ای از تَبار آینه‌ها، گَرد کوی تو!
وی آبِ روی کوثر و تَسنیم، جوی تو!

کار بزرگ کرده ز بس دست کوچکت
شد دست‌ها دراز هر سو، به سوی تو

سوسن که صد زبان شده، اقرار می‌کند
باغِ گلِ همیشه بهار است، روی تو

تو اصغریّ و اکبر عشّاق روزگار
صد میکده خراب، به پای سبوی تو

گوشی که بود محرم اسرار، می‌شنید
در «های‌های»گریه‌ی تو، «هوی‌هوی» تو

می‌دید یاس حلق تو، بوسیدنی شده است
پیکان دوید و بوسه رُبود از گلوی تو 

 

شاعر: علی انسانی