دوباره فصل گل آمد، بهارِ گلها شد

بهار آمد و آیینهدارِ گلها شد

خجسته پیک بهاران، قدم به باغ گذاشت

گذشت فصل دی و روزگار گلها شد

به آرزوی دلش، باغبان رسید امروز

که چند روزی، چشمانتظار گلها شد

تمام روی زمین، سبزه پوش و گلفرش است

زمان سیر و سفر، در دیار گلها شد

خوشا دلی که چو پروانه، همرکاب نسیم

گشود بال و پر و همجوار گلها شد

صد آفرین، به رهآوردِ این خجسته بهار

که با هزار دهن خنده، کار گلها شد

در این بهار گل افشان، به لطفِ «ماه خدا»

«بهار قرآن» یعنی بهار گلها شد

به حیرتاند گل و غنچه، یا «اولی الابصار»!

که حُسن روی که دائر مدار گلها شد؟

مگر شکفت ز گلزار عصمت زهرا

گل همیشهبهاری که یار گلها شد؟

«مدینه» غرق سرور است و «مکه» از ره دور

گواه خندهی بی اختیار گلها شد

گرفت پرده مگر «مجتبی» ز وجه حسن

که خرّمی و طراوت شعار گلها شد

به باغ، از اثر نکهتِ ولادت اوست

که دلربا، نَفسِ مشکبار گلها شد

فروغِ روشنِ این آفتابِ صدق و صفا

قراربخشِ دلِ بیقرار گلها شد

ز فیض جلوهی او، باغ آرزو شد سبز

ز یُمن مقدم او سبزه یار گلها شد

غبار مقدم «نوبارهی رسول الله»

خمیرمایهی نقش و نگار گلها شد

بگو: شمیم ولایش تراود از هر برگ

اگر که صحبتِ دار و ندار گلها شد

به جان و دل، گهر مهر او پذیرفتند

که آب و آینه خدمتگزار گلها شد

به عشقِ یوسف زهرا، عجب مدار اگر

که جای بلبل شیدا کنار گلها شد

من و محبت او، یا «مُحوّل الاحوال»!

که حُسن او سبب اعتبار گلها شد

کجا ارادت خاری چو من، سزای گلی است

که خاکبوسی او افتخار گلها شد؟

به یاد غربت او، هر که از «بقیع» گذشت

چو لاله تا به ابد داغدار گلها شد

کنار تربت او، اشک غم به چهرهی من

چنان نشست که شبنم نثار گلها شد

گرفت سکهی رونق ز «دولت رضوی»

اگر که شعر «شفق» گوشوار گلها شد

 

شاعر: محمد جواد غفورزاده(شفق)