خم شد گذاشت روی زمین گوشواره را
تا قدری التیام دهد، گوش پاره را


آتش گرفته گوشه ی دامان کوچکش
آبی نبود، چاره کند این شراره را


ازخیمه های سوخته تا گود قتلگاه
هاجرشد و دوید به هرسو، اشاره را

باران تازیانه و سیلاب سیلی، اشک
تاریک کرده بود، نگاه ستاره را


ازحال رفت ، بوته ی خاری پناه شد
درخواب دید، کودکی و گاهواره را


درخواب دید، رفته مدینه وتشنه نیست
لب باز کرد، خوردن آبی دوباره را

 

زینب تمام هم سفران را ردیف کرد
گم کرده بود دخترچندم … شماره را


شاعر : پروانه نجاتی