رد پای علی در تمام مراحل یک عملیّات دیده میشد. اطلاعات کافی از مرحلهی آمادهسازی داشت که خود مرحلهی بسیار حسّاس و پیچیدهای است. در مرحلهی عملیّات یعنی حمله یا دفاع همینطور و همچنین در مرحلهی تثبیت. این کارها از عهدهی مردی جا افتاده و مطلع برمیآید. چنین فردی باید سالها در دانشگاه نظامی درس بخواند و مانورهای متعددی انجام دهد. مگر علی چند سال داشت؟ در عملیّات والفجر هشت (سال ۶۴) او نوزده ساله بود! امّا دید وسیعی داشت.
آدم احساس میکرد سرشار از اطلاعات است. پای صحبت فرماندهان که مینشست، وقت نمیکشت. کلمه به کلمهی حرف آنها را ضبط و اجرا میکرد. اطاعتپذیری فوق العادهای داشت. در آن واحد، خالی از طرح و پیشنهاد نبود. این از عمل نظامی علی. امّا کارش در اینجا خاتمه پیدا نمیکرد. حُسن برخورد او نمونه بود. بعضی مواقع بچّهها خسته میشدند. سؤالی داشتند که جواب آن از عهدهی هر کسی برنمیآمد. اولاً جواب دهنده باید صبور باشد. ثانیاً مطلع به امور باشد. ثالثاً خوب صحبت کند. در نتیجه جلب رضایت فردی که مسأله داشت، کار هر کسی نبود.
یکی از کسانی که میتوانست جواب سؤالها را بدهد، علی شفیعی بود. در مسائل سیاسی دخالت نمیکرد؛ ولی میتوانست تحلیل قابل قبولی ارائه دهد. عراق هر وقت قافیه را میباخت، دست به تشنج میزد و هوچیگری را پیش میگرفت. مثلاً وقتی بچّههای ما را در شرق دجله دید، دست به بمباران منابع نفتی ما زد. خاطرم هست که پس از بدر به خارک حمله کرد. یا بعد از والفجر، جنگ شهرها را پیش گرفت. حرکات او سؤال برانگیز بود. ما اطاعت امر میکردیم؛ ولی چشم و گوش بسته نبودیم. اصلاً تفاوت برجستهی جبههی ما و عراق در همین بود که افراد ما راه خود را انتخاب کرده بودند. دقیقاً در راستای انتخاب آگاهانه است که شهادت معنا پیدا میکند. جواب سؤالهای ریز و درشت بعضیها با افرادی مثل علی بود. لذا وجود علی برای آنها بصیرت افزائی میکرد.
منبع: کتاب «رسم خوبان ۲۷- آگاهی و دانش»؛ شهید علی شفیعی، ص ۳۹ و ۴۰٫ / مثل علی، مثل فاطمه، صص ۹۴ – ۹۳٫
پاسخ دهید