طبرسی می‌نویسد:
متوکل سخت در تلاش بود تا شخصیت امام را نزد مردم پایین آورد.[۱]
مسعودی مورّخ مشهور دو نمونه از برخوردهای امام علیه السّلام با متوکل را اینگونه آورده است:
 محمد بن یزید مبرد می‌گوید: روزی متوکل از امام پرسید: فرزند پدر تو (یعنی شما) درباره عباس بن عبد المطّلب چه می‌گوید؟ امام در پاسخ فرمود:
ای خلیفه، فرزند پدرم درباره شخصی که خداوند اطاعت فرزندانش را بر مردم و اطاعت او را بر فرزندانش واجب کرده، جز نیکی چه می‌تواند بگوید؟
متوکل که پاسخ امام را موافق میل خود تلقی کرده بود، خوش‌حال شد و یکصد هزار درهم به آن حضرت بخشید. مسعودی پس از نقل این موضوع می‌افزاید: هدف واقعی امام از این پاسخ، وجوب اطاعت از دستورهای خداوند بر فرزندان عباس بود که این چنین به اشارت آن را بیان کرد.[۲]
این گونه پاسخگویی به خوبی نشان می‌دهد که آن حضرت در معرض تهدید متوکل قرار داشت؛ بنابراین می‌بایست تقیه پیشه کرده و جواب را با چنان زیرکی بدهد که فقط اهل دقت و فهم، هدف اصلی امام را دریابند.
متوکل دریافته بود که از نظر امام آیه شریفه: یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ[۳] اشاره به برخی از خلفا است. از این رو به فکر سوء استفاده از این مسأله افتاد و خواست با مطرح کردن آن، حضرت را به شکلی در مقابل «عامّه» یعنی اهل حدیث قرار دهد.
بدین جهت، زمانی که افراد زیادی در مجلس بودند، درباره این آیه از امام سؤال کرد.
آن حضرت فرمود:
منظور دو مرد هستند که خداوند از آنها به کنایت سخن گفته و با عدم تصریح به نامشان، بر آنان منّت نهاده است؛ آیا خلیفه می‌خواهد آنچه را که خدا مخفی نگاه داشته در اینجا بر ملا کند؟ متوکل گفت: نه.[۴] بدین شکل امام از خطری که برایش تدارک دیده شده بود رهایی یافت.
به متوکل گزارش دادند که در منزل امام هادی علیه السّلام ادوات جنگی و نامه‌هایی از شیعیانش به او و … وجود دارد. او دستور داد تا عده‌ای از سربازان و مأموران- نابهنگام و غافلگیرانه- به منزل امام حمله برند. دستور اجرا شد و وقتی وارد خانه شدند، او را در اطاقی که زیرانداز آن از شن و ماسه بود تنها یافتند، در حالی که در را بر روی خود بسته، لباسی پشمینه بر تن کرده، روپوشی بر سر انداخته و آیاتی از قرآن در مورد وعد و وعید را زمزمه می‌کرد. حضرتش را در همان حال پیش متوکل آوردند.
وقتی امام به مجلس متوکل وارد شد، او کاسه شرابی در دست داشت؛ متوکل آن حضرت را در کنار خود جای داد و پیاله‌ای به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آنگاه متوکل خواست تا آن حضرت شعری که او را به وجد و نشاط آورد برایش بخواند.
امام فرمود: کمتر شعر می‌خوانم. اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:
باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم                                                                                 ‌غلب الرّجال فما تنفعهم القلل
و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم‌                                                                                    فأودعوا حفرا یا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ما قبروا                                                                                   أین الأساور و التّیجان و الحلل
أین الوجوه التی کانت منعّمه                                                                                 من دونها تضرب الأستار و الکلل فاصفح القبر عنهم حین سائلهم‌                                                                              تلک الوجوه علیها الدود تنتقل[۵]
قد طال ما أکلوا دهرا و قد شربوا                                                                        و أصبحوا الیوم بعد الأکل قد أکلوا
و طالما عمّروا دورا لتحصنهم‌                                                                               ففارقوا الدور و الأهلین و انتقلوا
و طالما کنزوا الأموال و ادّخروا                                                                             فخلّفوها علی الأعداء و ارتحلوا
أضحت منازلهم قفرا معطّله                                                                                و ساکنوها إلی الأجداث قد رحلوا ((بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می‌دادند، ولی آن قله کوهها برایشان سودی نبخشید.))
((از پناهگاههایشان پایین کشیده شدند و در زیر خاک سیاه قرار گرفتند و چه بد جایی را برای رحل اقامت برگزیدند.))
))پس از آن که در قبرهای خود قرار گرفتند، فریاد زنی بر آنها بانک زد: کجا رفت آن بازوبندها، کو آن تاجها، و کجاست آن زر و زیورها.((
))کجا رفت آن چهره‌ها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پرده‌های گرانبهای نازک آویخته بودند.((
))هنگامی که این سؤال از آنها می‌شود، قبرهایشان از طرف آنها جواب می‌دهد: آن چهره‌ها هم اکنون محل آمد و شد کرمهای لاشخوار شده‌اند.((
))عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود خوراک کرمها شده‌اند.((
))چه بسیار کاخها ساختند که آنها را در بر گیرد، ولی سرانجام آن کاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و درگذشتند.))
((چه بسیار اموالی که روی هم انباشته کردند، ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و زندگی را بدرود گفتند.))
