در این متن می خوانید:
      1. أ) تبرک به صالحان در حال حیات
      2. ۱٫ تبرک صحابه به محمدبن طلحه صحابی (متوفای ۳۶ هـ.ق)
      3. ۲٫ تبرک به یزید بن سیاه اسواری
      4. ۳٫ تبرک به پیراهن امام سجاد (ع)
      5. ۴٫ تبرک به سلیمان بن عبدالملک تابعی (متوفای ۹۹ هـ.ق)
      6. ۵٫ تبرک به معروف کرخی (متوفای ۲۰۰ هجری)
      7. ۷٫ تبرک شافعی به پیراهن احمد بن حنبل
      8. ۹٫ تبرک به زنجیرهای پای یحیی بن زید بن علی
      9. ۱۰٫ تبرک به هندوانه‌ای که دست بشر بن حارث آن را لمس کرده بود
      10. ۱۱٫ تبرک امیر قیروان به پیرزن
      11. ۱۲٫ تبرک به یحیی بن مجاهد (متوفای ۳۶۶ هـ.ق)
      12. ۱۳٫ تبرک به دیبلی شافعی (متوفای ۳۷۳ هـ.ق)
      13. ۱۴٫ تبرک به قواس (متوفای ۳۸۵ هـ.ق)
      14. ۱۵٫ تبرک به ابن مسرور (متوفای ۴۴۸ هـ.ق)
      15. ۱۶٫ تبرک به داودی شافعی (متوفای ۴۶۷هـ.ق)
      16. ۱۷٫ تبرک به ابوالقاسم سعد بن علی زنجانی (متوفای ۴۷۱ هـ.ق)
      17. ۱۸٫ تبرک به ابواسحاق شیرازی (متوفای ۴۷۶ هـ.ق)
      18. ۱۹٫ تبرک به آب برکه‌ای که عبادی در آن وضو گرفته بود
      19. ۲۰٫ تبرک به علی بن محمد خشابی بلخی شاگرد
      20. ۲۱٫ تبرک به مؤمل بن مسرور (متوفای ۵۱۷ هـ.ق)
      21. ۲۳٫ تبرک به ابن تومرت (متوفای ۵۲۴ هـ.ق)
      22. ۲۵٫ تبرک به حلحولی (متوفای ۵۴۳ هـ.ق)
      23. ۲۶٫ تبرک به تعاویذی (۴۹۶-۵۳ هـ.ق)
      24. ۲۷٫ تبرک به بغوی (متوفای ۵۵۶ هـ.ق)
      25. ۲۸٫ تبرک به زیتونی (متوفای ۵۷۳ هـ.ق)
      26. ۲۹٫ تبرک به علی بن احمد بن محمد شافعی (متوفای ۵۷۵ هـ.ق)
      27. ۳۰ تبرک به سعد بن عثمان بن مرزوق مصری
      28. ۳۱٫ تبرک به بشیر بن محفوظ (متوفای ۵۹۵ هـ.ق)
      29. ۳۲٫ تبرک به ابن سرور حنبلی (متوفای ۶۰۰ هـ.ق)
      30. ۳۳٫ تبرک به ابن حمامی (متوفای ۶۱۸ هـ.ق)
      31. ۳۴٫ تبرک به عبدالکریم بن عبدالله فارسی حنبلی (متوفای ۶۳۵ هـ.ق)
      32. ۳۵٫ تبرک به دیرینی شافعی (متوفای ۶۹۴ هـ.ق)
      33. ۳۶٫تبرک به محمد بن عمر بالسی (متوفای ۷۱۸ هـ.ق)
      34. ۳۷٫ تبرک به مسعود بن عبدالله (متوفای ۹۸۵ هـ.ق)
      35. ۳۸٫ تبرک به غلام سیاه چهره

وهابیان هرگونه تبرک به صالحان (انبیا، صحابه، تابعین و علما) را با ادعای وجود نداشتن چنین تبرک‌هایی در بین صحابه و تابعین، حرام می‌دانند و مسلمانان را به خاطر تبرک به صالحان مشرک می‌خوانند.برای اثبات دروغگویی وهابیان و روشن‌ شدن کذب ادعاهایشان، مواردی از این گونه تبرک‌ها را به عنوان نمونه ذکر می‌کنیم.

أ) تبرک به صالحان در حال حیات

با مراجعه به تاریخ و مطالبه آن به موارد بی‌شماری از تبرک مسلمانان به صالحان در حال حیاتشان برخورد می‌کنیم که نشان از سیره مستمره مسلمانان در طول تاریخ دارد. ما نیز چند مورد از این گونه تبرک‌ها را به عنوان نمونه ذکر می‌کنیم.

۱٫ تبرک صحابه به محمدبن طلحه صحابی (متوفای ۳۶ هـ.ق)

محمدبن طلحه در زمان رسول خدا (ص) به دنیا آمده است و در جنگ جمل در سپاه عایشه کشته شده است و جزء ناکثین و خارجین بر امام وقت محسوب می‌شود.

حاکم نیشابوری شافعی در شرح حال او می‌نویسد: محمد بن طلحه یکی از زهاد و عباد بوده و اولین کسی است که ملقب به سجاد شده است. اصحاب پیامبر اکرم (ص) به او تبرک می‌جستند و از او می‌خواستند برایشان دعا کند.[۱]

۲٫ تبرک به یزید بن سیاه اسواری

یزید بن سیاه اسواری پس از کشتن حبیش بن دلجه فرمانده سپاه عبدالملک بن مروان، در حالی که لباس سفید بر تن داشت و سوار بر اسب سفید بود، وارد مدینه شد اما به محض ورود او به مدینه، بر اثر تبرک و دست کشیدن مردم و پاشیدن عطر و گل بر سر او، رنگ لباس و اسب او تیره شد.[۲]

۳٫ تبرک به پیراهن امام سجاد (ع)

کمیت بن زید اسدی کوفی شاعر معروف عرب، خدمت امام سجاد (ع) رسید و عرض کرد: اشعاری را در مدح شما سروده‌ام و امیدوارم این اشعار باعث خوشحالی رسول الله (ص) و نجات من در روز قیامت باشد. امام سجاد (ع) تمامی اهالی منزل، غلامان و خادمان خود را جمع کرد و کمیت اشعاری را که سروده بود، خواند. پس از پایان اشعار کمیت، امام سجاد (ع) چهارصد هزار (۴۰۰۰۰۰) درهم به عنوان پاداش به کمیت داد و فرمود: ما از دادن اجر و پاداش اشعار تو عاجزیم اما مطمئنم خدا و رسول خدا (ص) عاجز نیستند و اجر و پاداش خوبی به تو خواهند داد. کمیت از گرفتن درهم‌ها خودداری کرد و به امام سجاد (ع) عرض کرد: من برای مدح شما پول نمی‌گیرم و امیدوارم این اشعار وسیله نجات من در روز قیامت باشد اما اگر دوست دارید هدیه‌ای به من بدهید، لباسی را که بر تن دارید بدهید تا به آن تبرک بجویم و باعث برکت زندگی من باشد. امام سجاد (ع) خواسته کمیت را پذیرفت و لباس خودش را از تن بیرون آورد و به کمیت داد و دستور داد جبه‌ای را هم که در آن نماز می‌خواندند، به کمیت بدهند و سپس در حق کمیت دعا کرد.[۳]

۴٫ تبرک به سلیمان بن عبدالملک تابعی (متوفای ۹۹ هـ.ق)

سلیمان بن عبدالملک بن مروان بن حکم یکی از خلفای شاخه مروانی بنی امیه در سال ۵۴ هجری قمری در مدینه به دنیا آمده است و در روز شنبه نیمه جمادی‌الاخری سال ۹۶ هجری قمری پس از مرگ برادرش ولید بن عبدالملک به خلافت رسیده است و در دهم صفر سال ۹۹ هجری قمری پس از دو سال و هشت ماه خلافت، در چهل و پنج سالگی در دابق از نواحی قنسرین از دنیا رفته است و در همان جا به خاک سپرده شده است.

