یکی از خصوصیات حمید این بود که هیچ وقت دست خالی به خانه نمی‌آمد، حتی در سخت‌ترین شرایط جنگی یا در بدترین شرایط مالی، لازم می‌شد، از دوستانش قرض می‌کرد و انگشتری، گلیمی و لباسی برای من و معصومه و مادرم می‌گرفت و می‌آورد. مادرم می‌گفت: «حمید جان، چرا زحمت می‌کشی؟ سلامتی‌ات بهترین هدیه است.»

حمید می‌گفت: «در اسلام به هدیه دادن سفارش زیاد شده است. من هم که کم تو خانه هستم و این کمترین کاری است که می‌توانم برای شما انجام بدهم.»

یک بار که به کردستان رفته بود، خبر شد که معصومه شیر خشک ندارد، خدا می‌داند چطور از کجا شیر خشک تهیه کرد و توسط دوستانش برایمان فرستاد.


رسم خوبان ۲۴ – محبّت به خانواده، ص ۳۹٫ / چریک، صص ۴۱-۴۰٫