در قرآن کریم سخن از اشتباهات پیامبران به میان رفته که خدا آنها را آمرزیده است؛ مثلاً در سوره «ص» از داورى عجولانه داود (علیه السلام) ، سخن گفته شده است، آیا این با عصمت پیامبران تناقض ندارد و یا اینکه عصمت آنها درجه اى داشته؟ لطفاً توضیح دهید؟
درباره پرسش مطرح شده به چند نکته اشاره مى شود:
یکم. دیدگاه شیعه امامیه در مورد گستره عصمت انبیا عبارت است از: «ارتکاب گناه صغیره یا کبیره، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن براى پیامبران جایز نیست. همچنین جایز نیست نسبت خطا و اشتباه و سهو و نسیان به آنها داده شود».
بنابراین پیامبران یک حد نصاب خاصى از عصمت را برخوردار هستند که عبارت است از:
الف. عصمت از ارتکاب گناه صغیره و کبیره،
ب. عصمت در دریافت وحى،
ج. عصمت در حفظ و نگه دارى وحى،
د. عصمت در ابلاغ وحى،
و. عصمت در اجرا و پیاده کردن شریعت.
دوم. بسیارى از نسبت هاى گناه که به انبیا داده شده، از قبیل «ترک اولى» است. پیش از توضیح تعبیر «ترک اولى» نکته اى شایان ذکر است و آن اینکه: گناه – به معناى اصطلاحى – عبارت است از: سرپیچى و تخلف از قانون و تجاوز از خطوط قرمزى است که خداوند آنها را براى انسان ترسیم کرده است؛ بر چنین گناهى عذاب و عقاب الهى مترتب است. پیامبران (علیه السلام) به براهین عقلى و نقلى، از آلودگى به چنین گناهانى پاک و مبرا هستند و قرآن کریم، هرگز چنین گناهى را به آنان نسبت نداده است.
اما در مورد «ترک اولى» باید گفت:
۱ – نهى الهى در مورد آن، جنبه تحریمى ندارد و مستلزم هیچ عذاب و عقوبت نمى باشد.
۲ – ترک آن، عقلاً بهتر و شایسته تر از انجام آن است.
۳ – کسى که مرتکب ترک اولى شده، عملى را انجام داده که تناسبى با شأن و جایگاه شامخ او ندارد. به عبارت دیگر ترک اولى به این معنا است که اگر آن کار را انجام نمى داد، بهتر و شایسته تر بود.
اما در مورد قصه حضرت داود (علیه السلام) به چند نکته اشاره مى شود:
۱ – خداوند پیش از ذکر قصه قضاوت داود، در آیه ۲۰ سوره «ص» مى فرماید: «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ»؛ «ما بر [داود] حکمت و دانش و قدرت فیصله دادن به خصومت ها و دعاوى دادیم».
دو کلمه (حکمت و فصل الخطاب) در این آیه نیازمند توضیح است؛ علامه طباطبایى در تبیین این دو تعبیر مى فرماید:
الف. حکمت: «مراد از حکمت معارف و دانش حق و متقنى است که به انسان سود بخشد و او را به کمال رساند».
ب. فصل الخطاب: «به این معنا است که انسان قدرت تجزیه و تحلیل یک کلام را داشته باشد و بتواند آن را تفکیک و حق آن را از باطلش جدا کند و این معنا با قضاوت صحیح و عادلانه در بین دو نفر متخاصم نیز منطبق است».[۱]
بنابراین «حکمت» و «فصل الخطاب» – که یک موهبت الهى به حضرت داود (علیه السلام) بود – اقتضا مى کند که داورى و قضاوت ایشان، یک قضاوت صحیح و عادلانه مى باشد.
۲ – در این قصه، داود اگر چه قضاوت عادلانه اى انجام داد؛ ولى مرتکب یک «ترک اولى» شد و آن شتابزدگى در اصل قضاوت است. شایسته تر بود پیش از داورى، ابتدا سخن طرفین دعوا را بشنود و سپس قضاوت کند. این «ترک اولى» مستلزم عقوبت و مجازات مترتب بر گناهان نیست؛ با این حال داود توبه کرد و خداوند استغفار و توبه او را پذیرفت.
۳ – چنان که مى دانیم حکمت داراى مراتب و درجات است. داود (علیه السلام) مرتبه و درجه اى از حکمت را که مقتضى قضاوت عادلانه است، دارا بود. اگر چنین نبود، هیچ تفاوتى بین پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) و انسان هاى معمولى – که در قضاوت هاى خود خطا مى کنند – وجود نداشت. اما مرتبه بالاتر عصمت، مرتبه ترک اولى است که داود فاقد آن مرتبه بوده است.
نتیجه: با توجه به قراین موجود در این آیات و روایات اسلامى داود (علیه السلام) اطلاعات و مهارت فراوانى در امر قضاوت داشت و خداوند مى خواست او را آزمایش کند؛ لذا یک چنین شرایط غیر عادى (وارد شدن بر داود از طریق غیر معمول در بالاى محراب)، براى او پیش آورد. او گرفتار شتابزدگى شد و پیش از آنکه از طرف مقابل توضیحى بخواهد، داورى کرد؛ هر چند داورى عادلانه بود! البته او متوجه لغزش خود شد، و پیش از گذشتن وقت جبران نمود، ولى هر چه بود کارى از او سر زد که ترک آن شایسته تر بود. لذا از این «ترک اولى» استغفار کرد؛ خداوند هم او را مشمول عفو و بخشش قرار داد.[۲]
پی نوشت ها
[۱]– ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۷، ص۲۹۰٫
[۲]– جهت آگاهى بیشتر درباره عصمت انبیا، به کتاب پرسش ها و پاسخ هاى برگزیده، ج ۷ مراجعه نمایید.
پاسخ دهید