او به دلیل باز کردن زندان‌ها و آزاد کردن زندانی‌ها و برکناری عمال حجاج بن یوسف ثقفی و تغییر دادن سیره حجاج و به خلافت برگزیدن عمر بن عبدالعزیز به مفتاح الخیر (کلید خوبی) شهرت یافت. مردم به دلیل اعمال و رفتار خوب سلیمان بن عبدالملک برای او احترام قائل بودند و به او تبرک می‌جستند.[۴]

۵٫ تبرک به معروف کرخی (متوفای ۲۰۰ هجری)

ابو محفوظ معروف بن فیرزان کرخی[۵]  از عبادو زهاد عراق، در سال ۲۰۰ هجری قمری در بغداد از دنیا رفته است و در مقبره باب الدیر بغداد به خاک سپرده شده است.

مردم و عرفا در زمان حیات او به دیدن وی می‌رفتند و به او تبرک می‌جستند.[۶]

  1. تبرک احمد بن حنبل به پیراهن شافعی

احمد بن حنبل پیراهن شافعی را شست و به خاطر تعظیم و احترام به علم، از آبی که پیراهن شافعی را در آن شسته بود، نوشید.[۷]

۷٫ تبرک شافعی به پیراهن احمد بن حنبل

ربیع بن سلیمان می‌گوید: شافعی به سمت مصر حرکت کرد و نامه‌ای را به من داد تا به احمد بن جنبل برسانم و جواب آن را برایش بیاورم. ربیع بن سلیمان می‌گوید: وارد بغداد شدم. در نماز صبح احمد بن حنبل را ملاقات کردم. پس از اتمام نماز، نامه شافعی را به او دادم. احمدبن حنبل از من پرسید: آیا نامه را خوانده‌ای؟ گفتم نه. احمد بن حنبل نامه را باز کرد و آن را خواند. در حالی که نامه را می‌خواند، چشمانش پر از اشک شد. از محتوای نامه پرسیدم. احمد بن حنبل جواب داد: شافعی نوشته است که پیامبر اکرم (ص) را خواب دیده است. پیامبر (ص) به او گفته است. نامه‌ای به احمد بن حنبل بنویس و سلام مرا به او برسان و بگو: آزمایش سختی در پیش است. از تو می‌خواهند که بگویی قرآن مخلوق خداست اما تو قبول نکن. اگر صبر کنی و قبول نکنی خداوند تو را تا روز قیامت شاخص قرار خواهد داد. ربیع بن سلیمان می‌گوید: به احمد بن حنبل گفتم: خوش به حالت! احمد بن حنبل یکی از لباس‌هایش را از تنش بیرون آورد و به من داد و جواب نامه را نیز گرفتم و راهی مصر شدم و نزد شافعی آمدم و جواب نامه را به او دادم. شافعی از من پرسید: غیر از جواب نامه چیز دیگری نداد؟ گفتم: چرا پیراهنش را نیز به من داد. شافعی گفت: پیراهن را مرطوب کن و مقداری از آب را بیاور تا به آن تبرک بجویم.[۸]

  1. تبرک سائل به درهم احمد بن حنبل

علی بن محمد بن بدر می‌گوید: روز جمعه در نماز شرکت کردم. ناگهان متوجه شدم احمد بن حنبل نیز در نزدیکی من قرار دارد. سائلی درخواست کمک کرد. احمد بن حنبل قطعه‌ای (بخشی از یک درهم) به اوکمک کرد. پس از اتمام نماز، شخصی سراغ سائل رفت و از او خواهش کرد قطعه‌ای را که احمد بن حنبل به او داده بود، به او بدهد اما سائل قبول نکرد. آن مرد گفت: قطعه را به من بده و من در مقابل آن یک درهم به تو می‌دهم اما سائل باز هم قبول نکرد. آن مرد حاضر شده بود در مقابل قطعه احمد بن حنبل ۵۰ درهم به سائل بدهد اما سائل نپذیرفت و گفت: همان‌طور که تو انتظار برکت از این قطعه را داری، نم نیز به برکت درهم احمد بن حنبل امیدوارم.[۹]

۹٫ تبرک به زنجیرهای پای یحیی بن زید بن علی

ابوالفرج اصفهانی در شرح حال یحیی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع) نوه امام سجاد (ع) می‌نویسد: هنگامی که یحیی بن زید از زندان آزاد شد و زنجیرها را از پای او باز کردند، عده‌ای از ثروتمندان شیعه نزد کسی که زنجیرها را از پای ییحی بن زید باز کرده بود، رفتند و از او خواهش کردند زنجیرها را به آنان بفروشد. شیعیان برای به دست آوردن زنجیرها حاضر شده بودند بیست هزار درهم بپردازند.  شخصی که زنجیرها را در اختیار داشت از ترس این که مبادا حکومت از ارزش زنجیرها باخبر شود و آن‌ها را از او بگیرد، به شیعیان پیشنهاد داد بیست هزار درهم را جمع کرده و برای او بیاورند. پس از گرفتن بیست هزار درهم، زنجیرها را تکه تکه کرد و بین شیعیان تقسیم کرد. شیعیان دانه‌های زنجیر را به عنوان تبرک در انگشتران خود استفاده کردند.[۱۰]

۱۰٫ تبرک به هندوانه‌ای که دست بشر بن حارث آن را لمس کرده بود

سبکی شافعی به نقل از ابوعلی احمدبن محمد بن قاسم روذباری متوفای ۳۲۳ هجری قمری می‌نویسد: ده کنیز که هرکدام پسر جوانی با خود داشتند در یک جا جمع شده بودند. یکی از پسران جوان را برای خرید به بازار فرستادند. جوان پس از تأخیر زیاد در حالی که خنده می‌کرد و هندوانه‌ای را که در دست داشت، می‌چرخاند و می‌بویید، برگشت. کنیزان از تاخیر زیاد و خنده او عصبانی شده و او را سرزنش کردند. جوان برای آرام کردن آنان گفت: عوض تاخیر زیاد، چیز خوبی خریده‌ام. هنگامی که به بازار رفتم، بشر بن حارث را دیدم. بشر بن حارث دست خودش را روی این هندوانه گذاشت و آن را لمس کرد. من نیز منتظر ماندم و پس از رفتن بشر بن حارث برای تبرک جستن به هندوانه‌ای که دست بشر بن حارث آن را لمس کرده بود، هندوانه را به بیست درهم خریدم.ابوعلی روذباری می‌گوید: همه کنیزان نیز هندوانه را از جوان گرفتند و آن را می‌بوسیدند و روی چشمان خود می‌گذاشتند.[۱۱]

۱۱٫ تبرک امیر قیروان به پیرزن

ابواسحاق ابراهیم بن احمد بن اغلب بن ابراهیم بن اغلب تمیمی در سال ۲۶۱ هجری قمری به امارت قیروان رسید ودر نهم ذی‌القعده سال ۲۸۹ هجری قمری از دنیا رفت ودر صقلیه به خاک سپرده شد. ذهبی سلفی در شرح حال او می‌نویسد: ابراهیم بن احمد امیر قیروان و مادرش به پیرزنی تبرک می‌جستند و از او درخواست می‌کردند برایشان دعا کند.[۱۲]

۱۲٫ تبرک به یحیی بن مجاهد (متوفای ۳۶۶ هـ.ق)

ابوبکر یحیی بن مجاهد فزاری اندلسی إلبیری، متوفای ۳۶۶ هجری قمری، یکی از زهاد و عابدان عصر خویش بود. ذهبی سلفی وی را مجاب الدعوهت دانسته و می‌نویسد: استجابت دعای وی تجربه شده و در موارد مختلف به اجابت رسیده بود. ابن بشکوال می‌گوید: مردم به او تبرک می جستند و از او می‌خواستند برایشان دعا کند.[۱۳]

۱۳٫ تبرک به دیبلی شافعی (متوفای ۳۷۳ هـ.ق)

ابوالعباس احمد بن محمد دیبلی شافعی در رمضان سال ۳۷۳ هجری قمری در مصر از دنیا رفته است. قبر و مسجد او در مصر مشهور و معروف است. اهل سنت می‌گویند: وی از راه خیاطی کسب روزی می‌کرد. شخصی مرتب، دارای زبانی پاک و قلبی سالم بود. بیشتر روزها روزه می‌گرفت. نمازهایش را به جماعت می‌خواند. با کتاب «الربیع» و کتاب «الأم» شافعی مأنوس بود و گاهی مواقع از طریق مکاشفه از حوادث و اخبار آینده خبر می‌داد. ذهبی سلفی در شرح حال او می‌نویسد: موافق و مخالف او را قبول داشته و اهل ملل و مذاهب مختلف به دعای او تبرک می‌جستند.[۱۴]

۱۴٫ تبرک به قواس (متوفای ۳۸۵ هـ.ق)

ابوالفتح یوسف بن عمر بن مسرور بغدادی معروف به قواس در اول ذی‌الحجه سال ۳۰۰ هجری قمری به دنیا آمده است و در ربیع‌الآخر سال ۳۸۵ هجری قمری در بغداد از دنیا رفته و در مقبره باب حرب، کنار قبر احمد بن حنبل به خاک سپرده شده است. خطیب بغدادی شافعی و ذهبی سلفی قواس را با القابی همچون: «امام»، «قدوه»،«محدث»، «ثقه»، «زاهد» و «صادق» معرفی کرده و او را مجاب الدعوه نیز دانسته‌اند.[۱۵] ابوالحسن دار قطنی یکی از علمای بزرگ اهل سنت می‌گوید: ما به قواس در حالی که هنوز بچه بود، تبرک می‌جستیم.[۱۶]

۱۵٫ تبرک به ابن مسرور (متوفای ۴۴۸ هـ.ق)

ابو حفص عمر بن احمد بن عمر بن محمد بن مسرور فامی ماوردی نیشابوری در

 سال ۳۵۸ هجری قمری به دنیا آمده است و در سن نود سالگی در ذی‌القعده سال ۴۴۸ هجری قمری از دنیا رفته است. ذهبی سلفی ابن مسرور را شخصی «صالح»، «زاهد»، «فقیه»، «عابد» و «مجاهد» معرفی کرده و می‌نویسد: علما و بزرگان نزد ابن مرور می‌رفتند و به او تبرک جسته و درخواست می‌کردند تا برای آنان دعا کند.[۱۷]

۱۶٫ تبرک به داودی شافعی (متوفای ۴۶۷هـ.ق)

ابوالحسن عبدالرحمن بن محمد بن مظفر بن محمد بن داود بن احمد بن معاذین سهل بن حاکم بن شیرزاد داودی فوشنجی (بوشنجی)، در ربیع الآخر سال ۳۷۴ هجری قمری به دنیا آمده است و در شوال ۴۶۷ هجری قمری در فوشنج از دنیا رفته است.

ذهبی سلفی از او با عناوینی همچون: «امام»، «علامه»، «ورع»، «قدوه»، «جمال الإسلام» و «مسند الوقت» نام برده است.[۱۸] ذهبی سلفی به نقل از سمعانی شافعی می‌نویسد: داودی چهره سرشناس علمای خراسان و انسانی باتقوا بود. شایسته است انسان برای تبرک به او فرسخ‌ها راه را بپیماید.[۱۹]

جمله «یستحق أن یطوی للتبرک به فراسخ» در «الأنساب» وجود ندارد و به احتمال زیاد دست‌های امین!! آن را حذف کرده‌اند.[۲۰]

۱۷٫ تبرک به ابوالقاسم سعد بن علی زنجانی (متوفای ۴۷۱ هـ.ق)

سمعانی شافعی و ابن کثیر دمشقی سفی وی را شیخ مسجد الحرام و شخصی جلیل القدر، عالم،‌زاهد، امام، حافظ و متعبد معرفی کرده و می‌نویسند: مردم آن‌قدر به سعد بن علی تبرک می‌جستند که شخصی از روی حسادت به امیر مکه گفت: مردم دستان سعد بن علی را بیش از حجرالأسود می‌بوسند.[۲۱]

۱۸٫ تبرک به ابواسحاق شیرازی (متوفای ۴۷۶ هـ.ق)

ابن کثیر دمشقی سلفی در حوادث ۴۷۵ هجری قمری می‌نویسد: ابواسحاق ابراهیم بن علی شیرازی از هر شهری عبور می‌کرد، تمامی اهالی شهر به همراه زنان و فرزندانشان به استقبال او می‌آمدند و رکاب مرکب او را مسح می‌کردند و به او تبرک می‌جستند و گاهی مواقع از خاک سم مرکب او نیز برمی‌داشتند.[۲۲]

۱۹٫ تبرک به آب برکه‌ای که عبادی در آن وضو گرفته بود

ابن کثیر دمشقی سلفی در حوادث سال ۴۸۶ هجری قمری می‌نویسد: در سال ۴۸۶ هجری قمری ابوالحسین اردشیر بن (ابی) منصور  عبادی[۲۳] در مسیر برگشت از حج، وارد بغداد شد و در نظامیه ساکن شد و به موعظه و ارشاد مردم پرداخت. بسیاری از مردم امور زندگی خود را رها کردند و در مجلس وعظ او شرکت می‌کردند. تعداد حاضرین در جلسه وعظ او به سی‌هزار مرد و زن نیز رسید. بر اثر موعظه و ارشاد او بسیاری از مردم توبه کردند و به مساجد پناه آوردند. ظرف‌های شراب و آلات موسیقی شکسته شد. هنگامی که عبادی وضو می‌گرفت مردم به سوی باقی‌مانده آب وضوی او هجوم می‌بردند و هرگاه از برکه‌ای وضو می‌گرفت برای تبرک از آب آن برکه برمی‌داشتند. [۲۴]

۲۰٫ تبرک به علی بن محمد خشابی بلخی شاگرد

عبدالله بن احمد بن محمود کعبی در مسیر رفتن به زیارت خانه خدا، وارد بغداد شد، اهالی بغداد ورود وی را به یکدیگر اطلاع داده و می‌گفتند: غلام کعبی وارد بغداد شده است. بیایید به دیدن او برویم. اهالی بغداد و گروه متکلمین دور او را گرفته و با نگاه کردن به چهره علی بن محمد خشابی به او تبرک می‌جستند واز او تعجب کرده بودند. [۲۵]

۲۱٫ تبرک به مؤمل بن مسرور (متوفای ۵۱۷ هـ.ق)

ابورجاء مؤمل بن مسرور بن ابی سهل بن مأمون شاشی خمرکی مأمونی از اهالی شاش، قبل از سال ۴۴۰ هجری قمری به دنیا آمده است و در شب چهارشنبه سه ‌شب مانده از ذی‌الحجه سال ۵۱۷ هجری قمری در مرو از دنیا رفته است. سبکی شافعی او را از صالحان و علمای عابد و مجاهد معرفی کرده و می‌نویسد: مدتی که مؤمل بن مسرور در مرو ساکن بود، مردم به قصد  تبرک به او، نزد وی می‌آمدند.[۲۶]

