سوال: من یک پدر روشن دل هستم و دختر سه ساله ای دارم. دخترم گاهی نقّاشی خود را برای من می آورد و آن را توصیف می کند؛ امّا من می خواهم به او بفهمانم که نمی توانم آن نقّاشی را ببینم. چگونه می توانم این مسئله را برای او توضیح دهم؟

جواب:نبیّ مکرّم اسلامصلّی الله علیه و آلهکه می فرماید: باید با آدم ها به اندازه ی عقلشان، درکشان و فهمشان صحبت کرد. این روایت یک قاعده کلّی است. ما اوّل باید ببینیم آیا دختر سه ساله این درک و توان را دارد که موضوعی مثل روشن دلی را متوجّه شود؟! حتّی ممکن است بعد از متوجّه شدن موضوع، سوالات دیگری برای او به وجود بیاید که ما نتوانیم آن سوالات را جواب دهیم. شاید این پدر با یک جمله ی خیلی ساده بگوید: پدر جان! من نمی توانم ببینم! امّا سوالات از این به بعد شروع می شود.

توصیه ی من این است که در این سن نیازی نیست کهاین مسئله به ایشان گفته شود. اتّفاقاً ایشان باید دختر خود را تشویق کند تا نقّاشی را توضیح بدهد؛ مثلا اگر دختر می گوید که من ماهی کشیدم، پدر به او بگوید: خب بابا! ماهی قرار است در رودخانه باشد، آیا رودخانه ای هم برای او کشیده ای؟! البته باید ببینیم بچّه می تواند رودخانه را بکشد یا نه.

جایگزین کردن ارتباط کلامی

بچّه ها در دو و نیم سالگی به بعد در مرحله ی پیش طراحی هستند؛ یعنی ممکن است خطوطی را بکشند و تصوّر کنند که این ماهی است؛ برای همین ما به والدینی که بچّه ی دو تا چهار ساله دارند،توصیه می کنیم که از خودشان بخواهند نقّاشی را توضیح دهند؛ مثلا اگرفرزند می گوید: یک ماهی کشیدم، به او بگویند: آفرین دختر گلم! پس دیگر یواش یواش ماهی را هم بلد شدی بکشی؛ یعنی ارتباط کلامی را جایگزین ارتباط توصیفیدر نقّاشی کنیم.

در این جا والدین باید به یک نکته توجّه داشته باشند و آن این است که هیچ وقت نگذارند فرزند توصیف کردن نقّاشی را از آنها بخواهد؛ برای این که این اتّفاق نیفتد والدین باید حواس فرزند را پرت کنند.

طبیعت بچّه ها در سنّ سه سالگی

فرزندان در این سن بیشتر نیاز به توجّه دارند و این طبیعت بچّه هاست؛ یعنی بچّه ای که می آید و نقّاشی خود را به پدر نشان می دهد، این بچّه بیش تر به دنبال جلب توجّه است. لذا اگر ما عواطف خود را با جملاتی حتّی با یک نوازش کردن ابراز کنیم، او اغناء می شود.

نگوییم که من نمی توانم!

ما اگر معلولیتی داریم، نباید هیچ وقت به فرزند خود بگوییم که من نمی توانم؛ زیرا ممکن است آسیب هایی در این سن برای او ایجاد شود. بچّه ها در سنّشش، هفت سالگی، حتّی تا ده سالگی پدر خود را یک قهرمان فرض می کنند. برای همین ما خیلی از مواقع به پدر ها می گوییم که کلمه ی نمی توانم را به بچّه ها ابراز نکنید؛بلکهبه گونه ای سر او را گرم کنید، تا بچّه این جملات را مکرّر از ما نشنود.

به عنوان مثال، اگر پدری فلج بود، به فرزندش نگوید که من نمی توانم بدوم؛ بلکه سریع با یک جایگزین حواس او را پرت کند؛ مثلاً به اوبگوید: بابا جان! حالا تو بدو، تا من ببینم چه طور می دوی؛ یا بگوید: آیا می توانی تا من وقت می گیرم، دستت را به آن دیواربزنی و برگردی!

توصیه ای برای معلولان

درباره ی این پدر بزرگوار نیز مسئله همین طور است.فعلاً لزومی ندارد که این مشکل خود را برای فرزندشان بیان کنند؛ بلکه باید توجّه به فرزند داشته باشند و این توجّه را ابراز کنند، تا این نیاز فرزندشان در این زمینه ارضاء شود. اگر در جایی فرزند نتواند نقّاشی خود را توضیح دهد، مادر به کمک فرزند بیایدو در کنار فرزندش آن توصیفات را برای پدر انجام دهد.

ایشان فرمودند که یک دختر دارند. دخترها دارای روحیه ی لطیفی هستند و هر چه سنّشان بالاتر می رود،خواسته هایشان از پدر بیش تر می شود، نیازشان به پدرشان بیش تر می شود؛ لذا ما نباید آنها را مدام در معرض کلمه ی نمی توانم قرار بدهیم؛ بلکه باید کسی رادر کنار خود بیاوریم یا حتّی از خود او کمک بگیریم تا او بی توجّهی را حسّ نکند.