تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
مدح حضرت علی اصغر علیه السلام؛ شاعر: علی رضا لک
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات!
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟!
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟
خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد
شعله ور میشود این داغ دوباره؛ وقتی
شیر در سینه ی بی کودک مادر برسد
زیر خورشید نشسته ، به خودش می گوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد
شاعر: علی رضا لک
پاسخ دهید