  1. تبرک به عتیق بن محمد (متوفای ۵۲۳ هـ.ق)

ابوالقاسم عتیق بن محمد بن عبدالله بن علی بن ابراهیم بن عبیدالله بن حاکم تمیمی صقلی در شوال سال ۵۲۳ هجری قمری در بغداد از دنیا رفته و در وردیه به خاک سپرده شده است. ابن نجار او را از بندگان صالح و شایسته خداوند دانسته و می‌نویسد: عتیق بن محمد از دنیا روی گردانده و به آخرت روی آورده بود و به عبادت خداوند پرداخته و راه زهاد را پیش گرفته بود. مردم به او تبرک می‌جستند و از او انتظار برکت داشتند.[۲۷]

۲۳٫ تبرک به ابن تومرت (متوفای ۵۲۴ هـ.ق)

ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن تومرت مصمودی هرغی مغربی در سال ۵۲۴ هجری قمری از دنیا رفته است. ذهبی سلفی او را با عناوینی همچون: «متورع»، «متنشک»، «آمر به معروف»، «متعبد»، «شجاع»، «عاقل» و «فصیح» معرفی کرده و می‌نویسد: هنگامی که خبر رسیدن ابن تومرت بین اهل جبل منتشر شد، اهالی منطقه از نواحی مختلف نزد او امده و به او تبرک می‌جستند.[۲۸]

  1. تبرک به ابن حلاج (متوفای ۵۲۸ هـ.ق)

ابوبکر محمدبن احمد بن علی قطان بغدادی معروف به ابن حلاج در سال ۵۲۸ هجری قمری از دنیا رفته است.

ابن جوزی او را شخصی «نیکوکار»، «زاهد»، «کثیر العباده»، «دائم التلاوه» و «خوش اخلاق» معرفی کرده و می‌نویسد: مردم وجود او را با برکت دانسته و به زیارت او می‌رفتند و به او تبرک می‌جستند. من نیز هر شنبه به زیارت او می‌رفتم.[۲۹]

 

۲۵٫ تبرک به حلحولی (متوفای ۵۴۳ هـ.ق)

عبدالرحمن بن عبدالله حلحولی حلبی یکی دیگر از کسانی است که از ناحیه مردم مورد تبرک واقع شده است.

حلحولی مدتی را در مصر  اقامت داشت و سپس به دمشق مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شده است. ذهبی سلفی در شرح حال او می‌نویسد: حلحولی هفت سال در حلحول اقامت کرد و در آنجا مسجدی ساخت و در آن به عبادت پرداخت. مردم به او تبرک می‌جستند و اعتقاد خاصی نسبت به او داشتند. وی در سال ۵۴۳ هجری قمری در جنگ با اروپایی‌ها در نزدیک دمشق کشته شد.[۳۰]

۲۶٫ تبرک به تعاویذی (۴۹۶-۵۳ هـ.ق)

ابومحمد مبارک بن مبارک بن علی بن نصر سراج جوهری بغدادی معروف به تعاویذی درسال ۴۹۶ هجری قمری در کرخ به دنیا آمد و در جمادی‌الأولی سال ۵۵۳ هجری قمری در بغداد از دنیا رفته و در مقبره شونیزیه بغداد به خاک سپرده شد. وی یکی از زهاد وعلمای بغداد بود و در زمان حیاتش مورد تبرک مردم قرار گرفته است. سمعانی شافعی در معرفی تعاویذی می‌نویسد: او مردی صالح بود و در بازار جوهریین بغداد می‌نشست. مردم نزد وی می‌آمدند و به او تبرک می‌جستند.[۳۱]

۲۷٫ تبرک به بغوی (متوفای ۵۵۶ هـ.ق)

ابو محمد عبدالعزیز بن محمد بن عمر بن محمد یکی از علما و خطبای شهر بغشور[۳۲] در سال ۴۸۱ هجری قمری به دنیا آمده است و در ربیع الأول سال ۵۵۶ هجری قمری در هرات از دنیا رفته است.

وی یاد کرده و می‌نویسد: بغوی مدتی کرسی خطابه بغشور را به عهده گرفت و مردم به او تبرک می‌جستند.[۳۳]

۲۸٫ تبرک به زیتونی (متوفای ۵۷۳ هـ.ق)

ابوالثناء محمد بن محمد بن هبه الله بن احمد بن منصور زیتونی در سال ۵۰۲ هجری قمری به دنیا آمد است و در نیمه رمضان سال ۵۷۳ هجری قمری از دنیا رفته و در کنار مسجد خودش به خاک سپرده شده است.

او شخصی صالح، زاهد، عابد، خوش اخلاق و باتقوا بود که در اواخر عمر خود ملازم مسجد شد و به وعظ و ارشاد مردم پرداخت.

ذهبی سلفی در شرح حال او به نقل از ابن نجار می‌نویسد: مردم به او تبرک می‌جستند و از او می‌خواستند برایشان دعا کند و به وسیله دعای او طلب شفا می‌کردند. [۳۴]

۲۹٫ تبرک به علی بن احمد بن محمد شافعی (متوفای ۵۷۵ هـ.ق)

ابوالحسن علی بن احمد بن محمد بن عمر بن مسلم بن عبیدالله بن حسن از نسل علی بن ابی‌طالب (ع)، در سال ۵۷۵ هجری قمری در بغداد از دنیا رفته است. صفدی شافعی او را زیدی شافعی و یکی از علمای زاهد، عابدف فاضل و فقیهی که در قلوب همگان جای گرفته و شیعه و سنی او را دوست داشتند، معرفی کرده و می‌نویسد: بزرگان و افراد سرشناس برای تبرک به او نزد وی می‌آمدند.[۳۵]

۳۰ تبرک به سعد بن عثمان بن مرزوق مصری

ابن رجب حنبلی در شرححال نصر بن فتیان معروف به ابن المنی می‌نویسد: هنگامی که ابن المنی از دنیا رفت سعد بن عثمان بن مرزوق مصری را با زحمت زیاد برای اقامه نماز میت نزدیک جنازه آوردند.مردم اطراف سعد بن عثمان بن مرزوق را گرفته بودند و به او تبرک می‌جستند.[۳۶]

۳۱٫ تبرک به بشیر بن محفوظ (متوفای ۵۹۵ هـ.ق)

ابوالخیر بشیر بن محفوظ بن غنیمه ازجی، متوفای یازدهم ربیع‌الأول سال ۵۹۵ هجری قمری، یکی دیگر از کسانی است که مردم به او تبرک جسته و امید و انتظار برکت از او را داشته‌اند. ذهبی سلفی در شرح حال او می‌نویسد: «شیخ صالح … و کان الناس یتبرکون به».[۳۷]

۳۲٫ تبرک به ابن سرور حنبلی (متوفای ۶۰۰ هـ.ق)

تقی الدین ابومحمد عبدالغنی بن عبدالواحد بن علی بن سرور بن رافع بن حسن بن جعفر مقدسی جماعیلی دمشقی حنبلی در سال ۵۴۱ هجری قمری در جماعیل[۳۸] به دنیا آمده است و در روز دوشنبه بیست و سوم ربیع‌الأول سال ۶۰۰ هجری قمری در مصر از دنیا رفته و در قرافه به خاک سپرده شده است.