((عاقبت نشیمن‌گاههای آنان به ویرانی گرایید و به حال خود رها شد و ساکنان آن کاخها به سوی قبرهایشان شتافتند.))
امام علیه السّلام با این اشعار، تمامی حاضران را تحت تأثیر قرار داد؛ حتی شخص متوکل را، که از کثرت گریه صورتش خیس گردید. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانه‌اش بازگردانند.[۶]
متوکل امام را واداشت تا مانند رجال دربارش از قبیل وزیران و امیران، نیروهای نظامی و دیگر اطرافیان، لباسهای فاخر بپوشند و خود را در بهترین شکل و قیافه بیاراید و مانند دیگران در رکاب متوکل- که سوار بر اسب حرکت می‌کرد- پیاده راه برود. تنها کسی که از پیاده رفتن در برابر خلیفه مستثنی بود، فتح بن خاقان وزیر کینه‌توز وی بود که او نیز مانند متوکل سواره می‌رفت. این وضع، برای امام بسیار دشوار و غیر قابل تحمل بود. به دنبال همین ماجرا بود که آن حضرت به خواندن «دعاء المظلوم علی الظالم» توسل جست. [۷]
متوکل همچنین اصرار داشت تا امام در مجالس بزم او حضور داشته باشد و طبیعی است که از این طریق بهتر می‌توانست آن حضرت را- که امام شیعیان و پیشوای پاک مردان بود- تحقیر کرده و از دیده‌ها بیندازد و پیروان او را از دور و بر ایشان پراکنده سازد، چنانکه متوکل خود اعتراف داشت: مقاومت امام مانع از آن گشته که بتواند او را در بزم شراب حاضر کند.[۸]
امام در سامرا از چنان شخصیت والا و عظمت روحی برخوردار بود که همگان در مقابل وی فروتنی نشان می‌دادند و ناخواسته در برابرش تواضع کرده و سخت محترمش می‌داشتند.[۹]
متوکل در آخرین روزهای زندگی خود تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. ابن ارومه می‌گوید: در آن روزها به سامرا رفته بودم. دیدم متوکل امام هادی علیه السّلام را به دست سعید حاجب سپرده و می‌خواهد به قتل رساند؛ اما متوکل دو روز بعد- همانگونه که امام پیشگویی کرده بود- شبانه مورد حمله ترکان قرار گرفت و در خانه‌اش- در حالی که در بستر خود آرمیده بود- به قتل رسید. بدین ترتیب امام از چنگال وی رهایی یافت. [۱۰]
در روایات دیگری آمده: وقتی متوکل دستور بازداشت امام را داد، سه روز بعد به قتل رسید[۱۱]
پس از متوکل فرزندش منتصر بر سر کار آمد و این خود سبب شد که فشار حکومت بر خاندان علوی؛ از جمله امام هادی علیه السّلام کاستی گیرد. گرچه در بلاد مختلف، فشار دولتمردان بر شیعیان، همچنان ادامه داشت.[۱۲]
کاهش نسبی اختناق نسبت به زمانهای قبل، سازماندهی شیعیان را در بلاد مختلف تقویت کرد و هر زمان که یکی از وکلای امام در شهرها دستگیر می‌شد، آن حضرت شخص دیگری را به جای وی برمی‌گزید. یکی از وکلای آن حضرت علی بن جعفر بود که بازداشت شد و به زندان افتاد.[۱۳] همچنین محمد بن فرج در مصر دستگیر و به عراق آورده شد و مدت هشت سال در زندان بود.[۱۴]
دکتر جاسم حسین در این باره می‌نویسد: بنا به نوشته کندی، امامیه در مصر به دست یزید بن عبد اللّه ترکی- حاکم مصر از طرف خلیفه- مورد آزار قرار می‌گرفتند.
همو، ابو حمزه را که یکی از رهبران علوی مصر بود همراه پیروانش دستگیر کرد. اینها متهم به فعالیتهای زیر زمینی بودند که در سال ۲۴۸ به عراق رانده شدند.[۱۵]
شیخ کلینی می‌نویسد: عملیات تعقیب و دستگیری، بر پیروان امام هادی علیه السّلام اثر نامطلوبی گذاشت.[۱۶] به عنوان نمونه، محمد بن حجر کشته شد و املاک سیف بن لیث مصادره شد و همزمان در عراق، برخی از پیروان امام هادی علیه السّلام ساکن سامرا بودند، دستگیر شدند[۱۷]و ایوب بن نوح وکیل آن حضرت در کوفه، تحت تعقیب قاضی شهر قرار گرفت.[۱۸] شیعیان از دیرباز، به دستور امامان علیهم السّلام داخل در مناصب حکومتی شده و در مناسبتهای لازم به شیعیان کمک می‌کردند. یعقوب بن یزید کاتب، از منشیان منتصر عباسی بود و در عین حال چندین کتاب در موضوع بداء و نیز کتابهای «المسائل» و «نوادر الحج» را تألیف کرده است.[۱۹] روشن است که این گونه افراد بسیار مخفیانه عمل می‌کردند، زیرا در غیر این صورت خلفا پی به ماهیت آنان برده و از روابطشان با امام هادی علیه السّلام مطلع می‌شدند و آنها را تحت فشارهای شدید قرار می‌دادند و سرانجام طردشان نموده و مقرری‌شان را قطع می‌کردند.[۲۰]
صرف نظر از شیعیان و پیروان امام هادی علیه السّلام نزدیک به یکصد و نود صحابی راوی آن حضرت برای ما شناخته شده‌اند که از حدود یکصد و هشتاد نفر آنها، احادیثی در ابواب مختلف در دسترس ماست. در آن زمان شیعیان کتابهای حدیث مدوّن فقهی و کلامی ائمه را در اختیار داشتند و از طریق همین وکلا مشکلات خود را از امام می‌پرسیدند. امام نیز آنها را به آن دسته از اصحاب خود که سابقه زیادی داشته و بسیار علاقه‌مند به اهل بیت بودند رهنمون می‌شدند.[۲۱] از قرائن بعدی- گرچه تاریخ اطلاعات دقیق حاکی از وضعیت شیعه در آن زمانها در دسترس ما نمی‌گذارد- به خوبی می‌توان فهمید که جامعه شیعه مدیون فعالیتهای منظم آن بزرگواران و وکلای آن و همچنین مدیون محبت عمیق مسلمانان به اهل بیت رسول خدا علیهم السّلام بوده است.
در دوره امام هادی علیه السّلام ائمه زیدیه نیز قیامهای وسیعی در سر تا سر بلاد اسلامی به راه انداختند. زیدیه در مجموع- به دلیل برخورد تندشان با امامیه- از نظر ائمه مطرود بودند. ولی برخی از اوقات که در قیام خود صداقت و خلوص نیت نشان می‌دادند، شیعیان امامی نیز از نظر عاطفی با آنان همدردی می‌کردند. اخبار مربوط به این قیامها را در مقاتل الطالبیین ابو الفرج اصفهانی می‌توان دید.

