ديدگاه وهابيان

يكي از موضوعات و مسائل اختلافي ميان مسلمانان و وهابيان، ساختن بنا و بارگاه و گنبد بر روي قبور انبيا، اوليا، صحابه و علما است. ابن تيميه پيشواي فكري وهابيان گنبدها و بارگاه‌ها و بناهاي ساخته شده بر روي قبور انبيا و ائمه (ع) را مساجد ساخته شده بر روي قبور معرفي مي‌كند و با استناد به رواياتي همچون: «ان من كان قبلكم كانوا يتخذون القبور مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، فاني انها كم عن ذلك»، «لعنه الله علي اليهود و النصاري اتخذوا قبور انبيائهم مساجد» و‌ «لعن الله زوارات القبور و المتخذين عليها المساجد و السرج»[1] و با ادعاي بدعت بودن و سابقه نداشتن ساختن بنا و گنبد بر روي قبور[2] ، فتواي تخريب اين مكان‌ها را صادر مي‌كند.[3] ابن قيم جوزيه شاگرد و تربيت شده مكتب ابن تيميه، بناها و گنبدهاي ساخته شده بر روي قبور بزرگان دين را مواضع و مكان‌هاي شرك و طاغوت و از شعائر و نشانه‌هاي كفر و شرك و از بزرگ‌ترين امور منكر دانسته و با تشبيه كردن قبور ائمه (ع) به بت‌هاي لات، عزي و منات و ادعاي پرستش و عبادت قبور موجود در مشاهد مشرفه، فتواي تخريب مشاهد مشرفه را صادر مي‌كند و مي‌نويسد: «لايجوز ابقاء مواضع الشرك و هي اعظم المنكرات، فلا يجوز الاقرار عليها مع القدره البته و هذا حكم المشاهد التي بنيت علي القبور التي اتخذت اوثانا و طواغيب تعبد من دون الله و الاحجار التي تقصد للتعظيم و التبرك و النذر و التقبيل، لا يجوز ابقاء شيء منها علي وجه الارض مع القدره علي ازالته و كثير منها بمنزله اللات و الغزي و مناه الثالثه الاخري او اعظم شركا عندها و بها».[4] جبرتي يك ديگر از وهابيان، ساختن قبه و بارگاه بر روي قبور انبيا و اوليا را از مصاديق تعظيم قبور مي‌داند و معتقد است ساختن بنا و بارگاه بر روي قبور در زمان پيامبر اكرم (ص)، صحابه و تابعين مرسوم نبوده است و از بدعت‌هاي مسلمانان به شمار مي‌رود و با استناد به حديث نبوي «لا تقوم الساعه حتي يلحق حي من امتي بالمشركين و حتي تعبد فئام من امتي الاوثان»، قبور انبيا و اوليا را به بت‌هاي مشركان و يهود و نصارا تشبيه مي‌كند و مسلمانان را نيز بت‌پرست معرفي مي‌كند و فتواي تخريب بناها و بارگاه‌ها و گنبدهاي ساخته شده بر روي قبور انبيا و اوليا را به جمع كثيري از علما نسبت مي‌دهد و مي‌نويسد: «و اما ما حدث من سوال الانبياء و الاولياء من الشفاعه بعد موتهم و تعظيم قبورهم ببناء القباب عليها  اسراجها و الصلاه عندها و اتخاذها اعيادا و جعل السدنه و النذور لها، فكل ذلك من حوادث الامور التي اخبر بها النبي (ص) امته و حذر منها كما في الحديث عنه (ص) انه قال: «لاتقوم الساعه حتي يلحق حي من امتي بالمشركين و حتي تعبد فئام من امتي الاوثان» … و لهذا قال غير واحد من العلماء: يجب هدم القباب المبنيه علي القبور».[5] صنعاني يكي از همفكران وهابيان نيز با توهين و جسارت به انبيا و اوليا، قبور آنان را به بت‌هاي مشركان و يهود و نصارا تشبيه مي‌كند و با تشبيه اعمال مسلمانان به رفتار مشركان و يهود و نصارا، معتقد است مسلمانان با حضور در مشاهد مشرفه به پرستش و عبادت انبيا و اوليا مي‌پردازد و مي‌نويسد: «ان ما كانت تفعله الجاهليه لما يسمونه وثنا و صنما هو الذي يفعله القبوريوم لما يسمونه وليا و قبرا و مشهدا و ذلك لا يخرجه عن اسم الوثن و الصنم».[6] هيئت عالي افتاي وهابي در عربستان سعودي نيز در پاسخ به استفتائات مختلف با استناد به روايات «الا ابعثك علي ما بعثتي عليه رسول الله (ص)، الا تدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سويته» و «نهي النبي (ص) ان يجصص القبر و ان يقعد عليه و ان يبني عليه»، ساختن گنبد و بارگاه بر روي قبور را از وسائل شرك و حرام دانسته و فتواي تخريب گنبدها و بارگاه‌ها را صادر كرده است.[7] در فتواي قاضي القضاه وهابيان عبدالله بن سليمان بن بلهيد كه توسط روزنامه ام القري در جمادي الثاني 1345 هجري قمري به چاپ رسيده است، علت تحريم ساختن گنبد و بنا بر روي قبور چنين ذكر شده است: ساختن گنبد و بنا بر روي قبور در قرون اوليه اسلام سابقه نداشته است، بلكه از بدعت‌هاي مسلمانان در قرون بعدي مي‌باشد و بعد از قرن پنجم به وجود آمده است.[8] علماي مدينه منوره نيز در نامه‌اي كه به آنان منسوب است، با ادّعاي صحت رواياتي كه از ساختن گنبد و بارگاه بر روي قبور منع مي‌كنند، حرمت ساختن گنبد و بنا بر روي قبور را به تمامي علما نسبت داده و معتقدند بسياري از علما با استناد به حديث ابوالهياج اسدي فتواي تخريب گنبدها و بناهاي موجود بر روي قبور را صادر كرده‌اند.[9] بن عثيمين يكي ديگر از وهابيان در پاسخ به سوالي در همين ارتباط، ساختن بنا و ساختمان بر روي قبور را به دليل تعظيم اهل قبور و منجر شدن به پرستش و عبادت قبور، حرام دانسته و مي‌نويسد: «البناء علي القبور محرم و قد نهي عنه النبي (ص)، لما فيه من تعظيم اهل القبور و كونه وسيله و ذريعه الي ان تعبد هذه القبور و تتخذ آلهه مع الله، كما هو الشان في كثير من الابنيه التي بنيت علي القبور، فاصبح الناس يشركون باصحاب هذه القبور و يدعونها مع الله تعالي و دعاء اصحاب القبور و الاستغاثه بهم لكشف الكربات شرك اكبر و رده عن الاسلام».[10]

خلاصه استدلال و ادله وهابيان

با توجه به مطالب و متون ذكر شده، ادله و مستندات وهابيان براي تحريم ساختن بنا و گنبد بر روي قبور را در امور ذيل مي‌توان خلاصه كرد.

  1. ادعاي اجماع.
  2. استناد به رواياتي همچون:

ا) «عن ابي الهياج الاسدي قال: قال لي علي بن ابي طالب: الا ابعثك علي ما بعثني عليه رسول الله (ص) ان لا تدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سويته».[11]

ب) «عن جابر بن عبدالله الانصاري: نهي رسول الله (ص) ان يجصص القبر و  ان يقعد عليه و ان يبني عليه».[12]

ج) «هم جندب قال سمعت النبي (ص) قبل ان يموت بخمس و هو يقول: اني ابرا الي الله… الا و ان من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور انبيائهم و صالحيهم مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، اني انها كم عن ذلك».[13]

د) «عن عائشه عن النبي (ص) قال في مرضه الذي مات فيه: لعن الله اليهود و النصاري اتخذوا قبور انبيائهم مسجدا».[14]

ه) «لعن الله زوارات القبور و المتخذين عليها المساجد و السرج».[15]

  1. وهابيان براساس روايت «خير الناس قرني، ثم الذين يلونهم، ثم الذين يلونهم» و روايات مشابه[16] ،براي سه قرن ابتداي اسلام اهميت خاصي قائل هستند و معتقدند ساختن گنبد و بنا بر روي قبور بدعت‌هاي مسلمانان است و در سه قرن ابتداي اسلام سابقه نداشته است.
  2. وهابيان بر اساس تفسير خاص از توحيد و شرك، زيارت قبور، حضور در مقابر و مشاهد، تبرك جستن به قبور، دست كشيدن بر قبور، بوسيدن قبور، طلب حوائج از صاحبان قبور و استغاثه به اهل قبور را از مصاديق پرستش و عبادت قبور و موجب شرك دانسته و آن را حرام مي‌دانند و ساختن گنبد و بنا بر روي قبور را از وسائل و مقدمات شرك و ارتكاب چنين محرماتي مي‌دانند و معتقدند براي جلوگيري از وقوع مردم در حرام (سد ذرايع) بايد ساختن گنبد و بنا بر روي قبور را تحريم كرد و بناها و گنبدهاي موجود نيز بايد تخريب شود.
  3. ساختن گنبد و بنا بر روي قبور و رفتن به زيارت قبور، تبرك جستن به قبور، دست كشيدن بر قبور، بوسيدن قبور طلب حوائج از صاحبان قبور و نذر كردن براي قبور به رفتار و اعمال مشركان و يهود و نصارا با بت‌هايشان شباهت دارد و تشبه به مشركان و يهود و نصارا حرام است.

نقد و بررسي ادله وهابيان

پس از مشخص شدن محل نزاع و آشنا شدن با ادله و مستندات وهابيان، به نقد و بررسي ادله و مستندات و هابيان مي‌پردازيم.

نقد و بررسي دليل اول (ادعاي اجماع)

ادعاي اجماع بر حرمت ساختن گنبد و بنا بر روي قبور از سوي وهابيان صحيح نبوده و به هيچ وجه قابل قبول نيست، زيرا سيره عملي تمامي مسلمانان از تمامي مذاهب اسلامي و در طول تاريخ اسلا نشان مي‌دهد كه بر روي قبور صحابه، تابعين، علما و صالحان گنبد و بنا وجود داشته است و اين حقيقت بيانگر اجماع عملي مسلمانان بر جواز ساختن گنبد و بنا بر روي قبور مي‌باشد. محمّد بن اسماعيل صنعاني يكي از وهابيان نيز به اين سيره اعتراف كرده است و مي‌نويسد: اين امر (ساختن گنبد و قبه و بارگاه و بنا بر روي قبور) در تمامي كشورها و سرزمين‌هاي اسلامي وجود دارد و شرق و غرب كشورهاي اسلامي را فرا گرفته است. هيچ شهري از شهرهاي مسلمانان خالي از گنبد و قبه نيست. در اكثر مساجد مسلمانان قبرهايي وجود دارد. هيچ عاقلي نمي‌پذيرد كه ساختن قبه و گنبد و بنا بر روي قبور ممنوع و حرام باشد، اما علماي اسلام در برابر آن سكوت كرده باشند و مردم را از چنين اموري منع نكنند. نكته قابل تامل اين كه صنعاني پس از اعتراف به سيره عملي و فراگير مسلمانان، در مقام دفاع از فتاوا و پندارهاي وهابيان برآمده و تمامي مسلمانان را به تقليد كوركورانه از پدرانشان متهم مي‌كند و با توهين به عالمان، قضات، مفتيان، مدرسان، اوليا، عرفا، امرا و حاكمان، آنان را تابع عموم مردم معرفي مي‌كند و سكوتشان را دليل برجواز نمي‌داند.[17]

از مجموع سخنان صنعاني اين نكته را به راحتي مي‌توان استفاده كرد كه ادعاي اجماع بر تحريم ساختن گنبد و بنا بر روي قبور نه تنها درست نيست، بلكه صنعاني به وجود سيره عملي تمامي مسلمانان از همه طبقات و در طول تاريخ اسلام و در تمامي كشورها و شهرهاي اسلامي بر جواز اين عمل اعتراف كرده و سكوت عالمان، قضات، مفتيان، مدرسان، اوليا، عرفا، امرا و حاكمان نيز مويد اين سيره و صحت اين عمل است. آيا صنعاني اجماع و اتفاقي قوي‌تر و كامل‌تر از سيره عملي مسلمانان در طول تاريخ و در تمامي بلاد اسلامي سراغ دارد؟ آيا دليلي قطعي‌تر و قوي‌تر از چنين سيره‌اي مي‌توان يافت؟ در صفحات آينده با ذكر نمونه‌هايي از قبوري كه در قرون اوليه اسلام داراي گنبد و قبه بوده‌اند با سيره عملي مسلمانان بيشتر آشنا خواهيم شد.

نقد و بررسي دليل دوم (روايات)

روايات اين باب را با توجه به مفاد و مضمونشان به چند دسته مي‌توان تقسيم كرد:

ا) روايات ناهيه از مسجد قرار دادن قبور

روايات اول: «الا و ان من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور انبيائهم و صالحيهم مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، اني انها كم عن ذلك».

روايت دوم: «لعن الله اليهود و النصاري اتخذوا قبور انبيائهم مساجد».

روايت سوم: « لعن الله زوارات القبور و المتخذين عليها المساجد و السرج».[18]

در نقد و بررسي اين دسته از روايات مي‌توان چنين گفت:

اولا: اين روايات هيچ ربطي به ساختن گنبد و بنا بر روي قبور ندارد، بلكه مفاد اين دسته از روايات اين است كه مسلمانان از مسجد قرار دادن قبور پرهيز كنند، نه از ساختن گنبد و بنا كه نوعي تعظيم شعائر الهي و بزرگداشت مقام انبيا و اوليا و جلوگيري از به فراموشي سپرده شدن آنان است.

ثانيا: اين روايات ناظر به اعمال و رفتار يهوديان و نصارا است و مسلمانان را از انجام اعمالي كه شبيه اعمال يهود و نصارا است، نهي مي‌كند، نه مطلق مسجد قرار دادن. يهوديان و نصارا قبور انبيائشان را به عنوان قبله قرار مي‌دادند و به سمت قبورشان نماز  مي‌خواندند و به عبادت و پرستش قبور انبيائشان مي‌پرداختند[19]. اين روايات نيز از قبله قرار دادن و نماز خواندن به سمت قبور انبيا و عبادت كردن و پرستش آنان نهي مي‌كند، نه از ساختن گنبد و بنا بر روي قبور.

ثالثا: شواهد تاريخي نيز نشان مي‌دهد كه مسلمانان در همان صدر اسلام بر روي قبور صحابه و بزرگان، خيمه و سايبان درست مي‌كردند و حتي سال‌ها در همان خيمه و سايبان مي‌ماندند و در زير همان خيمه و سايبان نماز مي‌خواندند و مورد اعتراض كسي نيز قرار نمي‌گرفتند. اگر مسجد قرار دادن قبور جايز نباشد، خيمه زدن بر روي قبور و نماز خواندن در زير خيمه نيز نبايد جايز باشد.

محمد بن اسماعيل بخاري به يك مورد از خيمه برپا كردن بر روي قبور و وقوف در آن اشاره كرده و مي‌نويسد: هنگامي كه حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب (ع) (در سال 97 هجري قمري) از دنيا رفت، همسرش (فاطمه بنت الحسين كه دختر عمويش نيز بود) بر روي قبر او خيمه‌اي برپا كرد و يك سال در هما خيمه ماند.[20] ابن حجر عسقلاني شافعي و عيني حنفي دو تن از مهمترين شارحان صحيح بخاري در بيان مناسبت نقل اين ماجرا توسط بخاري با باب «ما يكره من اتخاذ المساجد علي القبور» مي‌نويسند: كسي كه يك سال در خيمه‌اي كه روي قبر بر پا كرده است، اقامت مي‌كند، معمولا نمازهايش را نيز در همان خيمه مي‌خواند.[21] ابن حجر عسقلاني با توجه به همين مطالب معتقد است بخاري مطلق مسجد قرار دادن قبور انبيا و نماز خواندن در اين مكان‌ها را حرام نمي‌داند، بلكه بخاري معتقد است مسجد قرار دادن قبور انبيا در صورتي كه داراي مفسده باشد حرام است و اگر مفسده نداشته باشد، اشكالي ندارد.[22]

رابعا: برخي علت و فلسفه نهي پيامبر اكرم (ص) را ترس از مبالغه در تعظيم قبور انبيا دانسته‌اند[23]، لذا اگر در جايي مسجد قرار دادن قبور انبيا و ساختن بنا بر روي قبورشان، چنين فسده‌اي را به دنبال نداشه باشد و مبالغه در تعظيم قبور انبيا محسوب نشود، نبايد ممنوع باشد.

خامسا: اين روايات با صريح آيه «فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً»[24] در تضاد است. درباره آيه مباركه و مفاد آن، در پايان همين فصل توضيح بيشتر خواهيم داد.

تناقض درگفتار ابن تيميه

ابن تيميه در حالي كه مشاهد مشرفه و حرم ائمه (ع) را غير از مساجد دانسته و شيعيان را به خاطر حضور در مشاهد مشرفه به تعطيل كردن مساجد و رونق دادن به مشاهد متهم مي‌كند[25] ، اما هنگامي كه در صدد صدور فتواي تخريب گنبدها و بارگاه‌هاي موجود در مشاهد مشرفه برمي‌آيد، با شيوه‌اي مرموزانه مشاهد مشرفه را مساجد ساخته شده بر روي قبور معرفي مي‌كند تا بتواند يا استناد يه چنين رواياتي فتواي تخريب مشاهد مشرفه و گنبدها و بارگاه‌ها را صادر كند.[26]

ب) روايت جابر بن عبدالله

شايد بتوان گفت مهمترين دليل وهابيان براي تحريم ساختن گنبد و بارگاه و بناي بر قبور، روايت جابر بن عبدالله است. سند و متن كامل روايت جابر طبق نقل مسلم بن حجاج نيشابوري اين گونه مي‌باشد: «حدثنا ابوبكر بن ابي شيبه، حدثنا حفص بن غياث، عن ابن جريج، عن ابي الزبير، عن جابر، قال: نهي رسول الله (ص) ان يجصص القبر و ان يقعد عليه و ان يبني عليه».[27] اين روايات از چند طريق ديگر نيز نقل شده است.  طريق دوم مسلم بن حجاج نيشابوري: «حدثني هارون بن عبدالله، حدثنا حجاج بن محمد و حدثني محمد بن رافع، حدثنا عبدالرزاق جميعا عن ابن جريج قال: اخبرني ابوالزبير انه سمع جابر بن عبدالله يقول: سمعت النبي (ص) بمثله».[28] طريق ترمذي: «حدثنا عبدالرحمن بن الاسود ابو عمرو البصري، حدثنا محمد بن ربيعه، عن ابن جريح، عن ابي الزبير، عن جابر، قال نهي رسول الله (ص) ان تجصص القبور و  ان يكتب عليها و ان يبني عليها و او توطا».[29] طريق اول نسائي: «اخبرنا هارون بن اسحاق، قال: حدثنا حفص، عن ابن جريج، عن سليمان بن موسي و  ابي الزبير، عن جابر، قال: نهي رسول الله (ص) ان يبني علي القبر او يزاد عليه او يجصص، زاد سليمان بن موسي او يكتب عليه».[30]

طريق دوم نسايي: «اخبرنا يوسف بن سعيد، قال: حدثنا حجاج، عن ابن جريج، قال: اخبرني ابوالزبير انه سمع جابرا يقول: نهي رسول الله (ص) عن تقصيص القبور او يبني عليها او يجلس عليها احد».[31]

طريق اول حاكم نيشابوري:« حدثنا ابوسعيد احمد بن يعقوب الثقفي، ثنا محمد بن عبدالله بن سليمان الحضرمي، ثنا سلم بن جناده بن سلم القرشي، ثنا حفص بن غياث النخعي، ثنا ابن جريج، عن ابي الزبير، عن جابر، قال: نهي رسول الله (ص) ان يبني علي القبر او يجصص او عليه و نهي ان يكتب عليه».[32]

طريق دوم حاكم نيشابوري: «حدثنا ابوالحسن احمد بن محمد العنزي، ثنا محمد بن عبدالرحمن الشامي، ثنا سعيد بن منصور، ثنا ابو معاويه، عن ابن جريج، عن ابي الزبير، عن جابر، قال نهي رسول الله (ص) عن تجصيص القبور و الكتاب فيها و البناء عليها و الجلوس عليها».[33]

طريق احمد بن حنبل: «حدثنا عبدالله، حدثني ابي، ثنا حجاج، ثنا ابن جريج، اخبرني ابوالزبير انه سمع جابر بن عبدالله يقول: سمعت النبي (ص) نهي ان يقعد الرجل  علي القبر او يقصص او يبني عليه».[34]

طريق ابن ماجه: «حدثنا ازهر بن مروان و محمد بن زياد، قالا: ثنا عبدالوارث عن ايوب عن ابي الزبير عن جابر، قال: نهي رسول الله (ص) عن تجصيص القبور».[35]

نقد و بررسي سند روايت جابر

در سند اين روايت افرادي همچون: ابن جريج، ابوالزبير، حفص بن غياث، محمد بن ربيعه و عبدالرزاق صنعاني قرار دارند كه از سوي علماي جرح و تعديل مورد جرح قرار گرفته و تضعيف شده‌اند.

عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريح اموي (80-150 ه.ق)

  1. احمد بن حنبل با عبارات مختلف و متفاوت به تضعيف ابن جريج پرداخته است.

ا) ابوبكر اثرم به نقل از احمد بن حنبل مي‌گويد: هرگاه ابن جريج روايتي را با عبارات و الفاظي همچون «قال فلان» و«اخبرت» نقل كند، چنين روايتي منكر است. يعني متن آن ضعيف است و مورد پذيرش نيست.[36]

نكته جالب اين كه جريج روايت مورد بحث را با لفظ «اخبرني» از ابوالزبير نقل مي‌كند.

ب) ابوالحسن ميموني به نقل از احمد بن حنبل مي‌گويد: از رواياتي كه ابن جريج با لفظ «قال» نقل مي‌كند، پرهيز كنيد.[37]

ج) ابوزرعه دمشقي به نقل از احمد بن حنبل مي‌گويد: ابن جريج از شش نفر از پيرزن‌هاي مسجد الحرام روايت نقل مي‌كند.[38]

د) عبدالله فرزند احمد بن حنبل به نقل از پدرش مي‌گويد: بعضي از احاديثي كه ابن جريج به صورت مرسل نقل مي‌كند، احاديث جعلي و دروغ هستند. ابن جريج با بي‌تقوايي و بدون توجه به راوياني كه اين احاديث را از آنان گرفته است، به نقل آن مي‌پردازد.[39]

  1. مالك بن انس ابن جريج را فاقد قوه تشخيص احاديث صحيح از غير صحيح مي‌داند و درباره او مي‌گويد: ابن جريج مانند كسي است كه در شب به جمع‌آوري هيزم مي‌پردازد. كنايه از اين كه ابن جريج نمي‌تواند بي احاديث صحيح و غير صحيح تشخيص دهد.[40]
  2. يحيي بن سعيد مي‌گويد: به روايتي كه ابن جريج با لفظ «قال» نقل مي‌كند، اعتنا نكنيد؛ زيرا اين روايات شبيه باد هوا است. [41]
  3. يزيد بن زريع مي‌گويد: ابن جريج صاحب تفاله است. يعني احاديث ابن جريج خالص نيست و در ميان روايات ابن جريج احاديث ضعيف نيز وجود دارد.[42]
  4. شخصي از يحيي بن سعيد درباره روايات ابن جريج از عطاء خراساني پرسيد. يحيي بن سعيد گفت: ضعيف است. شخص سوال كننده گفت: ابن جريج با لفظ «اخبرني» از عطاء نقل كرده است؟! يحيي بن سعيد دوباره پاسخ داد: روايات او به درد نمي‌خورد و تمام رواياتش ضعيف است.[43]
  5. ذهبي درباره ابن جريج مي‌گويد: ابن جريج تدليس مي‌كند و روايات مرسل را با به كار بردن لفظ «عن» و «قال» مسند جلوه مي‌دهد.[44]

ذهبي در جاي ديگر با اعتراف به مدلس بودن ابن جريج و ازدواج موقت ابن جريج با 70 زن، تدليس و نكاح متعه را مخالف و ثاقت ندانسته و مي‌نويسد: «يدلس و هو في نفسه مجمع علي ثقفه مع كونه قد تزوج نحوا من سبعين امراه نكاح لامتعه».[45]

  1. دار قطني مي‌گويد: مواظب تدليس‌هاي ابن جريج باشيد. تدليس‌هاي ابن جريج زشت و قبيح است؛ زيرا در رواياتي كه از افراد ضعيف شنيده است، تدليس مي‌كند و روايت را طوري نقل مي‌كند كه متوجه وجود راويان ضعيف در سند روايت نشوي.[46]

ابوالزبير تابعي (متوفاي حدود 128 ه.ق)

محمد بن مسلم بن تدرس مكي تابعي معروف به ابوالزبير يكي ديگر از راويان حديث مذكور است. وي نيز از سوي بسياري از علماي جرح و تعديل مورد جرح و تضعيف قرار گرفته است.

  1. عبدالله بن احمد بن حنبل به نقل از پدرش مي‌گويد: ايوب سختياني هنگامي كه حديثي را از ابوالزبير نقل مي‌كرد، دوبار مي‌گفت: ابوالزبير، ابوالزبير! عبدالله مي‌گويد: از پدرم پرسيدم: آيا با اين كار، ابوالزبير را تضعيف مي‌كرد؟ پدرم گفت: بله.[47]
  2. نعيم بن حماد مي‌گويد: ابن عيينه ابوالزبير را تضعيف مي‌كرد.[48]
  3. سويد بن عبدالعزيز مي‌گويد: شعبه مرا به خاطر نقل روايت از ابوالزبير مواخذه كرد و گفت: چرا از كسي كه نماز خواندن بلد نيست، روايت نقل مي‌كني؟[49]
  4. هشيم مي‌گويد: نزد ابوالزبير شاگردي كردم و رواياتي را از او نوشتم؛ اما شعبه رواياتي را كه از ابوالزبير نوشته بودم، گرفت و پاره كرد.[50]
  5. شعبه ماجراي ملاقاتش با ابوالزبير و علت ترك روايات ابوالزبير را اين گونه نقل مي‌كند: شعبه مي‌گويد: آرزو داشتم ابوالزبير را از نزديك ملاقات كنم و نز او شاگردي كنم. وقتي وارد مكه شدم، نزد ابوالزبير رفته و به استماع حديث از او پرداختم. روزي شخصي نزد ابوالزبير آمد و از او مسأله‌اي را پرسيد. ابوالزبير او را رد كرد و به او تهمت زد و افترا بست. از ابوالزبير پرسيدم: چرا به او تهمت مي‌زني و افترا مي‌بندي؟ ابوالزبير پاسخ داد: اين شخص مرا عصباني و ناراحت كرد. گفتم: هركس تو را ناراحت كند، به او تهمت مي‌زني و افترا مي‌بندي؟ پس از اين ماجرا ابوالزبير را ترك كردم و هيچ روايتي از او نقل نكردم.[51]
  6. ورقاء مي‌گويد: از شعبه پرسيدم: چرا احاديث ابوالزبير را ترك كردي؟ شعبه پاسخ داد: ابوالزبير در معاملات ترازو را به نفع خودش سنگين مي‌كرد.[52]
  7. عبدالرحمن بن ابي حاتم مي‌گويد: از پدرم درباره ابوالزبير پرسيدم. پدرم پاسخ داد: احاديث ابوالزبير نوشته مي‌شود؛ اما به درد احتجاج نمي‌خورد.[53]
  8. عبدالرحمن بن ابي حاتم مي‌گويد: از ابوزرعه نيز درباره ابوالزبير پرسيدم. ابوزرعه در پاسخ گفت: مردم از او روايت نقل كرده‌اند.

گفتم: آيا به احاديثش مي‌توان احتجاج كرد؟

ابوزرعه گفت: تنها به احاديث افراد ثقه مي‌توان احتجاج كرد. كنايه از اين كه ابوالزبير ثقه نيست.[54]

  1. ابن عيينه مي‌گويد: ابوالزبير همچون نان جو است. هنگامي كه به عمرو بن دينار دسترسي نداشته باشيم، سراغ ابوالزبير مي‌رويم.[55]
  2. ابو محمد بن حزم ابوالزبير را مدلس مي‌دانست و رواياتي را كه ابوالزبير با لفظ «عن» از جابر نقل مي‌كرد، نمي‌پذيرفت.[56]

نكته جالب و مورد توجه اين است كه روايت مورد بحث را ابوالزبير با لفظ «عن» از جابر نقل كرده است.

  1. ابن حجر عسقلاني ابوالزبير را مدلس مي‌داند.[57]
  2. ابن جوزي نيز به خاطر همين تضعيفات، ابوالزبير را در كتاب «الضعفاء و المتروكين» ذكر كرده است.[58]

شايد بخاري نيز به خاطر همين تضعيفات بي‌شمار، به روايات ابوالزبير مستقلا استناد نكرده و به عنوان تاييد از رواياتش استفاده كرده است.

حفص بن غياث نخعي (117- 194 ه.ق)

يكي ديگر از افرادي كه در سند روايت جابر قرار دارد، ابو عمر و حفص بن غياث بن طلق نخعي كوفي است. حفص بن غياث از اعمال حكومت عباسيان بوده و از سوي هارون الرشيد قضاوت منطقه شرقيه بغداد و كوفه را عهده دار شده است. وي نيز از سوي برخي علماي جرح و تعديل مورد جرح قرار گرفته و تضعيف شده است.

  1. يعقوب بن شعبه روايات او را تنها در صورتي كه از روي نوشته و كتاب نقل مي‌كرد، مورد اعتماد دانسته و از محفوظات او پرهيز مي‌كرد و به ديگران نيز هشدا مي‌داد.[59]
  2. ابوزرعه نيز در رابطه با قوه حافظه حفص بن غياث بعد از عهده‌دار شدن منصب قضاوت، ترديد كرده و همچون يعقوب بن شعبه روايات وي را تنها در صورتي كه از روي كتابش نوشته شده باشد، صحيح دانسته و مي‌نويسد؟ «ساء حفظه بعد ما استقضي، فمن كتب عنه من كتابه فهو صالح و الا فهو كذا».[60]
  3. داود بن رشيد مي‌گويد‌: اشتباهات حفص زياد است.[61]
  4. ابن عمار مي‌گويد: حفص بن غياث قوه حافظه خوبي نداشت و احاديث را به خوبي نمي‌توانست حفظ كند.[62]
  5. احمد بن حنبل و ابن سعد مي‌گويند: حفص بن غياث مدلس بود و در روايات تدليس مي‌كرد.[63]
  6. احمد بن حنبل مي‌گويد: حفص غياث در نقل حديث خلط مي‌كرد.[64]
  7. ابو داود مي‌گويد: حفص بن غياث در اواخر عمر با مشكل فراموشي مواجه شد.[65]
  8. ابن معين مي‌گويد: تمامي احاديثي كه حفص بن غياث در بغداد و كوفه نقل كرده است از حفظ نقل كرده است. راويان حديث حدود سه هزار يا چهار هزار حديث در كوفه و بغداد از حفص بن غياث نوشته‌اند.[66]

با توجه به مشكلي كه در حفظ حفص بن غياث وجود دارد و با در نظر گرفتن اين مطلب كه حدود سه يا چهار هزار حديث نقل شده از حفص از روي كتاب‌ها و نوشته‌هاي حفص بن غياث نبوده است، چگونه مي‌توان به حديث مورد بحث اعتماد كرد.

محمد بن ربيعه رواسي

ابوعبدالله محمد بن ربيعه كلابي رواسي كوفي يكي ديگر از راوياني است كه در سند روايت جابر قرار دارد. او نيز توسط علماي جرح و تعديل مورد جرح قرار گرفته و تضعيف شده است.

  1. ساجي يكي از علماي جرح و تعديل، محمد بن ربيعه را با عبارت «فيه لين» تضعيف كرده است.[67]
  2. ازدي نيز با تعبير «فيه لين و نظر» به تضعيف محمد بن ربيعه پرداخته است.[68]
  3. عثمان بن ابي شيبه محمد بن ربيعه را فردي كذاب و دروغگو معرفي كرده و مي‌گويد: محمد بن ربيعه از ما خواهش كرد تا احاديثش را بنويسيم، اما به او گفتيم: ما احاديث افراد دروغگو را نقل نمي‌كنيم و احاديثمان را با احاديث دروغگويان مخلوط نمي‌كنيم.[69]

عبد الوارث بن سعيد تنوري بصري (102-180ه.ق)

ابو عبيده عبدالوارث بن سعيد بن ذكوان تميمي عنبري تنوري بصري يكي ديگر از راويان حديث جابر است كه در طريق ابن ماجه قزويني قرار دارد. وي نيز به خاطر قدري بودن[70] ، مبتدع و بدعت گزار معرفي شده و عده‌اي به همين دليل روايات او را ترك كرده و محدثين را از نقل روايات عبدالوارث نهي مي‌كردند و گروهي نيز پشت سر او نماز نمي‌خواندند. ابو علي موصلي مي‌گويد: هرگاه نزد حمادبن زيد مي‌نشستيم، ما را مصاحبت با عبدالوارث و نقل احاديث او نهي مي‌كرد.[71] يزيد بن زريع مي‌گويد: كساني كه با عبدالوارث به سعيد مصاحبت و همنشيني دارند و در كلاس او حاضر مي شوند و به روايات او گوش مي‌دهند و رواياتش را مي‌نويسند، نزديك من نشوند (و در كلاس من حاضر نشوند).[72] ابو داود طيالسي نيز يكي ديگر از بزرگان و علمايي است كه از عبدالوارث بن سعيد روايت نقل نمي‌كرد.[73]حسن بن ربيع مي‌گويد: به عبدالله بن مبارك گفتم: با عبدالوارث بن سعيد رفاقت و مصاحبت داريم و در كلاس درس او شركت مي‌كنيم و به رواياتش گوش مي‌دهيم و مي‌نويسيم؛ اما هنگامي كه وقت نماز فرا مي‌رسد، او را رها كرده و از او جدا مي‌شويم و پشت سر او نماز نمي‌خوانيم.[74] عبيدالله بن عمير مي‌گويد: اگر قدري نبود، رواياتش مشكل نداشت.[75] ساجي يكي از علماي جرح و تعديل مي‌گويد: عبدالوارث به خاط بدعتش مذمت شده است.[76]

عبدالرزاق بن همام صنعاني (120-211 ه.ق)

عبدالرزاق بن همام صنعاني يكي ديگر از افرادي است كه در طريق روايت جابر قرار دارد. او نيز بر اساس مباني رجالي اهل سنت و وهابيان و به خاطر تشيع و نقل روايات فضائل و توهين به عمر بن خطاب و معاويه، توسط علماي جرح و تعديل تضعيف شده است و رواياتش نيز قابليت استناد و احتجاج را ندارد.

جهت آشنايي با شرح حال و مواضع عبدالرزاق نسبت به عمر بن خطاب و معاويه و تضعيفات وي به كتاب « عبدالرزاق الصنعاني شخصيته و تراثه العلمي»[77] و منابع مذكور در پاورقي مراجعه شود.[78]

آيا با وجود چند راوي ضعيف در سند يك روايت، باز هم مي‌توان به آن اعتماد كرد و با استناد به آن، به مقابله با سيره قطعي و دائمي مسلمانان در طول تاريخ اسلام پرداخت و تمامي مسلمانان در طول قرون متمادي را تكفير كرده و خونشان را هدر دانست؟!

نقد و بررسي دلالت روايت جابر

روايت جابر بن عبدالله علاوه بر اشكالات متعدد سندي، از نظر دلالت نيز بر مدعاي وهابيان دلالت نداشته و با مشكلاتي مواجه است.

اشكال اوّل

روايت جابر بر يك مضمون و متن خاصي استقرار ندارد. بدين معني كه هر يك از منابع به بخشي از اين روايت اشاره دارد. لذا از نظر متن از چند متن از چند جهت مضطرب است.

ا) اضطراب از جهت تعداد فقرات

براساس نقل‌هاي مختلفي كه از روايت جابر شده است، اين روايت در مجموع مشتمل بر شش فقره به اين شرح است:

  1. نهي از گچ‌كاري قبور.
  2. نهي از نوشتن بر روي قبور.
  3. نهي از نشستن بر روي قبور.
  4. نهي از بناي بر قبور.
  5. نهي از ريختن خاك اضافي بر روي قبور.
  6. نهي از پا گذاشتن بر روي قبور.

امّا مجموع شش فقره باهم در هيچ منبعي نيامده است.

روايت جابر بن عبدالله طبق نقل ابن ماجه و يكي از نقل‌هاي مسلم بن حجاج نيشابوري تنها يك فقره دارد و طبق نقل احمد بن حنبل و يكي از نقل‌هاي نسائي و مسلم بن حجاج نيشابوري سه فقره دارد و مطابق نقل حاكم نيشابوري و ترمذي و يكي از طريق‌هاي نسائي مشتمل بر چهار فقره است. ابن ماجه قرويني روايت جابربن عبدالله را از دو طريق نقل كرده است. در يك طريق تنها فقره «نهي رسول الله (ص) عن تحصيص القبور» نقل شده است و در طريق دوم تنها فقره«نهي رسول الله (ص) ان يكتب علي القبر شيء» نقل شده است.  براساس يكي از نقل‌هاي مسلم بن حجاج نيشابوري نيز تنها فقره «نهي عن تقصيص القبو» از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است. احمد بن حنبل روايت جابر را تنها از يك طريق نقل كرده است و شامل سه فقره «نهي ان يقعد الرجل علي القبر او يقصص او يبني عليه» است. براساس يكي از نقل‌هاي مسلم بن حجاج نيشابوري نيز حديث جابر مشتمل بر سه فقره «نهي رسول الله (ص) ان يجصص القبر و ان يقعد عليه و ان يبني عليه» است. حاكم نيشابوري روايت جابر را از دو طريق نقل كرده است كه هر دو طريق مشتمل بر چهار فقره «نهي رسول الله (ص) ان يبني علي القبر او يجصص او يقعد عليه و نهي ان يكتب عليه» ، «نهي رسول الله (ص) عن تجصيص القبور و الكتاب فيها و البناء عليها و الجلوس عليها» است. نسائي روايت جابر را از دو طريق نقل كرده است كه مطابق يك سه فقره «نهي رسول الله (ص) عن تقصيص القبور او يبني عليها او يجلس عليها احد» را دارد و براساس نقل ديگر مشتمل بر چهار فقره «نهي رسول الله (ص) ان يبني علي القبر او يزاد عليه او يجصص، زاد سليمان بن موسي او يكتب عليه» است. ترمذي روايت جابر را از يك طريق نقل كرده است و شامل چهار فقره «نهي النبي (ص) ان تجصص القبور و ان يكتب عليها و ان يبني عليها و ان توطا» مي‌باشد. فقره «و ان توطا» را تنها ترمذي نقل كرده و فقره «او يزاد عليه» را تنها نسائي نقل كرده است.

ب) اضطراب از جهت تقديم و تاخير فقرات

مطابق نقل احمد بن حنبل ابتدا از نشستن روي قبر نهي شده است و سپس از گچ كاري نهي شده و در پايان از بناي بر قبور نهي شده است.

براساس نقل مسلم بن حجاج نيشابوري، پيامبر اكرم (ص) ابتدا از گچ كاري قبور و سپس از نشستن بر روي قبور و در انتها از بناي بر قبور نهي كرده‌اند.

