مهمترین گام در شروع یک حکومت صحیح ، اصلاحات فرهنگی آن جامعه است. اگر اصلاحات فرهنگی در یک جامعه به خوبی شکل گرفت و فرهنگ و اعتقادات مردم متعالی شد، تمام ابعاد دیگر اصلاحات به راحتی محقق خواهد گشت.
تعریف اصلاحات فرهنگی :
اصلاحات فرهنگی چیزی جز حاکمیت حقیقی دین (اسلام حقیقی) بر زندگی فرد و اجتماع نیست، در حقیقت هدف از اصلاحات فرهنگی، حاکم کردن خدامحوری بجای هوا محوری است.
در اینجا به دو اقدام اساسی امام (ع) در این زمینه می پردازیم :
۱- مبارزه با انحرافات دینی :

ـ نفی بدعتگرایی و مبارزه با جهل عمومی
مشکل مهمی که در سر راه علی (ع) در هنگام تحویل گرفتن حکومت قرار داشت، انحرافات دینی بود که میراث خلفای غاصب قبل از آن حضرت بود. جدای از بدعتها، مشکل مهم دیگر آن بود که بسیاری از مردم آگاهی درستی از دین نداشت و اقدامی در جهت ارائه آگاهیهای مذهبی به آنان صورت نگرفته بود. در اینجا به ذکر برخی از نمونه های عینی تحریفات که امام با آنها درگیر شد، می پردازیم:
خلیفه دوم و سوم بر این باور بودند که آنان حق دارند تا در برخی ازامور برخلاف قرآن و سنت پیامبر اکرم (ص) ، برای خود تشریح ویژه واحکام جدید وضع نمایند. این افعال و اعمال خلفا به مرور زمان به عنوان یک اصل شرعی غیر قابل تخطی، توسط مسلمانان پذیرفته شد. از جمله ترک سهم ذوی القربی و مؤلفه قلوبهم، متعه و … و یا بدعت برگزاری نماز تراویح که خلیفه دوم با پذیرفتن آنکه بدعت است می گفت که بدعت خوبی است ، کامل خواندن نماز توسط عثمان در منا برخلاف پیامبر (ص) و حتی خلفای قبل و تغییر وضو توسط عثمان و دهها مورد دیگر
چون خلفا و صحابه معیار دقیقی برای نقض حکم خدا و یا سنت رسول گرامی اسلام (ص) نداشتند، در بسیاری مواقع دچار دوگانگی می گشتند از جمله آنجا که از خلیفه دوم سؤال شد، آیا خلیفه مسلمین حق دارد برای خود جانشینی انتخاب کند یا خیر؟ او در پاسخ گفت: جانشین انتخاب نکردن سنت است و جانشین انتخاب کردن هم سنت ! (یعنی هر دو صحیح است. این پاسخ به این علت بود که او بخوبی به خاطر داشت که بعد از فوت پیامبر اکرم (ص) او و دوستانش برخلاف واقع بیان کرده بودند که پیامبر برای خود جانشینی معین نکرده است واین سنت است ! اما خلیفه اول برخلاف سنت نبوی ( ! ) عمر را به جانشینی خود برگزید!)
امام در نامه ای به مالک فرمود :
فان هذا الدین کان اسیرا فی ایدی الاشرار، یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا (نامه ۵۳ نهج البلاغه)
این دین در دست اشرار اسیر بوده، در آن به هوس می راندند و به نام دین ، دنیا را می خواندند.
لغو ممنوعیت بیان احادیث پیامبر گرامی اسلام (ص) و برخورد با پدیده قصه خوانی
یکی از انحرافات مهمی که بطور اصولی سبب ایجاد انحرافات زیادی در جامعه اسلامی شد، منع نقل و کتابت حدیث بود که از زمان خلیفه دوم آغاز گردید و عملاً در ادامه کلام حسبنا کتاب الله و در جهت تضعیف سنت رسول الله انجام می گرفت. از زمان خلیفه دوم، در کنار جلوگیری از کتابت حدیث، قصه خوانان که عموماً از علمای یهود و نصاری بودند، اجازه یافتند تا در مساجد برای مردم قصص یهودی را درباره انبیای پیشین و رهبانان مسیحی نقل کنند و بدین ترتیب حجم زیادی از داستانهای دروغین و احادیث ساختگی وارد کتب دینی گردید. حضرت علی (ع) در برابر سیاست عدم کتابت حدیث بر فراز منبر اعلام فرمود:
کسانی که مایل هستند تا علم را بنویسند، کاغذ و قلمی فراهم آورند.
حارث اعور وسایل نوشتن فراهم نمود و آنچه حضرت نقل می کرد می نوشت. امام علی (ع) در کنار رواج کتابت حدیث، با پدیده قصه خوانی برخورد کرده از قصه خوانی به شدت نهی کرد و حتی زمانی که امام به بصره آمد، تمام قصه خوانان را از مسجد بیرون نمود.
به هر روی امام آن چنان در اجرای دقیق سنت رسول خدا (ص) اصرار داشت که حتی می کوشید تا تمامی حرکات و سکناتش شبیه پیامبر اکرم (ص) باشد، چنانچه خود نیز می فرمود:
بهترین بنده خدا امام عادلی است که در کار احیای سنت می کوشد
همانطور که شرورترین بندگان خدا را پیشوای ظالمی است که سنت را از بین ببرد. (نهج البلاغه خ ۱۶۴)
شاید بتوان گفت مهمترین ثمره حکومت ۵ ساله علی (ع) احیای سنت نبوی و نشان دادن چهره حقیقی اسلام به مردم آن زمان و انسانهای آینده است.
۲- مبارزه با فساد اجتماعی
مشکل دیگر امام فساد اجتماعی بود. رفاه گرایی شدید ، دنیاگرایی و فزون خواهی که به علت گسترش زاید فتوحات و سرازیر شدن سیل عظیم غنائم به سرزمینهای اسلامی و فقدان رهبری آگاه جهت تربیت مداوم مردم و استفاده درست از این سرمایه ها رخ داده بود سبب تضعیف آرمانهاو ارزشهای دینی در جامعه گردیده، به دین جز به صورت ظاهری بهای چندانی داده نمی شد.
در چنین شرایطی امام علی (ع) مصمم شد تا در طی خطبه های خود در این باره مفصل صحبت کند و مردم را از دنیاگرایی پرهیز دهد. به همین قیاس، او طی نامه هایی به کارگزاران خویش، آنان را از نشستن بر سر سفره های رنگین که در دورعثمان بسیار طبیعی شده بود، نهی نمود. با توجه به اهمیت بحث زهد و اعراض از دنیا و اینکه در میان موضوعات مطرح در کتاب نهج البلاغه ، بیشترین حجم را به خود اختصاص داده است، بطور مختصر به ابعاد این موضوع مهم می پردازیم :
تعریف زهد :
«زهد» و «رغبت» اگر بدون متعلق ذکر شوند «نقطه مقابل یکدیگرند. زهد یعنی اعراض و بی میلی در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل. در نهج البلاغه دو تعریف از زهد ارائه شده است، که هر دو، معنی فوق را می رساند :

۱) ای مردم زهد عبارت است از کوتاهی آرزو و سپاسگزاری هنگام نعمت و پارسایی نسبت به نبایستنیها (معصیتها) (خطبه ۷۹)
۲ ) الزهد بین الکلمتین من القرآن. قال الله سبحانه : لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم… (حکمت ۴۳۹)
یعنی : زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است : (( برای اینکه متأسف نشوید بر آنچه (از مادیات دنیا) از دست می دهید و شاد نکردید بر آنچه خدا به شما می دهد)) هر کس بر گذشته اندوه نخورد و برای آینده شادمان نشود بر هر دو جانب زهد دست یافته است.
فلسفه زهد :
۱) ایثار : انسان زاهد آنچه دارد به نیازمندان می بخشد زیرا قلب حساس و درد آشنای او آنگاه به نعمتهای جهان دست می یازد که انسان نیازمندی نباشد.
شعار ((الجار ثم الدار)) رسم جاری خاندان علی و زهرا بود، که در آیات پرشکوه سوره ((دهر)) نیز منعکس گردیده است.
۲)همدردی : آنجا که اجتماع به دو نیم می شود: برخوردار و محروم، در درجه اول کوشش مرد خدا این است که به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) وضع موجود مبنی بر پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم را دگرگون سازد و این پیمان خدا با دانایان است. در درجه دوم با ایثار و تقسیم آنچه در اختیار دارد به ترمیم وضع نابسامان مستمندان می پردازد اما همینکه می بیند عملاً راه برخوردار کردن و رفع نیازمندیهای ایشان مسدود است، با همدردی و هم سطحی و شرکت عملی در غم مستمندان، بر زخمهای دل آنها مرهم می گذارد.
علی (ع) در دوره خلافت بیش از هر وقت دیگر زاهدانه زندگی می کرد، می فرمود: خداوند بر پیشوایان دادگر فرض کرده است که زندگی خویش را با طبقه ضعیف تطبیق دهند که رنج فقر ، مستمندان را ناراحت نکند.
۳) آزادگی : انسان بالفطره میل به تصاحب، تملک و بهره مندی از اشیا دارد ولی آنجا که می بیند اشیا به همان نسبت که در بیرون او را مقتدر می سازند، در درون ضعیف و زبونش کرده و مملوک و برده خویش ساخته است، در مقابل این بردگی طغیان می کند و نام این طغیان ((زهد)) است، دلبستگی نداشتن شرط لازم آزادگی است، اما شرط کافی نیست، عادت به حداقل برداشت از نعمتها و پرهیز از عادت به برداشت زیاد، شرط دیگر آزادگی است.
حضرت در خطبه ۱۵۸ در این باره می فرماید :
دنیا گذرگاه است نه قرارگاه و مردم در این معبر و گذرگاه دو دسته اند برخی خود را می فروشند و برده می سازند و خویشتن را تباه می کنند و برخی برعکس خویشتن را می خرند و آزاد می سازند.
۴) معنویت : اگر کسی بویی از معنویت برده باشد می داند که انسان از قید هواپرستی آزاد نگردد و تا طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشود و بصورت وسیله در نیاید ، سرزمین دل برای رشد و نمو احساسات پاک و اندیشه های تابناک و عواطف ملکوتی آماده نمی گردد.
تضاد دنیا و آخرت :
مسأله تضاد دنیا و آخرت و اینکه نزدیکی به یکی مسبب دوری از دیگری می شود، همه مربوط به جهان دل و ضمیر انسان و دلبستگیها و عشقهاست، چرا که خداوند به انسان دو دل نداده است. ((ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه)) با یک دل بیش از یک معشوق نمی توان برگزید، این است که وقتی از علی (ع) درباره جامه اش که کهنه و مندرس بود سؤال کردند فرمود :همانا دنیا و آخرت دو دشمن مشخص و دو راه مختلفند، هرکس دنیا را دوست بدارد و رشته تسلط دنیا را به گردن خود بیندازد تبعاً آخرت را و آنچه مربوط به آخرت است دشمن می دارد.[[زهد عبارت است از برداشت کم برای بازدهی زیاد]]
آری آنان که از مواهب دنیوی کمتر استفاده می کنند، نه تنها در پیمودن مدارج عالیه انسانی سریعتر پیش می روند بلکه حتی در فعالیتهای جسمانی نیز افراد مقاومتر و پایدارتری هستند چرا که پرهیز از غرق شدن در مادیات، گوهر فکر و اراده آدمی را جلا می بخشد.

 

منبع: پرسمان