7059-83108838-HE7

‌آل سعود و خاستگاه جریانات تکفیری‌های معاصر

صد سال پیش که آل سعود در تبعید بودند، در بین آنها فردی به نام «فیصل الدویشی»، رئیس اخوانی‌های عربستان در «نجد» فعال بود. نجد بخش عمده عربستان از شرق تا جنوب (ربع الخالی، باب المندب و یمن) را شامل می‌شد. گروه‌های صحرانشین یاغی‌ای که در نجد ساکن بودند، کاروان‌هایی را که از عراق می‌آمدند غارت می‌کردند تا اینکه دولت عثمانی آنان را سرکوب کرد.

این واقعه پس از تخریب و غارت بقیع و کربلا روی داد. دولت‌های مسلمان از «دویشی‌ها» به دولت عثمانی شکایت بردند و عثمانی‌ها توسط «محمد علی پاشا» آنان را قلع و قمع کردند. به اعتقاد عثمانی‌ها، منطقه باید از وجد «آل شیخ» و «آل سعود» پاک سازی می‌شد، بنابراین آنان رئیس قبیله سعود را به استانبول بردند و اعدام کردند و بقیه را هم به تبعید فرستادند.

عثمانی‌ها از آن پس به مدت ۳۰ سال بر این منطقه تسلط داشتند، برای بقیع حرم ساختند و «محمد علی پاشا» دستور بازسازی بقاع متبرکه را به شیعیان داد. قبر «محمد علی پاشا» هم اکنون در کنار آرامگاه جناب ابوطالب است. «عبد العزیز» در هشت سالگی به اردن و سپس کویت تبعید شد و ده سال در کویت ماند و با اولاد «آل صباح» به مدرسه رفت. «آل سعود»، «آل خلیفه» و «آل صباح» هر سه از اهالی نجد بودند و برای دستیابی به منابع مالی، به غارت و آدمکشی می‌پرداختند تا اینکه صید مروارید شروع شد. در زمانی که آل خلیفه و آل صباح به صید ماهی و مروارید مشغول بودند، آل سعود در بیابان‌ها سکونت داشتند.

آل خلیفه و آل صباح به تدریج تمکن مالی پیدا کردند و برای حفظ وسایل و ابزارشان در کویت قلعه‌ای ساختند. «کوت» شد «کویت» و آل خلیفه هم در بحرین که شامل «احساء» و «قطیف» می‌شد، سکنی گزیدند. با ورود انگلیسی‌ها، آل خلیفه سلطان بحرین شدند. سهم آل سعود، گرفتن خمس اموال این دو طایفه بود. سعودی‌ها در تبعید، برای عوام فریبی به تبلیغات دینی هم می‌پرداختند.

«عبد العزیز» که در آن برهه ۱۸ سال داشت، دائماً بر این موضوع تاکید داشت که کفار (عثمانی‌ها) آمده و شهرهای ما را تصرف کرده‌اند. ما عرب هستیم و اینها ترک حنفی‌اند و ربطی به ما ندارند و ما نیازی به کمک آنان نداریم. از سوی دیگر «کمپانی هند شرقی» که هند را تصرف کرده و در خلیج فارس معارضی جز دولت عثمانی نداشت، به توسعه دامنه حکومت خود مشغول بود. آل سعود هم با تمسک به تبلیغات گسترده تلاش می‌کرد عثمانی‌ها را از منطقه بیرون کند و دولت انگلیس از تبلیغات سعودی‌های در تبعید حمایت می‌کرد. لازم به ذکر است که اخوانی‌های مصر در تبعید آل سعود به وجود آمدند. سعودی‌ها دائماً تبلیغ می‌کردند که کفار به سرزمین‌های اسلامی راه پیدا کرده‌اند. اخوانی‌ها هیچ کسی غیر از خود را مسلمان محسوب نمی‌کردند و مهم‌ترین جان بر کفان عبد العزیز در سرکوب مخالفان، اخوانی‌های تحت رهبری «فیصل الدویش» بودند. «فیصل الدویش» در بین قبایل بدوی انگشت نما بود. این گروه اعتقاد داشتند که مخالفین وهابیت از هر تیره و قبیله‌ای کافرند و در تمام مراحل شکل‌گیری، بازوی اقتصادی و تخریب آل سعود و یاور عبد العزیز بودند و اموال مسلمانان را به نفع آل سعود ضبط می‌کردند. جان و مال غیر وهابی برای آنان ارزش نداشت و غارت و کشتار وسیعی به دست آنها انجام شد.

اخوان ابتدا در سال ۱۹۱۲٫م/ ۱۳۳۰٫ق حرکت خود را در منطقه «الطاغیه» به رهبری «عبد الکریم المغربی» آغاز کرد. پس از او، رهبری به «فیصل الدویش» رسید که عمده حرکت‌های تند و خشن و غارت‌های آل سعود توسط او انجام شدند. اخوانی‌ها که از سه قبیله «مطی» به رهبری «فیصل الدویش»، قبیله «عتیبه» به رهبری «سلطان ابن بجال» و قبیله «عجمان» به رهبری «زیدان حثلین» تشکیل می‌شدند، پس از استقرار حکومت آل سعود، به منزله بازوی آنان عمل می‌کردند، اما در اثر جهل و بی‌سوادی تصور می‌کردند قرار است کفار را بیرون برانند. در نتیجه، نیروهای خود را به کمک آل سعود می‌فرستادند. آنان که عمده ثروت و قدرت اقتصادی خود را از غارت به دست می‌آوردند، پس از این دوره متوجه شدند که مهم‌ترین مراکز تجمیع ثروت در حرم اهل بیت است، زیرا هر پادشاهی بخشی از ثروتش را به این مناطق بخشیده بود.

اموالی که از سرقت به دست آمدند

«عبد العزیز اول» پس از ائتلاف با «محمد بن عبد الوهاب»، ابتدا مدینه را تسخیر کرد. در آن دوره ده سودانی خادم حرم بودند که در همان ابتدای امر مورد ضرب و جرح قرار گرفتند و کلید جواهرات از آنان مطالبه شد. اموال زیادی غارت و بلافاصله به نجد انتقال یافتند. کربلا در عرض نصف روز غارت شد و عصر آن روز ۲۰۰ بار شتر طلا و جواهرات به سمت نجد حرکت کردند. موضوع توحید جز بهانه‌ای برای عوام فریبی «محمد بن عبد الوهاب» نبود.

دویشی‌ها مایل به تبعیت از آل سعود بودند. عبد العزیز در ۱۸ سالگی نجد و بعد از شش سال ریاض را تصرف کرد. در طول این مدت «دویشی‌ها» به مثابه بازویی قدرتمند یاریش می‌کردند. او طی شش سال، چهار شهر مکه، مدینه، طائف و جدّه را هم تسخیر کرد. عبد العزیز که در مدرسه آل صباح کویت درس خوانده بود، با کمک دویشی‌ها به نبرد کفار (عثمانی‌ها) رفت تا آنان را از منطقه خارج کند و با کمک انگلیسی‌ها بر حجاز مسلط شد.

دویشی‌ها به دلیل تردد زیاد انگلیسی‌ها در منطقه به مخالفت با عبد العزیز پرداختند، او تصمیم گرفت «فیصل الدویش» را به هلاکت برساند و سپس انگلیسی‌ها به خواست عبد العزیز، «فیصل الدویش» و اخوانی‌ها را با هواپیماهای خود بمباران و قلع و قمع کردند. این همان کاری است که امروز با داعش می‌کنند، یعنی کار خود را پیش می‌برند و زمانی که شکست می‌خوردند، آنان را از بین می‌برند. همواره شگرد استعمار همین بوده و هست.

سیاست پسا انقلابی تکفیری‌ها

از بدو تولد انقلاب اسلامی ایران و هم زمان با صدور انقلاب اسلامی، غربی‌ها در نتیجه ترس ناشی از غلبه تفکر امام خمینی بر دیگر اندیشه‌ها، گروه‌های تکفیری را ایجاد کردند. در طول تاریخ برای هیچ چیز دیگری به اندازه «عقیده» خون ریخته نشده است، به همین دلیل گروه‌های تکفیری برای مقابله با کفار و مجوس ایجاد شدند. اخوانی‌های سعودی به تدریج وارد دانشگاه‌ها هم شدند و اخوانی‌های فرهنگی پدید آمدند.

