بهرغم آنکه آیه قرآن بر تشریع عمره و حج تمتع تصریح دارد و میگوید:
«فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةٍ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنْ الْهَدْی»[1]
پس هر کس از [اعمال] عمره به حجّ پرداخت، [باید] آنچه از قربانی میسّر است [قربانی کند].
و بهرغم آنکه مردم در روزگار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و دقیقاً در سال دهم هجرت و اندکی قبل از رحلت آن حضرت در بیست و هشتم صفر سال یازدهم هجرت، حج تمتع گزاردند؛ عمر بن خطاب به انکار این مناسک ادامه داد و بر نظر شخصی خود هرچه بیشتر پافشاری کرد تا آنجا که وقتی به آرزوی خود در خلافت و امارت بر مردم نایل آمد، با قدرت و قوت هر چه تمام، از انجام حج تمتع جلوگیری کرد. این سخن وی معروف و مشهور است که گفت:
«مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ أَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا، وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا: وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ، مُتْعَةُ النِّسَاءِ»[2]
دو متعه در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود که من از آن دو نهی میکنم و هر کس انجام دهد، او را مجازات میکنم: متعه حج و متعه زنان.
در اینجا به متون دیگری اشاره میکنیم که به دستور صریح خلیفه در ممنوعیت متعه حج اشاره دارد.
از ابوموسی نقل شده که به متعه فتوا میداد. مردی به او گفت: آرام باش. تو نمیدانی امیر المؤمنین علیه السلام پس از تو در مناسک حج چه به وجود آورد. تا آنکه او را دیدم و سؤال کردم؛ عمر گفت: من میدانم که پیامبر و اصحابش در حج متعه کردند لیکن من کراهت داشتم که مردم با زنانشان در سایه درخت اراک آمیزش کنند. آنگاه در حالی که از سرهایشان آب میچکد، حج به جای آورند.
در لفظ دیگر مسلم آمده است، ابوموسی گفت: مردی یعنی عمر، آنطور که میخواست به نظر و رأی خودش اظهار عقیده کرد.
در لفظ ابن ماجه آمده است: نه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از آن نهی کرد و نه نسخ آن نازل شد. بعد از آن مردی آنچه میخواست به رأی خودش گفت.[3]
برخی احادیث، مردی را که به حکم خداوند در مناسک حج رضایت نمیداد، به عمر بن خطاب تفسیر کرده است. به منابع مراجعه کنید.[4]
متون دیگری هم هست که بر دستور خلیفه دوم مبنی بر ممنوعیت متعه زنان در دوره خلافت وی دلالت میکند. برای آگاهی از آن، به منابع مراجعه شود.[5] در برخی روایات به صراحت آمده است که عمر تهدید کرد: هر کس با حکم وی در ممنوعیت متعه حج و متعه زنان مخالفت کند، مجازات خواهد شد.
نخستین حکم ممنوعیت متعه
برخی متون بر این پندار است که نخستین کسی که حج تمتع (متعه حج) را ممنوع کرد، معاویة بن ابیسفیان بود.[6]
در برخی دیگر، عقیده بر آن است که عثمان نخستین فردی است که دستور ممنوعیت متعه حج را صادر کرد.[7]
در نقد متن فوق می گوییم:
این سخن نادرست است. عمر بن خطاب نخستین کسی بود که از متعه زنان و متعه حج نهی کرد و چنانکه گذشت به صراحت اعلام کرد:
«مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ أَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا، وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا: وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ، مُتْعَةُ النِّسَاءِ».[8]
دو متعه در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود که من از آن دو نهی میکنم و هرکس انجام دهد، او را مجازات میکنم: متعه حج و متعه زنان.
-
معاویه، خود می گوید که پس از آنکه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم طواف و سعی خود را انجام داد، با لبه پیکان، موی او را تقصیر کرده است و این کار در روزهای دهگانه بود.[9]
لیکن قیس بن سعد که این روایت را از عطا نقل میکند، گفت: مردم این ادعای معاویه را تکذیب میکنند.[10]
اگر معاویه موی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را در عمره حج تمتع کوتاه کرده، چگونه میتواند از حج تمتع نهی کند؟! در عین حال میگوییم: این ادعای معاویه دروغ است که موی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از طواف و سعی در حجة الوداع کوتاه کرده است…؛ زیرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حج قرآن انجام داد نه تمتع. بنابراین معنا ندارد که در فاصله ده روزه میان عمره و حج، پس از طواف و سعی، تقصیر کرده باشد.
بنا به فرض اینکه راست گفته یا دروغ، در هر دو حالت، او است که آگاهانه و به عمد به حکم خداوند و رسول او جسارت کرده و مردم را از تشریع الهی منع نموده یا بر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دروغ بسته است. روایات اهل سنّت بر اوّل بودن عمر تأکید دارد.
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلى الله عليه وآله، ج10 [1]ـ بقره: 196.
[2]ـ مسند احمد، 1/337؛ 3/325ـ 363؛ الغدیر، 6/208ـ 212؛ از: زاد العماد، جامع بیان العلم، 2/239؛ کنز العمّال، 22/93ـ 95؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، 1/182؛ 12/251؛ مرآة العقول، 3/481؛ البیان و التبیین، 2/208؛ صحیح مسلم، 4/131؛ المغنی، 7/527؛ البیان و التبیین، 2/223؛ احکام القران، جصّاص، 1/342، 345؛ 2/184، 270؛ الجامع الاحکام القرآن، 2/370؛ المبسوط، سرخسی، کتاب الحج، باب القرآن: زاد المعاد، 1/444؛ التفسیر الکبیر، 2/167؛ 3/201ـ 202؛ کنز العمّال، 8/293؛ ضوؤ الشمس، 2/94.
[3]– صحیح مسلم،1/474؛ سنن ابن ماجه، 2/229؛ مسند احمد، 4/434؛ السنن الکبری، بیهقی، 4/344؛ فتح الباری، 3/338.
[4]– الغدیر، 6/200؛ صحیح مسلم، 3/170؛ ح 165-167.
[5]– مسند احمد، 1/49؛ 5/143؛ الغدیر، 6/202، به بعد از: زاد المعاد، 1/214-220؛ مجمع الزوائد، 3/246؛ کنز العمال، 5/167؛ الدر المنثور، 1/216؛ ر.ک: ارشاد الساری، 3/204؛ جامع البیان العلم، 2/246؛ مختصر جامع بیان العلم، 199؛ الآثار، ابویوسف، 97.
[6]– مسند احمد، 1/292، 313؛ الجامع الصحیح، 3/184.
[7]– ر.ک: الغدیر، 6/199؛ به بعد، از: شرح صحیح مسلم، 8/205؛ ارشاد الساری، 4/88؛ فتح الباری، 3/433.
[8]– مسند احمد، 1/377؛ 3/325-363؛ الغدیر، 6/208-212؛ از: زاد العماد، جامع بیان العلم، 2/239؛ کنز العمال، 22/93-95؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، 1/182؛ 12/251؛ مرآة العقول، 3/481؛ البیان و التبیین، 2/208؛ صحیح مسلم، 4/131؛ المغنی، 7/527؛ البیان و التبیین 2/223؛ احکام القرآن، جصّاص، 1/342، 345؛ 2/184، 270؛ الجامع الاحکام القرآن، 2/307؛ المبسوط، سرخسی، کتاب الحج، باب القرآن؛ زاد المعاد، 1/444؛ التفسیر الکبیر، 2/167؛ 3/201-202؛ کنز العمال، 8/293؛ ضوء الشمس، 2/94.
[9]ـ ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، 8/457؛ از: بخاری، مسلم، ابوداود و نسائی.
[10]ـ ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، 8/457؛ نیل الاوطار، 5/131؛ السنن الکبری، نسائی، 2/416.