فاطمه (س)کلمه بی پایان خداوند و الگوی کامل بشریت

خداوند متعال در قرآن کریم، با تعابیر مختلفی از انبیای بزرگ و اولیای خود یاد کرده است؛ یکی از این تعابیر که بیانگر حکمتهای بسیاری است، «کلمه و کلمات» است. قرآن حضرت عیسی(ع) را کلمه نامیده و می فرماید: « مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه اوست که او را به مریم القا نمود»(نساء/۱۷۱) و یا آن جا که از قول ملائکه فرموده: « ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است.»(آل عمران/۴۵
قرآن کریم در آیات متعددی، اهل بیت (علیهم السلام) را «کلمات» نامیده؛ یکی آیه ۳۷ سوره بقره است که ماجرای توبه حضرت آدم را بیان کرده که آن حضرت با توسل به کلمات خداوند توبه کرد و توبه او پذیرفته شد: « سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و خداوند توبه او را پذیرفت، زیرا خداوند توبه پذیر و مهربان است.»(بقره/۳۷) در روایات این کلمات، به محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) تفسیر شده است که حضرت آدم با توسل به این بزرگواران توبه کرد و خداوند توبه اش را پذیرفت.( الکافی، ج۸، ص۳۰۴
در آیه ۱۰۹ از سوره کهف نیز کلمات خدا را بی پایان می شمارد و می فرماید: « بگو اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان می گیرد پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد، هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم»(الکهف ۱۰۹) در آیه ۲۷ سوره لقمان نیز مشابه آن را فرموده است: « و اگر همه درختان روی زمین قلم، و دریا برای آن مرکب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، اینها همه تمام می شود ولی کلمات خدا پایان نمی گیرد.»(لقمان/۲۷
ائمه معصومین(ع) در تفسیر این آیه شریفه فرموده اند: «ماییم کلماتی که فضایل آن درک نمی شود و به شماره در نمی آید»( الاحتجاج، ج۲، ص۴۵۴) نتیجه آن که حضرت فاطمه(س) یکی از کلمات بی پایان خداوند است که زبان از شمارش فضایل او و قلم از نوشتن آن عجز است. و نه قلمی هست که بتواند همه فضائل او را بنویسد و نه جوهری یارای این همه کمالات را داشته باشد. به علاوه، کیست که بتواند بر بلندای کمال او دست یابد تا بتواند به بیان یا نوشته در آورد. لکن بر ماست که قدر آنچه را که از وجود بی مثالش به دلهای ما تراوش می کند بدانیم و بر محبت او استوار مانیم و در زندگی مادی و معنوی خود سیره و سخن او را شاه راه سعادت و نجات قرار دهیم و با پیروی از آن بانوی بزرگ، خود را از اسارت شعارهای دلفریب فمینیسم، لیبرالیسم و ایسم های دیگر آزاد سازیم
نکته ای که تذکر آن در این جا لازم می نماید این است که چگونه می توان از کسی که بر قله فضایلش صعود نتوان کرد، الگو گرفت؟ آیا اساساً موجودی که انسانها از شناخت کامل آن عاجزند، می تواند الگوی مردم باشد؟ پاسخ آن است که بله، باید الگوی معنویت و کمال، خود بی نقص و عیب باشد و باید کمالاتش محدود نباشد، زیرا اگر مردم بتوانند به الگوی خود برسند، دیگر او الگو نخواهد بود و حرکت نیز متوقف می شود. لذا باید الگو در حدی باشد که همه مدعیان در برابر او تواضع کنند. بدین روی پیامبران از جمیع امت خود افضل بوده اند. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: ِ هیچ پیامبری را خدا مبعوث نکرد مگر آن که عقل او را کامل کرد و عقل او از جمیع امتش برتر شد و آن چه نبی در نفس و ضمیر خود دارد از اجتهاد و تلاش همه مجتهدان برتر است. (المحاسن، ج۱، ص۱۹۳
بشر هم از ابتدا به الگوی قدسی گرایش نشان داده و این طور نبوده است که اگر الگویی خیلی عظمت داشت از او گریزان باشد؛ لذا در همه ادیان مذاهب چنین الگوهایی مطرح است
خلاصه آنکه، در اعتقاد ما مسلمانان، پیامبران و ائمه(ع) خلفای به حق خدا در زمین اند و در عین آن که موجوداتی ملکوتی و فوق معرفت بشر غیر معصومند، لکن مشاکلت ظاهری و موانست با مردم(}براهیم ۱۱) از ویژگیهای آنان است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ما پیامبران مأموریم به اندازه عقول مردم با آنان سخن بگوییم»( الامالی للطوسی، ص۴۸۱، ح۱۰۵۰) با فقرا بیشتر همنشین بوده اند تا اغنیا، از ضعیفان حمایت و دستگیری کرده اند و … این خصایص موجب گشته هر کس بتواند در حد ظرفیت خود از آنان بهره گیرد. از این رو تقدیس آنها منافاتی با الگو گیری از آنان ندارد
حضرت فاطمه (س) نیز از این قاعده مستثنا نیست، با آن که سیده زنان عالمیان و کلمه بی پایان خداوند است و هیچ کس غیر از خدا و خود معصومان را یارای شناخت همه فضایلش نیست، در عین حال کامل ترین الگوی جهانیان است و بلکه به همان دلیل تا ابد الگوی همگان است.

عصمت و طهارت فاطمه (س)

در اعتقاد شیعیان، هیچ گونه تردیدی در عصمت و پاکی اهل بیت(ع) از هر گونه معصیت و پلیدی وجود ندارد. چنین عقیده ای محصول برهانهای عقلی و نقلی بسیار است که در مجموع هر گونه شکی را در این زمینه از بین می برد. روایات معتبر در این زمینه از نظر لفظی و معنوی بیش از حد تواتر است. در قرآن کریم نیز آیات متعددی بر این معنا صراحت یا اشارت دارند، مثلاً آیاتی که بر وجوب اطاعت بی چون و چرا از اهل بیت دارند، لزوم عصمت آنها را نیز به ارمغان می آورند. یکی از صریح ترین آیاتی که در این زمینه وجود دارد، آیه ۳۳ از سوره احزاب است که به آیه تطهیر شهرت یافته است: «خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.» 
شیعیان اتفاق نظر دارند که مراد از اهل بیت در آیه شریفه، خمسه طیبه یعنی پیامبر اکرم (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) هستند و به تبع آنها بقیه ائمه را نیز شامل می شود. روایاتی که در تفسیر این آیه شریفه بر خمسه طیبه وارد شده، بسیار زیاد است. در تعدادی از این روایات متواتر آمده است که پیامبر (ص)؛ علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را زیر کسا (عبا) قرار داد و این آیه در حق آنان نازل شد.( الکافی، ج۱، ص۲۸۶) اهل سنت نیز روایات بسیاری را نقل کرده اند که همین تفسیر در آنها ارائه شده است. حسکانی در «شواهد التنزیل» بیش از ۱۳۰ حدیث در این زمینه نقل کرده است. صحیح مسلم، صحیح ترمزی، مسند حنبل، تفسیر طبری، در المنثور سیوطی و … نیز احادیثی در این زمینه نقل کرده اند. در «احقاق الحق» بیش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنت گردآوری شده و منابع شیعه در این زمینه از هزار هم می گذرد. (دایره المعارف قرآن کریم، ج۱، ص۴۲۴) از نگاه قرآن کریم، حضرت فاطمه (س) کرامتهای منحصر به فرد نیز دارد؛ شب قدر بودن فاطمه (س) که در تفسیر فرات کوفی(تفسیرفرات الکوفی، ص۵۸۱، ح۵۸۱) از امام صادق(ع) نقل شده، از جمله اسراری است به تصریح همان حدیث که فهم آن بر همگان میسر نیست و بحث از آن نیز مجالی دیگر می طلبد.

اختر تابناک زنان عالم

از دیگر ویژگیهای فاطمه زهرا( س) این است که سیده زنان عالمیان است و احادیث متواتر(الکافی، ج۱، ص۴۵۸) نیز در این زمینه وارد شده است که این عقیده آسمانی را تأیید می کند. هر چند این عقیده به لفظ «سیده نساء العالمین» در قرآن کریم نیامده است، ولی قرآن کریم با تعبیر «کوکب دری» که ستاره فروزان عالم اختران است، به بهترین وجه بر این که فاطمه (س) سیده زنان عالمیان است، اشاره کرده است. آیه ۳۵ سوره نور می فرماید: « خداوند نور آسمانها و زمین است. مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، و آن چراغ در شیشه ای است. آن شیشه گویی ستاره ای فروزان است». امام صادق (ع ) در تفسیر آیه شریفه فرمودند: « فاطمه ستاره درخشان زنان دنیاست»( الکافی، ج۱، ص۱۹۵