حنابله و سلفیان وی را با القابی همچون: «امام»، «عالم»، «حافظ»، «صادق»، «قدوه»، «عابد» و … معرفی کرده و بیش از چهل عنوان کتاب برای او نام برده‌اند.[۳۹] رویاها و منامات مختلفی نیز به عنوان کرامت برای ابن سرور ذکر کرده‌اند. ضیاء الدین ابوعبدالله مقدسی درباره تبرک مردم به ابن سرور می‌گوید. هنگامی که ابن سرور برای نامز جمعه از منزلش خارج می‌شد، مردم اطراف او جمع می‌شدند و به او تبرک می‌جستند. ما به خاطر شلوغی و ازدحام جمعیت، قادر به همراهی او نبودیم.[۴۰] وی به خاطر پیروی از افکار و اندیشه‌های احمد بن حنبل و قول به تجسیم و گمراه کردن مردم، از طرف علما و حاکمان، طرد و مورد تکفیر واقع شد و از دمشق اخراج گردید. مدتی پس از ورود به مصر، فقهای مصر نیز خون او را مباح و قتل او را جایز شمردند.[۴۱]

۳۳٫ تبرک به ابن حمامی (متوفای ۶۱۸ هـ.ق)

محمد بن محمود بن ابراهیم بن فرج معروف به ابن حمامی در اولین روز سال ۵۴۸ هجری قمری به دنیا آمده است ودر بیست و ششم جمادی‌الأخری سال ۶۱۸ هجری قمری در سن هفتاد‌سالگی در جنگ با مغول‌ها به همراه فرزندش کشته شده است. از او با عناوینی همچون: «محدث»، «متقن»، «عالم»، «صالح»، «واعظ»، «عابد»، «زاهد»، «فصیح»، «متدین»، «آمر به معروف»، «ناهی از منکر»، «یاری دهنده سنت»، «دشمن مبتدعین»، «متواضع»، «بخشنده»، «دوست داشتنی» و … نام برده شده است. در شرح حال او می‌نوسیند. او شیخ و عالم همذان بود. همگان به علم و معرفت او اعتراف داشته و او را پذیرفته بودند. او از ائمه و حفاظ حدیث بود. به فقه حدیث، لغت و رجال حدیث نیز آگاه بود. ذهبی سلفی در شرح حال او می‌نویسد: اهل همذان نزد او می‌آمدند و به او تبرک می‌جستند.[۴۲]

۳۴٫ تبرک به عبدالکریم بن عبدالله فارسی حنبلی (متوفای ۶۳۵ هـ.ق)

ابوبکر عبدالکریم بن عبدالله بن مسلم فارسی حنبلی در سال ۵۶۳ هجری قمری در فارسیه[۴۳] به دنیا آمده است و در روز پنجشنبه نه روز قبل از اتمام ماه صفر سال ۶۳۵ هجری قمری ازدنیا رفته است و در همان زادگاه خود فارسیه، در کنار عمویش حسین بن مسلم به خاک سپرده شده است.

ابن نجار او را با عناوینی همچون: «شیخ»، «صالح»، «متدین» و «باورع» معرفی کرده و می‌نویسد: عبدالکریم بن عبدالله از مردم کناره‌گیری کرده و در روستای خودش ساکن شده بود اما مردم به قصد زیارت او به آن روستا می‌رفتند و به او تبرک می‌جستند.[۴۴]

۳۵٫ تبرک به دیرینی شافعی (متوفای ۶۹۴ هـ.ق)

عبدالعزیز بن احمد بن سعید دمیری دیرینی مصری در سال ۶۱۲ یا ۶۱۳ هجری قمری به دنیا آمده است و در سال ۶۹۴ هجری قمری از دنیا رفته است. سبکی شافعی او را با عناوینی همچون: «شیخ»، «زاهد»، «عارف»، «پیشوا»، «سلیم الباطن»، «خوش اخلاق» و «صاحب احوال و کرامات» معرفی کرده و به نقل از ابوحیان می‌نویسد: مردم وجود او را منشأ برکت دانسته و به او تبرک می‌جستند.[۴۵]

۳۶٫تبرک به محمد بن عمر بالسی (متوفای ۷۱۸ هـ.ق)

ابوعبداللهمحمد بن عمر بن ابوبکر بن قوام بن علی بالسی در سال ۶۵۰ هجری قمری در بالس به دنیا آمده است و در شب دوشنبه بیست و دوم صفر سال ۷۱۸ هجری قمری از دنیا رفته است. مورخین و رجالیین اهل سنت وی را با عناوینی همچون: «عالم»، «زاهد»، «عابد»، «صالح»، «ناسک»، «بشاش»، «باوقار» و «نیکوکار» معرفی کرده‌اند. محمدبن عمر از معاصرین ابن تیمیه بوده و با وی نیز مصاحبت داشته است. ابن کثیر دمشقی سلفی در شرح حال محمد بن عمر می‌گوید: درباریان، امرا و لشگریان قازان پیش او می‌آمدندو به او تبرک جسته و از او می‌خواستند برایشان دعا کند.[۴۶]

۳۷٫ تبرک به مسعود بن عبدالله (متوفای ۹۸۵ هـ.ق)

ابن  عماد حنبلی در حوادث و وفیات سال ۹۸۵ هجری قمری می‌نویسد: اهالی دمشق نسبت به مسعود بن عبدالله مغربی اعتقاد خاصی داشته و دستهای او را می‌بوسیدند و به او تبرک می‌جستند. نجم غزی می‌گوید: مسعود بن عبدالله برایم دعا کرد و بر سر من دست کشید. من برکت دعای او را دریافته‌ام.[۴۷]

۳۸٫ تبرک به غلام سیاه چهره

آلوسی در تفسیر آیه «یأیها الناس إنا خلقنکم من ذکر و أنثی و جعلنکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عندالله أتقکم إن الله علیم خبیر»[۴۸] به ماجرای جالبی اشاره کرده و می‌نویسد: یکی از منتسبین به پیامبر اکرم (ص) و فرزندان آن حضرت در خراسان زندگی می‌کرد. این شخص برخلاف نسب خود که به پیامبر اکرم (ص) منتهی می‌شد به سیره پیامبر اکرم (ص) عمل نمی‌کرد، بلکه آشکارا به فسق و فجور می‌پرداخت. در همان زمان شخص سیاه چهره دیگری که نسب و ریشه خوبی نداشت و جزء موالی و بردگان به شمار می‌رفت، برخلاف آ» شخص منتسب به پیامبر اکرم (ص)، انسان عالم و باتقوایی بود و به سیره پیامبر اکرم (ص)، احکام و دستورات دین اسلام عمل می‌کرد. مردم نیز به او احترام گذاشته و او را تعظیم می‌کردند. عبد سیاه چهره روزی از خانه‌اش خارج شد و به سمت مسجد حرکت کرد. افراد زیادی اطراف او را گرفته و او را همراهی می‌کردند و به او تبرک می‌جستند. ناگهان با همان شخصی که از فرزندان پیامبر اکرم (ص) محسوب می‌شد، در حالی که شراب خورده و مست بود، مواجه شدند. مردم او را از مسیر راه عبد سیاه چهره کنار می‌زدند و اجازه نزدیک شدن به وی را نمی‌دادند اما او خودش را به عبد سیاه ‌چهره رساند  و در حالی که فحاشی می‌کرد، گفت: این سیاه پوست! ای کافر فرزند کافر! من در حالی که فرزند رسول الله (ص) هستم، ذلیل و خوار هستم و مردم به من اهانت می‌کنند ولی تو در میان مردم مورد احترام هستی و با عظمت از تو یاد می‌کنند. دلیلش چیست؟ مردم از جسارت او به عبد سیاه‌چهره عصبانی شدند و تصمیم به زدن او گرفتند اما عبد سیاه‌چهره گفت: جسارت او را به خاطر جدش رسول الله (ص) تحمل می‌کنیم. سپس علت رفتار مردم را برایش شرح داد و گفت: من باطنم را سفید کردم اما باطن تو سیاه است. مردم به سفیدی باطن من نگاه می‌کنند و کاری با سیاهی چهره‌ام ندارند اما به سیاهی باطن تو نگاه می‌کنند و همان سیاهی باطنت سفیدی چهره‌ات را نیز از بین برده است. من به سیره جد تو عمل می‌کنم اما تو به سیره جد من عمل می‌کنی. مردم مرا در سیره جد تو می‌بینند و فرزند جد تو می‌پرندارند اما تو را در سیره جد من می‌بینند وفرزندن جد من می‌دانند. با تو همان رفتاری را می‌کنند که با جد من می‌کردند و با من همان برخوردی را دارند که با جد تو داشتند.[۴۹]

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[۱]– «و کان أصحاب رسول الله (ص) یتبرکون به و بدعائه». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج ۳، ص ۴۲۲، کتاب معرفه الصحابه، ذکر مناقب محمدبن طلحه بن عبیدالله.

