پس از سه سال از رسالت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله، فرشته وحي نازل شد و فرمان خداوند را براي دعوت خويشاوندان و بستگان نزديك به او ابلاغ كرد: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تَعْمَلُون ؛(1) خويشاوندان نزديك خود را انذار كن، و بال و پر [مهر و نرمي] خود را براي مؤمنان كه از تو پيروي كرده اند، پهن كن، و اگر از تو نافرماني كنند، بگو: من از آنچه شما انجام مي دهيد بيزارم.
با نزول اين آيه، پيامبر خاتم، به علي علیه السلام دستور داد غذايي كه تمام آن، يك ران گوسفند و يك من شير بود، آماده سازد و فرزندان عبدالمطلب را دعوت كند، تا امر خداوند را به آنان ابلاغ كند و علي علیه السلام چنين كرد. حدود چهل نفر جمع شدند كه در ميان آنان ابوطالب، حمزه و ابولهب نيز بودند. غذا (چنان كه اشاره شد) كم بود و به صورت عادي براي آن جمعيّت كافي نبود؛ امّا همگي خوردند و سير شدند و چيزي از آن كم نشد. ابولهب گفت: اين [اشاره به پيامبر اكرم] جادو كرده است . سخنان ابولهب، مجلس را از طرح دعوت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله خارج كرد و پيامبر از طرح موضوع منصرف شد و جلسه بدون اخذ نتيجه پايان يافت. با دستور پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بار ديگر علي علیه السلام مأموريت يافت كه با همان ترتيب قبلي غذا تهيّه و از خويشاوندان پيامبر دعوت كند. بار دوّم و يا بار سوّم، حضرت ختمي مرتبت پس از صرف غذا فرمود: يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَعْلَمُ شَابّاً فِي الْعَرَبِ جَاءَ قَوْمَهُ بِأَفْضَلَ مِمَّا جِئْتُكُمْ بِهِ إِنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَدْ أَمَرَنِيَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ أَدْعُوَكُمْ اِلَيْهِ فَأَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي عَلَى هَذا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ خَلِيفَتِي فِيكُم؟؛ اي فرزندان عبدالمطلب! به خدا قسم در ميان عرب، جواني را سراغ ندارم كه چيزي بهتر از آنچه من براي شما آورده ام، براي قومش آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام. خدا به من فرمان داده است تا شما را به سوي او فرا خوانم، اكنون كدام يك از شما مرا ياري مي كند تا برادر من و [وصي و] جانشين من در ميان شما باشد؟
هيچ كدام پاسخ ندادند. علي علیه السلام كه از همه كوچك تر بود، گفت: اي پيامبر خدا! من تو را ياري مي كنم. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: إِنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا؛(2) اين برادر، وصي و جانشين من در ميان شماست. سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد. جمعيّت برخاستند؛ در حالي كه مي خنديدند و به ابوطالب مي گفتند: محمد امر كرد كه از پسرت اطاعت كني و به حرف او گوش فرا دهي [در حالي كه از همه كوچك تر است].
اين قضيّه در ميان مورّخان و مفسران به نامهاي يوم الدار ؛ روزي كه در خانه پيامبر جمع شدند ، بدء الدعوة، آغاز دعوت و يَوْمُ الْاِنذار ياد شده است. جمع زيادي از مورّخان و مفسران آن را نقل كرده اند. (3)
مرحوم علّامه اميني، هفت گونه و هفت صورت از منابع اهل سنّت نقل كرده است كه صورت اوّل همان بود كه نقل شد؛(4) امّا به صورت هاي ديگر به اختصار اشاره مي شود:

 

1 – از احمد حنبل در مسندش، ج1، ص159(5)، طبري در تاريخش ج1، ص217، حافظ نسائي، در خصائص، ص18، گنجي شافعي، در كفايه، ص89(6) نقل كرده است كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بعد از دعوت از خويشاوندان فرمود: فَأَيُّكُمْ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ صَاحِبِي وَ وَارِثِي فَلَمْ يَقُمْ إِلَيْهِ أَحَدٌ قَالَ فَقُمْتُ وَ كُنْتُ أَصْغَرَ الْقَوْمِ سِنّاً فَقَالَ اجْلِسْ قَالَ ثُمَّ قَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ كُلَّ ذَلِكَ أَقُومُ إِلَيْهِ فَيَقُولُ لِيَ اجْلِسْ حَتَّى كَانَتِ الثَّالِثَةُ ضَرَبَ يَدَهُ عَلَى يَدِي؛(7) پس كدام يك از شما با من بيعت مي كند كه برادر و يار و وارث من باشد. هيچ كسي بلند نشد. من (علي) پا شدم، در حالي كه كوچك ترينِ آن جمع بودم. حضرت فرمود: بنشين. اين جمله را سه بار تكرار كرد. هر بار (فقط) من پا شدم و حضرت مي فرمود. بنشين تا به مرحله سوّم كه دست خود را [به عنوان بيعت] بر دست من زد [يعني كه تو برادر و رفيق و وارث من هستي].
فرق اين صورت با صورت قبلي اين است كه در اين نقل، حكم خليفتي نيامده است؛ ولي كلمه وارثي آمده است.

 


2 – از حافظ ابن مردويه و … نقل كرده است كه پس از دو بار دعوت خويشاوندان، بار سوّم در حالي كه دستش را دراز كرده بود، فرمود: مَن يُبَايِعُني عَلي اَنْ يَكُونَ اَخي وَ صاحِبي وَ وليّكُمْ مِنْ بَعْدي؟ فَمَدَدْتُ يدِي وَ قُْلْتُ: اَنَا أبايِعُكَ، وَ اَنَا يَوْمَئِذٍ اَصْغَرُ الْقَوْمِ…؛ (8) كيست كه با من بيعت كند بنابراين كه برادر و يار من و سرپرست شما بعد از من باشد. پس من (علي) دستم را جلو بردم و گفتم من با تو بيعت مي كنم، در حالي كه كوچك ترينِ فرد جمعيت بودم. اين صورت در مقايسه با صورت دوّم كلمه وليّكمْ را اضافه دارد و با صورت اوّل، مقداري هماهنگ است؛ چون اوّل خليفتي فيكم دارد، و صورت سوّم وليّكم . شايد بتوان گفت جامعيّت و دلالت وليّكم بر امامت علي علیه السلام بيش تر از كلمه خليفتي باشد.


3 – 
حافظ، ابن ابي حاتم و بغوي نقل كرده اند(9) و ابن تيميّه در منهاج السنه،(10) ج4، ص80 نيز از آن دو نقل كرده است كه حضرت بعد از صرف طعام فرمود: أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كَلِمَتَيْنِ خَفِيفَتَيْنِ عَلَى اللِّسَانِ ثَقِيلَتَيْنِ فِي الْمِيزَانِ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ يُجِبْنِي إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ يُؤَازِرْنِي عَلَيْهِ وَ عَلَى الْقِيَامِ بِهِ يَكُنْ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي؛(11) من شما را به دو كلمه دعوت مي كنم كه بر زبان سبك و در ميزان اعمال سنگين است، شهادت دادن به اينكه خدا يكي است و من رسول خدا هستم. پس هر كسي در اين امر، مرا اجابت كرد و كمك كار من شد برادر، وصي، وزير، وارث و خليفه بعد از من خواهد بود.
علي علیه السلام برخاست و گفت: من اي رسول خدا! ، حضرت فرمود: بنشين. سه بار اين قضيّه تكرار شد. بار سوّم فرمود: اجْلِسْ فَأَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي ؛(12) بنشين، پس تو برادر، وصيّ، وزير، وارث و خليفه من بعد از من هستي. و اينجا نيز بر اين عبارت صراحت دارد كه خليفه ی بعد از من هستي.


4 – 
از قيس،(13) معاويه و برخي تابعين نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرزندان عبدالمطلب را جمع كرد و پس از پذيرايي فرمود: أَيُّكُمْ يَنْتَدِبُ أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي؛ كدام يك از شما اجابت مي كند كه برادر، وزير، وصي، جانشين و خليفه من در امّتم و سرپرست هر مؤمني بعد از من باشد؟
جمعيّت حاضر، ساكت شدند. پيامبر صلی الله علیه و آله سه بار جمله را تكرار كرد و در هر بار، علي علیه السلام جواب داد: من اي رسول خدا! … آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اللَّهُمَّ امْلَأْ جَوْفَهُ عِلْماً وَ فَهْماً وَ حُكْماً ثُمَّ قَالَ لِأَبِي طَالِبٍ يَا أَبَا طَالِبٍ اسْمَعِ الْآنَ لِابْنِكَ وَ أَطِعْ فَقَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ مِنْ نَبِيِّهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؛(14) خدايا! درون او را از علم و فهم و حكمت پر كن. سپس به ابي طالب فرمود: اينك به سخن پسرت گوش بده، و [از او] اطاعت كن؛ زيرا خداوند او را براي پيغمبرش همچون هارون براي موسي (خليفه و جانشين) قرار داده است.
اضافه اي كه اين صورت بر صور ديگر دارد اين است كه در ذيل آن به حديث منزلت نيز اشاره شده است. اين حديث، خود تأكيدي بر امامت علي علیه السلام است و بيان مي كند كه حضرت علي علیه السلام تمام منزلتهاي خاتم انبياء صلی الله علیه و آله را جز نبوت و رسالت دارا است.


5 – 
ابواسحاق ثعلبي(15) و … نقل كرده اند كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله، بعد از آيه ی انذار، خويشان خود را جمع كرد و پس از صرف غذا فرمود: من از طرف خدا بشير و نذير فرستاده شده ام. اگر تسليم دستورهاي من باشيد و از من اطاعت كنيد هدايت مي شويد. آن گاه فرمود: مَنْ يُؤَاخِينِي وَ يُوَازِرُنِي وَ يَكُونُ وَلِيِّي وَ وَصِيِّي بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ يَقْضِي دَيْنِي؛(16) كيست كه برادر و وزير من شود تا بعد از من، ولي و وصيّ و خليفه من در اهلم باشد كه دينم را ادا كند. آن بزرگوار، سه مرتبه، اين جمله را تكرار كرد. قوم ساكت شدند و تنها علي گفت: من . در مرتبه سوم، پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: اَنْتَ؛ تو [خليفه و جانشين من هستي].


6 – 
ابواسحاق و … نقل كرده اند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله به خويشاوندان خود فرمود: خداي بلند مرتبه دستور داده است كه خويشان نزديكم را انذار كنم. آن گاه فرمود: وَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ أَهْلِهِ أَخاً وَ وَزِيراً وَ وَارِثاً وَ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً فِي أَهْلِهِ فَأَيُّكُمْ يَقُومُ فَيُبَايِعُنِي عَلَى أَنَّهُ أَخِي وَ وَارِثِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ يَكُونُ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي فَسَكَتَ الْقَوْمُ….؛ (17) به راستي، خداوند، هيچ پيامبري را مبعوث نكرد؛ مگر اينكه براي او از اهلش برادر و وزير و وارث و وصيّ و خليفه در اهلش قرار داد. پس كدام يك از شما برمي خيزد تا با من بيعت كند كه برادر، وارث، وزير و وصيّ من باشد و براي من به منزله هارون براي موسي باشد؛ جز اينكه بعد از من نبي نيست پس قوم ساكت شدند. وي سه بار جمله را تكرار كرد: فَقَامَ عَلِيٌّ فَبَايَعَهُ وَ أَجَابَه؛(18) پس علي برخاست و بيعت و اجابت كرد. اين نقل، يك نكته اضافه دارد كه قانون كلّي الهي بوده است كه براي هر پيامبر وصي و خليفه قرار دهد.
حديث يوم الدار به صورتها و سندهاي مختلفش براي يك انسان مُنصف كافي است تا با ملاحظه آن به راحتي دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل امام علي علیه السلام بپذيرد؛ ولي بوده اند و خواهند بود كساني كه با بهانه هايي، اين حديث را نپذيرند و يا به گونه اي در آن شبهه ايجاد كنند و اگر اين دو راه را بسته ديدند، دست به تحريف بزنند. در ادامه ی بحث به نمونه هايي از كساني مي پردازيم كه به نحوي از پذيرش حديث فوق شانه خالي كرده اند.

 

 

ابن تيميّه و تضعيف حديث


ابن تيميّه كه بنيان گذار فكري وهابيت به شمار مي رود، با اينكه حديث يوم الدار به نحو صورت چهارم را در كتاب منهاج السنّه جلد4، صفحه80 نقل كرده، گفته است اين حديث، جعلي و ضعيف است. وي هيچ گونه دليلي بر ضعف و جعل آن ارائه نكرده است. تنها معيار براي صحيح نبودن حديث، نزد او، اين است كه بيانگر فضايل اهل بيت و علي علیه السلام است.
برخي ديگر براي اشكال بر سند حديث ابو مريم عبدالغفار بن قاسم را تضعيف كرده اند. تنها ضعف و جرم شيعه بودن است؛ با اينكه جمعي وي را مدح كرده اند؛ همچون ابن عقده، چنان كه در لسان الميزان، جلد4، صفحه43 آمده است و حفاظ ستّه پيش گفته از او حديث نقل كرده اند و هيچ يك به سبب ابو مريم، حديث را تضعيف نكرده اند. (19)

 

امامت در كودكي، تأييد يا ترديد؟
اسكافي در كتاب النقض العثمانيه ، صفحه 278، بعد از ذكر حديث، اين سؤالات را درباره آن مطرح كرده است: آيا تهيّه ی طعام به عهده ی طفل غير مميّز قرار مي گيرد؟ و به عهده كودكي غير عاقل؟ آيا كودكي 5 ساله يا هفت ساله، امين اسرار نبوت قرار مي گيرد؟ و آيا در بين پيرمردان و كهنسالان جز عاقل ورزيده دعوت مي شود؟ و آيا پيامبر دست برادري و جانشيني و خلافت جز به كسي مي دهد كه اهليّت (و قابليّت) اين را داشته باشد؟! و به حَدّ تكليف رسيده باشد و توان تحمل ولايت خدا و دشمني با دشمنان او را داشته باشد؟
راستي چه سرّي بود كه اين كودك با هم دوره هاي خود مأنوس نبود؟ و با هم سن و سالان خود همراه نبود؟ و با كودكان ديگر بعد از اسلامش بازي نمي كرد… بلكه نمي بينم، مگر آنكه بر اسلامش باقي است، در امرش مصمم، و در محقق ساختن سخنانش با رفتارش جدّي است، اسلامش را با عفّت و زهد خويش تصديق كرد و با رسول خدا صلی الله علیه و آله از بين آن جمعيّت همراه شد. پس او امين و همراه پيامبر در دنيا و آخرت شد، بر شهوتش غالب شد، و بر (هواهاي) نفس صبر كرد. وي براي رسيدن به فوز عاقبت و ثواب آخرت، در خطبه اش آغاز ايمانش را به رسول اكرم صلی الله علیه و آله چنين بيان مي كند: وقتي به درخواست قُريش، پيامبر درخت را خواند و از جا كنده شد و نزد او آمد، قريش تهمت ساحر بودن به او زدند؛ ولي من به خدا و رسولش ايمان آوردم و در دعوت درخت تصديقش كردم، و شهادت دادم كه آمدن درخت به امر خدا براي تصديق نبوت و برهان و حجتي بر دعوت او بوده است.

 


راستي ايماني صحيح تر، محكم تر و مطمئن تر از اين مي توان يافت؟ ولي [چه مي شود كرد] كه براي شدّت عصبانيّت عثماني و كينه او، و نيز تعصب جاحظ و انحراف او چاره اي نيست.
اسكافي با سؤالات متعدد، مسئله را بسيار ظريف تأييد مي كند؛ ولي اين شبهه نيز القا مي شود كه چگونه يك كودك لياقت پيدا مي كند مخزن اسرار نبوت و تحمل كننده ی بار ولايت و امامت باشد؟ براي رفع اين شبهه مي گوييم خداوند متعال پيامبراني را در كودكي به مقام نبوت مفتخر ساخت. اكنون به دو نمونه ذيل توجّه شود:
1.
نبوت حضرت عيسي علیه السلام در كودكي. وقتي مريم به فرزندش عيسي علیه السلام اشاره كرد، آنها گفتند: چگونه كودك سخن مي گويد؟ عيسي علیه السلام به اذن الهي به سخن آمد. قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا؛(20) [كودك] گفت: من بنده خدا هستم. به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است.
2.
اعطاي كتاب و مقام نبوت در كودكي به حضرت يحيي علیه السلام
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا ؛(21) اي يحيي! كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير و [ما] از كودكي به او حكم (نبوت) داديم.
وقتي خداوند حكيم و قادر، مقام نبوّت را به خردسالي عطا كند، قادر و توانا است كه مقام امامت را نيز به كودكي و يا نوجواني و نونهالي عطا فرمايد.

 

 

تحريف يا جنايت تاريخي


از خطرناك ترين شيوه هايي كه برخي علماي اهل سنّت در پيش گرفته اند، حذف و يا تحريف حديث است. اين گونه برخوردها، جنايت، تاريخي و در واقع خيانت به سعادت كلّي بشر است؛ از جمله درباره ی حديث يوم الدار ، متأسفانه اين تحريف و جنايت روا داشته شده است كه به نمونه هايي اشاره مي شود:
1 – 
طبري، با اينكه در تاريخش حديث را درست نقل كرده است؛ ولي در تفسير خود، جلد 19، صفحه75 آن را به اين صورت نقل مي كند: فَأَيُّكُمْ يُؤَازِرُنِي عَلَى هَذَا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ كَذا وَ كَذا ثُمَّ قالَ إِنَّ هذا اَخي وَ كَذا وَ كَذا فَاسْمَعُوا وَ اَطيعُوه. وي كلمه وصيّي و خليفتي را حذف كرده و به جاي آن كذا و كذا گذاشته است؛(22) ولي توجّه نداشته است كه كلمه فَاسْمَعُوا وَ اَطيعوهُ در حدّي بر مسئله امامت و پيشوايي دلالت دارد.

 

2 – اسماعيل بن كثير شامي در سه كتابش (تفسير، جلد3، صفحه351؛ البداية و النهاية، جلد3، صفحه40 و السيرة النبويّة، جلد1، صفحه459) نيز روش نامقبول طبري را در پيش گرفته است.


3 – 
محمد حسين هيكل در كتاب خود به نام حياة محمد، صفحه104 از چاپ اوّل، بخش اوّل را فَأَيُّكُم يُؤَازِرُنِي … و بخش دوّم را ناقص آورده است؛ ولي در چاپ دوّم، سال 1354، ص139، كاملاً مطالب مربوط به علي علیه السلام را حذف كرده است. (23) جالب است كه اين شخص، خود را روشن فكر نيز مي خواند. (24)
در نتيجه بايد گفت قضیه یوم الدار از جمله مواردی است كه پيامبر صلی الله علیه و آله با صراحت تمام، امامت و خلافت علي علیه السلام را بيان كرده و به صورتها و طرق متعددي در منابع فريقين نقل شده و دست تحريفگران هم نتوانسته است سيماي آن را بپوشاند .

 

 

 

منبع:پرسمان


(1) شعراء/214 ـ216. سوره شعراء كه آيات انذار در آن است، پس از سوره واقعه نازل شده و سپس به ترتيب، سوره هاي نمل، قصص، اسراء، يونس، هود، يوسف و آن گاه سوره حِجر كه فرمان علني شدن دعوت پيامبر فَاصْدَع بِما تُؤْمر جزو آن است، نازل شده است. ر.ك: التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص105 و تاريخ اسلام، مهدي پيشوايي، قم، بنياد معارف، ص148.
(2)
تاريخ الامم و الملوك، محمد بن جرير الطبري، بيروت، دار قاموس الحديث، ج2، ص217 و الغدير، علّامه اميني، مؤسسه دائرة معارف الفقه الاسلامي، چاپ سوّم، 1425 ق، ج3، ص394 و 395 و چاپ دار الكتب الاسلامية، ج2، ص279.
(3)
ر.ك: الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج2، ص278؛ السيرة الحلبيّه، حلبي، ج1، ص461؛ مسند، احمد حنبل، ج1، ص159؛ البدايه و النهايه، اسماعيل بن كثير شامي، ج3، ص40؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج18، ص178، 181، 191 و 214؛ مجمع البيان، طبرسي، ج7، ص206؛ الارشاد، شيخ مفيد، ص29و الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، علي بن طاووس، ج1، ص20.
(4)
تاريخ الامم و الملوك، طبري، بيروت، دار قاموس الحديث، ج2، ص217. مرحوم علّامه اين صورت را از افراد ذيل نقل كرده است: طبري، تاريخ، ج 2، ص216، ابوجعفر اسكافي بغدادي متوفاي 240 در نقض العثمانيه ؛ فقيه برهان الدين، محمد بن محمد بن ظفر الملكي، متوفاي 567 در انباء نجباء الابناء ص46 ـ 48؛ كامل ابن اثير، ج2، ص24؛ (الكامل في التاريخ، ابن اثير، بيروت، دار صادر، 1399 ق، ج2، ص63.) ابوالفدا عماد الدين دمشقي، در تاريخش، ج1، ص116؛ شهاب الدين الخفاجي، شرح الشفا قاضي عياض، ج3، ص37؛ علاء الدين بغدادي در تفسيرش ص390؛ سيوطي در جمع الجوامع (از طبري از شش حافظ نقل نموده است كه عبارت باشد از ابن اسحاق، ابن جرير، ابن ابي حاتم، ابن مردويه، ابي نعيم و بيهقي)؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج3، ص254، و همين طور احمد حنبل در مسندش ج1، ص111 به سندي كه تمام افراد قابل تأييد و سند آن صحيح است بدون هيچ شبهه نقل كرده است… ر.ك: الغدير، چاپ دارالكتب الاسلاميّه، ص279 ـ280.
(5)
چاپ جديد، ج1، ص257، حديث 1375.
(6)
كفاية الطالب، ص206، چاپ جديد.
(7)
الغدير، چاپ اسلاميّه، ج2، ص280 و چاپ دائرة المعارف، همان، ج3، ص395و 396.
(8)
همان، ص398.
(9)
تفسير القرآن العظيم، ابن ابي حاتم، ج9، ص282، ح16011 ـ 16015 و معالم التنزيل، بغوي، ج3، ص400.
(10)
سير ة الحلبيّه، ج1، ص286.
(11)
الغدير، چاپ اسلاميّه، ج2، ص282 و چاپ دائرة المعارف، ج3، ص399.
(12)
همان، ج2، ص282 و چاپ دائرة المعارف، ج3، ص399.
(13)
كتاب سليم بن قيس، ج2، ص779، ح6.
(14)
همان، ج2، ص282 و چاپ دائرة المعارف، ج3، ص400.
(15)
الكشف و البيان، ص163.
(16)
الغدير، چاپ اسلاميّه، ج2ف ص283 و چاپ دائرة المعارف، ج3، ص400 ـ401.
(17)
الغدير، چاپ اسلاميّه، ج2، ص283 و چاپ دائرة المعارف، ج3، ص401.
(18)
همان.
(19)
ر.ك: همان، چاپ اسلاميّه، ج2، ص280 با توضيحات. http://vahabiat.porsemani.com/
(20)
مريم/30.
(21)
همان/12.
(22)
الغدير، چاپ اسلاميه، ج2، ص287 و 288 و چاپ دائرة المعارف، ج3، ص306 و ر.ك: تاريخ اسلام، همان، ص147.
(23)
الغدير، چاپ اسلاميه، ج2، ص288 و 289 و چاپ دائرة المعارف، ج3، ص306.
(24)
در شامگاه 17/4/1388 سيماي جمهوري اسلامي ايران ساعت 30/20 اعلام كرد وهابيون عربستان تصميم گرفته اند نام اميرمؤمنان علي علیه السلام را از كتب تاريخي و روايي و تفسيري حذف كنند؛ از جمله از تفسير طبري نام برد كه استفاده از چاپ قبلي ممنوع، و چاپ جديد كه نام علي علیه السلام از جاي جاي آن حذف شده است، ترويج مي شود كه اين كار، بسيار خطرناك است و عالم اسلام نبايد ساكت بمانند؛ به ويژه علماي اهل سنّت؛ چرا كه منابع تاريخي و روايي و تفسيري آنها را خدشه دار مي كند و از اعتبار مي اندازد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *