بیان موضوع

نکته ی سوّم که از دو نکته قبل هم مهمتر است، این است که طریقه ی گفتن باید مناسب و به بهترین روش باشد. مثلاً نبایدپدر و مادریک شب این بچّه را روبهروی خودشان بنشانند و این موضوع را به او بگویند.این نوع بیان درست نیست؛ این کار نیاز به مقدّمه چینی دارد که حالا این مقدّمه چینی ممکن است متفاوت باشد.

چند پیشنهاد:

الف. کمک گرفتن از فیلم و سریال

من چند پیشنهاد دارم؛یک پیشنهاد این است که والدین می توانند یک سریال یا فیلم خوب را که در این زمینه وجود دارد،با بچّه تماشا کنند.مثلاً فیلمی را که در آن، فرزند خوانده وابستگی خوبی به مادر و پدر خوانده ی خودش دارد،با هم ببینند. با این کار یک مقدّمه ذهنی برای او ایجاد می شود.همچنین می توانند داستانی برای او در این زمینه بیان کنند.

ب. حضور در حرم های نورانی

نکته دوّم این است که برای بیان این مسئله، والدین در کنار حرم های نورانی و مقدّس این موضوع را مطرح کنند؛ مثلاًدر یک تابستان ما این بچّه را به مشهد ببریم و در آنجا مسئله را به او بگوییم؛ دلیلش این است که شاید با شنیدن این مسئله دلش بگیرد و از آن جا که حرم اهل بیتعلیهم السّلام، محیط آرام بخشی است، اگر او دلش گرفت، بهانه ای برای اشک ریختن داشته باشد و حضور در کنار این حرم ها می تواند تأثیرات مثبتی بر این فرزندمان بگذارد و او را آرام کند.

ج. بیان همراه با محبّت و لطافت

برای گفتن این مسئله، والدین باید اوّل از دوستی ها و علایقشان به بچّه بگویند و بر محبّت هایی که نسبت به او انجام داده اند، یک مرور کلّی داشته باشند و بعد از آن موضوع را خیلی ساده برایش توضیح دهند و بگویند: بعضی از بچّه ها هستند که در اتّفاق یا سانحه ای مثل زلزله پدر و مادرشان را از دست می دهند، و از آن طرف هم پدر و مادرهایی هستند که بچّه دار نمی شوند، ولی دوست دارند که فرزند داشته باشند و کار خدا است که این دو را به هم برساند! و در این جا به او بگویند که تو هم لطف خدا بودی که او تو را به ما رساند و خداوند خواسته است که تو در کنار ما قرار بگیری.با این لطایف و با این محبّت ها می توانند این موضوع را به بچّه بگویند.

توجّهات باید بیشتر شود

ما نمی توانیم بگوییم که این روش بیان،مطلقاً آسیبی نخواهد داشت؛ لذا می گوییم که بعد از طرح این مسئله، اتّفاقاً باید دقّت این پدرخواندو مادرخوانده نسبت به این بچّه بیشتر شود؛ چون تا دیروز این بچّه فکر می کرد که اینها پدر و مادر واقعی او هستند و اگر هم بر اثر اشتباهی آنها او را دعوا می کردند،بچّه با خود می گفت که همه ی بابا و مامان ها همین طور هستند؛ ولی از این به بعد باید یک مقدار حمایت کردن از این بچّه بیشتر باشد و من نمی خواهم بگویم که خیلی هم زیاد باشد؛ چون ممکن است لوس و پر توقع بار بیاید؛لذا حمایت فقط در حدّ متعارفش باید باشد.

به عنوان نکته ی آخر هم بگویم که والدین خواندههیچ ایرادی ندارد که بچّه را در غالب یک بازدید، به محیطی ببرند که بچّه های بی سرپرست در آن جا هستند.