باید تمیز بود
شهید ناصر ترحّمی
دور یک چراغ والور حلقه زده بودیم. سرمای زمستان همه را خانهنشین کرده بود، آن هم زمستان کردستان. یک کتری بزرگ هم روی چراغ، بخار میکرد. کمی آب کتری را برداشتم. با آب سرد قاطی کردم. آب وِلَرم برای وضو بهتر بود.
جلوی تانکر آب، ناصر را دیدم. به او گفتم:
ـ «ناصر اینجا چه کار میکنی؟»
ـ «دارم اُورکتم را میشورم!»
ـ «آخه مرد حسابی تو این سرما کسی اورکت میشوره.»
ـ «آب سرد هست، امّا باید تمیز بود!»
با خودم گفتم: «این دیگه کیه!»
رسم خوبان ۹٫ آراستگی و نظم. صفحهی ۳۴/ راز نگفته، ص ۵۹٫
پاسخ دهید