[۲]– «ولما دخل یزید بن سیاه الأسواری قاتل حبیش بن دلجه إلی المدینه مع عباس بن سهل کان علیه ثیاب بیاض و هو راکب بر ذونا أشهب، فما لبث أن اسودت ثیابه و دابته مما یتمسح الناس به و من کثره ما صبوا علیه من الطیب و المسک».محمد بن جریر طبری،تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری: ج ۳، ص ۴۲۴، حوادث ۶۵ هجری قمری؛ ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۱۳، ص ۶۳، شرح حال حبیش بن دلجه، ش ۱۴۸۴ و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۸، ص ۲۶۳، حوادث ۶۵ هجری قمری، خلافه عبدالملک بن مروان.

[۳]– «أتی الکمیت بن زید إلی علی بن الحسین (ع)، فقال له: إنی مدحتکم بما أرجو أن یکون وسیله عند رسول الله (ص) یوم القیامه، فاسمعه. فوجه علی بن الحسین (ع)، فجمع أهله و موالیه، ثم أنشده … فلما فرغ منها قال له علی بن الحسین (ع): ثوابک نحن عاجزون عنه و لکن ما عجزنا عنه فإن الله و رسول لن یعجزا عن مکافأتک و سقط له علی نفسه و أهله أربعمائه ألف درهم، فقال له: خذ هذه یا أباالمستهل، فاستعن بها علی سفرک. فقال: لو وصلتنی بدانق لکان شرفا و لکن علی مدکم لاآخذ ثمنا و لا أجرا إلا من أردت به وجهه و الوسیله عنده و لکن إن أحببت أن تحسن إلی فادفع بعض ثیابک التی تلی جسدک أتبرک به، فقام علی بن الحسین (ع) فنزع ثیابه، فدفعها کلها الیه و أمر بجبه له کانت یصلی فیها، فدفعت الیه، ثم قال: اللهم! إن الکمیت جاد فی آل رسولک و ذریه نبیک بنفسه حین ضن الناس و أظهر ما کتمه غیره من الحق، فأمته شهیدا و أحیه سعیدا و أره الجزاء عاجلا و اجز له جزیل المثوبه آجلا، فإنا قد عجزنا عن مکافأته و أنت واژسع کریم، قال الکمیت: فمازلت أتعرف برکه دعائه». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۵۳، ص ۱۸۰، شرح حال کمیت بن زید، ش ۵۹۴۵ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۵، ص ۳۸۸، شرح حال کمیت بن زید، ش ۱۷۷ و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۸، ص ۲۱۲، حوادث و وفیات ۱۲۱-۱۴۰ هجری قمری، شرح حال کمیت بن زید.

 

[۴] کان الناس یتبرکون به و یسمونه مفتاح الخیر». ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج ۲، ص ۴۲۰، شرح حال سلیمان بن عبدالملک، ش ۲۷۹

[۵]– پدر و مادر معروف کرخی نصرانی بودند. معروف کرخی به دستان مبارک امام رضا (ع) مسلمان شد. پدر و مادر او نیز به برکت اسلام فرزندشان اسلام آوردند. احمد بن حنبل و سفیان بن عیینه معروف کرخی و روش وی را مدح کرده‌اند.ابن جوزی کتابی مستقل در مناقب واخبار معروف کرخی نوشته است. درباره استجابت دعای او نیز قصه‌ها و داستان‌های زیادی نقل شده است. ابونعیم اصفهانی، حلیه الأولیاء و طبقات الأصفیاء: ج ۸، ص ۳۶۰-۳۶۸، شرح حال معروف کرخی، ش ۴۳۶؛ خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد او مدینه السلام: ج ۱۳، ص ۱۹۹-۲۰۸، شر ححال معروف کرخی، ش ۷۱۷۷؛ ابن جوزی، صفه الصفوه: ج ۱، ص ۵۲۵- ۵۲۹، ذکر المصطفین من أهل بغداد، شرح حال معروف کرخی، ش ۲۶۰ و المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم: ج ۶، ص ۱۰۰-۱۰۱، حوادث و وفیات ۲۰۰ هجری، شرح حال معروف کرخی و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۹، ص ۳۳۹-۳۴۵، شرح حال معروف کرخی، ش ۱۱۱٫

[۶]-«یتبرک بلقائه العارفون». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج ۱۳، ص ۱۹۹، شرح حال معروف کرخی، ش ۷۱۷۷ و «قصده الناس للتبرک به»، زرکلی وهابی، الأعلام: ج ۷، ص ۲۶۹، شرح حال معروف کرخی.

[۷]– «روینا عن الإمام أحمد أنه غسل قمیصا للشافعی و شرب الماء الذی غسله به». عینی حنفی، عمده القاری شرح صحیح البخاری: ج ۹، ص ۲۴۱، کتاب الحج، بیان مشروعیه تقبیل الحجر الأسود و السر فی ذلک، شرح حدیث ۱۸۹٫

[۸]– «قال الربیع بن سلیمان: إن الشافعی خرج إلی مصر، فقال لی: یا ربیع! خذ کتابی هذا، فامض به و سلمه إلی أبی عبدالله و ائتنی بالجواب. قال الربیع: فدخلت بغداد و معی الکتاب، فصادفت أحمد بنحنبل فی صلاه الصبح، فلما انفتل من المحراب سلمت إلیه الکتاب و قلت: هذا کتاب أخیک الشافعی من مصر. فقال لی أحمد: نظرت فیه؟ فقلت: لا. فکسر الختم و قرأ و تغرغرت عیناه. فقلت له: ایش فیه أباعبدالله؟ فقال: یذکر فیه أنه رأی النبی (ص) فی النوم، فقال له: اکتب إلی أبی عبدالله، فاقرأ علیه‌السلام و قل له: إنک ستمتحن و تدعی إلی خلق القرآن، فلاتجبهم، فیرفع الله لک علما إلی یوم القیامه. قال الربیع: فقلت له: البشاره یا أباعبدالله! فخلع أحد قمیصه الذی یلی جلده، فأعطانیه، ‌فأخذت الجواب و خرجت إلی مصر و سلمته إلی الشافعی. فقال: إیش الذی أعطاک؟ فقلت: قمیصه. فقال الشافعی: لیس نفجعک به ولکن بله و ادفع إلی الماء لأتبرک به». سبکی شافعی، طبقات الشافعیه الکبری: ج ۲، ص ۳۶، شرح حال احمد بن حنبل، ش ۷٫

[۹] – «فإنی لأرجو من برکه هذه القطعه ما ترجوه أنت». ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج ۵، ص ۳۱۵، شرح حال احمد بن حنبل، ۳۳۵ وابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۰، ص ۳۴۴، حوادث ۲۴۱ هجری قمری، شرح حال احمد بن حنبل، ورعه و تقشفه و زهده.