براساس طريق اول حاكم نيشابوري ابتدا از بناي بر قبور نهي شده است. بعد از آن از گچ كاري نهي شده و سپس از نشستن بر روي قبور نهي شده و در انتها از نوشتن بر روي قبور نهي شده است، در حالي كه بر اساس طريق دوم حاكم نيشابوري پيامبر اكرم (ص) ابتدا از گچ كاري قبور و بعد از آن از نوشتن بر روي قبور و سپس از بناي بر قبور و در پايان از نشستن بر روي قبور نهي كرده‌اند. طبق نقل سه فقره‌اي نسائي، پيامبر اكرم (ص) ابتدا از گچ كاري قبور و سپس از بناي بر قبور و در پايان از نشستن بر روي قبور نهي كرده‌اند؛ اما براساس نقل چهار فقره‌اي نسائي، پيامبر (ص)  ابتدا از بناي بر قبور و سپس ريختن خاك اضافي بر روي قبور و بعد از آن از گچ كاري قبور و در انتها از نوشتن بر روي قبور نهي كرده‌اند. براساس نقل ترمذي، پيامبر اكرم (ص) ابتدا از گچ كاري قبور و سپس از نوشتن بر روي قبور و بعد از آن از بناي بر قبور و در انتها از پا گذاشتن بر روي قبور نهي كرده‌اند.

ج) اضطراب از جهت لفظ

براساس نقل حاكم نيشابوري، ترمذي و ابن ماجه پيامبر اكرم (ص) از الفاظي همچون «تجصيص» ، «تجصص» و «يجصص» استفاده كرده‌اند؛ اما براساس نقل احمد بن حنبل از لفظ «يقصص» استفاده شده است. براساس يكي از نقل‌هاي مسلم بن حجاج نيشابوري و نسائي از لفظ «يجصص» و طبق نقل ديگر مسلم و نسائي از لفظ «يقصص» و «تقصيص» استفاده شده است. همين اضطراب در فقره نهي از نشستن بر روي قبور نيز وجود دارد؛ زيرا براساس برخي نقل‌ها از ماده «قعد» استفاده شده و بر اساس نقل برخي ديگر از ماده «جلس» استفاده شده است. مورد ديگري از اضطراب موجود در روايت جابر، عطف فقرات به وسيله «او» يا «و ان» است كه در برخي نقل‌ها فقرات با «او» به هم عطف شده‌اند و در برخي نقل‌ها با «و ان» عطف شده‌اند.

اشكال دوم

روايت جابر در صورتي مي‌تواند مدعاي وهابيان را ثابت كند كه نهي موجود در آن دال بر حرمت باشد؛ اما ما معتقديم با چشم پوشي از همه اشكالات سندي و دلالي حديث جابر، نهي موجود در روايت، دال بر حرمت نيست؛ زيرا در روايت جابر فقراتي همچون «نهي از نشستن بر روي قبور» و «نهي از كتابت و نوشتن بر روي قبور» وجود دارد و وجود اين فقرات در روايت، قرينه است بر اين كه نهي موجود در روايت جابر دال بر حرمت نيست؛ بلكه تنها مي‌تواند دال بر كراهت باشد؛ زيرا براساس عمل صحابه و فتواي فقها نشستن و نوشتن بر روي قبور حرام نيست. براساس نقل بخاري عبدالله بن عمر نشستن بر روي قبور را حرام نمي‌دانست و بر روي قبور مي‌نشست.[79]

حاكم نيشابوري پس از نقل روايت جابر كه در يكي از فقرات آن از نوشتن بر روي قبور نهي شده است، مي‌نويسد: علما و مسلمانان به اين روايت اعتنا نكرده و مطابق آن عمل نكرده‌اند؛ زيرا بر روي قبور علما و ائمه مسلمانان در شرق و غرب كشورهاي اسلامي و در طول تاريخ از قرن‌هاي گذشته تا حال (نام و تاريخ وفات آنان) نوشته شده است. [80] ابوالفرج بن جوزي متوفاي 597 هجري قمري نيز بدون اعتنا به روايت جابر و نهي پيامبر اكرم (ص) از نوشتن بر روي قبر، وصيت كرد تا اشعار زير را بر روي قبرش بنويسند:

  يا كثير العفو عمن                             كثرالذنب لديه

  جاءك المذنب يرجوااك                     صفح عن جرم يديه

  انا ضيف و جزاءاك                          ضيف احسان اليه[81]

شافعي نيز احتمالا با استناد به همين حديث مي‌نويسد: مستحب است روي قبر خاك اضافي (اضافه برخاك خود قبر) نريزند.[82]وي فقره «او يزاد عليه» را حتي حمل بر كراهت نيز نكرده و الا بايد مي‌گفت: ريختن خاك اضافي بر روي قبر مكروه است.

نووي يكي از مهمترين شارحان صحيح مسلم نيز در شرح و توضيح روايت جابر، نهي از گچ كاري و نهي از بناي بر قبور را حمل بر كراهت كرده و تنها نهي از نشستن بر روي قبور را با توجه به روايت و قرائن ديگر حمل بر حرمت كرده است و مي‌نويسد: بناي بر روي قبور اگر در ملك باني باشد، حرمت ندارد و تنها مكروه است.[83] با توجه به مطالب ذكر شده و كثرت استعمال نهي در كراهت، حديث مذكور نيز حمل بركراهت مي‌شود. شايد ترمذي نيز به خاطر وجود همين اشكالات، از نهي پيامبر اكرم (ص) حرمت را استفاده نكرده و آن را حمل بر كراهت كرده و عنوان باب را «ما جاء في كراهيه تجصيص القبور و الكتابه عليها» قرار داده است.[84]

اشكال سوم

بر فرض چش‌پوشي از اضطراب متن و پذيرش دلالت نهي موجود در روايت جابر بر حرمت و با در نظر گرفتن اين مساله كه در زمان پيامبر اكرم (ص) و صحابه، مسأله ساختن گنبد و بارگاه و بناي بر قبور خيلي مطرح نبوده و آنچه مطرح و مورد بحث بوده، تسنيم و تسطيح خود قبر بوده، روايت جابر نيز ناظر به تسنيم و تسطيح خود قبر است و هيچ ربطي به ساختن گنبد و بارگاه بر روي  قبور ندارد. شايد عراقي نيز با توجه به همين مطلب احتمال داده است كه مراد پيامبر اكرم(ص) از نهي در اين روايات، ساختن و بالا آوردن خود قبر است، نه ساختن گنبد و بارگاه و بناي بر قبور.[85]

اشكال چهارم

بر فرض قبول مفاد روايت و پذيرش حرمت بناي بر قبور، مي‌توان ادعا كرد كه اين روايات ناظر به مواردي هستند كه ساختن گنبد و بارگاه از مصاديق تعظيم شعائر الهي نباشد، در حالي كه ساختن گنبد و بارگاه بر روي قبور انبياي الهي، ائمه (ع)، علما و صالحان از بارزترين مصاديق تعظيم شهائر الهي به شمار مي‌رود و براساس نص و صريح قرآن كريم نه تنها هيچ اشكالي ندارد، بلكه نشانه تقواي قلوب نيز مي‌باشد. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «و من يعظم شعير الله فانها من تقوي القلول».[86]عقل نيز حسن تعظيم شعائر را درك كرده و انسان را به تعظيم شعائر راهنمايي مي‌كند، چرا كه چنين اعمالي انسان را به خداوند متعال نزديك‌تر مي‌كند.

ج) روايت ابوالهياج اسدي

در نقد و بررسي اين روايت بايد گفت روايت ابوالهياج اسدي هم از نظر سند مشكل دارد و هم از نظر متن و دلالت نمي‌تواند حرمت ساختن گنبد و بنا بر روي قبور را اثبات كند. سند و متن كامل روايت ابوالهياج اسدي طبق نقل مسلم بن حجاج نيشابوري اين گونه مي‌باشد: «حدثنا يحيي بن يحيي و ابوبكر بن ابي شيبه و زهير بن حرب، قال يحيي: اخبرنا، و قال الاخران: حدثنا وكيع عن سفيان عن حبيب بن ابي ثابت، عن ابي وائل، عن ابي الهياج الاسدي قال: قال لي علي بن ابي طالب: الا ابعثك علي ما بعثني عليه رسول الله (ص) ان لاتدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سويته».[87]

 

نقد و بررسي سند روايت ابوالهياج اسدي

براساس نقل مسلم بن حجاج نيشابوري تعدادي از راوياني كه در سلسله سند اين روايت قرار دارند از سوي علماي جرح و تعديل مورد جرح و تضعيف قرار گرفته و همين امر باعث ضعف روايت مي‌شود.

وكيل بن جراح رواسي نيشابوري (129-196 ه.ق)

يكي از افرادي كه در سند روايت ابوالهياج اسدي قرار دارد وكيع بن جراح رواسي است. اين راوي توسط عده‌اي از علماي جرح و تعديل مورد جرح قرار گرفته و روايات او نيز تضعيف شده و از حجيت و قابليت استناد ساقط شده است. رفض، تشيع، تنقيص عثمان، قول به حليت نبيذ، شراب خواري، خطا، اشتباه، نقل به معني، تغيير الفاظ حديث و تصحيف نمونه‌هايي از تضعيفات وكيع بن جراح است. ذهبي معتقد است وكيع با نوشتن كتابي در فضائل صحابه و مقدم داشتن باب فضائل حضرت علي (ع) بر باب فضائل عثمان، به تنقيص و تعييب عثمان پرداخته است و همين امر نشانه تشيع وكيع مي‌باشد.[88]

 ابن مديني مي‌گويد: وكيع به زبان عربي تسلط نداشت و اشتباه مي‌كرد و اگر اشتباهاتش را نقل كنم، تعجب خواهي كرد. وكيع در حالي كه حدود 24 سال پس از مرگ شعبي به دنيا آمده است[89] از شعبي روايت نقل مي‌كند.[90] محمّد بن نصر مروزي مي‌گويد: وكيع به زبان عرب تسلط نداشت و در اواخر عمرش احاديث را از حفظ و بدون مراجعه به كتاب نقل مي‌كرد و همين امر باعث تغيير در الفاظ احاديث مي‌شد. گويا احاديث را نقل به معني مي‌كرد.[91] عبدالله بن احمد بن حنبل مي‌گويد: پدرم معتقد بود تصحيفات عبدالرحمن بن مهدي از تصحيفات وكيع بيشتر است و اشتباهات و خطاهاي وكيع از اشتباهات عبدالرحمن بن مهدي بيشتر است.[92] احمد بن حنبل در جاي ديگر مي‌گويد: وكيع در 500 حديث اشتباه كرده است.[93]

يحيي بن معين مي‌گويد: مروان بن معاويه جزوه‌اي داشت كه نام تعدادي از راويان تضعيف شده در آن نوشته شده بود و نام وكيع بن جراح نيز به عنوان يكي از روافض در آن جزوه قرار داشت.[94] ذهبي احاديث نهي و تحريم نبيذ را صحيح دانسته و با اشاره به شراب خواري و بي‌تقوايي وكيع مي‌نويسد: وكيع هميشه نبيذ كوفه را كه مقدار زياد آن مست كننده است، مي‌خورد و به توجيه و تاويل كارش مي‌پرداخت.[95] يحيي بن معين مي‌گويد: شخصي نبيذ (آبجو) خورده بود و در خواب به او گفته شده بود: چرا شراب مي‌خوري؟ اين شخص ماجراي نبيذ خوردن و خوابش را براي وكيع تعريف كرده و نظر او را درباره نبيذ جويا شد. وكيع در پاسخ گفت: نبيذ حلال است و شخصي كه در خواب تو را به خاطر خوردن نبيذ مواخذه كرده است، شيطان است.[96] نعيم بن حماد مي‌گويد: روزي نزد وكيع بن جراح بوديم. پس از خوردن غذا وكيع خطاب به مهمانان گفت: چه ميل داريد؟ نبيذ شيوخ يا نبيذ جوانان؟ (جوان پسند يا پير پسند). از روي تعجب به وكيع گفتم: از شما بعيد است! وكيع پاسخ داد: از نظر من نبيذ از آب فرات هم حلال‌تر و پاك‌تر است. گفتم: تفاوت نبيذ با آب فرات اين است كه علما درباره آب فرات اختلاف ندارند، اما درباره نبيذ اختلاف دارند و برخي آن را شراب دانسته و حرام مي‌دانند. (چرا احتياط نمي‌كنيد؟)[97]

اسحاق بن بهلول مي‌گويد: وكيع نزد ما آمد و در مسجد فرات توقف كرد. من نيز در همين دوران به استماع حديث از او پرداختم. روزي از من نبيذ خواست. من نيز مقداري نبيذ برايش آوردم. در حالي كه وكيع مشغول خوردن نبيذ بود من نيز به خواندن حديث پرداختم. وقتي نبيذ را نوشيد چراغ را خاموش كرد. از او پرسيدم: چرا چراغ را خاموش كردي؟ پاسخ داد: اگر باز هم مقداري نبيذ بياوري، به احاديثي كه مي‌خواني گوش مي‌دهم و الا گوش نمي‌دهم.[98] ابوسعيد اشج مي‌گويد: نزد وكيع حاضر بودم. شخصي وكيع را به عروسي دعوت كرد. وكيع از آن شخص پرسيد: آيا در مجلس عروسي شما نبيذ هم هست؟ آن شخص در پاسخ گفت: نه. وكيع دعوت آن شخص را رد كرد و گفت: در مجلس عروسي كه نبيذ نباشد، حاضر نمي‌شويم. آن شخص به وكيع گفتت: من برايت نبيذ مي‌آورم. وكيع وقتي از بودن نبيذ مطمئن شد، از جا بلند شد و دعوت آن شخص را پذيرفت.[99]

سفيان بن سعيد ثوري (97-161 ه.ق)

يكي ديگر از راوياني كه در سند روايت ابوالهياج اسدي قرار دارد سفيان بن سعيد ثوري است. وي نيز از سوي برخي علماي جرح و تعديل مورد جرح قرار گرفته است. نقل روايت از ضعفاء، تدليس، نقل روايت از كساني كه آنان را ملاقات و درك نكرده، تشيع و قول به حليت نبيذ نمونه‌هايي از تضعيفات سفيان بن سعيد ثوري است. ابو حاتم رازي به مدلس بودن او اشاره مي‌كند و مي‌نويسد: «و كان يدلس».[100] ذهبي درباره ثوري مي‌گويد: وي تدليس مي‌كرد و روايتي را كه راويان آن ضعيف بودند از افراد ثقه نقل مي‌كرد.[101] برخي نيز درباره ثوري گفته‌اند: ثوري مدلس بود و از كذابين و دروغگويان روايت مي‌نوشت.[102] ابن مبارك به يكي از تدليس‌هاي ثوري اشاره مي‌كند و مي‌گويد: سفيان ثوري در حال نقل حديث بود. وقتي من رسيدم متوجه شدم كه در نقل حديث تدليس و فريب‌كاري مي‌كند. همين كه مرا ديد از كارش خجالت كشيد و گفت: از تو حديث نقل مي‌كنم.[103]

يحيي بن سعيد قطان به دو مورد از تدليس‌هاي سفيان ثوري اشاره مي‌كند و مي‌گويد: روزي ثوري تلاش كرد فرد ضعيفي را بر من تدليس كند و او را ثقه نشان دهد، اما من متوجه تدليس و فريب‌كاري ثوري شدم و نتوانست مرا فريب دهد.[104] يحيي بن سعيد قطان دومين مورد از تدليس‌هاي سفيان ثوري را نيز اين گونه نقل مي‌كند: روزي ثوري مساله‌اي ار مطرح كرده و چنين مي‌گفت: «حدثنا ابوسهل عن الشعبي». من متوجه تدليس ثوري شدم و به او گفتم: منظورت از ابوسهل همان محمدبن سالم است (كه علماي جرح و تعديل تضعيفش كرده‌اند؟) ثوري كه با افشاگري من مواجه شده و تدليسش لو رفته بود، به تعريف و تمجيد از من پرداخت و خطاب به من گفت: اي يحيي! خيلي باهوشي! هرگز شخص زيركي مثل تو نديده‌ام. هيچ چيز بر تو مخفي نمي‌ماند.[105] محمد بن عبدالله بن نمير در توضيح و شرح سخن سفيان ثوري كه گفته بود: «از هيچ چيز جز حديث نمي‌ترسم» مي‌نويسد: سفيان ثوري به دليل نقل حديث از ضعفاء، از عاقبت امر و سرانجامش مي‌ترسيد. ذهبي نيز در تكميل كلام محمد بن عبدالله بن نمير مي‌نويسد: سفيان ثوري علاوه بر نقل حديث از راويان ضعيف، به تدليس از ضعفاء نيز مي‌پرداخت.[106] ذهبي درباره تشييع سفيان و حلا دانستن نبيذ مي‌نويسد: سفيان حضرت علي را بر عثمان مقدم مي‌داشت و همچون همشهري‌هايش (كوفيان) نبيذ را حلال مي‌دانست.[107]

حبيب بن ابي ثابت تابعي (متوفاي 119 ه.ق)

يكي ديگر از راوياني كه در سند روايت ابوالهياج اسدي قرار دارد، حبيب بن ابي ثابت كوفي است. وي نيز همچون سفيان ثوري به تدليس و نقل روايت از كساني كه آنان را ملاقات و درك نكرده است، مشهور است.ابن عون حبيب بن ابي ثابت را تضعيف كرده و دولابي نيز وي را در ضعفاء ذكر كرده است.[108] ابن حبان و ابن خزيمه به تدليس او اشاره كرده و مي‌نويسد: حبيب بن ابي ثابت مدلس بود و در نقل روايت تدليس مي‌كرد.[109] عقيلي درباره احاديثي كه حبيب بن ابي ثابت از عطا نقل كرده است، مي‌نويسد: حبيب بن ابي ثابت احاديث متعددي را از عطا نقل كرده است، اما علما به اين احاديث عمل نكرده‌اند.[110] قطان مي‌گويد: احاديث حبيب بن ابي ثابت از عطا مورد متابعت و عمل قرار نگرفته است.[111]

ابووائل شقيق بن سلمه

يكي ديگر از كساني كه در سلسله سند روايت ابوالهياج اسدي قرار دارد، ابو وائل شقيق بن سلمه است. در مذمت و ضعف اين راوي همين بس كه طرفدار عثمان و از دشمنان حضرت علي (ع) بود و از آن حضرت بدگويي مي‌كرد.[112]

با توجه به فرمايش نبي مكرم اسلام (ص) كه درباره حضرت علي فرمودند: «يا علي! لا يحبك الا مومن و لايبغضك الا منافق»[113] هيچ شك و ترديدي در منافق بودن ابووائل باقي نمي‌ماند و او نيز از درجه اعتبار ساقط شده و رواياتش قابل استناد نخواد بود.

آيا با وجو راوياني مدلس، شراب خوار و تضعيف شده و دشمن حضرت علي (ع) در سلسله سند يك روايت، باز هم مي‌توان به چنين روايتي استناد كرد و مطابق مفاد آن فتوا داد؟

نقد و بررسي دلالت روايت ابوالهياج اسدي

روايت ابوالهياج اسدي از نظر دلالت نيز با مشكلاتي مواجه است و هيچ ربطي به مدعاي وهابيان ندارد، زيرا

 اولا: اين روايت شاذ است و ابوالهياج اسدي تنها راويي است كه آن را نقل كرده است و بنا به گفته سيوطي وي هيچ روايتي جز همين روايت ندارد.[114]

ثانيا: واژه «مشرفا» كه در روايت به كار رفته است به معناي علو و بلندي است. به كوهان شتر نيز شرف اطلاق مي‌شود. اين واژه هر چند مطلق است و هر نوع بلندي (بلندي خود قبر و بناهاي ساخته شده بر روي قبور) را شامل مي‌شود، اما به قرينه واژه «سويته» اين روايت مربوط به تسطيح (هموار بودن) يا تسنيم (قوس دار بودن مانند كوهان شتر) خود قبر است و هيچ ربطي به ساختن گنبد و بنا بر روي قبور ندارد.

به بيان ديگر در مفاد روايت سه احتمال وجود دارد.

