تفتازاني از بزرگان اهل سنت درباره دليل خود را بر دفاع از يزيد میگويد:

فإن قيل: من علماء المذهب من لا يجوز اللعن على يزيد مع علمهم بأنه يستحق ما يربو على ذلك و يزيد.قلنا : تحاميا عن أن يرتقى إلى الأعلى فالأعلى.

اگر كسي به ما اين را اشكال كند: از علماي مذهب أهل سنت كساني هستند نه تنها لعن بر يزيد را جايز مي دانند، بلكه چندين برابر لعنت بر يزيد را هم جائز مي دانند. در جواب مي گوئيم: چون ما أهل سنت مي ترسيم كه اين لعن به مراتب بالاتر هم برسد. يعني اگر ما لعن يزيد را جائز شمرديم، به تبع آن سرايت مي كند به لعن معاويه و ديگران، و لذا در همان لعن يزيد مقاومت مي كنيم و لعن او را جايز نمي دانيم.

شرح مقاصد- تفتازاني،‌ج5، ص312-311

ابن عساكر از فقهاي أهل سنت مي گويد:

معاوية بمنزلة حلقة الباب، من حركه إتهمناه على من فوقه.

معاويه به منزله حلقه در است هر كس اين حلقه را بكوبد و به حركت در بياورد، ما او را متهم مي كنيم كه مي خواهد به مراتب بالاتر برسد و كساني كه به معاويه ميدان دادند و موقعيت معاويه را تثبيت كردند و دست او را باز گذاشت و امثال او. تاريخ مدينه دمشق، ج59، ص210

در مورد حمايت ابن تيميه از يزيد و مبرا كردن او از قتل امام حسين (عليه السلام)؛ در كتاب منهاج السنه،‌ج4، ص472 (چاپ جديد 8جلدي عربستان)، صراحت دارد كه: إن يزيد لم يأمر بقتل الحسين بإتفاق اهل النقل.

يزيد دستور قتل امام حسين (عليه السلام) را نداده و تمام مورخين در اين زمينه اتفاق نظر دارند.

اما ببینیم در تاریخ از جمله تاريخ يعقوبي، ج2، ص241 چه نقل شده:

كتب إلى الوليد بن عتبة بن أبي سفيان، و هو عامل المدينة: إذا أتاك كتابي هذا، فأحضر الحسين بن علي، وعبدالله بن الزبير، فخذهما بالبيعة لي، فإن امتنعا فاضرب أعناقهما، وابعث لي برؤوسهما، و خذ الناس بالبيعة، فمن امتنع فأنفذ فيه الحكم، وفي الحسين بن علي و عبدالله بن الزبير، و السلام.

يزيد بن معاويه به والي مدينه به نام وليد بن عتبه نامه مي نويسد كه مي گويد: حسين بن علي و عبدالله زبير را بگير و وادار كن به بيعت و اگر امتناع كردند، گردنشان را بزن و سرشان را براي من بفرست.

ابن اعثم كوفي كه از مورخان بنام أهل سنت، در كتاب الفتوح، ج5، ص10-9 همين تعبير را دارد و مي گويد: من عبدالله يزيد بن معاوية أميرالمؤمنين إلى الوليد بن عتبة: … فخذ الحسين بن علي و عبدالرحمن بن أبي بكر و عبدالله بن الزبير و عبدالله بن عمر بن الخطاب أخذا عنيفا ليست فيه رخصة، فمن أبى عليك منهم فاضرب عنقه و إبعث إلي برأسه.

هر كدام از اينها كه از بيعت امتناع كردند، گردنش را بزن و سر او را براي من بفرست.

 

مشابه اين تعبير: تاريخ طبري، ج5، ص338 – الرد علي المتعصب العنيد ابن جوزي، ص34 – مقتل الحسين خوارزمي، ج1، ص180

ذهبي هم در سير اعلام النبلاء، ج3، ص305 دارد:

فكتب يزيد إلى بن زياد نائبه: إن حسينا صائر إلى الكوفة، و قد ابتلي به زمانك من بين الأزمان، و بلدك من بين البلدان، و أنت من بين العمال، و عندها تعتق، أو تعود عبدا. فقتله ابن زياد، و بعث برأسه إليه.

يزيد بن معاويه به عبيدالله بن زياد يزيد به حاكم كوفه نوشت: شنيده ام كه حسين (عليه السلام) به طرف كوفه مي آيد … به وظيفه ات عمل كن و در غير اين صورت تو در نزد من همانند يك عبد خوار خواهي بود. پس ابن زياد حسين (عليه السلام) را كشت و سرش را به سوي يزيد فرستاد.