[۱۰]– «لما أطلق یحیی بن زید و فک حدیده صار جماعه من میاسیر الشیعه إلی الحداد الذی فک قیده من رجله، فسألوه أن یبیعهم إیاه و تنافسوا و تزایدوا حتی بلغ عشرین ألف درهم، فخاف أن یشیع خبره، فیؤخذ منه المال، فقال لهم: اجمعوا ثمنه بینکم، فرضوا بذلک و أعطوه المال، فقطعه قطعه قطعه و قسمه بینهم، فاتخذوا منه فصوصا للخواتیم یتبرکون بها». ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین: ص ۱۰۵، شرح حال یحیی بن زید بن علی (ع).

[۱۱]– «… رأیت بشر بن الحارث وضع یده علی هذه البطیخه، فلم أزل واقفا حتی اشتریتها بعشرین درهما أتبرک بموضع یده علیها، فأخذ کل واحد منهم البطیخه و جعل یقبلها و یضعها علی عینیه». سبکی شافعی،‌ طبقات الشافعیه الکبری: ج ۳، ص ۵۳، شرح حال احمد بن محمد بن قاسم، ش ۹۸٫

[۱۲]– «و کانت أیضا لها من الأمیر منزله و من والدته منزله کبیره و هی موصوفه عندهم بالصلاح، یتبرکون بها و یسألونها الدعاء». ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج ۴، ص ۴۶۲، حوادث ۲۶۱ هجری قمری، ذکر ولایه ابراهیم بن أحمد إفریقیه و ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۲۱، ص ۹۵، حوادث و وفیات ۲۸۱-۲۹۰، شرح حال ابراهیم بن احمد، ش ۱۰۶٫

[۱۳]– «زاهد عصره و ناسک مصره الذی به یتبرکون و إلی دعائه یفزعون». ذهبی سلفی، سیرأعلام النبلاء: ج ۱۶، ص ۲۴۴-۲۴۶، شرح حال یحیی بن مجاهد، ش ۱۷۱٫

[۱۴]– «و کان مقبولا عند الموافق و المخالف، حتی کان أهل الملل یتبرکون بدعائه». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۲۶، ص ۵۳۴، حوادث و وفیات ۳۵۱-۳۸۰، شرح حال احمد بن محمد.

[۱۵]– خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج ۱۴، ص ۳۲۵-۳۲۷، شرح حال یوسف بن عمر قواس، ش ۷۶۵۰ و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱۶، ص ۴۷۴-۴۷۶، شرح حال قواس، ش ۳۵۱٫

[۱۶]– «کنا نتبرک بأبی الفتح القواس و هو صبی». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام: ج ۱۴، ص ۳۲۶، شرح حال یوسف بن عمر قواس، ش ۷۶۵۰؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱۶، ص ۴۷۵، شرح حال قواس، ش ۳۵۱؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۱، ص ۳۴۰، حوادث ۳۸۵ هجری قمری و ابن جوزی، صفه الصفوه: ج ۱، ص ۶۱۸، شرح حال یوسف بن عمر بن مسرور، ش ۳۲۹ و المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم: ج ۹، ص ۳۷، حوادث و وفیات ۳۸۵ هجری قمری، شرح حال یوسف بن عمر بن مسرور.

[۱۷]– «کان المشایخ یتبرکون بدعائه». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱۸، ص ۱۱، شرح حال ابن مسرور، ش ۸ و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۳۰، ص ۱۸۶، حوادث و وفیات ۴۴۱-۴۶۰، شرح حال ابن مسرور، ش ۲۷۹؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۳، ص ۲۷۸، حوادث ۴۴۸ هجری قمری و یافعی شافعی، مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان: ج ۳، ص ۵۲، حوادث ۴۴۸ هجری قمری.

[۱۸]– برای آشنایی با شرح حال او به منابع ذیل مراجعه شود: ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج ۶، ص ۲۷۰، حوادث ۴۶۸ هجری قمری؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم: ج ۹، ص ۵۲۷، حوادث و وفیات ۴۶۷ هجری قمری، شرح حال عبدالرحمن بن محمد داودی؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱۸، ص ۲۲۲-۲۲۶، شرح حال داودی، ش ۱۰۸ و العبر فی خبر من غبر: ج ۲، ص ۳۲۲، حوادث ۴۶۷ هجری قمری؛ سبکی شافعی، طبقات الشافعیه الکبری: ج ۵، ص ۱۱۷-۱۲۰، شرح حال عبدالرحمن بن محمد داودی، ش ۴۶۱؛ ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات: ج۱، ص ۶۳۷-۶۴۰، شرح حال داودی، ش ۲۶۳؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۳، ص ۳۲۷، حوادث ۴۶۷ هجری قمری؛ صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج ۱۸، ص ۲۵۲-۲۵۳، شرح حال داودی، ش ۳۰۳؛ ابن کثیر دمشی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۲، ص ۱۱۹، حوادث ۴۶۷ هجری قمری؛ ابن تعزی حنفی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره: ج ۵، ص ۱۰۰، حوادث ۴۷۶ هجری قمری؛ یافعی شافعی، مرآه الجنان و عبره الیقظان فی معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان: ج ۳، ص ۷۳، حوادث ۴۷۶ هجری قمری و عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج ۵، ص ۱۹۲، شرح حال عبدالرحمن الداودی

[۱۹]– «یستحق أن یطوی للتبرک به فراسخ». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۱۸، ص ۲۲۳، شرح حال داودی، ش ۱۰۸٫

[۲۰]– سمعانی شافعی، الأنساب: ج ۲، ص ۴۴۸، حرف الدال، باب الدال و الألف، الداودی.

[۲۱]– «کان الناس یتبرکون به حتی قال حاسده لأمیر مکه: إن الناس یقبلون ید الزنجانی أکثر مما یقبلون الحجر الاسود». سمعانی شافعی، الانساب: ج ۳، ص ۱۶۸، حرف الزاء، باب الزاء و النون و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۲ ص ۱۲۷-۱۲۸، حوادث ۴۷۰ هجری قمریف شرح حال سعد بن علی.

[۲۲]– «و کان أبواسحاق کلما مر علی بلده خرج أهلها یتلقونه بأولادهم و نسائهم، یتبرکون به و یتمسحون برکابه و ربما أخذوا من تراب حافر بغلته». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۲، ص ۱۳۱، حوادث ۴۷۵ هجری قمری.

[۲۳]– سمعانی وی را این‌گونه معرفی می‌کند: «ابوالحسین اردشیر بن ابی منصور العبادی الملقب بامیر، کان واعظا ملیح الوعظ، حسن السیره، ظهر له القبول التام ببغداد فیما العوام … و مات سنه نیف و تسعین و أربعمائه». الأنساب: ج۴، ص ۱۲۳، باب العین و الباء، العبادی. ابن کثیر نیز پس از نقل مطلب ذکر شده در متن، ماجرایی را که متضمن علم غیب برای عبادی است، این‌گونه نقل می‌کند: «وقال بعضهم: دخلت علیه و هو یشرب مرقا، فقلت فی نفسی: لیته أعطانی فضله لأشربه لحفظ القرآن، فناولنی فضله، فقال: اشربها علی تلک النیه. قال: فرزقنی الله حفظ القرآن». البدایه و النهایه: ج ۱۲، ص ۱۵۴، حوادث ۴۸۶ هجری قمری.

[۲۴]– «وکان الناس یزدحمون علی فضل وضوئه و ربما أخذوا من البرکه التی یتوضا منها ماء للبرکه». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۲، ص ۱۵۳-۱۵۴، حوادث ۴۸۶ هجری قمری.