پس از انقلاب اسلامی جریان‌های تکفیری متوجه شیعه و ایران شدند و مساله ایران هراسی مطرح شد. سعودی‌های می‌دانستند که مناطق شبه قاره از فقر اساسی رنج می‌برند، از این رو، ۳۰ درصد از ذخایر و منابعشان را به تبلیغات دینی اختصاص دادند و مردم شبه قاره را به سینه زدن در زیر این بیرق ترغیب کردند، در حالی که آنان از نظر اعتقادی دقیقاً نقطه مقال «اهل حدیث» هستند.

در هند و پاکستان مبلغین اینها به قدری زیاد بودند که در دانشگاه‌ها مناظره به راه می‌انداختند و حتی مبلّغ تربیت می‌کردند که به عربستان برود و به مناظره با آنها بپردازد. وهابیت از فقر مالی منطقه شبه قاره استفاده کرد و حوزه‌های آن مناطق را خرید. تا قبل از انقلاب اسلامی ایران گروه‌های جهادی وجود نداشتند و پس از آن بود که شکل گرفتند.

گروه‌های جهادی نام‌هایی با مسمائی را برمی‌گزینند و زیر یک بیرق، جنگ‌های اعتقادی با راه می‌اندازند. پایگاه این گروه‌ها در هند و پاکستان است. وهابی‌ها وزه‌های علمیه هند و پاکستان را وادار به تبلیغ کردند و ثمره تبلیغ آنها فجایعی مانند جنایت «ریگی» در «تاسوکی» بود.

گروه‌هایی چون داعش اوج توان این جریان هستند که به صورت «عقیدتی» فعالیت می‌کنند. سلفی‌ها متوجه این حقیقت شده‌اند که دنیای بیزار از زور و استبداد به اسلام روی آورده است و با این تصور که چون امام خمینی توانست با موفقیت، انقلابی را رهبری کند و به ثمر برساند، آنان هم می‌توانند از صفر شروع کنند، غافل از این‌که رهبر، آن هم رهبر بی اعتنا به درهم و دینار ندارند.

عده‌ای بر این باورند که حکومت‌های سلطه‌گر همواره یک عده فدایی داشته‌اند که نهایتاً نابود می‌شوند، مانند گروه «دویشی‌ها» که قربانی سعودی‌ها شدند. این دو نظریه درباره داعش هم مطرح هستند. داعشی‌ها داعیه رهبری و امامت دارند و می‌خواهند همه مسلمانان از او به عنوان ولی امر مسلمین جهان تبعیت کنند، به همین دلیل به رغم این‌که پول‌های اولیه و ارتزاقشان از عربستان تامین شده است، در تبلیغاتشان اعلام کرده‌اند که ما علیه اسلام سعودی هم هستیم.

پس از ائتلاف اخیر علیه داعش، عده‌ای معتقدند که داعش به این نتیجه رسیده که غرب ام الفساد است و ثقل مخالفت خود را متوجه غرب کرده، در عین حال که مانع از ثبات یمن هم می‌شود، چون اگر تکلیف یمن مشخص شود، به اعتبار «باب المندب» و به دلیل این‌که بسیاری از تجار و کسبه و قبائل یمنی در عربستان ساکن هستند و عربستان هم نمی‌تواند یمنی‌ها را از آنجا خارج کند، کار عربستان یکسره خواهد شد.

عربستان پس از «عبد الله صالح» تصور می‌کرد کار یمن تمام شده است و «علی عبد الله صالح» را به عربستان آورد، اما ناگهان یمن منفجر شد و حوثی‌ها پیروز شدند. این مسایل در کتاب‌های جدیدی مانند «ایران و الحوثیون» در عربستان چاپ شده است. من در عربستان گفتم شما نمی‌توانید کتمان کنید که این گروه در دامن شما تربیت شده و با امکانات شما شکل گرفته است. اکنون هم اینها طبق اعتقادات «شیخ محمد بن عبد الوهاب» فعالیت می‌کنند. اگر می‌خواهید مخالفت و مبارزه کنید، تنها راهتان این است که پیروان «شیخ محمد ابن عبد الوهاب» را از این منطقه خارج سازید. عمده مشکل کشورهای اسلامی ناشی از افکار اینهاست. داعش در آن مدرس پرورش پیدا کرده است.

منبع: عصر اندیشه