  1. بناها و بارگاه‌هاي ساخته شده بر روي قبور تخريب شوند.
  2. همسطح قرار دادن قبور با زمين.
  3. قبوري كه مانند كوهان شتر قوس دار و خميده هستند، تسطيح و صاف شوند. احتمال اول مردود است، زيرا عمل صحابه و سيره تمامي مسلمانان در طول تاريخ اسلام بر خلاف اين احتمال است. به زودي با اين سيره آشنا خواهيم شد. احتمال دوم نيز مردود است، زيرا مطابق روايات قطعي و ثابت، مرتفع بودن و بلندي قبور از زمين به اندازه يك وجب، اجازه داده شده است. با توجه به بطلان احتمال اول و دوم، تنها احتمال سوم باقي مي‌ماند و مفاد روايت نيز اين است كه مسلمانان از مسنم و قوس‌دار ساختن قبور خودداري كنند و قبور را مسطح ساخته و ناهمواري‌ها و بلندي‌هاي آن را صاف و هموار كنند. بسياري از علماي اهل سنت نيز روايت ابوالهياج اسدي را ناظر به تسنيم و تسطيح خود قبر دانسته و همين مفاد را از روايت فهميده‌اند و طبق آن فتوا داده‌اند. نووي شافعي يكي از شارحان صحيح مسلم در شرح و توضيح روايت ابوالهياج اسدي مي‌نويسد: از اين روايات استفاده مي‌شود كه قبور را نبايد زياد از سطح زمين بالا آورد و همچنين نبايد قبور را مانند كوهان شتر قوس‌دار و مسنم قرار داد، بلكه سنت اين است كه قبور را نبايد بيش از يك وجب از سطح زمين بالا آورد. قبور بايد مسطح و هموار باشند.[115] قسطلاني يكي از شارحان صحيح بخاري نيز روايت الوالهياج اسدي را ناظر به تسطيح خود قبر دانسته و مي‌نويسد: «و لا يوثر في افضليه التسطيح كونه صار شعارا لروافض، لان السنه لا تترك بموافقه اهل البدع فيها و لا يخاف ذلك قول علي (ع): امرني رسول الله (ص) ان لا ادع قبرا مشرفا الا سويته، لانه لم يرد تسويه بالارض و انما اراد تسطيحه، جمعا بين الاخبار، نقله في المجموع عن الصحاب».[116]

براي اطلاع كامل از مفاد روايت به فصل دوم «وهابيت و مخالفت با سنت پيامبر اكرم (ص)» از بخش دوم، مراجعه شود.

تناقص در گفتار

وهابيان از سويي ادعا مي‌كنند همه علما و مسلمانان روايت دال بر تحريم ساختن گنبد و بنا بر روي قبور را صحيح مي‌دانند، اما از سوي ديگر معتقدند اكثر علما ساختن گنبد و بنا بر روي قبور را حرام مي‌دانند. اگر صحت اين احاديث مورد اتفاق همه علما مي‌باشد، چرا همگي قائل به حرمت نشده‌اند؟[117]

د) روايت ابوسعيد خدري

متن و سند روايت ابوسعيد خدري طبق نقل ابن ماجه اين گونه مي‌باشد: «حدثنا محمد بن يحيي، ثنا محمد بن عبدالله الرقاشي، ثنا وهب، ثنا عبدالرحمن بن يزيد بن جابر، عن القاسم بن مخيمره، عن ابي سعيد ان النبي (ص) نهي ان يبني علي القبر».[118]

نقد و بررسي روايت ابوسعيد خدري

بسياري از اشكالات دلالي و متني كه در روايات قبلي ذكر شد بر اين روايت نيز وارد است و نمي‌تواند مدعاي وهابيان را ثابت كند و از نظر سند نيز با مشكلاتي مواجه است. يكي از افرادي كه در سند اين روايت قرار دارد قاسم بن مخيمره است. يحيي بن معين درباره او مي‌گويد: قاسم بن مخيمره از اصحاب پيامبر اكرم(ص) روايت نشنيده است و نمي‌تواند از صحابه روايت نقل كند[119] در حالي كه روايت مذكور را از ابوسعيد خدري يكي از صحابه نقل مي‌كند. يكي ديگر از مشكلات سند روايت، وجود راويي به نام وهب است كه هويت او مشخص نيست و بين افراد ثقه و ضعيف و مجهول مشترك است. از طرف ديگر محمد بن عبدالله رقاشي از راوياني به نام وهب روايت نقل نمي‌كند، بلكه از وهيب بن خالد بن عجلان باهلي روايت نقل مي‌كند و وهيب بن خالد نيز تضعيف شده است. ابن حجر عسقلاني درباره وهيب بن خالد مي‌نويسد: «لكنه تغير قليلا باخره».[120]

ه) روايت ام سلمه

احمد بن حنبل روايت ام سلمه را اين گونه نقل مي‌كند: «حدثنا عبدالله، حدثني ابي، ثنا حسن، ثنا ابن لهيعه، ثنا يزيد بن ابي حبيب، عن ناعم مولي ام سلمه، عن ام سلمه، قالت: نهي رسول الله (ص) ان يبني علي القبر او يجصص».[121]

نقد و بررسي روايت ام سلمه

در سند روايت ام سلمه شخصي به نام عبدالله بن لهيعه (96-174 هجري قمري) قرار دارد كه شديدا مورد اختلاف است و از سوي بسياري از علماي رجال مورد جرح قرار گرفته و تضعيف شده است. ابن معين مي‌گويد: عبدالله بن لهيعه ضعيف است و به رواياتاش نمي‌شود احتجاج كرد.[122] ابن معين با الفاظ و عبارات ديگري نيز به تضعيب ابن لهيعه پرداخته است. ابن مهدي مي‌گويد: هيچ روايتي از ابن لهيعه نقل نمي‌كنم.[123]  بشر بن سري به يحيي بن سعيد مي‌گويد: اگر ابن لهيعه را ديدي به رواياتش گوش نده و از او نقل نكن.[124] نسائي مي‌گويد: ابن لهيعه ضعيف است.[125] جوزجاني مي‌گويد: احاديث او هيچ نورانيتي نداشته و ارزش احتجاج را ندارد.[126] ابو حاتم و ابوزرعه او را مضطرب الامر مي‌دانند.[127] احمد بن حنبل مي‌گويد: احاديث ابن لهيعه حجت و سند نيست و تنها در حد مويد ارزش دارد.[128] ابن حبان مي‌گويد: ابن لهيعه در نقل روايت از افراد ضعيف تدليس مي‌كرد.[129] يحيي بن سعيد براي ابن لهيعه ارزشي قائل نبود و به او اعتنا نمي‌كرد.[130] ابن خزيمه مي‌گويد: رواياتي را كه ابن لهيعه به تنهايي نقل كرده باشد، دركتابم نقل نمي‌كنم.[131] ابواحمد حاكم او را با عبارت «ذاهب الحديث» تضعيف كرده است و ابن سعد نيز مي‌نويسد: «كان ضعيفا».[132]روايت ام سلمه از نظر دلالت نيز با مشكلاتي مواجه است و برخي اشكالات روايات قبلي بر اين روايت هم وارد است و همچون روايات گذشته نمي‌تواند مدعاي وهابيان را اثبات كند.

نقد و بررسي دليل سوم (بدعت بودن و سابق نداشتن)

وهابيان ادعا مي‌كنند كه ساختن بارگاه و گنبد بر روي قبور در قرون ابتدايي اسلام وجود نداشته است و تمامي بناهاي ساخته شده بر روي قبور، بعد از قرن پنجم ساخته شده‌اند، اما با توجه به سيره مسلمانان و نمونه‌هاي فراواني كه در صفحات بعد آشنا خواهيم شد.

نقد و بررسي دليل چهارم (ادعاي پرستش و عبادت)

ادعاي پرستش و عبادت صاحبان قبور نيز كاملا مردود است؛ زيرا

اولا: در فصل‌هاي گذشته به معيار و ملاك عبادت و پرستش اشاره كرديم و گفتيم كه معيار و ملاك عبادت و پرستش، اعتقاد به الوهيت و خدايي يا ربوبيت يا واگذار شدن يكي از افعال خداوند به معبود است، لذا اگر انسان در عباداتي كه براي خداوند انجام مي‌دهد به الوهيت يا ربوبيت خداوند اعتقاد نداشته باشد، خداوند را عبادت و پرستش نكرده است.

ثانيا: اگر دليل وهابيان براي تحريم بناي بر قبور خوف از پرستش و عبادت غير خداوند باشد، حكم منع و تحريم مقيد به همان علت خواهد بود و تا زماني باقي خواهد بود كه خوف از پرستش و عبادت غير خدا باقي باشد و اگر مسلمانان از نظر معرفت و آگاهي به مرحله‌اي رسيدند كه بناي بر قبور هيچ ربطي با پرستش و عبادت غير خداوند نداشت، حرام نخواهد بود و تحريم و ممانعت از آن و تخريب آن وجهي نخواهد داشت. ابن حجر عسقلاني مي‌نويسد: علت و حكمت منع از ساختن مسجد بر روي قبور خوف از شرك و پرستش غير خداوند است و اگر اين خوف برداشته شود، بناي بر قبور نيز جايز خواهد بود.[133]

نقد و بررسي دليل پنجم (مشابهت با مشركان و يهود و نصارا)

در نقد دليل پنجم وهابيان كه ساختن گنبد و بارگاه بر روي قبور انبيا، ائمه، علما و صالحان را به اعمال و رفتار مشركان و يهود و نصارا تشبيه كرده و همين تشبه را علت تحريم دانسته‌اند نيز بايد از وهابيان پرسيد: آيا صرف مشابهت باعث حرمت مي‌شود؟  در فصل قبلي بيان شد كه يكي از اشتباهات و لغزش‌هاي مهم ابن تيميه همين تفكر است. وي بدون اين كه در حقيقت اعمال و رفتار مسلمانان تامل و دقت كند به صرف مشابهت ظاهري اعمال مسلمانان با اعمال مشركان و يهود و نصارا به تكفير مسلمانان مي‌پردازد. اگر ظاهر عمل و مشابهت داشتن با اعمال مشركين و يهود و نصارا را ملاك حرمت اعمال مسلمانان بدانيم، بايد بسياري از اعمال ديگر مسلمانان را نيز تحريم كنيم. ما معتقديم با توجه به شايع و رايج بودن ساختن بارگاه و گنبد و بناي بر روي قبور ميان مسلمانان، نبايد مانند تيميه با كوچكترين بهانه و به صرف مشابهت ظاهري به اعمال مشركان، يهود و نصارا به اعتقادات و باورهاي تمامي مسلمانان حمله كنيم و به تكفير آنان بپردازيم.

قرآن كريم و بناي بر قبور

پس از آشنايي با ادله وهابيان و نقد و بررسي آن، در پايان اين بحث به يكي از  آياتي كه براي اثبات جواز بناي بر قبور به آن استناد شده است، اشاره مي‌كنيم. خداوند در ماجراي اصحاب كهف مي‌فرمايد: «فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً».[134] بر اساس اقوال موجود در تفسير آيه كريمه، مردم ديار و سرزميني كه ماجراي اصحاب كهف در ميان آن‌ها به وقوع پيوسته بود، پس از اطلاع و آگاهي از سرنوشت اصحاب كهف، دو دسته شدند. گروهي معتقد بودند براي جلوگيري از انتشار ماجراي اصحاب كهف و عدم اطلاع مردم، بايد در ورودي غار را با ديوار بست؛ اما گروه ديگر بر اين باور بودند كه بايد بر روي قبور اصحاب كهف مسجدي ساخته شود و چون سلطان آن ديار مسلمانان و خداپرست بود، نظر گروه دوم را پذيرفت و بر روي قبور اصحاب كهف مسجدي ساخته شد.[135] بيضاوي يكي از مفسرين اهل سنت و متوفاي 682 هجري قمري درتفسير آيه مباركه مي‌نويسد: اصحاب كهف پس از ملاقات با پادشاه، به غار برگشتند و در همان جا از دنيا رفتند. پادشاه نيز انان را در همان غار دفن كرد و بر روي قبور آنان مسجدي ساخت.[136]

نكته ديگري كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه در زمان پيامبر اكرم (ص) و صحابه، هنگامي كه افراد از دنيا مي‌رفتند،‌ بسياري از آنان در خانه‌هاي مسكوني و مسقف خود به خاك سپرده مي‌شدند. اگر بناي بر قبور حرام بود، دفن كردن اموات در خانه‌هاي مسكوني و مسقف نيز جايزنبود و مسلمانان و صحابه بايد ابتدا خانه‌ها را خراب مي‌كردند و سپس اموات را در آن دفن مي‌كردند؛ چون ملاك حرمت در آن‌جا نيز مي‌آيد.

ابوالبداء مي‌گويد: به همراه مصعب بن زبير وارد خانه‌اي كه قبور پيامبر (ص)، ابوبكر وعمر در آن قرار داشت، شديم و قبورشان را از نزديك مشاهده كرديم.[137]

سيره مسلمانان

با مراجعه به تاريخ و مطالعه در اين موضوع به راحتي درمي‌يابيم كه مسلمانان در طول تاريخ اسلام از زمان صحابه تاكنون، ساختن گنبد وبارگاه و بناي بر قبور را جايز مي‌دانستند و بر روي قبور صحابه، تابعين، ائمه و بزرگان اسلام قبه و بارگاه مي‌ساختند. حاكم نيشابوري به اين سيره و مخالفت مسلمانان با روايات نقل شده اشاره مي‌كند. وي پس از نقل روايت جابر هرچند سند اين روايت را تصحيح مي‌كند، اما مي نويسد: علما و مسلمانان به اين روايت عمل نكرده‌اند. بر روي قبور بزرگان و علما و ائمه از شرق تا غرب كشورهاي اسلامي نوشته‌هايي وجود دارد. مسلمانان نسل به نسل اينگونه عمل كرده و بر روي قبورشان مطالبي را نوشته‌اند.[138] براي آشنايي بيشتر با اين سيره مواردي از گنبدها و بارگاه‌ها و بناهاي ساخته شده بر روي قبور را ذكر مي‌كنيم.

1. قبور حضرت داود، ابراهيم،‌اسحاق، يعقوب و يوسف

قبور پيامبران زيادي در اطراف بيت‌المقدس قرار دارد. جنازه‌هاي اين انبياي الهي توسط حضرت موسي (ع) از مصر به بيت‌المقدس انتقال داده شد. قبر حضرت داود (ع) در قدس و قبور حضرت ابراهيم، حضرت اسحاق، حضرت يعقوب و حضرت يوسف (ع) در شهر الخليل قرار دارد. قبل از فتح اين شهرها توسط مسلمانان، روي قبور اين پيامبران الهي بناها و ساختمان‌هاي بلندي با سنگ‌هاي معمولي ساخته شده بود. پس از فتح اين سرزمين‌ها توسط مسلمانان، بناها و ساختمان‌هاي ساخته شده بر روي قبور اين انبيا توسط مسلمانان تخريب نشده وبه همان شكل باقي ماند. ابن تيميه به وجود بناي ساخته شده بر روي قبر حضرت ابراهيم (ع) اعتراف كرده اما مدعي است درهاي اين بنا تا حدود قرن چهارم بسته بوده و كسي داخل اين بنا نمي‌شده است.[139] هيچ شك و ترديدي وجود ندارد كه عمر بن خطاب هنگام فتح بيت‌المقدس اين بنا را مشاهده كرده است، اما دستور تخريب آن را نداده است و اگر بناي بر قبور حرام بود، قطعا عمر بن  خطاب دستور تخريب اين بنا را صادر مي‌كرد.

2. گنبد و بارگاه عباس عموي پيامبر (ص) و ائمه بقيع (ع)

ابن خلكان شافعي در شرح حال امام سجاد (ع) مي‌نويسد: امام سجاد (ع) در سال 38 هجري قمري به دنيا آمد و در سال 94 و بنا به قولي 99 يا 92 هجري قمري در مدينه از دينا رفت و در قبرستان بقيع در كنار قبر عمويش امام حسن مجتبي (ع) و در زير گنبد و بارگاه عباس عموي پيامبر (ص) به خاك سپرده شد.[140] ابن خلكان و صفدي در شرح حال امام باقر (ع) نيز مي‌نويسند: امام باقر (ع) در روز سه‌شنبه سوم صفر 57 هجري قمري به دنيا آمد و در ربيع‌الآخر سال 113 و به نقلي در 23 صفر 114 يا 117 يا 118 هجري قمري در «حميمه» از دنيا رفت. بدن مطهر آن حضرت به مدينه منتقل شد و در قبرستان بقيع در كنار قبر پدر بزرگوارشان حضرت سجاد و امام حسن مجتبي (ع) در زير گنبد و بارگاه عباس عموي پيامبر اكرم (ص) به خاك سپرده شد.[141] اين مطلب نشان مي‌دهد كه قبر عباس عموي پيامبر (ص) و امام حسن مجتبي (ع) قبل از رحلت امام سجاد (ع) در سال 94 هجري قمري، داراي گنبد و بارگاه بوده است. ابن اثير جزري نيز در حوادث سال 495 هجري قمري مي‌نويسد: در سال 495 هجري قمري امير منظوربن عماره حسيني امير و حاكم مدينه منوره از دنيا رفت و فرزندش به جاي او امير مدينه شد. فرزند امير منظور همان كسي است كه معماري را كه مجدالملك بلاساني براي بازسازي گنبد و بارگاه عباس عموي پيامبر اكرم (ص) و امام حسن مجتبي (ع) فرستاده بود، به قتل رساند.[142] اين سند تاريخي نيز نشان مي‌دهد قبرا مام حسن مجتبي (ع) و عباس عموي پيامبر (ص) در حدود سال‌هاي 495 هجري قمري داراي گنبد و بارگاه بوده است. ابن بطوطه متوفاي 779 هجري قمري نيز در سفرنامه خود در معرفي قبر و بارگاه عباس عموي پيامبر (ص) و امام حسين مجبتي (ع) مي‌نويسد: پشت سر قبور همسران پيامبر اكرم (ص) ودر سمت راست كساني كه از باب البقيع خارج مي‌شوند،گنبد وبارگاهي قرار دارد كه قبر عباس بن عبدالمطلب عموي پيامبر اكرم (ص) و امام حسن مجتبي (ع) در آن قرار دارد. اين گنبد و بارگاه از بقيه گنبدها بلندتر است و از نظر ساخت نيز از بقيه گنبدها بهتر و محكم‌تر ساخته شده است.[143]

3. بناي مسجد بر روي قبرحضرت حمزه (ع)

ابن شبه نميري (173-262 هجري قمري) درباره قبور حضرت حمزه (ع) و مصعب بن عمير و عبدالله بن جحش مي‌نويسد: برخي معتقدند مصعب بن عمير و عبدالله بن جحش به همراه حضرت حمزه (ع) در يك قبرمدفون هستند؛ اما قول صحيح اين است كه اين دو نفر پايين مسجدي كه بر روي قبر حضرت حمزه (ع) ساخته شده است، دفن شده‌اند و حمزه به تنهايي در يك قبر مدفون است.[144]

اين سند تاريخي نيز نشان مي‌دهد كه بر روي قبر حضرت حمزه (ع) در قرن سوم مسجدي قرار داشته است.

4. بنا و ساختمان قبر ابراهيم فرزند پيامبر (ص)

سعيد بن محمد بن جبير مي‌گويد: قبر  ابراهيم فرزند رسول گرامي اسلام (ص) در زوراء قرار دارد و من نيز آن را از نزديك ديده‌ام. عبدالعزيز بن محمد در معرفي زوراء مي‌گويد: زوراء همان خانه‌اي است كه بعدها ملك محمدبن زيد بن علي گرديد.[145] براساس اين دو مطلب قبرابراهيم فرزند پيامبر (ص) در داخل خانه قرار داشته است و اگر وجود بنا و ساختمان بر روي قبر حرام بود، صحابه ومسلمانان صدر اسلام،اين خانه را تخريب مي‌كردند. ابن خلكان شافعي در شرح حال ظهير الدين روذراوي مي‌نويسد: روذراوي در نيمه جمادي‌الآخر سال 488 هجري قمري در مدينه منوره از دنيا رفت و در قبرستان بقيع نزديك قبه وبارگاه قبرابراهيم فرزند پيابمر اكرم (ص) به خاك سپرده شد.[146] ابن بطوطه متوفاي 779 هجري قمري نيز در سفرنامه خود در معرفي مشاهد مشرفه مدينه منوره مي‌نويسد: قبر ابراهيم فرزند پيامبر اكرم (ص) در مقابل قبر مالك بن انس قرار دارد و بر روي قبر ابراهيم نيز قبه و گنبد سفيد رنگي قرار دارد.[147] اين دو مطلب نيز نشان مي‌دهد قبر ابراهيم فرزند پيامبر اكرم (ص) در قرن‌هاي پنجم و هشتم داراي گنبد و بارگاه بوده است.

5. ساختن مسجد بر روي قبر زبير بن عوام

ابن جوزي در حوادث 386 هجري قمري مي‌نويسد: اهالي بصره در ماه محرم ستل 386 هجري قمري قبري را كه بسيار قديمي بود، خراب كردند؛ اما ناگهان با جنازه سالم وتازه زبير بن عوام در حالي كه لباس‌هايش نو بود و شمشيري نيز در كنار جنازه بود، مواجه شدند. جنازه زبيربن عوام را از قبر بيرون آوردند و پس از كفن كردن،دفن كردند. شخصي به نام الاثير ابومسك عنبر بر روي قبر زبير بن عوام بنايي به عنوان مسجد ساخت. چلچراغ‌ها، حصيرها و سجاده‌اي زيادي به اين مسجد منتقل شد. عده‌اي به عنوان نگهبان و اداره‌كنندگان امور مسجد مشغول كار شدند. اموال زيادي توسط مردم به اين مسجد و مقبره وقف شد.[148]

6. بارگاه عبيدالله بن محمد معروف به نذور

قاضي ابوالقاسم تنوخي به نقل از پدرش ضمن نقل ماجراي مفصلي، درباره اين قبر و علت شهرت آن به قبر نذور، مي‌نويسد: در سمت شرقي بغداد و در نزديكي مصلاي عيد خيمه زده بوديم و قصد رفتن به همدان را داشتيم. در حالي كه در محضر عضدالدوله ديلمي[149] نشسته بوديم، ناگهان نگاه عضدالدوله به قبر و بارگاه نذور افتاد و از من پرسيد: اين ساختمان مربوط به چيست؟[150] تفصيل ماجرا را در فصل قبلي ذكر كرده‌ايم. براي يادآوري ماجرا به فصل قبلي مراجعه شود.

7. گنبد و بارگاه غلام خليل (متوفاي 275 هـ.ق)

احمدبن كامل درباره وفات و تشييع جنازه و قبر و بارگاه احمدبن محمد بن غالب بن مرداس باهلي بصري معروف به غلام خليل مي‌نويسد: غلام خليل در رجب سال 275 هجري قمري در بغداد از دنيا رفت. تمامي بازارهاي بغداد به خاطر وفات غلام خليل تعطيل شد. اهالي بغداد اعم از زن و مرد و كودك براي شركت در تشييع جنازه و نماز از منازلشان خارج شدند. پس از خواندن نماز، جنازه را در تابوتي قرارداده و به بصره منتقل كردند و در آنجا به خاك سپردند و بر روي قبرش قبه و گنبد و بارگاهي ساختند.[151]

8. بارگاه ام حبيبه

يزيد بن سائب به نقل از پدر بزرگش مي‌گويد: هنگامي كه عقيل بن ابي‌طالب مشغول كندن چاهي در منزلش بود، ناهگهان با سنگي مواجه شد كه بر روي ان نوشته شده بود: «قبر أم حبيبه بنت صخر بن حرب». عقيل پس از مواجه شدن با اين سنگ، چاه را پر كرد و بر روي قبر ام حبيبه ساختماني ساخت. يزيد بن سائب مي‌گويد: قبر ام حبيبه و ساختمان ساخته شده توسط عقيل بر روي قبر ام حبيبه را از نزديك مشاهده كردم.[152]

البت در اصل اين ماجرا اشكال وجود دارد، زيرا عقيل با ام حبيبه همسر پيامبر اكرم (ص) معاصر بوده است و خيلي بعيد است كه محل دفن و قبر ام حبيبه بر عقيل مخفي مانده باشد.

9. گنبد و بارگاه حضرت علي (ع)

حسن بن محمد ديلمي پس از نقل ماجراي آمدن هارون الرشيد به نجف اشرف و زيارت كردن قبر حضرت علي (ع) مي‌نويسد: هارون الرشيد دستور داد تا بر روي قبر حضرت علي (ع) گنبد و باراگهي باچهار در ورودي ساخته شود.

احمد بن علي بن حسين حسني در كتاب «عمد الطالب» پس از نقل ماجراي زيارت قبر حضرت علي (ع) توسط هارون‌الرشيد، مي‌نويسد: هارون‌الرشيد دستور داد تا بر روي قبر حضرت علي (ع)گنبد و بارگاهي ساخته شود. پس از ساخته شدن گنبد و بارگاه، مردم به زيارت قبر شريف آن حضرت مي‌آمدند و مردگان را نيز در اطراف قبر آن حضرت دفن مي‌كردند.

سيد بن طاووس نيز تعمير قبر و ساختن گنبد و بارگاه بر روي قبر حضرت علي (ع) توسط هارون‌الرشيد را به نقل از ابن طحال اين‌گونه بيان مي‌كند: به دستور هارون‌الرشيد قبر  حضرت علي (ع) با آجرهاي كوچك و سفيد رنگ تعمير شد و بر روي قبر آن حضرت گنبد و بارگاهي از گل سرخ رنگ ساخته شد.[153] با توجه به مرگ هارون‌الرشيد در سال 193 هجري قمري، مشخص مي‌شود كه ساخت گنبد و بارگاه بر روي قبر حضرت علي (ع) در قرن دوم هجري اتاق افتاده است.

10.گنبد و بارگاه امام كاظم (ع)

ابن خلكان شافعي به نقل از خطيب بغدادي مي‌نويسد: امام كاظم (ع) در زندان (هارون‌الرشيد) از دنيا رفت و در مقابر شونيزيين، خارج گنبد به خاك سپرده شد. قبر امام كاظم (ع) مشهور و معروف است و مردم به زيارت قبر آن حضرت مي‌روند. بر روي قبر ايشان ساختمان و بارگاه بزرگي ساخته شده است. چلچراغ‌ها و شمعدان‌هايي از طلا و نقره وانواع ديگري از وسايل و فرش‌هاي فراواني در اين بارگاه قرار دارد.[154] نكته ديگري كه از اين مطالب استفاده مي‌شود، وجود گنبد و بارگاهي غير از گنبد و بارگاه امام كاظم (ع)، هنگام شهادت آن حضرت در حدود سال 183 هجري قمري مي‌باشد كه امام كاظم (ع) خار ج آن گنبد و بارگاه به خاك سپرده شده است. ذهبي سلفي نيز در شر ححال امام كاظم (ع) مي‌نويسد: امام موسي كاظم (ع) داراي مشهد و بارگاه مشهور و بزرگي در بغداد است كه نوه ايشان امام جواد(ع) نيز در همان بارگاه مدفون است. پدر بزرگوار امام كاظم (ع) حضرت رضا (ع) نيز در طوس بارگاه بزرگ و باعظمتي دارد.[155]

11. گنبد و بارگاه امام رضا(ع)

حسن بن جهم ضمن نقل روايتي طولاني از امام رضا (ع) مي‌گويد: امام رضا (ع) به من فرمود: اين حسن بن جهم! مامون مرا با زهر به قتل مي‌رساند و به من ظلم خواهد كرد. تو نيز اين ماجرا و اين سخنان را نشنيده بگير و تا زنده‌ام به كسي نگو. حسن بن جهم مي‌گويد: من نيز ماجرا را پيش احدي نقل نكردم تا اين كه امام رضا (ع) به طوس رفت و درآنجا توسط زهر به شهادت رسيد و در منزل حميد بن قحطبه طائي زير گنبد و بارگاه هارون‌الرشيد و در كنار او به خاك سپرده شد.[156] علامه مجلسي درباره محل شهادت و دفن امام رضا (ع) مي‌نويسد: امام رضا (ع) در روستاي سناباذ از توابع طوس در خراسان به شهادت رسيد و در خانه حميدبن قحطبه در كنار هارون‌الرشيد زير گنبد و بارگاهي كه هارون‌الرشيد در آن دفن شده بود، به خاك سپرده شد.[157] شيخ صدوق و ابن شهر آشوب مازندراني نيز به نقل از ابوالصلت هروي پيشگويي امام رضا (ع) در موردمحل دفنش را اين‌گونه نقل مي‌كنند: امام رضا (ع) پس از ورود به خانه حميد بن قحطبه، داخل قبه و بارگاه هارون‌الرشيد شد و سپس با انگشتان مباركشان در كنار قبر هارون خطي كشيد و فرمود: اينجا محل دفن من است و خداوند اين مكان را محل رفت و آمد شيعيان قرار خواهد داد.[158]

با توجه به شهادت امام رضا (ع) در حدود سال 202 هجري قمري، مشخص مي‌شود كه گنبد و بارگاه موجود بر روي قبر هارون‌الرشيد در اواخر قرن دوم هجري ساخته شده است. ابن بطوطه مراكشي نيز گزارش مفصلي از مشاهدات خود از گنبد و بارگاه ساخته شده بر روي قبر امام رضا و زائرين آن ارائه مي‌دهد.[159]

12. گنبد و بارگاه ابوتمام طائي (متوفاي حدود 231 هـ.ق)

 حبيب بن اوس بن حارث طائي شاعر مشهور و معروف دربار، در سال 190 هجري قمري در روستاي جاسم از توابع دمشق به دنيا آمده و در مصر بزرگ شده است و در حدود سال 231 هجري قمري در موصل از دنيا رفته است. ابن خلكان به نقل از بختري مي‌نويسد: ابونهشل بن حميد طوسي بر روي قبر ابوتمام در كنار باب الميدان گنبد و بارگاهي ساخت.[160]

13. گنبد و بارگاه پوران دختر حسن بن سهل (همسر مأمون)

پوران دختر حسن بن سهل كه در علم نجوم نيز تبحر داشت در صفر سال 192هجري قمري به دنيا آمده و در سال 202 هجري قمري به عقد مأمون درآمده و در سال 210 هجري قمري مراسم ازدواج اوبا مأمون برگزار شده و در ربيع الاول سال 271 هجري قمري در حدود 80 سالگي در بغداد از دنيا رفته است. ابن خلكان شافعي درباره محل دفن پوران مي‌نويسد: پوران در قبه و گنبدي كه  مقابل مسجد جامع سلطان قرارداشت، به خاك سپرده شد. ابن خلكان در ادامه مي‌نويسد: اين قبه و گنبد تاكنون نيز باقي است.[161] با توجه به مطالب نقل شده مشخص مي‌شود كه قبل از فوت پوران، گنبد و بارگاهي در بغداد وجود داشته است و پوران در آن گنبد و بارگاه به خاك سپرده شده است.

14. گنبد و بارگاه سلمان فارسي (متوفاي 36 هـ.ق)

خطيب بغدادي شافعي (متوفاي 463 هجري قمري) مي‌نويسد: قبر سلمان فارسي هم‌اكنون در نزديكي ايوان كسري مشخص ومعروف است. روي قبر سلمان فارسي بنايي ساخته شده است. يك نفر خدمتگزاري و امور مربوط به حفظ، آباداني و رتق و فتق امور مقبره سلمان فارسي را به عهده گرفته است و به صورت دائمي در همان مكان ساكن شده است. بارگاه و مقبره سلمان فارسي را از نزديك ديده‌ام و بارها قبر اين صحابي پيامبر اكرم (ص) را زيارت نموده‌ام.[162]

15. گنبد و بارگاه طلحه (متوفاي 36 هـ.ق)

ابن بطوطه (متوفاي 779 هجري قمري) در سفرنامه خود در معرفي قبر و بارگاه طلحه مي‌نويسد: يكي از مشاهد مباركه در بصره، مشهد وبارگاه طلحه بن عبيدالله است!! قبر وبارگاه طلحه در داخل شهر بصره قرار دارد. بر روي قبر طلحه گنبدي قرار دارد. بارگاه و مقبره طلحه به عنوان مسجد جامع بصره مورد استفاده است. در گوشه‌اي از بارگاه طلحه براي زائران قبرش غذا پخته مي‌شود. مردم بصره براي اين مكان احترام زيادي قائل هستند.[163]

16. گنبدو بارگاه مالك بن انس

ابن بطوطه (متوفاي 779 هجري قمري)در سفرنامه خود در معرفي قبر و بارگاه مالك بن انس پيشواي فقهي مالكيه مي‌نويسد: قبر مالك در مقابل قبر صفيه دختر عبدالمطلب و عمه پيامبر اكرم (ص) و مادر زبير بن عوام قرار دارد. بر روي قبر مالك بن انس گنبد و ساختمان كوچكي قرار دارد.[164]

17. گنبد و بارگاه عثمان بن عفان

ابن بطوطه در معرفي قبر و بارگاه عثمان بن عفان مي‌نويسد: قبر عثمان در انتهاي بقيع قرار دارد و بر روي قبرش گنبد و بارگاه بزرگي ساخته شده است.[165]

18. ساختمان و بارگاه ابوايوب انصاري (متوفاي 52 هـ.ق)

خالد بن زيد بن كليب معروف به ابوايوب انصاري يكي از صحابه بزرگ پيامبر اكرم (ص) و يكي از بيعت كنندگان عقبه مي‌باشد. ابوايوب انصاري پس از ورود پيامبر (ع) به مدينه افتخار ميزباني آن حضرت را داشته و پيامبر اكرم (ص)چندماهي را مهمان او بوده است. ابو ايوب انصاري در جنگ‌هاي بدر، احد و خندق و ديگر غزوات پيامبر اكرم (ص) به جز يك غزوه، شركت كرده است و در پيمان برادري كه پيامبر اكرم (ص) ميان مهاجرين و انصار بست، ميان ابوايوب انصاري و مصعب بن عمير عقد برادري بست. وي يكي از اصحاب وياران خوب حضرت علي (ع) نيز بوده و در جنگ‌هاي آن حضرت، ايشان را همراهي كرده است. ابو ايوب انصاري در سال 52 هجري قمري در دوران خلافت معاويه همراه سپاه وي به جنگ با روم رفته و در نزديكي قسطنطنيه از دنيا رفته و در همان جا نيز دفن شده است. وليد بن مسلم (119-194 هجري قمري) مي‌گويد: پيرمردي از اهالي فلسطين ساختمان سفيد ‌رنگي را در نزديكي ديوارهاي قسطنطنيه مشاهده كرده بود و هنگامي كه از اهالي منطقه هويت ساختمان را جويا مي‌شود، به او مي‌گويند: اين ساختمان مربوط به قبر ابوايوب انصاري صحابي پيامبر اكرم (ص) مي‌باشد. پيرمرد فلسطيني مي‌گويد: به طرف ساختمان و قبر ابوايوب انصاري حركت كردم و قبر ابوايوب را در داخل ساختمان از نزديك ديدم. بالاي قبر ابوايوب انصاري شمعداني قرارداشت كه با يك زنجير بسته شده و آويزان بود.[166] ابن كثير نيز مي‌گويد: بر روي قبر ابوايوب انصاري زيارتگاه و مسجدي بنا كرده‌اند.[167]

19. بارگاه ابوحنيفه (متوفاي 150 هـ.ق)

ابن جوزي در حوادث 459 هجري قمري مي‌نويسد: در همين سال‌ها ابوسعد مستولفي ملقب به شرف الملك با تخريب مسجدي كه بر روي قبر ابوحنيفه ساخته شده بود و با  خريدن زمين‌ها و خانه‌هاي اطراف قبر ابوحنيفه و تخريب آن‌ها و با دعوت از بناها و مهندسين و با استفاده از هزاران آجر، گنبد و بارگاه بزرگي بر روي قبر ابوحنيفه ساخت.[168]

20. گنبد و بارگاه معروف كرخي (متوفاي 200 هـ.ق)

ابن جوزي در حوادث 459 هجري قمري مي‌نويسد: در ماه شعبان همين سال قبر و بارگاه معروف كرخي در آتش سوخت. علت آتش‌سوزي اين بود كه شخصي كه متولي امور مقبره بود، مريض شده بود. هنگام پختن غذا براي او، آتش شعله‌ور شد و چوب‌ها و حصيرهاي موجود در محل آتش گرفت. دهليز و گنبد و بارگاه و تمامي وسايل موجود در مقبره در آتش سوخت. به دستور القائم بامرالله در ربيع‌الاول سال 460 هجري قمري قبر معروف كرخي بازسازي شد و بارگاهي با گچ و آجر بر روي قبر معروف كرخي ساخته شد.[169]

21. گنبد و بارگاه شافعي (متوفاي 204 هـ.ق)

ذهبي درباره قبرو بارگاه محمدبن ادريس شافعي مي‌نويسد: ملك كامل (متوفاي 635 هجري قمري) بر روي ضريح شافعي قبه و گنبدي ساخت.[170]

22. بارگاه ابوعوانه (230-316 هـ.ق)

ذهبي در شرح حال يعقوب بن اسحاق نيشابوري اسفراييني معروف به ابوعوانه مي‌نويسد: قبر ابوعوانه در داخل شهر اسرافيين قرار دارد و بر روي قبرش بارگاه و زيارتگاه ساخته شده است.[171]

23. بارگاه حسن بن ابي الهبيش (متوفاي 420 هـ.ق)

ابن جوزي در حوادث سال 420 هجري قمري مي‌نويسد: يكي از بزرگاني كه در اين سال از دنيا رفت، حسن بن ابي‌الهبيش بود. قبر حسن بن ابي‌الهبيش دركوفه معلوم و مشخص است و بر روي قبرش بارگاهي ساخته شده است. من نيز در مسير حج، قبرش را زيارت كردم.[172]

24. گنبد و بارگاه محمد بن احمد سيلطي (متوفاي 381 هـ.ق)

سمعاني درباره ابوجعفر محمدبن احمد سليطي تميمي مي‌نويسد: محمدبن احمد سليطي در روز جمعه 26 ذي‌الحجه 381 هجري قمري ازدنيا رفت و روز شنبه پس از اين كه برادرش ابوالعباس بر جنازه‌اش نماز خواند، در قبه و گنبدي كه در كنار مدرسه ساخته شده بود، به خاك سپرده شد.[173]

25. ساختن بنا بر روي قبر قيس ثاوي

ياقوت حموي مي‌نويسد: قيس بن يربوع معروف به قيس ثاوي يكي از بهترين سواركاران عرب، هنگامي كه نزد يكي از پادشاهان رفت،‌پادشاه به او گفت: تصميم گرفته بودم تاجي را كه بر سر دارم بر روي سر كريم‌ترين فرد عرب بگذارم و اينك آن را بر روي سر تو مي‌گذارم. پادشاه پس از گذاشتن تاج بر روي سر قيس، هرآنچه نيز قيس درخواست كرده بود، به او داد. گچروهي از افراد قبيله طي قيس را در حالي كه به سمت قبيله‌اش برمي‌گشت به خاطر وجود تاج و وضع ظاهريش نشناخته و او را اشتباها به قتل رساندند؛ اما پس از كشتن قيس، او را شناختند. لذا پشيمان شده و او را در منطقه رمان به خاك سپرده و بر روي قبرش نيز ساختمان ساختند.[174]

26. گنبد و بارگاه ابوالحسن يزدي (متوفاي 373 هـ.ق)

سمعاني درباره وفات ابوالحسن محمدبن احمد بن جعفر يزدي يكي از اساتيد حاكم نيشابوري مي‌نويسد: ابوالحسن يزدي در روز دوم محرم 373 هجري قمري در نيشابور از دنيا رفت و در گنبد و بارگاهي كه خودش در زمان حيات ساخته بود،  به خاك سپرده شد.[175] بن دينار، حبيب عجمي و سهل بن عبدالله تستري[176]، شيخ رسلان (متوفاي حدود 560 هجري قمري)[177] ، امير ايبك بن  عبدالله متوفاي 645 هجري قمري)[178] نيز از ديگر نمونه‌ها و شواهد سيره مسلمانان در طول تاريخ است.

با وجود مطالب و شواهد ذكر شده آيا باز هم مي‌توان ادعا كرد كه ساختن گنبد و بارگاه بر روي قبور در چهار قرن ابتدايي اسلام وجود نداشته و از قرن پنجم به بعد شروع شده است؟

اگر ساختن بارگاه و گنبد بر روي قبور حرام بود، چرا علمايي كه در قرن دوم و در زمان هارون الرشيد و مأمون زندگي مي‌كردند و در مقابل اعتقاد مخلوق بودن قرآن كه توسط مأمون تبليغ مي‌شد، ايستادگي  كردند، ساختن بارگاه و گنبد بر روي قبور را انكار نكرده و مسلمانان و حاكمان را از اين كار منع نكردند؟

آيا تمامي مسلماناني كه بر روي قبور بزرگان اسلام گنبد و بارگاه ساخته‌اند، كافر بودند؟!