[۲۵]– «وجعلوا یتبرکون بالنظر إلیه و یتعجبون منه». صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج ۱۷، ص ۲۶، شرح حال عبدالله بن احمد بن محمود، ش ۲۱٫

[۲۶]–  «یقصده الناس للتبرک به». سبکی شافعی، طبقات الشافعیه الکبری: ج ۷، ص ۳۱۷، شرح حال مؤمل بن مسرور، ش ۱۰۱۴٫

[۲۷]– «کان من عبادلله الصالحین، معرضا عن الدنیا، راغبا فی الآخره، مقبلا علی العباده و الزهد و کان الناس یتبرکون به». ابن نجار بغدادی، ذیل تاریخ بغداد: ج ۲، ص ۱۹۱، شرح حال عتیق بن محمد، ش ۴۱۴٫

[۲۸]– «وفشا مع أهل الجبل بوصول إبن تومرت، فجائوه من النواحی یتبرکون به». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۳۶، ص ۱۱۰، حوادث و وفیات ۵۲۱-۵۴۰ هجری قمری، شرح حال محمد بن عبدالله بن تومرت، ش ۶۲ و ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۴، ص ۷۱ف حوادث ۵۲۴ هجری قمری.

[۲۹]– «کان الناس یزورونه و یتبرکون به، کنت أزوره کل سبت و أنا صبی». ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم: ج ۱۰، ص ۲۶۶، حوادث و وفیات ۵۲۱-۵۴۰ هجری قمری، شرح حال محمدبن احمد بن علی، ش ۱۲۴ و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۲ف ص ۲۲۲، حوادث ۵۲۸ هجری قمری.

[۳۰]– «سمعنا أنهم یتبرکون به و یعتقدون فیه». ذهی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۳۷، ص ۱۴۹، حوادث و وفیات ۵۴۱-۵۵۰، شرح حال عبدالرحمن بن عبدالله، ش ۱۵۴٫

[۳۱]– «کان شیخا صالحا سدید السیرهف یقعد فی سوق الجوهریین ببغداد و کان الناس یتبرکون به». سمعانی شافعی، الانساب: ج ۱، ص ۲۶۸، حرف التاء، باب التاء و العینف التعاویدی.

[۳۲]– بغشور شهری است بین هرات و مرو که به آن بغ نیز می‌گویدن. حموی، معجم البلدان: ج۱، ص ۴۶۷- ۴۶۸٫

[۳۳]– «کان الناس یتبرکون به». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۳۸، ص ۲۰۰، حوادث و وفیات ۵۵۱-۵۶۰، شرح حال عبدالعزیز بن محمد، ش ۲۰۴٫

[۳۴]– «کان الناس یتبرکون به و یستشفون بدعائه». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۴۰، ص ۱۳۴، حوادث و وفیات ۵۷۱-۵۸۰، شرح حال محمد بن محمد بن هبه الله، ش ۹۳٫

[۳۵]– «و قصده الأعیان و الأماثل للتبرک به». صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج ۲۰، ص ۱۱۲، شرح حال علی بن احمد بن محمد، ش ۱۷۶٫

[۳۶]– «و کان الناس قد ازدحموا علی الشیخ سعد أیضا یتبرکون به». ابن رجب حنبلی، الذیل علی طبقات الحنابله: ج۳، ص ۳۶۳، شرح حال نصر بن فتیان، ش ۱۷۵٫

[۳۷]– ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۴۲، ص ۱۸۰، حوادث و وفیات ۵۹۰-۶۰۰ هجری قمری، شرح حال بیشر بن محفوظ، ش ۲۲۹٫

[۳۸]– جماعیل: روستایی است در نابلس فلسطین. حموی، معجم البلدان: ج ۲، ص ۱۵۹، واژه جماعیل.

[۳۹]– معروف‌ترین کتاب او «الکمال فی أسماء الرجال» می‌باشد که مزی آن را تهذیب کرده است.

[۴۰]– «فکان إذا خرج للجمعه لانقدر نمشی معه من کثره الخلق، یتبرکون به و یجتمعون حوله». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۲۱، ص ۴۵۷، شرح حال عبدالغنی بن عبدالواحد، ش ۲۳۵ و تذکره الحفاظ: ج ۲، ص ۱۱۴، شرح حال عبدالغنی بن عبدالواحد، ش ۱۱۱۲ و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۴۲، ص ۴۵۱، حوادث و وفیات ۵۹۱-۶۰۰، شرح حال عبدالغنی بن عبدالواحد، ش ۵۹۱ و ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۴، ص ۳۴۶، حوادث ۶۰۰ هجری قمری، شرح حال عبدالغنی بن عبدالواحد.

[۴۱]– برای آشنایی با شرح حال او به منابع ذیل مراجعه کنید: ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج ۲۱، ص ۴۴۳-۴۷۱، شرح حال عبدالغنی بن عبدالواحد، ش ۲۳۵ و تذکره الحفاظ: ج ۲، ص ۱۱۱-۱۱۷، شرح حال عبدالغنی بن عبدالواحد، ش ۱۱۱۲؛ ابن دمیاطی، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد: ص ۱۶۸، شرححال عبدالغنی بن عبدالواحد، ش ۱۲۴؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه:ج ۱۳، ص ۴۲ و ۴۳، حوادث ۶۰۰ هجری قمری، شرح حال عبدالغنی مقدسی؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۴، ص ۳۴۵-۳۴۶، حوادث ۶۰۰ هجری قمری، شرح حال عبدالغنی بن عبدالواحد؛ زرکلی وهابی، الأعلام: ج ۴، ص ۳۴، شرح حال جماعیلی و عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج ۵، ص ۲۷۵،‌شرح حال عبدالغنی جماعیلی.

[۴۲] و أهل همذان مقبلون علیه یتبرکون به». ذهبی سلفی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج ۴۴، ص ۴۲۸، حوادث و وفیات ۶۱۱-۶۲۰ هجری قمری، شرح حال محمدبن محمودبن ابراهیم، ش ۵۷۴ و سیر أعلام النبلاء: ج ۲۲، ص ۱۶۱، شرح حال ابن الحمامی، ش ۱۰۹ و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج ۴، ص ۳۹۱، شرح حال محمدبن محمود، ش ۱۹۴۹

[۴۳]– فارسیه روستایی زیبا و دارای باغ‌های مختلف است که در کنار نهر عیسی بعد از محول از روستاهای بغداد قرار دارد. فاصله محول و فارسیه حدود دو فرسخ است. حموی، معجم البلدان: ج ۴، ص ۲۲۸٫

[۴۴]– «کان شیخا، صالحا، متدینا، ورعا، منقطعا عن الناس فی قریته، یقصده الناس لزیارته و التبرک به». ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج ۵، ص ۱۷۱، حوادث ۶۳۵ هجری قمری.

[۴۵]– «یتبرک به الناس». سبکی شافعی، طبقات الشافعیه الکبری: ج ۸، ص ۱۹۹، شرح حال عبدالعزیز بن احمد بن سعید، ش ۱۱۸۲ و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج ۱۸، ص ۴۶۸ شرح حال دیرینی، ش ۴۹۲٫

[۴۶]– «فتسامعت به الخواقین و الأمراء من أصحاب قازان، فأتوه یتبرکون بدعائه». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایه و النهایه: ج ۱۴، ص ۹۲، حوادث ۷۱۸ هجری قمری، شرح حال محمدبن عمر.

[۴۷]– «کان لأهل دمشق فیه کبیر اعتقاد،‌یتبرکون به و یقبلون یدیه. قال النجم الغزی: و لقد دعالی و مسح علی راسی و انا اجد برکه دعائه الان». ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب: ج ۸، ص ۴۰۹، حوادث ۹۸۵ هجری قمری.

[۴۸]– سوره حجرات، آیه ۱۳٫

[۴۹]– «فاتفق أن خرج یوما من بیته یقصد المسجد، فاتبعه خلق کثیر یتبرکون به». آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج ۲۶، ص ۴۴۰، تفسیر آیه ۱۳ سوره حجرات.