منبع: کتاب حیات فکری و سیاسی ائمه  از صفحه۵۰۷ تا ۵۱۲ / رسول جعفریان


[۱] اعلام الوری، ص ۴۳۸

[۲] مروج الذهب، ج ۴، صص ۱۱- ۱۰: «قال المسعودی: انما اراد ابو الحسن طاعه الله علی بنیه».

[۳] فرقان (۲۵): ۲۷٫ روزی که ستمگر دست حسرت می‌گزد.

[۴] بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۱۴

[۵] و در نسخه دیگر «تقتتل»: یعنی کرمها به جدال با یکدیگر مشغولند

[۶] مروج الذهب، ج ۴، ص ۱۱؛ مرآه الجنان، ج ۲، ص ۱۵۹؛ تتمه المختصر، ص ۳۴۷

[۷] مهج الدعوات، ابن طاووس، تهران، ص ۲۶۵؛ مسند الامام الهادی علیه السّلام، صص ۱۹۱- ۱۸۶

[۸] کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۸۱

[۹] همان، ج ۲، ص ۳۹۸

[۱۰] همان، ج ۲، ص ۳۹۴

[۱۱] مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۴۴۷؛ مسند الامام الهادی علیه السّلام، ص ۴۱

[۱۲] نک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم علیه السّلام، ص ۸۵

[۱۳] اثبات الوصیه، ص ۲۳۲

[۱۴] بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۰

[۱۵] ولاه مصر، ص ۲۲۹، به نقل از تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۸۹

[۱۶] الکافی، ج ۱، صص ۵۱۳- ۵۱۱

[۱۷] مناقب ابن شهرآشوب،ج ۴،ص ۴۱۶

[۱۸] کشف الغمّه، ج ۳، ص ۲۴۷، به نقل از تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۸۹

[۱۹] رجال النجاشی، ص ۳۱۳

[۲۰] امالی شیخ طوسی، ج ۱، ص ۹۱؛ مسند الامام الهادی علیه السّلام، صص ۳۹- ۳۸

[۲۱] رجال کشی، ص ۱۱؛ مسند الامام الهادی علیه السّلام، ص ۸۳