سير اعلام النبلاء، ج3، ص305 – تاريخ خلفاء سيوطي، ص207

جالب اينكه ابن اثير از مورخين بنام أهل سنت در كتاب الكامل، ج4، ص127 و 128 نامه اي را كه يزيد به ابن عباس نوشته و پاسخ ابن عباس به يزيد را آورده ، در پاسخ ابن عباس به يزيد آمده بر اينكه:

اي يزيد، تو به من گفتي كه بيعت عبدالله بن زبير را من قبول كنم، ولي قبول نكردم؛ مرا مدح كردي و مي خواهي براي من جايزه بفرستي و مورد رضايت تو بود و به من دستور دادي كه از فضائل تو براي مردم بگويم و بغض و كينه تو را از قلب مردم بردارم … اين چگونه امكان پذير است كه من از تو دفاع كنم؟ تو حسين را كشتي و جوانان عبدالمطلب را به خاك و خون كشيدي، اينها ستارگان هدايت بودند. لشكريان تو بدستور تو، در يك روز همه را به خاك و خون كشاندند و با بدن عريان رها كردند و با لب تشنه اينها را كشتند و نه اينها را كفن كردند و نه دفن كردند. در آن سرزمين بيابان، بادها بر بدن پاره پاره آنها وزيدن گرفت و ريگ ها روي بدن ها نشست… قبيله بني اميه اسد آمدند و آنها را كفن پوشاندند و دفن كردند … تو آدم نيستي … بدستور تو لشكريانت اين جنايت را در حق امام حسين (عليه السلام) كردند و بخاطر عداوتي كه تو با خدا داشتي، و با پيامبر و اهل بيتي كه آيه تطهير در حق آنها نازل شده … گويا در كربلاء آنچنان جنات كرديد كه اهل بيت كفر و شرك را اينگونه از بين مي بريد

الكامل، ج4، ص127 و 128 – تاريخ يعقوبي، ج2، ص247 – انساب الاشراف بلاذري، ج2، ص85 – سير اعلام النبلاء ذهبي، ج3، ص319 – البداية و النهاية ابن كثير، ج8، ص109 – تاريخ طبري، ج5 ، ص463 – المنتظم ابن جوزي، ج5، ص341

 

 

ابن تیمیه در كتاب منهاج السنه، ج4، ‌ص472 و 473 (چاپ جديد 8جلدي در عربستان):

و لما بلغ ذلك يزيد اظهر التوجع على ذلك و ظهر البكاء في داره و لم يسب له حريما أصلا، بل أكرم أهل بيته و أجازهم حتى ردهم إلى بلدهم.

وقتي خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) به يزيد رسيد، قلب او به درد آمد و اظهار ناراحتي كرد و مراسم گريه در خانه اش به پا كرد، حرم اهل بيت امام حسين (عليه السلام) را اصلا اسير نكردند، بلكه آنها را اكرام و احترام كرد و به آنها اجازه داد كه به شهر خود برگردند.

در مجموع فتاوا، ج4، ص486 هم می گوید:

و أما قتل الحسين فلم يأمر به و لم يرضي به، بل ظهر منه التألم لقلته.

يزيد دستور قتل امام حسين (عليه السلام) را نداد و راضي به قتل او نبود، و وقتي خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) را شنيد، قلبش به درد آمد و اظهار تألم كرد. در بعضي از آثار آمده كه شروع كرد به لعنت كردن عبيدالله بن زياد و پشت سر او حرف زدن كه چرا ابن زياد، امام حسين (عليه السلام) را مظلومانه كشته و شهيد كرده.حتي اين عبارت در منهاج السنه آمده كه:

فقاتلوه حتي قتل شهيدا مظلوما رضي الله عنه.

امام حسين (عليه السلام) را مظلومانه شهيد كردند. منهاج السنه، ج4، ‌ص472

بلازري مي نويسد:و لما كتب ابن زياد، إلى يزيد بقتل مسلم و بعثته إليه برأسه و رأس هانئ بن عروة و رأس ابن صلحب و ما فعل بهم: كتب إليه [يزيد]: إنك لم تعد ان كنت كما أحب، عملت عمل الحازم، وصلت صولة الشجاع، و حققت ظني بك، و قد بلغني أن حسينا توجه إلى العراق، فضع المناظر و المسالخ و أذك العيون و احترس كل الاحتراس، فاحبس على الظنة، و خذ بالتهمة، غير أن لا تقاتل إلا من قاتلك، و اكتب إلي في كل يوم بما يحدث من خبر إن شاء الله.

 

 

وقتي ابن زياد، سر بريده مسلم و هاني و … را به يزيد فرستاد، يزيد نوشت: به من خبر رسيده كه حسين (عليه السلام) به سوي عراق مي آيد، عرصه را بر او تنگ كن و جاسوسان را از هر جهت بگمار و هر كس را كه كوچكترين ارتباطي كه با حسين (عليه السلام) دارد، او را بگير و زنداني كن … و هر روز تمام وقايعي را كه در كربلاء مي گذرد براي من بنويس.

أنساب الأشراف بلاذري، ج2، ص85 (چاپ جديد 12 جلدي)

برخي از مورخين هم صراحت دارند مثل طبري در تاريخش، ج5، ص506 مي گويد: لما قتل عبيد الله بن زياد الحسين بن علي عليه السلام و بنى أبيه بعث برؤوسهم إلى يزيد بن معاوية فسر بقتلهم أولا و حسنت بذلك منزلة عبيد الله عنده ثم لم يلبث إلا قليلا حتى ندم على قتل الحسين.

عبيدالله بن زياد وقتي امام حسين (عليه السلام) را كشت و سر شهداء را به يزيد فرستاد، يزيد ابتداء خيلي خوشحال شد و نسبت به عبيدالله بن زياد خيلي خوشحال شد و خيلي نگذشت كه از كشتن امام حسين (عليه السلام) پشيمان شد.

سير اعلام النبلاء ذهبي ، ج3، ص317 – تاريخ اسلام، ج5، ص20 – الكامل ابن اثير جزري، ج4، ص87

ابن اثير جزري الكامل ، ج4، ص87 تعبير كامل تري دارد و مي گويد:

و لما وصل رأس الحسين إلى يزيد حسنت حال ابن زياد عنده و زاده و وصله و سره ما فعل، ثم لم يلبث إلا يسيرا حتى بلغه بغض الناس له و لعنهم و سبهم، فندم على قتل الحسين.

وقتي سر امام حسين (عليه السلام) به يزيد رسيد، نسبت به ابن زياد خيلي محبت كرد و جوايزي به او داد و از اين كار خوشحال شد. بعد از كمي ديد هستند مردم بخاطر اين قضيه مردم او را دشمن مي دارند و او را سب ناسزا مي كنند، سپس يزيد پشيمان شد از كشتن امام حسين (عليه السلام).

اين مردم چه كساني بودند كه بغض يزيد را در قلب خود نشاندند؟

شيعيان؟

 

مردم مدينه؟ نه، خود مردم شام.

بخاطر خطبه هايي كه امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) و ام كلثوم (سلام الله عليها) خواندند و جنايات يزيد را در منطقه شامات برملاء كردند و مردم فهميدند كه يزيد يك جنايتكار است و لذا بغض و كينه يزيد را در دل خود كاشتند و شروع كردند به لعنت كردن و ناسزا گفتن به يزيد.

آلوسي هم بعد از نقل نظريه هاي افراطيون در مورد يزيد مي گويد:

و أنا أقول: الذي يغلب على ظني أن الخبيث لم يكن مصدقا برسالة النبي صلى الله عليه و سلم و أن مجموع ما فعل مع أهل حرم الله تعالى و أهل حرم نبيه عليه الصلاة و السلام و عترته الطيبين الطاهرين في الحياة و بعد الممات و ما صدر منه من المخازي ليس بأضعف دلالة على عدم تصديقه من إلقاء ورقة من المصحف الشريف في قذر؛ و لا أظن أن أمره كان خافيا على أجلة المسلمين إذ ذاك و لكن كانوا مغلوبين مقهورين لم يسعهم إلا الصبر ليقضي الله أمرا كان مفعولا، ولو سلم أن الخبيث كان مسلما فهو مسلم جمع من الكبائر ما لا يحيط به نطاق البيان، و أنا أذهب إلى جواز لعن مثله على التعيين ولو لم يتصور أن يكون له مثل من الفاسقين، و الظاهر أنه لم يتب، و احتمال توبته أضعف من إيمانه، و يلحق به ابن زياد و ابن سعد. لعنة الله عزوجل عليهم أجمعين، و على أنصارهم و أعوانهم و شيعتهم و من مال إليهم إلى يوم الدين ما دمعت عين على أبي عبد الله الحسين.

 

 

مي گويم: … آنچه كه براي من محرز است اين است كه يزيد رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را قبول نداشته و مجموع آنچه كه انجام داد با أهل بيت (عليهم السلام)، كمتر از اين نيست كه يك ورق قرآن را اهانت كرده باشد … اگر هم يزيد خبيث، مسلمان باشد، جنايات و معاصي و كبائري كه در پرونده او هست، نطق از بيان آن عاجز است. من عقيده ام اين است كه جايز است لعن كردن مانند يزيد به اسم، … و آنچه كه براي من ثابت است اينكه او توبه نكرده و احتمال توبه اش ضعيف تر از ايمان اوست … لعنت خداوند بر تمامي آنها و ياران و ياوران و پيروان آنها و لعنت بر كساني كه به يزيد تمايل پيدا مي كنند تا روز قيامت
روح المعاني آلوسي، ج26، ص74-72

 

 

 

منبع:پرسمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *