photo_2017-08-14_15-27-17

روز عید است، ای‌خوشا آن کاو به کف، ساغر گرفت!

ساغر یاقوت‌رنگ از باده‌ی احمر گرفت

 

ای خوش آن رند مسلمانی که بی‌ترس از گناه

از کف ترسانگاری، لاله‌گون ساغر گرفت!

 

ای خوش آن کاو از سر مستی به عشرت‌گاه ناز

پای‌کوبان، دست‌افشان، طرّه‌ی دلبر گرفت!

 

ای خوش آن کاو باده از جام ولایت، نوش کرد!

وز خُم وحدت، شراب ناب جان‌پرور گرفت

 

ای خوش آن دانا سخنور کز پی مدح امیر

در کف از شوق و ارادت، خامه و دفتر گرفت!

 

آن امیر مؤمنان، کشورگشای مُلک دی

آن که با نیروی تقوا، قلعه‌ی خیبر گرفت

 

آن‌که پولادینه عزمش، همره ایمان و عشق

بس قلاع آهنین بی‌عُدّت و لشگر گرفت

 

سینه‌ها بشکافت از اوهام و پهلوها ز کفر
چون به دست دین و تقوا، دسته‌ی خنجر گرفت

 

آن خدیو هر دو عالم کز گروه خسروان
چاکرانى در جهان‌گیرى چو اسکندر گرفت

 

آن که زیورهاى دنیایى به دونان واگذاشت
وز جوان‌مردىّ و دانش، برترین زیور گرفت

 

آن که انگشتان مشکینش ز کلک مشک‌بار
پرده از رخساره‌ی فضل و بلاغت برگرفت

 

آن که گاه خردسالى، فکر بکر صائبش
خرده بر اندیشه‌ی پیران دانشور گرفت

 

آن که در جمع خطیبان، دل‌نشین گفتار وی

سبقت از نطق سخن‌سنجان نام‌آور گرفت

 

آن حکیم ژرف‌ اندیش، آن که بحر فکرتش
خُرده بر گسترده اقیانوس پهناور گرفت

 

لرزه بر تخت شهنشاهان نام‏‌آور فتاد
هر گه آن مرد سخن‌دان، جاى بر منبر گرفت

 

راه و رسم صفدرى شد آشکار از شیر حق
چون به دست، آن ذوالفقار خون‌فشان‏ حیدرگرفت

 

هم در آن هنگام کاو تیغ اندر آورد از نیام
در صف جنگاوران، هنگامه‌ی محشر گرفت

 

جان فداى آن مروّت‌پرورى کز مهتران
از ره مردانگى، داد دل کهتر گرفت!

 

جان فداى آن عدالت‏‌گسترى کز جابران
داد مظلومان، به کام مردم مضطر گرفت!

 

جان به قربان سرِ آن پیشوای راستین!

کز وجودش پیکر اسلام، زیب و فر گرفت

***

در چنین روزی پیمبر بر سر خمّ غدیر

شاه مردان را چو زرّین افسری بر سر گرفت

 

گفت با حضّار مجلس: هر که را من سرورم

در غیاب من، علی را بایدش سرور گرفت

 

هرکه مهر او گزیند، برگزیند مهر من

وآن که دل برداشت از مهرش، دل از من برگرفت

 

بارالها! خصم باش آن را که او دشمن شناخت

کردگارا! یار باش آن را که او یاور گرفت

 

این وصیّت کرد پیغمبر، پی اکمال دین

چون ز حق، دستورِ این پیغام یزدانفر گرفت

 

آری آری؛ مجری اسلام جز حیدر که بود؟

کی توانستی جز او هنجار پیغمبر گرفت؟

 

هر که را مهر علی باشد تواند در بهشت

ساغر نوشین ز دست ساقی کوثر گرفت

 

وان که از مهرش بُوَد بیزار، روز داوری

کم تواند دامن بخشایش داور گرفت

 

جان فدای نام او! کز بهر اوصافش خدا

بس ادیبان سخن‌دان را ثناگستر گرفت