به اتفاق برادران واحد اطلاعات، به گشت رفتیم. برادر قاسم جوانی مسؤول گشت بود. پشت سر عراقیها رفتیم و خودمان را تا فاصلهی بیست متری آنها رساندیم. شب مهتابی بود و نمیشد حرکت کرد. یکی از بچّهها گفت: «اگر خدا کمک کند و کمی هوا تاریک شود، ما شناسایی میدان مین را انجام میدهیم.» ناگهان تکّهی ابری نمایان شد و جلو ماه را گرفت و هوا کاملاً تاریک گردید. شروع به شناسایی میدان مین و تعداد ردیفهای آن کردیم. داخل چادرهای عراقیها که با موتور برق روشن بود، کاملاً دیده میشد.
برای شناسایی معبر، داخل میدان مین شدیم. خداوند آن چنان آرامشی داده بود، که در دل دشمن بودیم و هیچ گونه احساس هراسی نداشتیم!
شناسایی کلّ منطقه دو روز و دو شب ادامه داشت و ما در این مدت در میان دشمن بودیم و با کمک خداوندف بدون هیچ اتّفاقی به عقب برگشتیم.
رسم خوبان ۲۴ – توکّل و اعتماد به خدا، ص ۶۶ تا ۶۷٫/ معبر، صص ۹۰ – ۸۹٫
پاسخ دهید