بعد از انقلاب، شماری از ایادی رژیم ستمشاهی و ساواکیها و خوانین، دستگیر و زندانی شده بودند. فرماندهان با دیدن بردباری و صبر امامدوست، مسئولیت زندان را به او سپرده بودند. چون این کار به تنهایی از او برنمیآمد، باید چند نفر او را کمک میکردند. ولی هیچ کس در آنجا طاقت نمیآورد. برادر امامدوست مرا برای همکاری پیشنهاد کرد. با آنکه من دوست صمیمی او بودم، دوام نیاوردم و گفتم: «حسن جان، کار در اینجا صبر ایوب میخواهد. اینها مرتّب به اسلام و نظام جمهوری اسلامی دهنکجی میکنند.»
او پاسخ داد: «جای صبر همین جاست، تا اینان بفهمند که ما مثل خودشان نیستیم که مخالفتشان را با مشت و لگد آرام میکنند. ما با اینها با سلاح بردباری حرف میزنیم. ما شیعهی علی (علیه السّلام) هستیم و اسلام ما علوی است.»
منبع: کتاب رسم خوبان ۴ ـ صبر و استقامت ـ صفحهی ۳۶ـ ۳۷/ ترمهی نور، ص ۳۷٫
پاسخ دهید