در این متن می خوانید:
      1. سه مَسأله‌ای که خداوند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به وسیله‌ی آن‌ها تَهدید کرده است
      2. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سراسر زندگی‌‌شان مأموریت جهاد تَبیین را بر عُهده داشتند
      3. دو جبهه‌ای که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور جَنگیدن در آن‌ها شده است
      4. رسالتِ جهاد تَبیین حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
      5. مَظلومیّت همه‌ جانبه‌ی حضرت علی (علیه السلام) پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
      6. تَدبیر حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای اِفشای چهره‌ی مُنافقین
      7. بی‌حُرمتی مُنافقین نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و جانفشانی ایشان در راه ولایت
      8. عیادت خُلفا از حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) و روشنگری ایشان
      9. وصیّت‌نامه‌ی حضرت صدیقه‌ی کُبری (سلام الله علیها) آخرین مرحله‌ی جهاد تَبیین ایشان بود
      10. روضه و توسّل به حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)
      11. دعا

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

سه مَسأله‌ای که خداوند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به وسیله‌ی آن‌ها تَهدید کرده است

ایّام سوگ اوّل قُربانی مَصلخ عشق به ولایت، دفاع از حکومت علوی، دُخت گرامی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگ‌ترین قُربانی جبهه‌ی توحید در طول تاریخ، حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تسلیت عَرض می‌کنم. قرآن کتاب تَبلیغ است و کتاب مُبین هست. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) همگی رسالت‌شان تَبلیغ بوده است؛ «وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ[۲]». وظیفه‌ی اِنحصاری‌شان تَبلیغ بوده است؛ «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی[۳]». لَفظ تَبلیغ در موارد مُتعددی در قرآن شریف به کار رفته است؛ «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ[۴]»؛ و پُر اهمیّت‌ترین مَسأله‌ای که در قرآن کریم موضوع تَبلیغ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعرّفی شده است، مَسأله‌ی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و استمرار حکومت الهی در روی زمین از بِستر خُلفای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در ۳ موضوع خداوند متعال پیامبرش را مورد تَهدید و عِتاب قرار داده است. مَسائل از حَساسیّت فوقِ دَرک ما برخوردار بوده است که خداوند متعال عزیزترین بنده‌اش را این‌گونه مورد عِتاب و خطاب قرار داده است. یکی مَسأله‌ی تَحریف است. فرمود: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۵]»؛ خیلی تَعبیر سنگینی است. اگر این پیامبر دست در دینِ ما، فَرمان‌های ما و نُسخه‌ی عَرشی ما ببَرد و قاطی کند، از خودش چیزی اضافه یا کم کند، «لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ»؛ ما مُچ دستش را می‌گیریم، «ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ». خداوند متعال هم تَهدید آبرویی کرده است و هم تَهدید جانی کرده است. «ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ»؛ رَگ حَیاتش را قَطع می‌کنیم. یکی مَسأله‌ی شِرک است. فرمود: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ[۶]»؛ شِرک هم نابود می‌کند. همان‌گونه که تَحریف حَیات دینی و ظاهری‌اش را از بین می‌بَرد، مَسأله‌ی شِرک هم همین‌جور است. یکی اتّکاء به بیگانگان است. فرمود: «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ[۷]»؛ تو تَمایُل به کُفّار و دشمنان نداری. نه تَمایُل داری و نه با آن‌ها ارتباط داری؛ اما اگر لُطف خداوند بر تو نبود، «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ» نزدیک‌ می‌شد که یک‌جوری قلب تو به طرف این‌ها بتَپد. اگر مَصلحت ‌اندیشی کُنی که حالا برویم و به گونه‌ای با این‌ها سازش کنیم که این‌ها با ما نجنگند، این‌ها با ما کنار بیایند. این‌جا هم تَهدید خیلی تَهدید وحشتناکی است. بنده سال گذشته این آیه را که دیدم گویا تازه می‌دیدم. خیلی گریه کردم. خیلی آیه‌‌ی عَجیبی است. ان‌شاءالله رفتید دقّت بکنید. آن‌وقت آدم برای خودش می‌تَرسد. فرمود: «وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ[۸]»؛ این برای عُموم‌مان است. ولی این‌هایی که به جای پیامبر می‌آیند، این‌هایی که مُبلّغ می‌شوند، این‌هایی که دین‌شناس می‌شوند، این‌هایی که فَقیه می‌شوند، این‌هایی که مُفسّر می‌شوند و در خطّ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار می‌گیرند، این‌ها از این مَصلحت ‌اندیشی‌هایی است که غَرب‌گراها می‌کنند. «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»؛ اگر لُطف خداوند نبود که دلت را مُحکم کرده است، این طوفان‌ها هیچ تأثیری در تو نمی‌کند، تَهدیدها هیچ اَثری ندارد. اگر عنایت خداوند در تَثبیت تو در مَواضع تو نبود، «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا»؛ نزدیک می‌شد که مقداری نزدیک بشوی. اگر این‌جور می‌شد چه می‌شد؟ «لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاهِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ»؛ تو را عادی مُجازات نمی‌کردیم؛ چندین برابر گرفتارت می‌کردیم. یکی هم مَسأله‌ی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود که فرمود: «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۹]»؛ که اصلاً اگر پَرچم غَدیر را بالا نمی‌بُردی، طَنین «مَن کُنتُ مولاه فهذا علیٌ مُولاه» را در آسمان تاریخ تا روز قیامت ایجاد نمی‌کردی، گویا اصلاً دینِ خدا را اِبلاغ نکرده بودی؛ هیچ‌چیزی را از تو قبول نمی‌کردیم. «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»؛ رسالت خدا را انجام نداده بودی، نه رسالت خودت را؛ «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ». این نشان می‌دهد که جهاد تَبیین جُزء اَرکان حفاظت دینِ شخصی و اجتماعی است. این آیات کریمه‌ای که خدمت شما تقدیم شد، همگی هُشدار بود و اعلان خطر جِدّی بود.

Sadighi-14030906-Heyat Hoze-Tavasol Be Hazrate Zahra-Thaqalain_IR (1)

پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سراسر زندگی‌‌شان مأموریت جهاد تَبیین را بر عُهده داشتند

تَبلیغ‌ وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط تَبلیغ‌ قولی نبود. تَببین بود؛ ولی گاهی تَقریر بود، ـ تَقریر هم تَبیین است ـ گاهی حرف بود، گاهی عمل بود. هم عمل مَعصوم حُجّت است، هم سکوتش در برابر کاری که انجام می‌شود یا تَرک فعلی که واقع می‌شود و حضرت چیزی نمی‌گویند و هم قولشان حُجّت است. بنابراین «الجَهاد جَهادان: جَهادٌ بِالبَنان وَ جَهادٌ بِالبَیان[۱۰]»؛ که اگر بَنان و بَیان را از نظر فرهنگی مقداری توسعه بدهیم، می‌توانیم بگوییم قیافه‌ی آدم حرف می‌زند، نگاه آدم حرف می‌زند، برخورد آدم حرف می‌زند. آدم آن مقداری که با قیافه، با حرکات و سَکناتش مَطلب می‌گوید، گاهی قول صَریح آن‌قَدر گویا نیست که یک قیافه‌گرفتن، یک اَخم، یک صورت برگرداندن یا یک لَبخند و نَوازش مَطلب را به زیبایی بیان می‌کند. وجود مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که همه‌ی زندگی‌اش مأموریت جهاد تَبیین بود و جُز تَبلیغ شأنی نداشت، در مُقابله‌ی با کُفر، شِرک، تَحریف و ظُلم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم با بیانشان، هم با تَقریرشان، هم با سیف‌شان، هم با حرکات و سَکنات‌شان ظُلمت‌زُدایی می‌کردند.

Sadighi-14030906-Heyat Hoze-Tavasol Be Hazrate Zahra-Thaqalain_IR (2)

دو جبهه‌ای که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور جَنگیدن در آن‌ها شده است

خداوند متعال در دو جبهه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کرد که بجنگد تا حقّ روشن بشود. «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ[۱۱]»؛ در حَیات طیّبه‌ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در طِی ۱۰ سال حَکومت‌شان حُدود ۸۰ جنگ بر اسلام و مُسلمین تَحمیل شد و وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در برخی از این جبهه‌ها حُضور فیزیکی داشتند که این‌ها را «غَزوات» می‌گویند. فرماندهی به عُهده‌ی شَخص مُقدّس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و فرمانده مرکزی و قلب سپاه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند و یَمین و یَسار هم فرماندهانی از جانب خداوند متعال مَنصوب می‌شد. در جهاد با کُفّار تاریخ مَشحون است. جنگ‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با خُصوصیّات و با اسم مُشخّص شده است. جنگ با مُنافقین به صورت کُلّی در قرآن کریم مَطرح شده است. سوره‌ی مُنافقون است. در آیات سوره‌ی بقره و سُوَر دیگر چهره‌ی مُنافقین تَرسیم شده است و کُلیّات آمده است. ولی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اَطراف‌شان پُر از مُنافقین بود. بعد از رحلت‌شان مَعلوم شد که ایمانِ این‌ها ریشه نداشته است. این اِرتداد ظُهور بود که حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) در خُطبه‌شان دارند که فرمودند: «ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَهُ النِّفاقِ[۱۲]»؛ نِفاق داشتید، ولی بُروز نداشت؛ حالا ظاهر شد. وجود مُبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با مُصیبت و اِبتلای اِختلاط با مُنافقین خونِ جگر خوردند، ولی حتی یک مُنافق را در مَلأ عام زمینه و مأموریت پیدا نکرد که با او دَرگیر بشود یا بگوید که او ایمان ندارد، اسلام را قبول ندارد. مرحوم «علّامه امینی» (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف «الغدیر» نَقل می‌کنند که بعضی از صَحابه که خیلی هم مَشهور هستند، در سال ۸ هجرت یعنی دو سال قبل از رحلت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کسانی را فرستادند و از خانه‌هایشان بُت کَشف کردند. این‌ها تا آخر همان جاهلیّت خودشان را حفظ کرده بودند؛ ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پَرده‌ها را کنار نزدند، با این‌ها مُعاشرت کردند، از آن‌ها همسر اختیار کرد، رفت و آمد کرد، در اجتماعات بودند، در مسجد بودند، در نماز بودند.

Sadighi-14030906-Heyat Hoze-Tavasol Be Hazrate Zahra-Thaqalain_IR (3)

رسالتِ جهاد تَبیین حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

این رسالت جنگ با حقیقتِ نِفاق عینی در خارج به عُهده‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) گذاشته شد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مورد حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) تَعبیری دارند که می‌فرمایند: «یا ابنه الصفوه و بقیه النبوه[۱۳]»؛ خیلی عَجیب است! هم از جهت تَعبیری که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مورد حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) دارند و تَصریح می‌کنند که تو استمرار نبوّت هستی؛ «بقیه النبوه». و هم خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نَحوه‌ی تَعامُلی که با حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت، تَعامُل خَلیفه بود. وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌آمد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بلند می‌شد به استقبال ایشان می‌رفت و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را می‌آورد و در جای خودش می‌نشاند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مُقابل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) می‌نشست. «وَ یُقبَّلُ یَدَیها»؛ هر دو دست حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را می‌بوسیدند. این‌ها پیام بود. این‌ها آموزه به اُمّت اسلامی بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همه‌ی ویژگی‌های عَرشی که دارند و رسالت الهی که بر دوششان هست، همه را حضرت فاطمه (سلام الله علیها) می‌تواند اَدا کند و بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رسالتِ جهاد تَبیین در یک مَقطعی برای حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است.

Sadighi-14030906-Heyat Hoze-Tavasol Be Hazrate Zahra-Thaqalain_IR (4)

مَظلومیّت همه‌ جانبه‌ی حضرت علی (علیه السلام) پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

باز یک نکته‌ای که قابل توجّه است و خوب است که به مَحضر شما عرضه بشود، این است که در هنگام رحلت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که حضرت فرمودند: بگویید عزیزان من بیایند، آن‌ها آمدند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سر خود را به طرف دیوار برگرداندند و با این‌ها حرف نزدند، تا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و حَسنین (علیهما السلام) آمدند. وجود مُبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست حضرت زهرا (سلام الله علیها) را گرفتند و بر روی سینه‌ی خود در دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) گذاشتند. فرمودند: یا علی! «هَذِهِ‏ وَدِیعَهُ اللَّهِ‏ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَکَ فَاحْفَظِ اللَّهَ وَ احْفَظْنِی فِیهَا[۱۴]»؛ علی جان! این وَدیعه‌ی خدا و وَدیعه‌ی رسول الله است؛ نگهبانش باش، پاسدارش باش. «وَ إِنَّکَ لِفَاعِلُهُ[۱۵]»؛ البته که تو مُضایقه نخواهی کرد. اِهتمام لازم را برای حفاظت از این دُردانه خواهی داشت. اما این تَعبیر خیلی عَجیب است؛ واقعاً عَجیب است. فرمود: «انْفُذْ لِمَا أَمَرَتْکَ بِهِ فَاطِمَهُ[۱۶]»؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بُردند و در بُرج فرماندهی قرار دادند؛ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مأمور کردند که اگر فاطمه (سلام الله علیها) اَمر کرد، «انْفُذْ لِمَا أَمَرَتْکَ بِهِ فَاطِمَهُ». با این‌که حضرت علی (علیه السلام) امامِ زمانِ حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) است، ولی نورِ واحد هستند. گاهی انعکاس عکس در دو آیینه جابجا می‌شود. هر دو یک آیینه هستند و صورت خداوند را نشان می‌دهند، وَجه‌الله را نشان می‌دهند. شرایطی که بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش آمد، هم دستِ حضرت علی (علیه السلام) بسته شد و هم زبان حضرت علی (علیه السلام) بسته شد. نمی‌توانست دست به قَبضه‌ی شمشیر ببَرد. «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاءَ[۱۷]»؛ نشستم فکر کردم که با دست بُریده دست به شمشیر ببَرم؛ هم دستش بُریده بود. کَسان آدم دست آدم هستند؛ آدمی که بی‌کَس شد، بی‌دست و پا می‌شود. هیچ کاری از او ساخته نیست. لذا «بِیَدٍ جَذَّاءَ» جُزء کرامات و مُعجزات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این است که در جنگ‌ها خط‌شِکن بودند و کلید پیروزی به دست ایشان بود؛ ولی در هیچ جنگی مَعلول نشدند، نَقص عُضو پیدا نکردند. ولی نَقش خودتان را نسبت به انقلاب و نسبت به امام زمان (ارواحنا فداه) در این جمله‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اَرزیابی کنید که اگر شما در صحنه باشید، امام زمان (ارواحنا فداه) دست دارد و اگر نباشید حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) بی‌دست است. به ایشان حمله می‌کنند. کسی که دست نداشته باشد را می‌زنند. حضرت علی (علیه السلام) را زدند؛ «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاءَ». بنابراین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم دستش بسته شد و هم زبانش بسته شد. کسی به حرف حضرت علی (علیه السلام) گوش نمی‌کرد. به مسجد آمد و از خلیفه‌ی اوّل پُرسید: اگر مِلک و مالی در دست کسی باشد و کسی مُدّعی باشد، از آن کسی که مُتصرّف است شاهد می‌خوهند یا از آن کسی که آمده است و اِنکار می‌کند؟ گفت: مَعلوم است مُدّعی آن کسی که ادّعا علیه مُتصرّف می‌کند، از او شاهد می‌خواهند. فرمودند: پس چرا با وجودِ این‌که فاطمه مُتصرّف در فَدک هست، شما مُدّعی هستید و باید شما شاهد بیاورید، چرا از فاطمه شاهد می‌خواهید؟ این در تمام قَوانین حُقوقی گذشته و آینده‌ی ما بوده است. او جواب قانع‌کُننده‌ای نداشت. وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دلیل دیگری را اقامه کردند که او در هر دو دلیل گرفتار شد. فرمودند: شما قرآن خوانده‌اید؟ عرض کرد: بله. فرمودند: این آیه را خوانده‌ای که فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۱۸]»؛ عرض کرد: بله. فرمودند: این آیه‌ی تَطهیر در شأن ماست یا در شأن توست؟ عرض کرد: در شأن شماست. فرمودند: با این‌که آیه‌ی تَطهیر شامل حال فاطمه (سلام الله علیها) است، اگر کسی بیاید و علیه فاطمه (سلام الله علیها) تُهمتی بزند، نسبتی به فاطمه (سلام الله علیها) بدهد، شما با او چه می‌کنید؟ چه مُعامله‌ای می‌کنید؟ گفت: مانند همه‌ی زن‌های دیگر است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: اگر این‌جور باشد تو به قرآن اعتقاد نداری. قرآن این آیه‌ی تَطهیر را بالاتر از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) مُعرّفی کرده است. تو در مورد انتصاب کسی به فاطمه (سلام الله علیها) باید از فاطمه (سلام الله علیها) شاهد بخواهی با باید از آن‌ها شاهد بخواهی؟ با این آیه یعنی قولِ او قول‌الله است، فعلِ او فعل‌الله است. این از غیرِ خدا طاهر است. تا به این‌جا رسید خلیفه‌ی دوّم گفت: علی این حرف‌ها را جمع کُن؛ کسی به حرف تو گوش نمی‌کند. این نامَردها یک نفر هم از حضرت علی (علیه السلام) طرفداری نکرد. یک نفر بلند نشد که بگوید علی راست می‌گوید. در چنین فَضایی بود.

Sadighi-14030906-Heyat Hoze-Tavasol Be Hazrate Zahra-Thaqalain_IR (5)

تَدبیر حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای اِفشای چهره‌ی مُنافقین

حالا جهاد تَبیین حضرت صدیقه‌ی طاهره فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را ببینید. این‌که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حُکم خداوند حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را در اَعلی علییّن، در قُلوب قرار داد، عَرشی عَرشی بود. احترامی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) از پدرش می‌دید، احترام پدر به دختر نبود؛ حتی احترام فرزند به مادر خودش نبود؛ احترام رَعیّت به امام بود. جایگاه حضرت زهرا (سلام الله علیها) کأنّه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک پیامبر دیگری از جانب خداوند متعال پیامبر را مأمور کرده است که در برابر او تَواضُع بکند، تَکریم بکند، احترام بکند. این بود که احترامات، احترامات فوقِ احترام فرزند به مادرش بود؛ خدا می‌داند. پیامبر خدا «مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۱۹]» بودند. احساسی که نبودند. این‌که مُقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) زانو می‌زند و هر دو دستش را می‌بوسد، این‌ها نشان می‌دهد که قِداست حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی بالاست. و این را به رُخ مردم می‌کِشید. حضرت زهرا  (سلام الله علیها) در جَهاد تَبیینی که در حال عیادت آن دو نفر به عمل آورد، از خودشان اِقرار گرفت و این جُزء اَحادیث مُتواتر بین شیعه و سُنّی بِاجمَعِهِم است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ[۲۰]»؛ این‌ها اَبزار بود، اَسلحه بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را مُجهّز کرد تا در جبهه‌ی جَهاد تَببین آن روزی که زبان حضرت علی (علیه السلام) بسته می‌‌شود، دست حضرت علی (علیه السلام) بسته می‌‌شود، فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) نِفاق و مُنافق را در تاریخ برای عالَمیان تا روز قیامت نشان می‌دهد و فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در این جهاد تَبیین بالای دست ندارد.

بی‌حُرمتی مُنافقین نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و جانفشانی ایشان در راه ولایت

حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) با سِماجت‌شان پُشت دَرب خواستند تا همه‌ی مردم باطن این‌ها را ببینند که نه تنها این‌ها به دین پایبَند نیستند، این‌ها وِجدان ندارند. مانند این یَهودی‌ها بودند که زن را می‌کُشند، بچّه را می‌کُشند،  بیمار را آتش می‌زنند. این‌ها دَقیقاً این کار را کردند و این تاکتیک تَبیینی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. شرایط را به گونه‌ای فَراهم کرد که این‌ها بتوانند باطن خودشان را ظاهر کنند تا مردم بدانند غاصب ظالم است، آن هم «أیّ ظالِم»؛ چه ظالمی! که اصلاً هیچ مانعی ندارد. شما از این کارهای صهیونیست‌ها تَعجُّب می‌کنید؟ این‌ها وارث هستند؟ این‌ها این کارها را آن روز کرده‌اند که این‌ها امروز انجام می‌دهند. دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با همه‌‌ی تَبلیغی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند متعال آیه‌‌ی تَطهیر، آیه‌ی مُباهله، «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ[۲۱]»، آیه‌ی مَودّت، سوره‌ی هَل‌أتی، این همه آیات در مورد حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) وارد شده است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خَلوت و جَلوت هم بیان کرده است و هم عَمداً حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) را در یک جایگاه الهی و فوقِ مَراتب انسانی نشانده است و خودش در برابر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تَواضُع کرده است، این فاطمه (سلام الله علیها) با این خُصوصیّات پُشتِ دَرب آمده است. حالا ریخته‌اند و دورِ خانه را اِحاطه کرده‌اند و می‌گویند: زود باشید دَرب را باز کنید. بی‌بی هم سِماجت می‌کند و پُشت دَرب ایستاده است. چون دفاع از حَریم حَرم امامت واجب بود و هیچ مردی نبود که دفاع کند. جهاد دفاعی بر زن هم واجب بود و بی‌بی به عُنوان یک واجب قَطعی پُشت دَرب بود و دَرب را مُحکم گرفته بود که این‌ها حَریم امامت را دَرهَم نشکنند، خانه‌ی وَحی را بی‌حُرمت نکنند. تا دیدند سِماجت می‌کند گفتند آتش بیاورید، هیمه بیاورید. گفتند: می‌خواهی چه کُنی؟ گفت: می‌خواهم این خانه را با اهل آن به آتش بکِشم. گفتند: «إنَّ فِیها فاطِمَه؟[۲۲]»؛ گفتند: چه می‌گویی؟ در این خانه دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هست، فاطمه (سلام الله علیها) هست. گفت: «وَ إنْ»؛ تَصریح کرد. یعنی دیگر بهتر از این می‌شد شدّت نِفاق را تَبیین کرد که به هیچ‌چیزی اعتقاد ندارند و به اوّلین اَصل از اُصول انسانی و بَشر پایبند نیست. دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که آن‌ هم در حال خاصّی بود، پا به ماه بود. بعد هم هنوز چند نکته دارم و می‌خواهم بگویم. بی‌بیِ عالَم حضرت زهرا (سلام الله علیها) درگیر شد و این‌ها نه حُرمت خانه‌ی نبوّت را، حُرمت مَحبط وَحی را، حُرمت کانون فُرود مَلائکه را اصلاً رعایت نکردند و هم به عُنوان یک انسان دلشان نسوخت. یک زن در برابر این همه چُماق به دست قرار بگیرد، آن هم دَرب بزنند و بر روی زمین بیُفتد. حالا در یک نَقل دارد که وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) اُفتاد، دَرب بر روی او اُفتاد. خدا کند راست نباشد. می‌گویند دَرب بر روی جسم حضرت زهرا (سلام الله علیها) اُفتاده است و این‌ها از روی بدن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عُبور کردند. او زیر پای این‌ها پایمال شد. وارد شدند، طَناب انداختند، کَمند انداختند، دست‌های امام زمان را بَستند و او را می‌کشیدند. نمی‌دانم ۳۰ نفر بودند یا ۳۰۰ نفر بودند؛ حضرت را می‌کِشیدند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم مأمور نبود دست به قَبضه‌ی شمشیر ببَرد و این‌ها هم می‌دانستند. لذا می‌کِشیدند تا او را ببَرند. باز حضرت زهرا (سلام الله علیها) به عُنوان یک اَمر واجب خودش را سِپَر بَلای امامش قرار داد. برای حفاظت از جان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، از جایگاه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد و دَرگیر شد. کمربند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفت؛ آن‌ها به یک طرف می‌کِشیدند و حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) هم به یک طرف می‌کِشید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) قدرت‌نَمایی کرد. یا کَرامت بود، یا قدرت محبّت به ولایت بود. آنچنان قدرت داشت که آن جمعیّت را روی هم می‌ریخت؛ می‌کِشید و آن‌ها را روی هم می‌ریخت. و دارد بر این‌که «قُنفُذ» پسر عَمویش بود. تازیانه‌ی خودش را به قُنفُذ داد. من نمی‌دانم چه بر سر مادرتان آمد. همین‌قَدر مُطمئن هستم که اگر آن شرایط پیش نیامده بود، حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمی‌گذاشت حضرت علی (علیه السلام) را ببَرند. اما برای زن‌ها یک حالاتی پیش می‌آید، ای‌کاش آدم بمیرد. همین‌قَدر که به «فِضّه» گفت: فِضّه! من را دَریاب. «قُتِلَ وَاللّه[۲۳]»؛ بچّه‌ام کُشته شد؛ «قُتِلَ وَاللّه ما فی اَحْشائی». این را حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای آن‌ها نگفت. اعلان کرد این‌ها هم مُتجاوز هستند، مُتعدّی هستند، ورود به عُنف کردند، با وجود حائلی مانند حضرت زهرا (سلام الله علیها) حُرمت را نگاه نداشتند، حُرمت بقیّه‌ی نبوّت را از بین بُردند و هم قاتل کودکِ بی‌گناه هستند؛ «وَ إِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ[۲۴]». ثُلثی از نَسل پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بین بُردند. این هم یک پُرده‌بَرداری از چهره‌ی نِفاق بود.

عیادت خُلفا از حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) و روشنگری ایشان

آخرین نکته را هم عَرض بکنم که بیش از این فُرصت ندارم؛ وَگرنه مطالب گفتنی در این رابطه زیاد است. بالاخره حضرت زهرا (سلام الله علیها) این روزها دیگر آب شده است و روزهای آخرش هست. خبر شایع شد که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) رفتنی است، حالش وَخیم است. نامَردها کارِ سیاسی کردند که همیشه از این کارهای سیاسی می‌کنند. گفتند به عیادت او برویم و بعد هم در رسانه‌ها که آن روز هم شعر و شاعر و این نامَردها بودند. می‌گوییم این‌ها یک رَنجشی داشتند و رفتند و فاطمه را راضی کردند و برگشتند؛ تمام شد و رفت. رفتند ولی حضرت زهرا (سلام الله علیها) این‌ها را راه نداد. جهاد تَبیین بود؛ این‌ها را راه نداد. آمدند و با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برخورد کردند. یَقه‌ی حضرت علی (علیه السلام) را گرفتند. «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَوَّلُ مَظْلُوم مَنْ ظُلِمْ»؛ حضرت علی (علیه السلام) را در مَحذور قرار دادند و آقا هم اجازه دادند و فرمودند بیایید؛ من از حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای شما اجازه می‌گیرم. به خانه آمد. بنده نمی‌دانم شرایط حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چه بود؛ همین‌قَدر که فرمود: فاطمه جان! این‌ها جلوی من را گرفته‌اند و من ناچار بودم به این‌ها اجازه بدهم که به خانه بیایند. بی‌بی یک نگاهی به این چهره‌ی مَظلوم و دَرهم شکسته‌ی امام زمانش کرد، دید این‌جا دیگر حضرت علی (علیه السلام) را کمک کند. گفت: «الْبَیْتُ بَیْتُکَ[۲۵]»؛ خانه خانه‌ی شماست؛ «وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ[۲۶]»؛ من هم کَنیز شما هستم. هرکسی را اجازه بدهید بیاید یا نیاید، شما صاحب‌اختیار هستید. هم صاحب‌اختیار من هستید، من در اختیار شما هستم، من خدمتکار شما هستم. و هم خانه خانه‌ی شماست. من در برابر اراده‌ی شما و تَصمیم شما هیچ‌وقت ایستادگی نکردم، الآن هم حرفی ندارم. ولی همین‌قَدر به شما عَرض کنم که من با این‌ها حرف نخواهم زد. این‌ها با یال و کوپال وارد شدند. اطّلاع دارید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدن به قَدری نَحیف شده بود، «ما زالَتْ بَعْدَ اَبیها صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ ناحِلَهَ الْجِسْمِ[۲۷]»؛ مُشتی اُستخوان بود و به شما عَرض کردم که بیش از یک شَبحی نبود. توان بلندشدن را نداشت؛ لذا بِسترش را کنار دیوار قرار داده بودند و به کمک دیوار دست می‌گرفت و بلند می‌شد. تا این‌ها آمدند و کنار بِستر حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشستند، صورتش را به طرف دیوار برگرداند. دور بِستر ‌نمی‌توانستند بنشینند؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) صورتش را برگرداند. این‌ها مُلتهب شدند، بهم ریختند، اِصرار کردند، قَسم خوردند. قبل از این‌ هم وقتی وارد شدند و سلام کردند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) جواب سلام این‌ها را نداد. با این‌که حضرت زهرا (سلام الله علیها) مَشمول آیه‌ی تَطهیر است، یک مورد خلاف شَرع نمی‌کند؛ جواب سلام مسلمان واجب است. اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) این‌ها را مسلمان می‌دانست، جواب سلام این‌ها را می‌داد. این را جهاد تَبیین می‌گویند. بسیار زیبا این‌ها را نشان‌دار کرد. بعد هم که این‌ها اِصرار کردند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: من یک سؤالی از شما می‌کنم، جواب بدهید. اگر جواب دادید آن‌وقت اختیار با خودم هست که حرف‌زدن با شما را ادامه بدهم و حرف بزنم و یا حرف نزنم. خطاب کرد و به این‌ها فرمود: یادتان هست پدرم نشسته بود، من وارد شدم و پدرم به احترام من قیام کرد و به من فرمود: «فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»؛ گفتند: بله بی‌بی، ما بودیم، دیدیم، شنیدیم. تا از آن‌ها اِقرار گرفت، دستش را به سوی آسمان بلند کرد. حالا نمی‌دانم که آیا می‌توانست دستش را بلند کند؟ آسیب‌ دیده بود، ولی به بارگاه اَحکم الحاکمین شکایت کرد. عَرضه داشت: بارالها! شاهد باش که این‌ها من را اذیّت کردند. حالا ببینید به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چه گذشت. حضرت زهرا (سلام الله علیها) جهاد تَبیین را در هر فُرصتی انجام داد.

وصیّت‌نامه‌ی حضرت صدیقه‌ی کُبری (سلام الله علیها) آخرین مرحله‌ی جهاد تَبیین ایشان بود

آخرین تابلویی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای کنار زدن نِقاب نِفاق انجام داد، وصیّت‌نامه‌ی ایشان بود. شاید همین را به حضرت علی (علیه السلام) عَرضه داشت. علی جان! مطالبی دارم که تا کُنون به شما نگفته‌ام. اگر مَحذور دارید باز هم به شما نگویم. یکی از رَزمندگان را نام بُردند، به او بگویم که به وصیّت‌های من عمل کند. حضرت علی (علیه السلام) هم مُنقلب شدند و فرمودند: نه فاطمه جان؛ هرچه بگویی خودم عمل می‌کنم. خَلوت کرد. عَرضه داشت: یا علی! مُدّتی در خانه‌ات بودم، شریک زندگی‌ات بودم. چه‌قَدر این جُدایی و وِداع جانسوز است. علی! مُدّتی در خانه‌ات بودم، شریک زندگی‌ات بودم. «مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً[۲۸]»؛ سعی کردم برای شما همسر بدی نباشم، از من بدی نبینی. اما علی جان! حَلالم کُن. این‌ها جهاد تَبیین است. یعنی اگر کسی از نظر مقام نورانی در حدّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد و خودش را فدای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بکند، بازهم بدهکار است. باید عُذرخواهی بکند، باید حَلالیّت بطَلبد. نتوانسته حقّ حضرت علی (علیه السلام) را اَدا کند. لذا عَرضه داشت: مُدّتی در خانه‌ات بودم. سعی هم کردم، ولی علی جان حَلالم کُن. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گریه‌شان گرفت. فرمودند: فاطمه جان! مقام تو اَجلّ از این حرف‌هاست. اگر قرار باشد کسی از کسی حَلالیّت بخواهد، من باید بگویم: فاطمه! علی را حَلال کُن. نکته‌ی دوّم این بود: علی جان! من دارم از دنیا می‌روم، ولی بَچّه‌هایم کوچک هستند. با بَچّه‌های من مُدارا کُن. با حَسن و حُسینم مُدارا کُن. نکته‌ی سوّم این جهاد تَبیین تابلویی بود که برای همیشه علامت سؤال را برای هر مسلمانِ با وجدانی و برای هر مُحقّق مُنصفی گذاشت. فرمود: علی! من از این‌ها رَنجیده‌ام. من را باید خودت غُسل بدهی. حتی زنان مدینه نه، باید خودت من را غُسل بدهی. «غَسِّلْنِی»؛ من را شب غُسل بده. علی جان! خودت من را کَفَن کُن، ولی شبانه کَفَن کُن. علی! خودت بدنم را در قَبر بگذار. «غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً[۲۹]»؛ به این‌ها نگو. این علامت سؤال که چرا حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) وصیّت کرد که مَخفیانه دَفن بشود. این مَعلوم است که بُعد سیاسی ـ الهی داشت و خواست اعلان نارضایتی بکند. نارضایتی حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) از کسی علامت کُفر آن کسی است که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از او ناراضی است. «إنَّ اللّهَ یَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَهَ و یَرضى لِرِضاها[۳۰]»؛ مَعلوم شد این‌ها «مَغْضُوبٌ عَلَیْهِمْ» بودند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) خواستند همین را بیان کنند. لذا با این وصیّت دیگر تیرِ خَلاص را برای این‌ها زدند که ان‌شاءالله این نکات در طول تاریخ روشن خواهد شد و این جهاد تَبیین حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) راه را نشان داده است که چه‌قَدر ظَریف می‌توانند مُقابل جَوّ حاکم و حکومت فریبکار می‌توانند اِفشاگری کنند، مُشت را باز کنند و به ظَرایف توجّه کنند.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

ولی چرا گفتند: شب من را غُسل بده؟ چه می‌شد روز غُسل می‌داد، روز کَفَن می‌کرد؛ ولی تَشییع نمی‌کردند و شبانه این کار را می‌کردند. می‌دانید علّتش چه بود؟ علّتش موقع غُسل روشن شد. وسط غُسل دیدند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست از بدن برداشت، سر بر دیوار گذاشت. با صدای بلند گریه کرد. یا امیرالمؤمنین! ما را امَر به سکوت می‌کردید؛ حالا چه شد که دریای وجود شما طوفانی شد؟ اَمواج سَهمگین کُشنده شد؟ چه شده که ناله‌ی شما بلند شد؟ فرمودند: هنگام غُسل دستم به بازوی فاطمه (سلام الله علیها) رسید. خداوند رَحم کرد که حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفته بودند: من را برهنه نکُن، از زیر لباس من را غُسل بده. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به یک زَخم در بدن حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) برخورد کرد، ولی طوفانی شد و ناله‌اش بلند شد. اگر همه‌ی بدن را می‌دید، اگر جای مِسمار را می‌دید، اگر پَهلوی شکسته را می‌دید، به احتمال زیاد حضرت علی (علیه السلام) هم در کنار حضرت فاطمه (سلام الله علیها) جان می‌داد. اما عَرضه می‌دارم: یا امیرالمؤمنین! دست شما به بازوی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) رسید، صبرتان پایان پذیرفت. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۱]»؛ کنار نَعش پسرش آمد، خواست بدن را جَمع کند، دید: «فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً»؛ این‌جا باز عَبا داشت، جوان داشت. صدا زد: «یا فُتْیانَ بَنِی هاشِمٍ إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى‌ الْفُسْطاطِ[۳۲]»؛ جوان‌ها آمدند و به او کمک کردند؛ اما کنار نَهر عَلقمه دیگر جوان نداشت. «بَکاء بُکاءً شدیدا»…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به اخلاص حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به تَقرُّبش، به صبرش، به دفاعش، به جهادش، به جهاد تَبیینش قَسمت می‌دهیم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! سایه‌‌ی پُر بَرکت نایبش را تا ظُهور بر ما منّت بگذار، این پَرچم و پَرچم‌دار را تا ظُهور مُستدام بدار.

خدایا! ملّت ما، حوزه‌های ما، مُتدیّنین ما را دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! کُفّار و مُنافقین را بر ما مُسلّط نکُن.

خدایا! دست نُفوذی‌ها را قَطع بفرما.

خدایا! حَوائج این جمع و حَوائج مورد نظر را برآورده بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۱۸٫

«وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ۖ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ».

[۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸٫

«قُلْ هَٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».

[۴] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۹٫

«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَ کَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِیبًا».

[۵] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ الی ۴۶٫

[۶] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۵٫

«وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».

[۷] سوره مبارکه اسراء، آیات ۷۴ و ۷۵٫

[۸] سوره مبارکه هود، آیه ۱۱۳٫

«وَ لَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ».

[۹] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».

[۱۰] مستدرک سفینه البحار، ج ۷، ص ۳۶۵٫

«الجهاد جهادان: جهاد بالبنان و جهاد بالبیان و العالم افضل المجاهدین».

[۱۱] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۳٫

[۱۲] طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج،‌ ۱۴۰۳ ق، ج ۱،‌ ص ۱۰۷ و ۱۰۸.

«…کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّـهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلاینْکَفِیءُ حَتَّی یطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یخْمِدَ لَهَبَها بِسَیفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّـهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّـهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِاللَّـهِ، سَیداً فی اَوْلِیاءِ اللَّـهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لاتَأْخُذُهُ فِی اللَّـهِ لَوْمَهَ لائِمٍ. وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیهٍ مِنَ الْعَیشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ. فَلَمَّا اِختارَ اللَّـهُ لِنَبِیهِ‌دار اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوی اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَهُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّهِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیرَ مَشْرَبِکُمْ. هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا ینْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَهِ، اَلا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ…».

[۱۳] فاطمه ، بهجه قلب المصطفی، ص ۳۶۵ به نقل از بحارالا نوار، ج ۸ ، ص ۱۰۹ الی ۱۱۲٫

«ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین یتوقع رجوعها الیه و یتطلع طلوعها علیه فلما استقرت بها الدار قالت لأمیرالمؤمنین علیه السلام یابن ابیطالب! اشتملت شمله الجنین و قعدت حجره الظنین! نقضت قادمه الاجدل فخانک ریش الاعزل! هذا ابن ابی قحافه یبتزنى نحیله ابی و بلغه ابنی لقد اجهر خصامى و الفیته الد فی کلامی حتى حبستنی قیله نصرها و المهاجره وصلها و غضت الجماعه دونى طرفها فلا دافع و لا مانع خرجت کاظمه وعدت راغمه اضرعت خدک یوم اضعت حدک افترست الذئاب وافترشت التراب ما کففت قائلا و لا اغنیت باطلا و لا خیار لی لیتنی مت قبل هنیتى و دون ذلتی عذیری الله منک عادیا و منک حامیا و یلای فی کل شارق مات العمد و وهن العضد شکوای الى ابی و عدوای الى ربی اللهم انت اشد قوه و حولا و احد بأسا و تنکیلا. فقال امیرالمؤمنین علیه السلام لاویل علیک الویل لشانئک نهنهی عن وجدک یا ابنه الصفوه و بقیه النبوه فما ونیت عن دینی و لا اخطأت مقدوری فان کنت تریدین البلغه فرزقک مضمون و کفیلک مأمون و ما اعد لک افضل مما قطع عنک فاحتسبی الله، فقالت: حسبی الله و امسکت».

[۱۴] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۲۲، ص ۴۸۴٫

«بسم الله النّور عَنِ الْکَاظِمِ عَلَیهِ السَّلام قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی فَمَا کَانَ بَعْدَ خُرُوجِ الْمَلَائِکَهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم قَالَ فَقَالَ ثُمَّ دَعَا عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ عَلَیهِمَا السَّلام وَ قَالَ لِمَنْ فِی بَیْتِهِ اخْرُجُوا عَنِّی وَ قَالَ لِأُمِّ سَلَمَهَ کُونِی عَلَى الْبَابِ‏ فَلَا یَقْرَبْهُ أَحَدٌ فَفَلَعَتْ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ ادْنُ مِنِّی فَدَنَا مِنْهُ فَأَخَذَ بِیَدِ فَاطِمَهَ فَوَضَعَهَا عَلَى صَدْرِهِ طَوِیلًا وَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ بِیَدِهِ الْأُخْرَى فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم الْکَلَامَ غَلَبَتْهُ عَبْرَتُهُ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَى الْکَلَامِ فَبَکَتْ فَاطِمَهُ بُکَاءً شَدِیداً وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِمَا السَّلام لِبُکَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فَقَالَتْ فَاطِمَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِی وَ أَحْرَقْتَ کَبِدِی لِبُکَائِکَ یَا سَیِّدَ النَّبِیِّینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ یَا أَمِینَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ یَا حَبِیبَهُ وَ نَبِیَّهُ مَنْ لِوُلْدِی بَعْدَکَ وَ لِذُلٍّ یَنْزِلُ بِی بَعْدَکَ‏ مَنْ لِعَلِیٍّ أَخِیکَ وَ نَاصِرِ الدِّینِ مَنْ لِوَحْیِ اللَّهِ وَ أَمْرِهِ ثُمَّ بَکَتْ وَ أَکَبَّتْ عَلَى وَجْهِهِ فَقَبَّلَتْهُ وَ أَکَبَّ عَلَیْهِ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم إِلَیْهِمْ وَ یَدُهَا فِی یَدِهِ فَوَضَعَهَا فِی یَدِ عَلِیٍّ وَ قَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ هَذِهِ‏ وَدِیعَهُ اللَّهِ‏ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَکَ فَاحْفَظِ اللَّهَ وَ احْفَظْنِی فِیهَا وَ إِنَّکَ لِفَاعِلُهُ‏ یَا عَلِیُّ هَذِهِ وَ اللَّهِ سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ هَذِهِ وَ اللَّهِ مَرْیَمُ الْکُبْرَى أَمَا وَ اللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِی هَذَا الْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اللَّهَ لَهَا وَ لَکُمْ فَأَعْطَانِی مَا سَأَلْتُهُ یَا عَلِیُ‏ انْفُذْ لِمَا أَمَرَتْکَ بِهِ فَاطِمَهُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْیَاءَ أَمَرَ بِهَا جَبْرَئِیلُ وَ اعْلَمْ یَا عَلِیُّ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیَتْ عَنْهُ ابْنَتِی فَاطِمَهُ وَ کَذَلِکَ رَبِّی وَ مَلَائِکَتُهُ یَا عَلِیُّ وَیْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ وَیْلٌ لِمَنِ ابْتَزَّهَا حَقَّهَا وَ وَیْلٌ لِمَنْ هَتَکَ حُرْمَتَهَا وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَحْرَقَ بَابَهَا وَ وَیْلٌ لِمَنْ آذَى خَلِیلَهَا وَ وَیْلٌ لِمَنْ شَاقَّهَا وَ بَارَزَهَا اللَّهُمَّ إِنِّی مِنْهُمْ بَرِی‏ءٌ وَ هُمْ مِنِّی بُرَآءُ».

[۱۵] همان.

[۱۶] همان.

[۱۷] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۳ (مشهور به خطبه شقشقیه).

«…أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِی قُحَافَهَ] وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى، یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ، فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاءَ، یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا، أَرَى تُرَاثِی نَهْباً. حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِیلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَهُ. ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى: «شَتَّانَ مَا یَوْمِی عَلَى کُورِهَا ، وَ یَوْمُ حَیَّانَ أَخِی جَابِرِ»؛ فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ، لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَیْهَا، فَصَیَّرَهَا فِی حَوْزَهٍ خَشْنَاءَ یَغْلُظُ کَلْمُهَا وَ یَخْشُنُ مَسُّهَا وَ یَکْثُرُ الْعِثَارُ فِیهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا، فَصَاحِبُهَا کَرَاکِبِ الصَّعْبَهِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ، فَمُنِیَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّهِ وَ شِدَّهِ الْمِحْنَهِ. حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِیلِهِ جَعَلَهَا فِی [سِتَّهٍ] جَمَاعَهٍ زَعَمَ أَنِّی أَحَدُهُمْ، فَیَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ، لَکِنِّی أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا، فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ، إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَهَ الْإِبِلِ نِبْتَهَ الرَّبِیعِ إِلَى أَنِ انْتَکَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ…».

[۱۸] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫

«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».

[۱۹] سوره مبارکه نجم، آیه ۳٫

[۲۰] الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)، دلائل الامامه، ص ۱۳۴، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر: مرکز الطباعه و النشر فی مؤسسه البعثه، قم، چاپ الاولی۱۴۱۳.

«حدثنی ابو الحسین عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ اَحْمَدَ الْبَرْقِیِّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ اَبِی نَجْرَانَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) قَالَ قُبِضَتْ فَاطِمَهُ (علیهاالسّلام) فِی جُمَادَی الْآخِرَهِ یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ سَنَهَ اِحْدَی عَشْرَهَ مِنَ الْهِجْرَهِ. وَ کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا اَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی عُمَرَ لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِکَ مَرَضاً شَدِیداً وَ لَمْ تَدَعْ اَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا یَدْخُلُ عَلَیْهَا وَ کَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ اَصْحَابِ النَّبِیِّ (صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلّم) سَاَلَا اَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه ‌السّلام) اَنْ یَشْفَعَ لَهُمَا اِلَیْهَا فَسَاَلَهَا اَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه ‌السّلام) فَلَمَّا دَخَلَا عَلَیْهَا قَالا لَهَا کَیْفَ اَنْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ بِخَیْرٍ بِحَمْدِ اللَّهِ ثُمَّقَالَتْ لَهُمَا مَا سَمِعْتُمَا النَّبِیَّ یَقُولُ فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ قَالا: بَلَی. قَالَتْ: فَوَ اللَّهِ لَقَدْ آذَیْتُمَانِی قَالَ فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا (علیه ‌السّلام) وَ هِیَ سَاخِطَهٌ عَلَیْهِمَا».

[۲۱] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۱۹٫

[۲۲] ابن ‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۹، باب کیف کانت بیعه علی بن ابی طالب کرم الله وجهه.

«وان ابا بکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه، فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم وهم فی دار علی، فابوا ان یخرجوا فدعا بالحطب وقال: والذی نفس عمر بیده. لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها، فقیل له یا ابا حفص. ان فیها فاطمه؟ فقال وان، فخرجوا فبایعوا الا علیا فانه زعم انه قال: حلفت ان لا اخرج ولا اضع ثوبی علی عاتقی حتی اجمع القرآن، فوقفت فاطمه رضی الله عنها علی بابها، فقالت: لا عهد لی بقوم حضروا اسوا محضر منکم، ترکتم رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) جنازه بین ایدینا، وقطعتم امرکم بینکم، لم تستامرونا، ولم تردوا لنا حقا.»

[۲۳] بیت الاحزان محدث قمی، ص ۹۶؛ رنجها و فریادهای فاطمه(سلام الله علیها)، محمدی اشتهاردی، ص ۱۴۸٫

«فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه اَهکَذا کانَ یَفْعَلُ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ ثُمَّ نادَتْ یا فِضَّهُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْلِ».

[۲۴] سوره مبارکه تکویر، آیات ۸ و ۹٫

[۲۵] بحار الانوار، ج‏ ۴۳، باب ۴، ح‏ ۱؛ کتاب سلیم‌بن قیس، ص‏ ۸۶۸، ح‏ ۴۸٫

«الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الْحُرَّهُ زَوْجَتُکَ افْعَلْ مَا تَشَاءُ».

[۲۶] همان.

[۲۷] مناقب ج ۳، ص ۳۶۲.

«ما زالَتْ بَعْدَ اَبیها صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ ناحِلَهَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ باکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ».

[۲۸] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ابن فتّال نیشابوری، ج ‏۱، ص ۱۵۰ و ۱۵۱٫

«ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِیداً فَلَمَّا نُعِیَتْ إِلَیْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِیٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنَّنِی لَأَرَى مَا بِی لَا أَشُکُّ إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقَهٌ بِأَبِی سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی قَالَ لَهَا عَلِیٌّ أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَکِ غَداً بِمُخَالَفَتِی فَقَدْ عَزَّ عَلَیَّ بِمُفَارَقَتِکِ وَ بِفَقْدِکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکَ وَ فَقْدُکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلِیٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تَجِدِینِی وَفِیّاً أُمْضِی کُلَّ مَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی ثُمَّ قَالَتْ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْرَ الْجَزَاءِ یَا ابْنَ عَمِّ . أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَهَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِیهِ إِلَیَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِی وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِکَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِی وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا».

[۲۹] کتاب عوالم، ج ۱۱، ص ۵۱۴؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۴؛ ج ۱۰۰، ص ۱۸۵؛ ج ۷۸، ص ۳۹۰٫

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَهُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِی تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّهَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَهَ آتِیهٌ لارَیبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِی اَنَا فاطِمَهُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْکَ لأکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرهِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَی وَ ادْفِنِّی بِاللَّیلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یومِ الْقِیامَهِ».

[۳۰] بحار الأنوار ، ج ۴۳ ، ص ۳۲۰٫

[۳۱] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۲] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۴۰٫