در پاسخ ، دقت به نکات ذیل شایسته است

  1. دانش و آگاهی پیامبران و ائمه اطهار(ع) بر دو نحو است: الف. علومی که از راه عادی برای آنان فراهم می آید که در این گونه از دانش ها با دیگر مردم هم تفاوت زیادی ندارند. ب. علومی که برای آنان از راه های ماوراء طبیعی (وحی و الهام) حاصل می گردد که به آن علم لدنی یا علم غیب می گویند.
  2. پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بوده اند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از شیوه  هاى معمولى تحقیق و کسب آگاهى نموده و بر اساس آن عمل مى  کردند. سرّ این مسئله نیز آن است که آنان، الگوى بشریت  اند و اگر در مسیرزندگى و حرکت  هاى اجتماعى، راهى غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان – به بهانه آنکه آنان با علم لدنى عمل مى  کرده  اند از حرکت  هاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ایستاد.
  3. تکالیف دینی معصومان (ع) همواره بر طبق علومی بوده که از مجاری عادی برای آنها پیدا می شده است. مثلا پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقین را خوب می شناختند و می دانستند که آنها ایمان واقعی ندارند ولی هرگز با آنها معامله با کفار را انجام نمی دادند بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می کردند. و همچنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می نشستند، مطابق قوانین قضائی اسلام حکم می کردند و از علوم غیر عادی خود استفاده نمی نمودند.
  4. علم غیب، گاهى به واقع محتوم و تغییرناپذیر تعلق مى گیرد. بنابراین بعضى از چیزهایى که پیامبر و امامان از طریق غیبى مى  دانند، همان چیزى است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهى، چیزى نیست که با آن بتوان تغییرى ایجاد کرد و سرنوشت چیزى را تغییر داد. نکته دیگر آنکه بین علم لدنى و علم معمولى، تفاوت اساسى وجود دارد و آن اینکه علم لدنى معیار و میزان تکلیف نیست. علم ائمه طاهرین  علیهم السلام در بعضى مسائل – از جمله شهادت خود از این قبیل بوده است؛ برعکس علم عادى که زمینه  اش براى امامان  علیهم السلام – همانند دیگر مردم وجود دارد و معیار تکلیف  پذیرى است. ائمه اطهارعلیهم السلام بر اساس همین علم، گاهى به کارى دست مى  زدند و گاهى از کارهایى پرهیز مى  کردند. برخى بر این عقیده  اند: علم غیب براى پیامبر و امامان شأنى است؛ یعنى، چنان نیست که این علم همواره، هر چیزى را در اختیار آنان قرار دهد.

پیشوایان ما وظیفه نداشتند در تمامی موارد طبق علومی که از راه های غیر عادی برای آنها حاصل می شد عمل کنند بلکه بنابراین موضوع اطلاع ائمه(ع) از کشته شدن خود و خصوصیات آن از دانش هایی است که از راه های غیر عادی برای آنها حاصل می شد، ممکن است بگوییم که آنان وظیفه نداشتند به مقتضای آن علم از آن پیش آمدها جلوگیری نمایند بلکه وظیفه آنان این بود که مثل سایر مردم با این پیش آمدها رو به رو شده و به علم خود ترتیب اثر ندهند و به بیان دیگر بدیهی است که سرانجام هر انسان مرگ خواهد بود و هیچ آفریده در این جهان عمر ابدی نخواهد داشت. قرآن مجید هم می فرماید: «کل نفس ذائقه الموت؛ هر زنده سرانجام مزه مرگ را خواهد چشید و هر کس به علتی از دنیا خواهد رفت».

با توجه به فرهنگ آن روزگار، ازدواج  ها تنها بر اساس رعایت تناسب و هم کفو بودن انجام نمى  پذیرفت؛ بلکه گاهى براى اداى احترام به یک شخصیت  و یا براى ابراز علاقه یک قبیله به قبیله دیگر و یا جلوگیرى از انتقام قبیله  اى صورت مى  گرفت. به طورى که اگر طرف مقابل نمى  پذیرفت، به عنوان رد احترام و گاهى در حد اعلان تنفر و جنگ بود. بنابراین اگر چه برخى ازدواج  ها، براى امامان معصوم بسیار سنگین بود؛ ولى بزرگوارى شخصیت ایشان موجب مى  شد که آن را بپذیرند.

براى پیامبران گذشته نیز گاهى چنین ازدواج  هاى ناموفق رخ مى  داد. این نوع  ازدواج  ها، یک امتحان الهى براى امت اسلام بود تا بیش از پیش، خیانت و پستى بدخواهان و مظلومیت و بزرگوارى معصومان در طول تاریخ نشان داده شود؛ چنان که قرآن درباره همسران نوح و لوط فرموده است:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ؛ خدا براى کسانى که کفر ورزیده  اند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست [ شوهران ]آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان، به آتش داخل شوید»[۱]

بنابراین امکان دارد، برخى بتوانند ارتباطى نزدیک – همچون ارتباط زناشویى با پیامبر یا امام داشته باشند؛ اما با سوء اختیار خود، به راه کفر و گناه بروند و گرفتار بدفرجامى شوند که «جعده» نیز این چنین بود. او به امام خیانت کرد و چون امام الگوى مردم بود، تا لحظه آخر با او رفتار عادى داشت و از علم الهی خود استفاده نکرد .

بنابراین امام حسن(ع) از راه علم خدادادی اطلاع یافته که همسرش او را در آینده به شهادت خواهد رساند، اما با این حال وظیفه نداشت با همسرش طبق علوم غیبی برخورد نماید، و عظمت ائمه ما(ع) در همین جا ظاهر می شود با این که از مرگ خویش از طریق خاصی همچون زهر و … باخبر بودند با این حال در مسر رضایت الهی تحمل می کردند، خود امام حسن مجتبی(ع) به این امر اشاره نموده است، آنجا که فرمود: «من چون رسول خدا(ص) به وسیله زهر از دنیا می روم». گفتند: «چه کسی تو را مسموم می کند»؟ فرمود: «همسرم جعده، دختر اشعث بن قیس، زیرا معاویه با نیرنگ او را فریب می دهد، و او را به آن امر می کند». به آن حضرت(ع) پیشنهاد دادند که او را از خانه ات بیرون کن، فرمود: «چنین کاری انجام نمی دهم، به چند جهت: اول اینکه در علم خداوند مقدر است که او قاتل من است [و من از این طریق آگاهی یافته ام، و از قضا و قدر حتمی الهی نمی توان فرار کرد]. و دوم : اخراج او بهانه می شود برای حملات و تهمت های ناجوانمردانه دشمنان علیه من. و سوم: هنوز جرمی مرتکب نشده است که من او را به عنوان مجازات اخراج کنم»[۲]

 

 

منبع: سخن تاریخ


[۱] تحریم ، آیه ۱۰٫

[۲] محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج ۴۳، ص ۳۲۴ ؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۷۴

 

برای مطالعه بیشتر:

  1. فضل الله، کمپانى، حسن علیه السلام کیست.
  2. محمد، مقیمى، فلسفه صلح امام حسن علیه السلام.
  3. باقر شریف قریشى، زندگانى امام حسن علیه السلام، ترجمه فخرالدین رازى، (چاپ اول، مؤسسه بعثت، تهران، ۱۳۷۶
  4. احمد مطهری، غلامرضا کاردان ، علم پیامبر و امام در قرآن.