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 [1]– «بل المساجد المبنيه علي قبور الانبياء و الصالحين لا تجوز الاصلاه فيها و بناءها محرم، كما قد نص علي ذلك غير واحد من الائمه، لما استفاض عن النبي (ص) في الصحاح و السنن و المسانيد انه قال: ان من كان قبلكم كانوا يتخذون القبور مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، فاني انها كم عن ذلك و قال في مرض موته: لعنه الله علي اليهود و النصاري اتخذوا قبور انبيائهم مساجد، يحذر ما فعلوا، قالت عائشه: و لولا ذلك لا برز قبره ولكن كره ان يتخذ مسجدا» ابن تيميه حنبلي حراني، مجموعه الفتاوي: ج27،‌ص 81. «اما بناء المساجد علي القبور و تسمي مشاهد، فهذا غير سائغ، بل جميع الامه ينهون عن ذلك، لما ثبت في الصحيحين عن النبي (ص) انه قال: لعن الله اليهود و النصاري اتخذوا قبور انبيائهم مساجد، يحذر ما فعلوا. قالت عائشه: و لولا ذلك لابرز قبره ولكن كره ان يتخذ مسجدا و في الصحيح ايضا عنه انه قال: ان من كان قبلكم كانوا يتخذون القبور مساجد، الا فلا تتخذوا القبور مساجد، فاني انها كم عن ذلك و في السنن عنه انه قال: لعن الله زوارات القبور و المتخذين عليها المساجد و السرج». همان، ج12، ص 177.

[2]– «و كذلك المساجد المبنيه علي القبور التي تسمي المشاهد محدثه في الاسلام و السفر اليها محدث في الاسلام لم يكن بني من  ذلك شيء في القرون الثلاثه المفضله». همو. الاستغاثه في الرد علي البكري: ص 224.

[3]– «فهذه المساجد المبنيه علي قبور الانبياء و الصالحين و الملوك و غير هم تتعين (يتعين) ازالتها بهدم او بغير، هذا مما لا اعلم فيه خلافا بين العلماء المعروفين». همان. « قال اصحابنا و غيرهم من العلماء: لا يجوز ان يبني مسجد علي قبر و لا فيما بين القبور و  الواجب في المساجد المبنيه علي ترب الانبياء و العلماء و الشيوخ و الملوك و غيرهم ان لاتتخذ مساجد، بل يقطع ذلك عنها اما بهدمها او سدها و نحو ذلك». همو، شرح العمده في الفقه: ج 4، ص 450، الفصل الرابع.

[4]– ابن قيم جوزيه، زاد المعاد في هدي خير العباد: ج3، ص 436، فصل لايجوز ابقاء مواضع الشرك بعد القدره علي هدمها.

[5]– جبرتي، عجائب الاثار: ج 2، ص 590.

[6]– سيد محسن امين حسيني عاملي، كشف الاربياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص 357، الفصل التاسع، في بناء القبور و البناء عليها و تجصيصها و عقد القباب.

[7]– «س 4: هناك من يحتجون ببناء القبه الخضرا علي القبر الشريف بالحرم النبوي علي جواز بناء القباب علي باقي القبور كالصالحين و غيرهم، فهل يصح هذا الاحتجاج ام ماذا يكون الرد عليهم؟ ج 4: لا يصح الاحتجاج ببناء الناس قبه علي قبر النبي (ص) علي جواز بناء قباب علي قبور الاموات، صالحين او غيرهم. لان بناء اولئلك الناس القبه علي قبره (ص) حرام يا ثم فاعله، لمخالفته ما ثبت عن ابي الهياج الاسدي قال: قال لي علي بن ابي طالب (ع): الا ابعثك علي ما بعثني عليه رسول الله (ص)، الا تدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سويته، و عن جابر (ع) قال: نهي النبي (ص) ان يجصص القبر و ان يقعد عليه و ان يبني عليه، فلا يصح ان يحتج احد بفعل بعض الناس المحرم علي جواز مثله من المحرمات، لانه لا يجوز معارضه قول النبي (ص) بقول احد من الناس او فعله، لانه المبلغ عن الله سبحانه و الواجب طاعته و الحذر من مخالفه امره… و لان بناء القبور و اتخاذ القباب عليها من وسائل الشرك باهلها، فيجب سد الذرائع اموصله للشرك». فتاوي اللجنه الدائمه للبحوث العلميه و الافتاء: ج9، ص 83، القاب علي القبور، السوال الرابع من الفتوي رقم 8263. و «بناء القباب علي القبور منكر يجب الا يكون و ما وجد منه يجب هدمه، لان النبي (ص) نهي عن البناء علي القبور و امر بتسويه ما رفع منها». همان، ص 96، بدع حول الاموات، الفتوي رقم 9774. و «فان البناء علي القبور و اقامه القباب عليها من كبائر الذنوب و ذرائع الشرك، فقد ثبت عن ابي الهياج انه قال: قال لي علي: الا العثك علي ما بعثني عليه النبي (ص)، الا تدع صوره الا طمستها و لا قبرا مشرفا الا سويته». همان، ج 3، ص 97، السوال الثاني من الفتوي رقم 5802.

[8]– «لم نسمع في خير القرون ان هذه البدعه حدثت فيها، بل بعد القرون الخمسه». سيد محسن امين حسيني عاملي، كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص 357-358، الفضل التاسع، في بناء القبور و البناء عليها و تجصيصها و عقد القباب فوقها و عمل الصندوق و الخلعه لها.

[9]– «اما البناء علي القبور فهو ممنوع اجماعا، لصحه الاحاديث الوارده في منعه و لهذا افتي كثير من العلماء بوجوب هدمه مستند ين علي ذلك بحديث علي انه قال لابي الهياج: الا ابعثك علي ما بعثني عليه رسول الله (ص) ان لا تدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سويته». همان، ص 359.

[10]– بن عثيمين، مجموع فتاوي و رسائل: ج 24، ص6.

[11]– مسلم بن حجاج نيشابوري، الجامع الصحيح معروف به صحيح مسلم: ج 2، ص384، كتاب الجنائز، باب الامر بتسويه القبور؛ حاكم نيشابوري شافعي، المستدرك علي الصحيحين: ج 1، ص 524، ح1366/102 و 1367/103، كتاب الجنائز؛ نسائي، سنن النسائي: ج 4، ص 88، كتاب الجنائز، باب تسويه القبور اذا رفعت؛ ابو داود سجستاني، سنن ابي داود: ج3، ص 215، كتاب الجنائز، باب  في تسويه القبور، ح 3218 و عبدالرزاق صنعاني، المصنف: ج 3، ص 503 و 504، كتاب الجنائز، باب اجدث والبنيان، ح 7487.

[12]– همان، ص 384، كتاب الجنائز، باب النهي عن تجصيص القبر و البناء عليه.

[13]– مسلم بن حجاج نيشابوري، الجامع الصحيح معروف به صحيح مسلم: ج 1، ص 198، كتاب الصلاه، باب النهي عن بناء المساجد علي القبور و اتخاذ الصور فيها و النهي عن اتخاذ القبور مساجد.

[14]– همان، ص 197 و بخاري، الجامع الصحيح معروف به صحيح بخاري: ج1، ص 230، كتاب الجنائز، باب ما يكره من اتخاذ المساجد علي القبور.

[15]– بيهقي شافعي، السنن الكبري: ج5، ص 458، كتاب الجنائز، جماع ابواب البكاء علي الميت، باب ما ورد في نهيهن عن زياره القبور، ح 7307.

[16]– هيثمي، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج10، ص 19.

[17]– «حيث اورد علي نفسه سوالا: بان هذا امر عم البلاد و طبق الارض شرقا و غربا بحيث لا بلده من بلاد الاسلام الا و فيها قبور و مشاهد، بل مساجد المسلمين غالبها لا تخلو عن قبر و مشهد و لا يسع عقل عاقل ان هذا منكر يبلغ الي ما ذكرت من الشناعه و يسكت عليه علماء الاسلام الذين ثبتت لهم الوطاه في جميع جهات الدنيا، فاجاب: ان اردت الانصاف و تركت متابعه الاسلاف و عرفت ان الحق ما قام عليه الدليل، لا ما اتفقت عليه العوالم جيلا بعد جيل، فاعلم ان هذه الامور صادره عن العامه الذين اسلامهم تقليد الاباء بلا دليل و لا يسمعون من احد عليهم من نكير، بل تري من يتسم بالعلم و يدعي الفضل و ينتصب للقضاء و الفتياء و التدريس او الولايه او المعرفه او الاماره و الحكومه معظما لما يعظمونه، مكرما لما يكرمونه و لا يخفي ان سكوت العالم او العالم علي وقوع المنكر ليس دليلا علي جوازه…» سيد محسن امين حسيني عاملي، كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب: ص 361، الفصل التاسع في بناء القبور و البناء عليها و تجصيصها و عقد القباب فوقها و عمل الصندوق و الخلعه لها، به نقل از صنعاني در تطهير الاعتقاد: ص 17-19.

[18]– بيهقي شافعي، السنن الكبري: ج5، ص 458، كتاب الجنائز، جماع ابواب البكاء علي الميت، باب ما ورد في نهيهن عن زياره القبور، ح 7307.

[19]– «يستفاد منه ان قوله (ص) هذا من باب قطع الذريعه، لئلا يعبد قبره الجهال، كما فعلت اليهود و النصاري بقبور انبيائهم». عيني حنفي، عمده القاري شرح صحيح البخاري: ج 8، ص 136، باب ما يكره من اتخاذ المساجد علي القبور، شرح حديث 85. « قال البيضاوي: لما كانت اليهود و انصاري يسجدون لقبور الانبياء تعظيما لشانهم و يجعلونها قبله يتوجهون في الصلاه نحوها و انخذوها او ثانا لعنهم النبي (ص) و منع المسلمين عن مثل ذلك، فاما من اتخذ مسجدا في جوار صالح و قصد التبرك بالقرب منه، لا للتعظيم و لا للتوجه اليه، فلا يدخل في اوعيد المذكور». قسطلاني، ارشاد الساري لشرح صحيح البخاري: ج3، ص 479، كتاب الجنائز، باب 70 بناء المسجد علي القبر، شرح حديث 1341.

[20]– «و لما مات الحسن بن الحسن بن علي رضي الله عنهم ضربت امراته القبه علي قبره سنه». بخاري، الجامع الصحيح معروف به صحيح بخاري: ج1، ص 230، كتاب الجنائز، باب ما يكره من اتخاذ المساجد علي القبور.

[21]– «و ماسبه هذا الاثر لحديث الباب ان المقيم في الفسطاط لا يخلو من الصلاه هناك، فيلزم اتخاذ المسجد عند القبر». ابن حجر عسقلاني شافعي، فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج 3، ص 238، كتاب الجنائز، باب 61 ما يكره من اتخاذ المساجد علي القبور، شرح حديث 1330 و «من حيث ان هذه القبه المضروبه لم تخل عن الصلاه فيها و استلزم ذلك اتخاذ المسجد عند اقبر». عيني حنفي، عمده القاري شرح صحيح البخاري: ج8، ص 134، باب ما يكره من اتخاذ المساجد علي القبور.

[22]– «و لفظها يقتضي ان بعض الاتخاذ لا يكره، فكانه يفصل بين ما اذا ترتبت علي الاتخاذ مفسده اولا». همان.

[23]– «قال العلماء: انما نهي النبي (ص) عن اتخاذ قبره غيره مسجدا، خوفا من المبالغه في تعظيمه والافتنان به، فربما ادي ذلك الي الكفر، كما جري لكثير من الامم الخاليه». نووي، المنهاج في شرح صحيح مسلم بن الحجاج: ج 2، ص 185، كتاب المساجد و مواضع الصلاه، باب النهي عن اتخاذ القبور مساجد، شرح احاديث 16/528-23/532.

[24]– سوره كهف، آيه 21.

[25]– «فتجدهم يعطلون المساجد التي امر الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه، فلا يصلون فيها جمعه و لا جماعه و ليس لها عندهم كبير (كثير) حرمه و ان صلوا فيها صلوا فيها وحدانا و يعظمون المشاهد المبنيه علي القبور، فيعكفون عليها مشابهه للمشركين و يحجون اليها كما يحج الحاج الي البيت العتيق». ابن تيميه حنبلي، منهاج السنه النبويه في نقض كلام الشيعه القدريه: ج1، ص 296.

[26]– به سخنان ابن تيميه در ابتداي همين فصل مراجعه شود.

[27]– مسلم بن حجاج نيشابوري، الجامع الصحيح معروف به صحيح مسلم: ج 2، ص 384، كتاب الجنائز، باب النهي عن تجصيص القبر و النباء عليه.

[28]– همان.

[29]– ترمذي، الجامع الصحيح معروف به سنن ترمذي: ج 3، ص 368، كتاب الجنائز، باب 58 ما جاء في كراهيه تجصيص القبور و الكتابه عليها، ح 1052.

[30]– نسائي، سنن النسائي: ج 4، ص 86، كتاب الجنائز، الزياده علي القبر.

[31]– همان، البناء علي القبور.

[32]– حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين: ج1، ص 525،كتاب الجنائز، حديث 1369/105.

[33]– همان، حديث 1370/ 106.

[34]– احمد بن حنبل، المسند: ج3، ص 339.

[35]– ابن ماجه قرويني، سنن ابن ماجه: ج1، ص 498، كتاب الجنائز، باب 43 ما جاء في النهي عن البناء علي القبور و تجصيصها و الكتابه عليها، ح 1562.

[36]– «اذا قال ابن جريج: «قال فلان» و «قال فلان» و «اخبرت» جا بمناكير». مزي، تهذيب الكمال في سماء الرجل: ج12، ص 60، شرح حال ابن جريج، ش4121؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج6، ص 359، شرح حال ابن جريج، ش 758 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج 6، ص 328، شرح حال ابن جريج، ش  138.

[37]– «اذا قال ابن جريج «قال» فاحذره» مزي،تهذيب الكمال في اسماء الرجاب: ج 12، ص 60، شرح حال ابن جريج،ش 4121 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج6، ص 328، شرح حال ابن جريج، ش 138.

[38]– «روي ابن جريج عن ست عجائز من عجائز المسجد الحرام». مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج12، ص61، شرح حال ابن جريج، ش 4121 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج 6، ص 330، شرح حال ابن جريج، ش 138.

[39]– «بعض الاحاديث التي كان يرسلها ابن جريج احاديث موضوعه، كان ابن جريج لا يبالي من اين ياخذها». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج2، ص 659، شرح حال ابن جريج، ش 5227.

[40]– «كان ابن جريج حاطب ليل». مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج 12، ص 61، شرح حال ابن جريج، ش 4121؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب‌: ج 6، ص 359، شرح حال ابن جريج، ش 758 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج 6، ص 329، شرح حال ابن جريج، ش 138.

[41]– «اذا قال «قال» فهو شبه الريح». مزي، تهذيب الكمال في اسما الرجال: ج 12، ص 61، شرح حال ابن جريج،ش 4121؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج6، ص359، شرح حال ابن جريج، ش 758 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج 6، ص 330، شرح حال ابن جريج، ش 138.

[42]– «كان ابن جريج صاحب غثاء». مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج12، ص61، شرح حال ابن جريج، ش 4121 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج6، ص 329، شرح حال ابن جريج، ش 138.

[43]– «سالت يحيي بن سعيد عن حديث ابن جريح عن عطاء الخراساني، فقال: ضعيف. قلت ليحيي: انه يقول: اخبرني. قال: لاشي، كله ضعيف». ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج6، ص 360، شرح حال ابن جريج، ش 758.

[44]– «يدلس بلفظه «عن» و«قال». ذهبي سلفي سير اعلام النبلاء ج 6، ص 332، شرح حال ابن جريج، ش138.

[45]– ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج2، ص 659، شرح حال ابن جريج، ش 5227.

[46]– «تجنب تدليس ابن جريج، فانه قبيح التدليس الا فيما سمعه من مجروح مثل ابراهيم بن ابي يحيي و موسي بن عبيده و غيرهما». ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج 6، ص 359، شرح حال ابن جريج، ش 758.

[47]– «قال عبدالله بن احمد بن حنبل: قال ابي: كان ايوب السختياني يقول: حدثنا ابوالزبير و ابوالزبير! ابوالزبير! قلت لابي: كانه يضعفه؟ قال: نعم». مزي، تهذيب الكمال في اسما الرجال: ج17، ص213، شرح حال ابوالزبير، ش 6191؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج9، ص 391، شرح حال ابوالزبير، ش 729 و ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج4، ص 37، شرح حال ابوالزبير، ش 8169.

[48]– «قال نعيم بن حماد: سمعت ابن عيينه يقول: حدثنا ابوالزبير و هو ابوالزبير. اي كانه يضعفه». مزي، تهذيب الكمال في اسما الرجال: ج17، ص 213، شرح حال ابوالزبير، ش 6191.

[49]– «عن سويد بن عبدالعزيز قال لي شعبه: تاخذ عن ابي الزبير و هو لا يحسن ان يصلي». مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج17، ص 214، شرح حال ابوالزبير، ش 6191 و ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج9، ص 391، شرح حال ابوالزبير، ش 729.

[50]– «قال نعيم بن حماد: سمعت هشيما يقول: سمعت من ابي الزبير، فاخذ شعبه كتابي فمزقه». مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج17، ص 214، شرح حال ابوالزبير، ش 6191، ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج 9، ص 391، شرح حال ابوالزبير، ش 729 و ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج 4، ص 38، شرح حال ابوالزبير، ش 8169.

[51]– «قال شعبه: لم يكن في الدنيا احب الي من رجل يقدم فاسال عن ابي الزبير، فقدمت مكه، فسمعت منه، فبينا انا جالس عنده اذ جاء رجل، فساله عن مساله، فرد عليه، فافتري عليه، فقلت له: يا ابا الزبير! تفتري علي رجل مسلم؟ قال: انه اعضبني. قلت: و من يغضبك تفتري عليه! لا رويت عنك شيئا». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج 4، ص 40، شرح حال ابوالزبير، ش 8169 و ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج9، ص 392، شرح حال ابوالزبير، ش 729.

[52]– .« عن ورقاء قلت لشعبه: ما لك تركت حديث ابي الزبير؟ قال: رايته يزن و يسترجح لنفسه». مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجل: ج17، ص 214، شرح حال ابوالزبير، ش 6191، ابي حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج 9 ،ص 391، شرح حال ابوالزبير، ش 729و ذهبي سلفي،ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج4، ص 39، شرح حال ابوالزبير، ش 8169.

[53]– «قال عبدالرحمن بن ابي حاتم: سالت ابي عن ابي الزبير، فقال: يكتب حديثه و لا يحتج به». مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج 17، ص 214، شرح حال ابوالزبير، ش6191 و ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج 9، ص 391، شرح حال ابوالزبير، ش 729.

[54]– «قال ايضا: سالت ابازرعه عن ابي الزبير، فقال: روي عنه الناس. قلت: يحتج بحديثه؟ قال: انما يحتج بحديث الثقات». مزي،تهذيب الكمال في اسما الرجال: ج17، ص 214، شرح حال ابوالزبير، ش 6191 وابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج 9، ص 391، شرح حال ابوالزبير، ش 729.

[55]– «قال ابن عيينه: كان ابوالزبير عندنا بمنزله خبز الشعير، اذا لم نجد عمرو بن دينار ذهبا اليه». ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج9، ص 392، شرح حال ابوالزبير، ش 729.

[56]– « و اما ابو محمد بن حزم فانه يرد من حديثه ما يقول فيه «عن» جابر و نحوه، لانه عندهم ممن يدلس». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج4، ص37، شرح حال ابوالزبير، ش 8169.

[57]– «صدوق الا انه يدلس». ابن حجر عسقلاني، تقريب التهذيب: ج2، ص 207، ش 697.

[58]– ابن جوزي، الضعفاء و المتروكين: ج3، ص 100، ش 3198.

[59]– «قال يعقول بن شيبه: حفص بن غياث ثقه ثبت اذا حدث من كتابه و يتقي بعض حفظه». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد او مدينه السلام: ج8، ص198، شرح حال حفص بن غياث، ش 4313؛ مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج5، ص 63، شرح حال حفص بن غياث، ش 1397؛ ابن حجر عسقلاني شافعي،تهذيب التهذيب: ج2، ص 358، شرح حال حفص بن غياث، ش 725 و ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج 1، ص 567، شرح حال حفص بن غياث، ش 2160 و سير اعلام النبلاء: ج 9، ص 24، شرح حال حفص بن غياث، ش 6.

[60]– مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج5، ص 63، شرح حال حفص بن غياث، ش 1397؛ ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج2، ص 358، شرح حال حفض بن غياث، ش 725 و ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج1، ص567، شرح حال حفص بن غياث، ش2160 و سير اعلام النبلاء: ج9، ص 24، شرح حال حفص بن غياث، ش 6.

[61]– «قال داود بن رشيد: حفص كثير الغلظ». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد او مدينه السلام: ج8، ص 198، شرح حال حفص بن غياث،ش 4313؛ مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج5، ص64، شرح حال حفص بن غياث، ش 1397؛ ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج2، ص 358، شرح حال حفص بن غياث، ش 725 و ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج1، ص 567، شرح حال حفص بن غياث، ش 2160 و سير اعلام النبلاء: ج9، ص25، شرح حال حفص بن غياث، ش6.

[62]-«و قال ابن عمار: كان لا يحفظ حسنا». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد او مدينه السلام: ج8، ص 199، شرح حال حفص بن غياث، ش 4313؛ مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج5، ص 64، شرح حال حفص بن غياث، ش 1397 و ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج2، ص 358، شرح حال حفص بن غياث، ش725.

[63]– «عن احمد بن حنبل ان حفصا كان يدلس» و «كثير الحديث يدلس». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج2، ص 359، شرح حال حفص بن غياث، ش 725.

[64]– «و يروي عن احمد انه قال: كان حفص يخلط في حديثه». ذهبي سلفي، سير اعلام ا لنبلاء: ج9، ص 31، شرح حال حفص بن غياث، ش 6.

[65]– «قال ابو عبيد الاجري عن ابي داود: كان حفص بآخره دخله نسيان». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج2، ص 359، شرح حال حفص بن غياث، ش 725.

[66]– «قال ابن معين: جميع ما حدث به حفص ببغداد و الكوفه انما هو من حفظه، لم يكن يخرج كتابا، كتبوا عنه ثلاثه آلاف او اربعه الاف من حفظه». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد او مدينه السلام: ج8، ص 195، شرح حال حفص بن غياث، ش 4313؛ مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج5، ص 64، شرح حال حفص بن غياث، ش 1397 و ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج1، ص567، شرح حال حفص بن غياث، ش 2160 و سير اعلام النبلاء: ج 9، ص 25، شرح حال حفص بن غياث، ش6.

[67]– «قال الساجي: فيه لين». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج9، ص 143، شرح حال محمد بن ربيعه، ش 237.

[68]– ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج3، ص 545، شرح حال محمد بن ربيعه، ش 7515.

[69]– قال عثمان بن ابي شيبه: جاءنا محمد بن ربيعه، فطلب الينا ان نكتب عنه، فقلنا: ندخل لاندخل في حديثنا الكذابين». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج9، ص 143، شرح حال محمد بن ربيعه، ش 237، و ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج 3، ص 545، شرح حال محمد بن ربيعه، ش7515.

[70]– قدريه به كساني گفته مي‌شود كه قضا و قدر الهي را نفي مي‌كنند. براي آشنايي بيشتر به بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار: ج5، ص 5-6 و المنهاج في شرح صحيح مسلم بن الحجاج: ج1، ص 128، كتاب الايمان، باب الايمان، القدريه، الخير و الشر، القضاء و القد، مراجعه شود.

[71]– «قال ابو علي الموصلي: قلما جلسنا الي حماد بن زيد الا نهانا عن عبد الوارث». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج 6، ص 392، شرح حال عبدالوارث بن سعيد، ش 826 و مزي، تهذيب الكمال في اسما‌ء الرجال: ج12، ص 135، شرح حال عبدالوارث بن سعيد، ش 4177. «كان حماد بن زيد ينهي المحدثين عن الحمل عنه للقدر». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج 2، ص 677، شرح حال عبدالوارث بن سعيد، ش 5307.

[72]– «قال يزيدبن زريع: من اتي مجلس عبدالوارث فلا يقربني». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال:‌ج 2، ص 677 ، شرح حال عبدالوارث بن سعيد، ش 5307 و سير اعلام النبلاء: ج8، ص 303، شرح حال عبدالوارث بن سعيد، ش80.

[73]– «قال محمود بن غيلان: قيل لابي داود الطيالسي: لم لا حدث عن عبدالوارث؟». ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج8، ص 302، شرح حال عبد الوارث بن سعيد، ش 80.

[74]– «قال ابن ابي خيثمه: ثنا الحسن بن الربيع: سالت عبدالله بن المبارك، فقلت: كنا ناتي عبدالوارث بن سعيد، فاذا حضرت الصلاه تركناه و خرجنا؟ فقال: ما اعجبني ما فعلت و كان يرمي بالقدر». ابي حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج6، ص 392، شرح حال عبدالوارث بن سعيد، ش 826. «قال يعقوب الفسوي: حدثنا الحسن بن الربيع قال: كنا نسمع من عبدالوارث، فاذا اقيمت الصلاه ذهبنا، فلم نصل خلفه». ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج8، ص 302، شرح حال عبدالوارث بن سعيد، ش 80.

[75]– «قال عبيدالله: لولا الراي لم يكن به باس». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج6، ص 392، شرح حال عبد الوارث بن سعيد، ش 826.

[76]– «قال الساجي: ذم لبدعته». ابن حجر عسقلاني شافعي،تهذيب التهذيب: ج6، ص 392، شرح حال عبدالوارث بن سعيد، ش 826.

[77]– اين كتاب حاصل تلاش گروهي از محققين مركز تربيت محقق مذاهب اسلامي است كه با اشراف اينجانب نوشته شده و توسط انتشارات برگ فردوس در زمستان 1390 شمسي به چاپ رسيده است.

[78]– الجرح و التعديل: ج 6، ص 38-39،شرح حال عبدالرزاق بن همام، ش 204؛ تهذيب الكمال في اسماءالرجال: ج11، ص 447-454، شرح حال عبدالرزاق بن همام، ش 3997؛ ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج2، ص 609-614، شرح حال عبدالرزاق، ش 5044؛ سير اعلام النبلاء: ج9، ص 563- 580، شرح حال عبدالرزاق، ش 220و تهذيب التهذيب: ج6، ص 278، شرح حال عبدالرزاق، ش611.

[79]– «قال نافع: كان ابن عمر يجلس علي القبور». بخاري، الجامع الصحيح معروف به صحيح بخاري: ج1، ص 236، كتاب الجنائز، باب اجريد علي القبر.

[80]– «و ليس العمل عليها، فان ائمه المسلمين من الشرق الي الغرب مكتوب علي قبورهم و هو عمل اخذ به الخلف عن السلف». حاكم نيشابوري شافعي، المستدرك علي الصحيحين: ج1، ص 525، كتاب الجنائز، ذيل حديث 1370/106.

[81]– ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج 21، ص 380، شرح حال ابن جوزي، ش192.

[82]– «قال الشافعي في المختصر: يستحب ان لايزاد القبر علي التراب الذي اخرج منه». نووي، المجموع: ج5، ص296، كتاب الجنائز، لا يزاد في التراب الذي اخرج من القبر.

[83]– «و في هذا الحديث كراهه تجصيص القبر و البناء عليه و تحريم القعود… قال اصحابنا: تجصيص القبر مكروه … و اما البناء عليه، فان كان في ملك الباني فمكروه». نووي، المنهاج في شرح صحيح مسلم بن الحجاج: ج3، ص32، كتاب الجنائز، باب 31 و 32، شرح حديث 94/970.

[84]– ترمذي، الجامع الصحيح معروف به سنن ترمذي: ج3، ص368، كتاب الجنائز، باب 58 ما جاء في كراهيه تجصيص القبور و الكتابه عليها، ح 1052.

[85]– «قال العراقي في شرح الترمذي: يحتمل ان المراد البناء علي نفس القبر، ليرفع عن ان ينال بالوطيء، كما يفعله كثير من الناس». سيوطي، شرح سنن النسائي: ج4، ص 86.

[86]– «و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواي دل‌هاي آن‌ها است». سوره حج، آيه 32.

[87]– مسلم بن حجاج نيشابوري، الجامع الصحيح معروف به صحيح مسلم: ج2، ص384، كتاب الجنائز، باب الامر بتسويه القبور.

[88]– «و الظاهر ان وكيعا فيه تشيع يسير، فانه كوفي في الجمله و قد صنف كتاب فضائل الصحابه، سمعناه قدم فيه باب مناقب علي علي مناقب عثمان». ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج9، ص154، شرح حال وكيع، ش48.

[89]– وكيع در سال 129 هجري قمري به دنيا آمده است و شعبي در سال 105 هجري قمري از دنيا رفته است.

[90]– «قال ابن المديني: كان وكيع يلحن و لو حدثت عنه (حدث) بالفاظه لكانت عجبا، كان يقول: حدثنا الشعيبي عن عائشه (كان يقول: حدثنا مسعر عن عيشه)». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج4، ص336، شرح حال وكيع، ش 9356 و سير اعلام النبلاء: ج9، ص154-155، شرح حال وكيع، ش48 و ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج11، ص114، شرح حال وكيع، ش211.

[91]– «قال محمد بن نصر المروزي: كان يحدث باخره من حفظه، فيغير الفاظ الحديث، كانه كان يحدث بالمعني ولم يكن من اهل اللسان». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج11، ص114، شرح حال وكيع، ش211.

[92]– «عبدالله بن احمد قال: سمعت ابي يقول: ابن مهدي اكثر تصحيفا من وكيع و وكيع اكثر خطا من ابن مهدي». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد او مدينه السلام: ج13، ص507، شرح حال وكيع، ش7332؛ مزي، تهذيب الكمال في اسماءالرجال: ج19، ص396، شرح حال وكيع، ش7289 و ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج11، ص110، شرح حال وكيع، ش211 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج9، ص155، شرح حال وكيع، ش48.

[93]– «و قال في موضع آخر: اخطا وكيع في خمسمائه حديث». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج11، ص 110، شرح حال وكيع، ش211؛ مزي، تهذيب الكمال في اسماءالرجال: ج9، ص396، شرح حال وكيع، ش7289 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج9، ص 154، شرح حال وكيع، ش48.

[94]– «سمعت يحيي بن معين قال: رايت عند مروان بن معاويه لوحا فيه اسماء شيوخ، فلان رافضي و فلا كذا فلان كذا و وكيع رافضي». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد او مدينه السلام: ج13، ص500، شرح حال وكيع، ش 7332؛ مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج19، ص399، شرح حال وكيع، ش7289؛ ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج4، ص336، شرح حال وكيع، ش 9356 و سير اعلام النبلاء: ج9، ص154، شرح حال وكيع، ش 48 و  ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج11، ص110، شرح حال وكيع، ش 211.

[95]– «و مع هذا فكان ملازما لشرب نبيذ الكوفه الذي يسكر الاكثار منه، فكان متاولا في شربه و لو تركه تورعا لكان اولي به، فان من توقي الشهاب فقد استبرا لدينه و عرضه و قد صح النهي و التحريم للنبيذ المذكور». ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج9، ص143، شرح حال وكيع، ش48.

[96]– «سمعت يحيي بن معين يقول: سمعت رجلا سال وكيعا فقال: يا ابا سفيان! شربت البارحه نبيذا، فرايت فيما يري النائم كان رجلا يقول: انك شربت خمرا. فقال وكيع: ذاك الشيطان». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد او مدينه السلام: ج13، ص502، شرح حال وكيع، ش7332 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج9، ص 150، شرح حال وكيع، ش48.

[97]– «قال نعيم بن حماد: تعشينا عند وكيع- او قال: تغدينا- فقال: اي شي تريدون اجيئكم به؟ نبيذ الشيوخ او نبيذ الفتيان؟ قال: قلت: تتكلم بهذا؟ قال: هو عندي احل من ما الفرات. قلت له: ماء الفرات لم يختلف فيه و قد اختلف في هذا» خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد او مدينه السلام: ج13، ص502، شرح حال وكيع، ش 7332 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج9، ص150، شرح حال وكيع، ش48.

[98]– «قال اسحاق بن بهلول: قدم علينا وكيع، فنزل في مسجد الفرات و سمعت منه، فطلب مني نبيذا، فجئته به و اقبلت اقرا عليه الحديث و هو يشرب، فلما نفد ما جئته به اطفا السراج، قلت: ما هذا؟ قال: لو زدتنا زدناك». ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج9، ص150، شرح حال وكيع، ش48.

[99]– «قال ابوسعيد الاشج: كنت عند وكيع، فجاءه رجل يدعوه الي عرس، فقال: اثم نبيذ؟ قال: لا. قال: لانحصر عرسا ليس فيه نبيذ. قال: فاني آتيكم به، فقام». ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج9، ص155، شرح حال وكيع، ش 48.

[100]– ابو حاتم رازي، الجرح و التعديل: ج4، ص225، شرح حال ثوري، ش972.

[101]– «كان يدلس عن الضعفاء». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج2، ص169، شرح حال سفيان بن سعيد، ش 3322 و «كان يدلس في روايته و ربما دلس عن الضعفاء». همو، سير اعلام النبلاء: ج7، ص 242، شرح حال ثوري، ش 82.

[102]– «يدلس و يكتب عن الكذابين». همان.

[103]– «قال ابن المبارك: حدث سفيان بحديث، فجئته و هو يدلسه، فلما رآني استحيي و قال: نرويه عنك». ابن حجر عسقلاني شافيع، تهذيب التهذيب: ج4، ص 102، شرح حال ثوري، ش199.

[104]– «سمعت يحيي يقول: جهد سفيان الثوري ان يدلس علي رجلا ضعيفا، فما امكنه». مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج20، ص98، شرح حال يحيي بن سعيد قطان، ش 7428 و ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج11، ص192، شرح حال يحيي بن سعيد قطان، ش359.

[105]– «و قال مره في مساله ذكرت: حدثنا الوسهل عن الشعبي. فقلت: ابوسهل محمد بن سالم؟ فقال: يا يحيي! ما رايت مثلك، لا يذهب عليك شيء». همان.

[106]– «قال محمد بن عبدالله بن نمير في قول سفيان: ما اخاف علي نفسي غير الحديث، قال: لانه كان يحدث عن الضعفاء. قلت: ولانه كان يدلس عنهم». ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج7، ص274، شرح حال ثوري، ش 82.

[107]– «و فيه تشيع يسير، كان يثلي بعلي و هو علي مذهب بلده ايضا في النبيذ». ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج7، ص241، شرح حال ثوري، ش 82 و «الا انه كان يقدم عليا علي عثمان». همان، ص252 و «كان سفيان يفضل عليا علي عثمان». همان، ص273 و «كان يبيح النبيذ الذي كثيره مسكر». همان، ص 259 و «اني لاتي الدعوه و ما اشتهي النبيذ فاشربه لكي يراني الناس». همان، ص260.

[108]– «تكلم فيه ابن عون». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج1، ص 451، شرح حال حبيب بن ابي ثابت، ش 1690 و سير اعلام النبلاء: ج5، ص291، شرح حال حبيب بن ابي ثابت، ش 137 و ابن عدي، الكامل في ضعفاء الرجال: ج2، ص 406، شرح حال حبيب بن ابي ثابت، ش 157/526 و «غمزه ابن عون». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج2، ص 157، شرح حال حبيب بن ابي ثابت، ش323.

[109]– «قال ابن حبان في الثقلات: كان مدلسا» و «قال ابن خزيمه في صحيحه: كان مدلسا». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج2، ص 175، شرح حال حبيب بن ابي ثابت، ش 323 و ابن حبان، الثقات: ج4، ص 137، شرح حال حبيب بن ابي ثابت.

[110]– «قال العقيلي: و له عن عطاء احاديث لايتابع عليها». ابن حجر عسقلاني شافعي، تهذيب التهذيب: ج2، ص157، شرح حال حبيب بن ابي ثابت، ش323.

[111]– «و قال القطان: له غير حديث عن عطاء لا يتابع عليه وليست بمحفوظه». همان.

[112]– .«كان عثمانيا يقع في علي (ع). ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج‌البلاغه: ج4، ص99، فصل في ذكر المنحرفين عن علي.

[113]– براي آشنايي با منابع و مصادر حديث نقل شده و احاديث هم مضمون به مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج9، ص 127-133،باب منه جامع فيمن يحبه و من يبغضه مراجعه شود.

[114]– «ليس له  في الكتب الا هذا الحديث الواحد». سيوطي، شرح سنن النسائي: ج4، ص92.

[115]– «فيه ان السنه ان القبر لا يرفع علي الارض رفعا كثيرا و لايسنم، بل يرفع نحو شبر و يسطح». نووي شافعي، المنهاج في شرح صحيح مسلم بن الحجاج: ج3، ص32 و 33، كتاب الجنائز، باب تسويه القبر، ح968و 969.

[116]– قسطلاني، ارشادالساري لشرح صحيح البخاري: ج3، ص 560، كتاب الجنائز، باب 96 ما جاء في قبر النبي (ص)، شرح حديث 1390.

[117]– «اما البناء علي القبور فهو ممنوع اجماعا، لصحه الاحاديث الوارده في منعه و لهذا افتي كثير من العلماء بوجوب هدمه.

[118]– ابن ماجه قزويني، سنن ابن ماجه: ج1، ص498، كتاب الجنائز، باب 43 ما جاء في النهي عن البناء علي القبور و تجصيصها و الكتابه عليها، ح1564.

[119]– «و لم نسمع انه سمع من احد من اصحاب النبي (ص)». مزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال: ج15، ص194، شرح حال قاسم بن مخيمره، ش5411.

[120]– ابن حجر عسقلاني، تقريب التهذيب: ج2، ص339، شرح حال وهيب بن خالد، ش128.

[121]– احمد بن حنبل، المسند: ج6، ص 299، حديث ام سلمه زوج النبي (ص).

[122]– «ضعيف لا يحتج به». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج2، ص475، شرح حال عبدالله بن لهيعه، ش 4530.

[123]– «لا احمل عن ابن لهيعه شيئا». همان، ص 476.

[124]– .« لو رايت ابن لهيعه لم تحمل عنه». همان.

[125]– «قال النسائي: ضعيف». همان، ص477.

[126]– «لا نور علي حديثه و لات ينبغي ان يحتج به». همان.

[127]– «امره مضطرب». همان.

[128]– «ما حديث ابن لهيعه بحجه و اني لاكتب كثيرا مما اكتب اعتبر به و هو يقوي بعضه ببعض». ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج5، ص 329، شرح حال عبدالله بن لهيعه، ش 648 و ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج2، ص 478، شرح حال عبدالله بن لهيعه، ش 4530.

[129]– «يدلس عن الضعفائ». ذهبي سلفي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ج2، ص 482، شرح حال عبدالله بن لهيعه، ش 4530.

[130]– «كان يحيي بن سعيد لا يراه شيئا». ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب: ج5، ص 328، شرح حال عبدالله بن لهيعه، ش 648.

[131]– «قال ابن خزيمه في صحيحه: و ابن لهيعه لست ممن اخرج حديثه في الكتاب اذا انفرد». همان، ص 330.

[132]– همان. ص 331.

[133]– «ان المنع من ذلك انما هو حال خشيه ان يصنع بالقبر كما اولئلك الذين لعنوا و اما اذا امن ذلك، فلا امتناع». ابن حجر عسقلاني، فتح الباري بشرح صحيح البخاري: ج3، ص247، كتاب الجنائز، باب 70 بناء المسجد علي القبر.

[134]– سوره كهف، آيه 21.

[135]– «و القول الثالث: ان بعضهم قال: الاولي ان يسد باب الكهف لئلا يدخل عليهم احد و لا يقف علي احوالهم انسان و قال آخرون: بل الاولي ان يبني علي باب الكهف مسجد و هذا القول يدل علي ان اولئك الاقوام كانوا عارفين بالله، معترفين بالعباده و الصلاه و القول الرابع: ان الكفار قالوا: انهم كانوا علي ديننا، فنتخذ عليهم بنيانا و المسلون قالوا: كانوا علي ديننا، فنتخذ عليهم مسجدا… «قال الذين غلبوا علي امرهم» قيل: المراد به الملك المسلم و قيل: اولياء اصحاب الكهف و قيل: روساء البلدو «لنتخذن عليهم مسجدا» نعبد الله فيه و نستبقي آثار اصحاب الكهف بسبب ذلك المسجد». فخر رازي، التفسير الكبير: ج21، ص 105، ذيل آيه 21 سوره كهف.

[136]– «ثم قالت الفتيه للملك: نستودعك الله ونعيذك به من شر الجن والإنس، ثم رجعوا إلي مضاجعهم، فماتوا، فدفنهم الملك في الكهف و نبي عليهم مسجدا». بيضاوي، تفسير بيضاوي: ج 3، ص 487، ذيل تفسير آيه مباركه.

[137]– «دخلت مع مصعب بن الزبير البيت الذي فيه قبر النبي (ص)، فرأيت قبور هم مستطيره». بيهقي شافعي، السنن الكبري: ج 5، ص 295، كتاب الجنائز، باب تسويه القبور و تسطيحها، ح 6858.

[138]– «هذه الأسانيد صحيحه و ليس العمل عليها، فإن أئمه المسلمين من الشرق إلي الغرب مكتوب علي قبورهم و هو عمل أخذ به الخلف عن السلف». حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين: ج1، ص 525، كتاب الجنائز، ذيل حديث 13690/105.

[139]– «و قد كانت البنيه التي علي قبر ابراهيم (ع) مسدوده لايدخل إليها إلي حدود المائه الرابعه». ابن تيميه حنبلي حراني، اقتضاء الصراط المستقيم: ص 331، فصل في بدع اعياد المكان و الزمان. و «وكذلك قبر إبراهيم الخليل لما فتح المسلمون البلاد كان عليه السور السليماني ولايدخل إليه أحد». همو، مجموعه الفتاوي: ج 27، ص 27.

[140]– «و دفن في البقيع في قبر عمه الحسن بن علي (رضي) في القبه التي فيها قبر العباس (رضي)». ابن خلكان شافعي، وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان: ج3، ص 269، شرح حال زين العابدين امام سجاد (ع)، ش 422.

[141]– «و توفي في شهر ربيع الآخر سنه ثلاث عشره و مائه و قيل: في الثالث و العشرين من صفر سنه أربع عشره و قيل: سبع عشره و قيل: ثمان عشره بالحميمه و نقل إلي المدينه و دفن بالبقيع في القبر الذي فيه أبوه وعم أبيه الحسن بن علي رضي الله عنهم في القبه التي فيها قبر العباس (رضي)». ابن خلكان شافعي، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان: ج 4، ص 174، شرح حال امام محمدباقر (ع)، ش 560 و صفدي شافعيف الوافي بالوفيات: ج 4، ص 103ف شرح حال امام باقر (ع)، ش 1583.

[142]– «وفيها توفي الأمير منظور بن عماره الحسيني أمير المدينه علي ساكنها السلام و قامولده مقامه وهو من ولد المهنا و قد كان قتل المعار الذي أنفذه مجد الملك البلاساني لعماره القبه التي علي قبر الحسن بن علي و العباس و كان من اهل قم، فلما قتل البلاساني قتله منظور بعد أن امنه». ابن اثير جزري، الكامل في التاريخ: ج6ف ص 426، حوادث 495 هجري قمري، ذكر عده حوادث.

[143]– «و يليها روضه فيها قبر العباس بن عبدالمطلب عم رسول الله (ص) و قبر الحسن بن علي بن أبي طالب (ع) و هي قبه ذاهبه في الهواء بديعه الإحكام عن يمين الخارج من باب البقيع». ابن بطوطه، تحفه النظار في غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص 144، الفصل الثالث، الحجاز، 3. وجهاء المدينه و ضواحيها.

[144]– «و الغالب عندنا أن مصعب بن عمير و عبدالله بن جحش دفنا تحت المسجد الذي بني علي قبر حمزه». ابن شبه نميريف تاريخ المدينه المنوره: ج 1، ص 126، قبر حمزه.

[145]– «روي ابن زباله عن سعيد بن محمد بن جبير أنه رأي قبر ابراهيم عند الزوراء. قال عبدالعزيز بن محمد: و هي الدار التي صارت لمحمد بن زيد بن علي». سمهودي، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفي: ج 3، ص 85، الباب الخامس، الفصل السادس في تعيين قبور بعض من دفن بالبقيع من الصحابه و اهل البيت و المشاهد المعروفه بالمدينه.

[146]– «توفي في النصف من جمادي الآخره سنه ثمان و ثمانين و أربعمائه و دفن بالبقيع عند القبه التي فيها قبر ابراهيم (ع) ابن رسول الله (ص)». ابن خلكان شافعي، وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان: ج 5، ص 135، شرح حال ظهيرالدين روذراوي، ش 702.

[147]– «و أمامه قبر السلاله الطاهره المقدسه النبويه الكريم ابراهيم بن رسول الله (ص) و عليه قبه بيضاء». ابن بطوطه، تحفه النظار في غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص 144، الفصل الثالث، الحجاز، 3. وجهاء المدينه و ضواحيها.

[148]– «أن أهل البصره في شهر المحرم ادعوا أنهم  كشفوا عن قبر عتيق،‌فوجدوا فيه ميتا طريا بثيابه و سيفه و أنه الزبير بن العوام، فأخرجوه و كفنوه و دفنوه بالمر بد بين الدربين و بني عليه الأثير ابوالمسك عنب ربناء و جعل الموضع مسجدا و نقلت اليه القناديل والآلات و الحصر و السجادات و أقيم فيه قوام و حفظه و وقف عليه وقوفا». ابن جوزي، المنتظم في تواريخ الملوك و الأمم: ج 9، ص 39، حوادث 386 هجري قمري.

[149]– وي حاكم عراق و پسر سلطان حسن بن بويه ديلمي است. عضدالدوله در سال 372 هجري قمري از دنيا رفته و در نجف دفن گرديده است. ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 16، ص 249-352، شرححال عضدالدوله، ش 175.

[150]– «حدثني القاضي أبوالقاسم علي بن المحسن التنوخي، قال: حدثني أبي، قال: كنت جالسا بحضره عضدالدوله و نحن مخيمون بالقرب من مصلي الأعياد في الجانب الشرقي من مدينه السلام، نريد الخروج معه إلي همذان في أول يوم نزل المعسكر، فوقع طرفه علي البناء الذي علي قبر النذور، فقال لي: ما هذا البناء؟ خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج1، ص 123-124، باب ما ذكر في مقابر بغداد، مقبره باب البردان و ياقوت حموي، معجم البلدان: ج 4، ص 305، قبر النذور.

[151]– «قال: سنه خمس و سبعين و مائتين، توفي أبوعبدالله أحمد بن محمد بن غالب بن خالد بن مرداس غلام خليل ببغداد في رجب منها و حمل في تابوت إلي البصره و غلقت أسواق مدينه السلام و خرج الرجال و النساء و الصبيان لحضوره و الصلاه  عليه، فأدرك ذلك بعض الناس و فات بعضهم، لسرعه السير به و دفن بالبصره و بنيت عليه قبه». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أومدينه السلام: ج 5، ص 80، شرح حال احمدبن محمد غلام خليل، ش 2465 و ذهبي سلفي، سير اعلام النبلاء: ج 13، ص 285، شرح حال غلام خليل، ش 136.

[152]– «عن يزيد بن سائب قال: أخبرني جدي قال: لما حفر عقيل بن أبي طالب في داره بئرا وقع علي حجر منقوش مكتوب فيه: قبر أمحبيبه بنت صخر بن حرب، فدفن عقيل البئر و بني عليه بيتا. قال يزيد بن سائب: فدخلت ذلك البيت، فرأيت فيه ذلك القبر». ابن شبه نميري، تاريخ المدينه المنوره: ج 1، ص 120، حفر عقيل بن أبي‌طالب بئرا في بيته و وقع علي حجر منقوش عليه: قبر أم حبيبه».

[153]– «قال الديلمي الحسن بن ابي الحسن محمد في ارشاد القلوب بعد ما ذكر مجي‌ء هارون إلي القبر: و امر ان تبني عليه قبه بأربعه أبواب. و قال أحمدب ن علي بن الحسين الحسني في كتاب «عمده الطالب» بعد ما ذكر زياره الرشيد للقبر الشريف: ثم إن هارون أمر، فبني عليه قبه و أخذ الناس في زيارته و الدفن لموتاهم حوله. و قال السيد عبدالكريم بن أحمد بن طاوس الحسني في كتابه «فرحه الغري»: ذكر ابن طحال أن الرشيد بني عليه بنيانا بآجر أبيض أصغر من هذا الضريح اليوم من كل جانب بذراع … و أمر الرشيد أن يبني عليه قبه، فبنيت من طين أحمر و علي رأسها جره خضراء و هي في الخزانه اليوم». سيد محسن امين حسين عاملي، أعيان الشيعه، ج 1، ص 536.

[154]–  «و قال الخطيب: توفي في الحبس و دفن في مقابر الشونيزيين، خارج القبه و قبره هناك مشهور يزارو عليه مشهد عظيم، فيه قناديل الذهب و الفضه و أنواع الآلات و الفرض ما لايحد». ابن خلكان شافعي، وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان: ج 5، ص 310، شرح حال امام كاظم (ع)، ش 746.

[155]– «قلت: له مشهد عظيم مشهور ببغداد دفن معه فيه حفيده الجواد و لوالده علي بن موسي مشهد عظيم بطوس». ذهبي سلفي، سير أعلام النبلاء: ج 6، ص 274، شرح حال امام موسي كاظم (ع) ش 118.

[156]– «… فما حدثت أحدا بهذا الحديث إلي أن مضي (ع) بطوس مقتولا بالسم و دفن في دار حميد بن قحطبه الطائي في القبه التي فيها قبر هارون‌الرشيد الي جانبه». شيخ صدوقف عيون أخبار الرضا: ج 2، ص 202، باب 46 ما جاء عن الرضا (ع) في وجه دلائل الائمه و الرد علي الغلاه و المفوضه لعنهم اللهف ح1.

[157]– «و مشهده بطوس و خراسان في القبه التي فيها هارون إلي جانبه مما يلي القبله و هي دار حميد بن قحطبه الطائي في قريه يقال لها سناباذ من رستاق نوقان». علامه مجلسيف بحار‌الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار: ج 49، ص 11، تاريخ الامام ابي الحسن الرضا (ع)، باب النصوص عليه (ع)، ح21.

[158]– «ثم دخل دار حميد بن قحطبه الطئي و دخل القبه التي فيها قبر هارون‌الرشيد، ثم خط بيده إلي جانبه، ثم قال: هذه تربتي و فيها أدفن و سيجعل الله هذا المكان مختلف شيعتي». شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا: ج2، ص 137، باب 39 خروج الرضا (ع) من نيشابور إلي طوس و منها إلي مرو،ح1 و ابن شهر آشوب مازندراني، مناقب آل أبي طالب: ج 4، ص 344، باب امامه أبي الحسن علي بن موسي الرضا (ع)، فصل في خرق العادات.

[159]– ابن بطوطه، تحفه النظار في غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه، ص 401.

[160]– «قال البحتري: و بني عليه أبونهشل بن حميد الطوسي قبه. قلت: و رأيت قبره بالموصل خارج باب الميدان علي حافه الخندق». ابن خلكان شافعيف وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان: ج 2، ص 17ف شرح حال ابوتمام، ش 147 و صفدي شافعيف الوافي بالوفيات: ج 11، ص 298،‌ شرح حال ابوتمام طائي، ش 437.

[161]– «و كانت وفاتها ببغداد. يقال إنها دفنت في قبه مقابله مقصوره جامع السلطان و ذنها باقيه إلي الآن». ابن خطكان شافعي، وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان: ج1، ص 290، شرححال بوران، ش 120 و صفدي شافعيف الوافي بالوفيات، ج 10،‌ص 320، شرح حال بوران بنت الحسن بن سهلف ش 4831.

[162]– «و قبره الان ظاهر معروف بقرب ايوان كسري، عليه بناء و هناك خادم مقيم لحفظ الموضع و عمارته و النظر في أمر مصابحه و قد رأيت الموضع و زرته غيره مره». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج1، ص 163، شرح حال سلمان فارسي، ش 12.

[163]– «و من المشاهد المباركه بالبصره مشهد طلحه بن عبيدالله و هو بداخل المدينه و عليه قبه و جامع و زاويه فيها الطعام للوارد و الصادر و اهل البصره يعظمونه تعظيما شديدا». ابن بطوطه، تحفه النظار في غرائب الامصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص 203-204، الفصل الرابع، العراق و فارس، 2. من النجف إلي البصره.

[164]– «و أمامها قبر إمام المدينه أبي عبدالله مالك بن أنس (رضي) و عليه قبه صغيره مختصره البناء». ابن بطوطه، تحفه النظار في غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص 144، الفصل الثالث، الحجازف 3. وجهاء المدينه وضواحيها.

[165]– «و في آخر البقيع قبر أميرالمومنين أبي عمر عثمان بن عفان (رضي) و عليه قبه كبيره». ابن بطوطه، تحفه النظار في غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص 144، الفصل الثالث، الحجاز، 3. وجهاء المدينه و ضواحيها.

[166]– «قال الوليد: فحدثني شيخ من أهل فلسطين أنه رأي بنيه بيضاء دون حائط القسطنطنيه، فقالوا: هذا قبر أبي أيوب الأنصاري صاحب النبي (ص)، فأتيت تلك البنيه، فرأيت قبره في تلك البنيه و عليه قنديل معلق بسلسله». خطيب بغدادي شافعي، تاريخ بغداد أو مدينه السلام: ج1، ص 154، شرح حال ابوايوب انصاري، ش 7 و ابن عساكر دمشقي شافعي، تاريخ دمشق الكبير: ج 18، ص 45، شرح حال خالد بن زيد بن كليب معروف به ابوايوب انصاري، ش 1864.

[167]– «و علي قبره مزار و مسجد». ابن كثير دمشقي، البدايه و النهايه: ج 8، ص 61ف حوادث 52 هجري قمري، ذكر من توفي فيها من الأعيان، خالد بن زيد بن كليب.

[168]– «و في هذه الأيام بني ابوسعد المستوفي الملقب شرف الملك مشهد الإمام ابي حنيفه (رضي) و عمل لقبره ملبنا و عبد القبه … فلما جاء شرف الملك سنه ثلاث و خمسين عزم علي إحداث القبه و هي هذه، فهدم جميع أبنيه المسجد و ما يحيط بالقبر و بني هذا المشهد، فجاء بالقطاعين و المهندسين و قدر لها ما بين ألوف آجر و ابتاع دورا من جوار المشهد و حفر أساس القبه». ابن جوزي المنتظم في تواريخ الملوك و الأمم: ج 9، ص 467-468، حوادث 459 هجري قمري.

[169]– «و في ليله الأحد سلخ شعبان احترقت تربه معروف الكرخي و كان السبب أن القيم بها كان مريضا، فطبخ له شعيرف فتعدت النار إلي خشب و بواري هناك و ارتفعت إلي السقوف، فأتت علي الكل، فاحترقت القبه و الساباط و جميع ماكان، ثم أمر القائم بأمر الله بعماره المكان … و بنيت تربه قبر معروف في ربيع الأول و عقد مشهده أزاجا بالجص و الآجر». ابن جوزي، المنتظم وفي تواريخ الملوك و الأمم: ج 9ف ص 468، 469 و 471، حوادث 459 و 460 هجري قمري.

[170]– «تملك الديار المصريه أربعين سنه و عمر دار الحديث بها و قبه علي ضريح الإمام الشافعي». ذهبي سلفي، دول الإسلام: ج 2، ص 147، تحوادث 635 هجري قمري.

[171]– «بني علي قبر أبي عوانه مشهد باسفرايين يزار و هو في داخل المدينه». ذهبي سلفي، سيرأعلام النبلاء: ج 14، ص 419، شرححال ابوعوانه، ش 231. و «قبر أبي عوانه عليه مشهد مبني باسفرايين يزار و هو داخل المدينه». همو، تذكره الحفاظ: ج 2، ص 3، الطبقه الحاديه عشره، شرح حال ابوعوانه، ش 772/11/1.

[172]– «و توفي في هذه السنه و قبره ظاهر بالكوفه و قد عمل عليه مشهد و قد زرته في طريق الحج». ابن جوزي، المنتظم في تواريخ الملوك و الأمم: ج 9، ص 228، حوادث 420 هجري قمري.

[173]– «و توفي في ضحوه يوم الجمعه السادس و العشرين من ذي الحجه و دفن عشيه يوم السبت من سنه إحدي و ثمانين و ثلاثمائه و صلي عليه أخوه أبوالعباس و دفن في القبه التي بناها بجنب المدرسه لأهل الحديث». سمعاني شافعي، الأنساب: ج 3، ص 285، السليطي.

[174]– «قيس الثاوي هو قيس بند جندع و هي أمه و هو قيس بن يربوع بن طريف بن خرشبه بن عبيد بن سعد بن كعب بن حلان بن غنم بن غني، و قال الكلبي: هو قيس الندامي بن عبدالله بن عمليه بن طريف بن  خرشبه و كان فارسا جيدا، قاد و رأس، فكان قدم علي بعض الملوك، فقال الملك: لأضعن تاجي علي رأس أكرم العرب، فوضعه علي رأس قيس و أعطاه ماشاء، ثم خلي سبيله، فلقيته طيء برمان راجعا إلي أهله، فقتلوه، ثم عرفوهت بعد و ذكروا أيادي كانت له عندهم، فندموا و دفنوه برمان و بنوا عليه بيتا». ياقوت حموي، معجم البلدان: ج 3، ص 67، رمان.

[175]– «و ماته بنيسابور في الثاني من المحرم سنه ثلاث و سبعين و ثلاثمائه و دفن في القبه التي بناها لنفسه في حياته». سمعاني شافعي، الأنساب: ج 5، ص 691، اليزدي.

[176]– «و منها قبر أبي بكره صاحب رسول الله (ص) و عليه قبه … و منها قبر الحسن بن أبي الحسن البصري سيد التابعين (رضي) و قبر عتبه الغلام (رضي) و قبر مالك بن دينار (رضي) و قبر حبيب العجمي (رضي) و قبر سهل بن عبدالله التستري (رضي) و علي كل قبر منها قبه مكتوب فيها اسم صاحب القبر و وفاته». ابن بطوطه، تحفه النظار في غرائب الأمصار معروف به رحله ابن بطوطه: ص 204، الفصل الرابع، العراق و فارس، 2. من النجف إلي البصره.

[177]– «و هو مقبور في القبه التي بظاهر باب توما و تعرف بتربه الشيخ رسلان». ذهبي سلفي، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام: ج 38، ص 345، شرححال رسلان بن يعقوب، ش 385.

[178]– «دفن ظاهر القاهره بباب النصر سنه خمس و أربعين و ستمائه و قيل: سنه سبع و أربعين، ثم نقل بعد ذلك إلي القبه التي بناها ابراهيم برسم دفنه في المدرسه التي أنشأها علي شرف  الميدان ظاهر دمشق من جهه الشمال و وقفها علي أصحاب أبي حنيفه». صفدي شافعي، الوافي بالوفيات: ج 9، ص 481، شرح حال ايبك بن عبدالله، ش 4442.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *