جناب مختار در کلام مرحوم تستری                                                     

روایات مادحه 

مرحوم تستری در قاموس الرجال خود، بحث مشروحی راجع به مختار دارند. ایشان روایاتی را که در مدح و ذم جناب مختار وارد شده است را، بیان می‌کنند. در ابتدا روایات مادحه را نقل می‌کنند [5 روایت است که ما آن‌ها را در قبلاً، بیان کرده ایم، لذا فقط اشاره ای می‌نماییم.]

 

روایت اول : «…عن أبي جعفر عليه السلام قال: لا تسبّوا المختار، فإنّه قتل قتلتنا…»

روایت دوم : «…عن عبد اللّه بن شريك قال: دخلنا على أبي جعفر عليه السلام يوم النحر فقال: سبحان اللّه! أخبرني أبي: و اللّه إنّ مهر أمّي كان ممّا بعث به المختار…»

روایت سوم : «… عن الأصبغ قال: رأيت المختار على فخذ أمير المؤمنين عليه السلام و هو يمسح على رأسه و يقول: يا كيّس! يا كيّس! »

روایت چهارم : «… عن الصادق عليه السلام قال: ما امتشطت فينا هاشميّة و لا اختضبت حتّى بعث إلينا المختار برؤوس الذين قتلوا الحسين عليه السلام»

روایت پنجم : «… عن عمر بن عليّ بن الحسين: أنّ عليّ بن الحسين عليه السلام قال: لمّا أتي برأس عبيد اللّه بن زياد و رأس عمر ابن سعد قال: فخرّ ساجدا و قال: الحمد للّه الذي أدرك لي ثأري من أعدائي، و جزى المختار خيرا»

 

روایات ذامه

مرحوم تستری پس از نقل روایات مادحه، روایات ذامه را نقل می‌کنند. امّا روایات ذامه:

روایت اول :

خثعمی از حضرت صادق عليه السلام روايت مي‌كند كه فرمود: مختار به حضرت على بن الحسين علیه السلام دروغ مى‏بست‏.[1]

روایت دوم:

یونس بن یعقوب از امام محمّد باقر عليه السلام روايت مي‌كند كه فرمود: مختار نامه‏اى براى على بن الحسين علیه السلام نوشت و از عراق هدايایى تقديم نمود. هنگامى كه فرستادگان مختار بر در خانه حضرت زين العابدين علیه السلام آمدند و شخصى رفت تا براى آنان اجازه ورود بگيرد، شخصى از طرف حضرت سجاد علیه السلام خارج شد و به آنان گفت: امام سجاد علیه السلام مي‌فرمايد: از در خانه من دور شويد، زيرا من هديه‏هاى دروغ‏گويان را نمي پذيرم و نامه‏هاى آنان را نمى‏خوانم. آنان نام حضرت سجاد علیه السلام را محو كردند و در عوض نام محمّد بن حنفيه را نوشتند. امام محمّد باقر عليه السلام مي‌فرمايد: مختار در آن نامه چيزى براى امام سجاد علیه السلام ننوشته بود غير از اينكه نوشته بود: يا ابن خير من طَشَى و مَشَى. ابو بصير مي‌گويد: به حضرت باقر علیه السلام گفتم: من معناى كلمه مشى را ميدانم. معناى كلمه طشَى چيست؟ فرمود: حيات و زندگى كردن.[2] [روایت مشوش است]

روایت سوم :

عمربن علی روایت می‌کند که: مختار مبلغ بيست هزار دينار براى امام زين العابدين علیه السلام فرستاد. آن بزرگوار آن پولها را قبول كرد و خانه عقيل بن ابى طالب را كه خراب شده بود ساخت. بعداً كه مختار آن كلام خود را ظاهر كرد نيز مبلغ چهل هزار دينار براى امام سجاد علیه السلام فرستاد. ولى حضرت سجاد علیه السلام آن مبلغ را نپذيرفت. [3]

روایت چهارم:

شاید روایت نباشد و حرف کشی باشد.

مختار مردم را بسوى محمّد بن حنفيه دعوت ميكرد. آنان كه مختاريه بودند به كيسانيه ناميده شدند. لقب مختار: كيسان بود. مختار بدين جهت به كيسان لقب يافت كه نام امير لشكرش يعنى ابو عمره، كيسان بود. گفته شده: بدين لحاظ لقب كيسان را يافت كه كيسان نام يكى از غلامان حضرت امير بود. وى همان كسى بود كه مختار را براى طلب خون امام حسين علیه السلام وادار مي‌كرد و او را به مكان قاتلين امام حسين عليه السلام راهنمایى مي‌نمود. او محرم اسرار مختار و بر امر او غالب بود. هيچ خبرى از دشمنان امام حسين علیه السلام به او نمي رسيد كه در فلان خانه يا فلان‏ موضع است مگر اينكه وى متوجه آن شخص مي‌شد و همه آن خانه را خراب مي‌كرد و هر ذى روحى را كه در آن خانه بود را مي‌كشت. هر خانه‏اى كه در كوفه خراب شده بود وى، آن را خراب كرده بود. اهل كوفه اين ابو عمره را ضرب المثل قرار داده بودند… . [4]

قبلاً گفتیم که مرحوم خویی می‌فرمودند، روایات ذامه کاملاً ضعیف و بر فرض صحت قابل توجیه هستند. اکنون روایتی را نقل می‌کنیم که حمل بر تقیه است و گویای این مسئله است.

روایت پنجم :

شيخ حسن بن سليمان در كتاب: مختصر مي‌گويد: گفته شده: مختار ابن ابو عبيد مبلغ صد هزار درهم براى حضرت امام زين العابدين علیه السلام فرستاد. چون امام عليه السلام دوست نداشت كه آن پول را قبول كند و خائف بود كه آن را برگرداند، لذا آن را در يك خانه‏اى نهاد. وقتى مختار كشته شد امام سجاد علیه السلام جريان آن پول را براى عبد الملك مروان نوشت. عبد الملك در جواب آن بزرگوار نوشت: آن پول را تصاحب كن، گوارا باشد. [از این استفاده می‌شود که تقیه ای در کار بوده است] آن حضرت مختار را لعنت مى‏كرد و مي‌فرمود: اين مختار بر خدا و ما دروغ مى‏بست و گمان مي‌كرد: وحى بر او نازل مى‏شود.[5] [بدترین تهمت‌ها را می‌زنند تا او را از رده خارج کنند و از اعتبار بيندازند. این تهمت را عامه وارد کردند که ایشان ادعای نزول وحی و جبرئیل داشته است. گفتند: وقتی نزد مختار رفتیم، او گفت: الان جبرئیل را جایی فرستادم. غلامی به نام جبرئیل داشته است. همین را به عنوان نقطه ی ضعف بزرگ می‌کنند][6]

روایت ششم:

و عن التهذيب، عن الصادق عليه السلام: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ بِشَفِيرِ النَّارِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَيَصِيحُ صَائِحٌ مِنَ النَّارِ يَا رَسُولَ اللَّهُ أَغِثْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ ثَلَاثاً قَالَ فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ فَيُنَادِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ثَلَاثاً أَغِثْنِي فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ فَيُنَادِي يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ أَغِثْنِي أَنَا قَاتِلُ أَعْدَائِكِ قَالَ فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ قَدِ احْتَجَّ عَلَيْكَ قَالَ فَيَنْقَضُّ عَلَيْهِ كَأَنَّهُ عُقَابٌ كَاسِرٌ قَالَ فَيُخْرِجُهُ مِنَ النَّارِ قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَنْ هَذَا جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ الْمُخْتَارُ قُلْتُ لَهُ وَ لِمَ عُذِّبَ بِالنَّارِ وَ قَدْ فَعَلَ مَا فَعَلَ قَالَ إِنَّهُ قَالَ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِنْهُمَا شَيْ‏ءٌ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَوْ أَنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ فِي قَلْبَيْهِمَا شَيْ‏ءٌ لَأَكَبَّهُمَا اللَّهُ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمَا[7]

البته این روایت را طریحی در منتخب، طور دیگری نقل می‌کند. عوض عبارت «إنّه كان في قلبه منهما شيء » می‌گوید:

«إنّ المختار كان يحبّ السلطنة و كان يحبّ الدنيا و زينتها و زخرفها، و أنّ حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة، لأنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال: و الذي بعثني بالحقّ نبيّا! لو أنّ جبرئيل و ميكائيل كان في قلبهما ذرّة من حبّ الدنيا لأكبّهما اللّه على وجههما في النار»

روشن است که این روایات، از جعلیات حکومت نسبت به مختار است. می خواهند مختار را از اعتبار ساقط کنند لذا به او برچسب دنیاطلبي می‌زنند. به همین جهت مرحوم تستری روایت دیگری را نقل می‌کنند.

بیان روایت

منهال می‌گوید: هنگامی که مختار دست وپای حرمله را قطع کرد و او را آتش زد، سبحان الله گفتم. مختار گفت تسبیح خوب است ولی چرا الآن گفتی؟ گفتم وقتی از مکه برمی‌گشتم خدمت امام زین العابدین علیه السلام رسیدم که امام سراغ حرمله را گرفتند. گفتم زنده است. امام دستها را برداشت رو گفت: اللهم اذقه حر الحدید. اللهم اذقه حر النار. حرارت آتش و آهن را به او بچشان. مختار گفت: این را از امام زین العابدین علیه السلام شنیدی؟ گفتم بله والله. فوراً از مركب پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده طولانی به جا آورد و چون سوار شد که برود در حالیکه کار حرمله تمام شده بود. بعد می‌گوید همینطور که با هم می‌رفتیم به درب خانه رسیدیم و من تعارف کردم که وارد بشوید و با هم صبحانه بخوریم. مختار گفت: به من خبر دادی که امام زین العابدین علیه السلام چهار دعا کرده و این دعاها به دست من برآورده شده و بعد می‌گویی بیا غذا بخوریم؟ امروز روز روزه است و باید به شکر انه این چهار کاری که بدست من انجام شده است، روزه باشیم. [8]

 

بیان مرحوم مازندرانی حائری در مورد مختار

مرحوم مازندرانی حائری در منتهی المقال فی احوال الرجال در مورد مختار می‌فرماید:

در عدم جواز سب مختار و جسارت به او شکی نمی‌باشد گرچه روایتی هم در جایز نبودن سب او وارد نشده باشد و حال آنکه روایت در باب نهی از سب مختار داریم که مشکل سندی هم ندارد. علامه حلی، و قبل از او هم، تحریر طاووسی و به این مطلب، اشاره داشته‌اند.

اگر روایتی نقل کند می‌توانیم بپذیریم، زیرا [در قبول روایت]، اگر عالمی ترحم [رحمه الله یا رحمةالله علیه ] بر راویی کند، او حسن الحال است و اگر چنین ترحمی از طرف امام صادق صورت گیرد، بطریق اولی آن شخص مورد قبول است و در مورد مختار طبق نقل ابن عقده، نسبت به مختار از جانب امام صادق، ترحم شده است.

در تحریر طاووسی بعد از ضعیف السند دانستن روایات ذامه، می‌فرماید: اگر شخص مورد اتهام نباشد، رجحان با روایات مادحه است. و در مورد شخصیتی مثل مختار که دست به چنین کار بزرگی زده قطعاً باید در روات روایات ذامه شک کرد و آن‌ها را مورد اتهام قرار داد. [9]

 

آیت الله طبسی: هتاک تر از امویین نداشتیم و همین بس که قرآن از آنها تعبیر به شجره خبیثه و ملعونه کرده است. وقتی احساس می‌کردند که دنیایشان در خطر است، خط قرمزی نداشتند و به هر کاری دست می‌زدند. از همین باب می‌توان، شخصیت مختار را کشف انّي کنیم. حکومتی که با امام حسین و اهل بیت او، با نهایت قساوت برخورد می‌کنند، طرفدار خاصی هم، برای مختار نیست. مختار در چنان جو خفقانی که آگاه بر عاقبت کار خود است قیام می‌کند لذا، اگر هدف اخروی نداشته باشد خلاف عقل است. اگر هدف مختار دنیا بود با آنها همدست می‌شد، عاقبت امر او را ببینید که با چه وضعی با او برخورد کردند. آیا چنین فردی طاغوت است؟ و قاتلان او بر حق هستند؟ لذا بايد در روایات ناهیه، باید تجدید نظر کرد، دست آن‌ها باز بود، همانطوری که با تبلیغات سوء، ترور شخصیت می‌کردند، کارخانه های جعل حدیث شان هم فعال بود. همانطوری که در مذمت مختار و حتی مولا امیرالمومنین، حدیث جعل می‌کردند، احادیثی هم که بوی قیام در برابر ظلم ظالمین داشته باشد، طور دیگری وانمود و جعل خواهند کرد. باید اوضاع را خوب در نظر گرفت و بررسي كرد و شخصیت مختار و ظرف زمانی او را هم، در نظر گرفت. همین کفایت می‌کند که بدانيم هدف مختار خدا بود نه دنیا.

 

بیان مرحوم مامقانی حائری در مورد مختار                       

مرحوم مامقانی در تنقیح المقال فی علم الرجال در مورد مختار می‌فرماید:

آیا حکومت مختار ناحق بوده و یا با اذن امام سجاد علیه السلام بوده است؟

ظاهر دومی است [ حکومت حق بوده است] به جهت: خبر ابن نما که گذشت و رضایت ائمه طاهرین علیهم السلام به افعال مختار مثل کشتن بنی امیه و اسارت شان و غارت اموال آن‌ها و که بوسیله تشکر از فعل او و ترحم بر او به دفعات مختلف، صورت گرفته است و اینکه ائمه در برابر کار او، «خدا جزای خیرش دهد» را می‌گفتند و یا طبق بیان ابن نما در رساله اش که گفته بود: وقتی سر ابن زیاد را آوردند، امام مشغول تناول طعام بودند و امام فرمودند که ابن زیاد مشغول غذا خوردن بود که سر پدرم، جلوی او بود. آنجا من دعا کردم که خدایا همین صحنه را برای من پیش بیاور که مشغول غذا خوردن باشم و سر ابن زیاد را بیاورند. وقتی سرها را نزد محمد بن حنفیه آوردند او به سجده افتاد و برای مختار دعا کرد که خداوند به او جزای خیر دهد. جناب مختار به گردن تمام سادات بلکه تمام فرزندان عبدالمطلب حق دارد.

و عن مجالس الشيخ ره و ابن نما عن المنهال بن عمرو قال و لمّا قطع المختار يدى حرملة بن كاهل و رجليه و احرقه بالنّار قلت سبحان اللّه فقال

و از مجالس شیخ و ابن نما نقل شده است که امام، پس از انتقام مختار از قاتلین، برای او دعا کردند.

علاوه بر مواردی که ذکر شد و همچنین روایاتی که از کشی در مدح مختار وارد شده است، دلالت بر اعتبار مختار دارد و اگر بگوییم سند این روایات، ضعیف است، باز ضرری نمی‌زند. زیرا معارضی که قابل اعتماد باشد، وجود ندارد [چون تعارض باید بین حجتین باشد و این روایات ذامه مشکل دارد و لا حجت است لذا نمی‌تواند با حجت تعارض کند]. پس خلاصه کلام این است که مختار شیعی بوده و حکومتش به اذن امام بوده است.

البته مرحوم مامقانی بعد از این، بیانی دارند که قابل تأمل است. ایشان می‌فرماید:

ممکن است که مختار در رتبه ی ثقات نباشد ولی در رتبه حسان که هست. زیرا اگر هیچ مدحی برای او وارد نشده باشد جز مدح امام باقر علیه السلام که سه بار در کلام واحدی، او را مدح نموده‌اند، برای قرار گرفتن او در درجه حسان، کفایت می‌کند. [10]

 

آیت الله طبسی: به نظر بنده هم، جناب مختار از سلامت عقیده برخوردار بود و تا آخر عمرهم، اینگونه باقی ماند، چرا با وجود این همه روایات مادحه، باز مختار را زیر سوال می‌برند؟ برخی وقتی می‌خواهند هارون الرشید با آن همه جنایات را تبرئه کنند، هارونی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از او تعبیر به عفریت نموده است، پس چرا مختار با این همه مدح را کنار می‌زنند؟

 

بیان مسعودی در مورد مختار  

مُصعَب، شیعیان را در کوفه و غیرکوفه به قتل می‌رساند. زنان و نوامیس[11] مختار را نزد او آوردند مصعب از آن‌ها خواست تا از مختار بیزاری بجویند. همه آن ها، جز دو نفر از همسرانش بنت سمرة بن جندب و بنت نعمان بن بشیر انصاری از مختار تبری جستند. این دو گفتند: چگونه از فردی تبری بجوییم که موحد بود و اهل قیام و صیام بود و کسی بود که جانش را در راه کشتن قاتلان حسین نثار کرد و توانست با کشتن آن ها، جان‌ها را خنک سازد. [12]

 

پاسخ به چند اشکال درباره مختار

اشکال 1

یکی از اشکالات به جناب مختار این است که وقتی امام حسن علیه السلام به ساباط مدائن رسيد يكى از لشکریان خود حضرت، خنجر مسمومى به ران مبارك امام حسن علیه السلام زد كه كارگر شد. سپس آن بزرگوار دستور داد تا وى را بسوى قبيله جريحى كه عموى مختار والى آن جا بود؛ بازگردانند. در این جا مختار به عمویش پیشنهاد کرد که امام حسن علیه السلام را به معاویه تحویل دهیم تا معاویه عراق را به ما واگذار كند. وقتى شيعيان از قول مختار كه به عموى خود گفته بود، آگاه شدند تصميم گرفتند مختار را به قتل برسانند. ولى عموى مختار به وى لطفى كرد و از شيعيان خواست تا او را عفو نمودند.

جواب اشکال

اولا: این روایت مرسل است.

ثانیا: بنا به فرض که روایت، صحیح هم باشد، می‌توان گفت که طلب مختار، جدی نبوده است بلکه می‌خواسته عمویش را امتحان کند که آیا او هم مانند دیگر فرمانداران بلاد، قصد همدستی و پناهندگی به معاویه را دارد یا نه؟ مرحوم خوئی می‌فرمایند: بعضی از افاضل گفته‌اند که به چنین معنایی روایتی از امام معصوم، صادر شده است هر چند آن روایت را نقل نکرده‌اند.

 

اشکال 2

روایتی هست که هریک از ائمه، گرفتار یک کذّاب هستند که بر آن‌ها دروغ می‌بندد و امام حسین علیه السلام، هم مبتلا به مختار بود.[13]

جواب اشکال

احتمال دارد که روایت، تحریف شده است چون مختار، در کوفه بود و امام حسین علیه السلام در مدینه! چطور امام حسین علیه السلام مورد ابتلای مختار بودند؟ ضمن اینکه، ما هیچ روایتی ولو به سند ضعیف از دروغ بستن مختار به امام حسین علیه السلام، نداریم و هیچ بعید نیست که آن مختار یک شخص دیگری باشد. مرحوم خوئی، سپس گلایه ی ابن نما را نقل می‌کنند که خیلی از علما توفیق دقت در معنای روایات را پیدا نکرده و ظاهر روایت را اخذ می‌نمایند.

 

اشکال 3

کتاب سرائر از سماعه روايت مي‌كند كه امام محمّد باقر عليه السلام مي‌فرمود: مختار روز قيامت در آتش است و به شفاعت امام حسین علیه السلام نجات پیدا می‌کند.

جواب اشکال

چنین بیانی در دو روایت آمده است که هر دو روایت، ضعیف است. روایت اول را شیخ در تهذیب نقل کرده است که مرسل است و ثانیا: کسی که نقل کرده است، امیة بن علی قیسی است که او را نمی‌شناسیم.

اما روایت دوم که سرائر در مستطرفات، نقل کرده است در طریق آن، شخصی به نام جعفر بن ابراهیم حضرمی است که وثاقتش ثابت نیست. ضمن اینکه، ابان روایت را از جعفر حضرمی نقل می‌کند، در حالیکه در یک طبقه نیستند و یا زرعه از ایشان نقل کند که باز هم در یک طبقه نیستند. پس هر دو روایت، مشکل دارد. سپس مرحوم خویی، حرفی را از ابن داوود و او از کشی نقل می‌کند [که در چاپ های فعلی نیست] که این روایاتی که در مذمت مختار است، عامه وضع کرده‌اند و از جعلیات است. [14] و[15]

و ما (مرحوم خویی) قبلا گفتیم که تمام روایات ذامه در حق مختار، ضعیف است و اگر ضعیف هم نباشد باید حمل بر تقیه گردد. در حُسن حال مختار همین بس که او با کشتن قاتلان حسین علیه السلام، اهل بیت را خوشحال کرد و این خدمت بزرگی است که مستحق پاداش بزرگی از طرف اهل بیت است. آیا ممکن است که اهل بیت عصمت و طهارت که معدن کرامت و احسان هستند، از چنین کار بزرگی تقدیر ننمایند؟

 

اشکال 4

قیام مختار به اذن امام نبوده است و مختار از پیش خودش، دست به چنین قیامی زده است؟

جواب اشکال

شکی در این نمی‌باشد که خروج مختار و خونخواهی امام حسین علیه السلام و کشتن قاتلین او مورد رضایت خداوند و پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام می‌باشد. میثم تمار هم قبل از قیام مختار به این قضیه اشاره کرده و به مختار خبر می‌دهد که ما کشته می‌شویم، ولی تو از زندان، نجات پیدا می‌کنی و قیام خواهی کرد… ضمن اینکه، ما روایت داریم که قیام مختار با اذن خاص، از امام سجاد علیه السلام بوده است…[16] [منظور روایت ابن نما است. امام که نباید سخنرانی کند و بیانیه بدهد. همین که اشاره ای کند بس است. هم امام، اجازه داد و هم اختیار را به محمد حنفیه داد. مرحوم خویی سپس، جریانی را نقل می‌کنند که ما نقل کردیم.][17]

 

اشکال 5

این اشکال را در اصل، بعضی از عامه وارد کرده‌اند و استناد به حرف مرحوم کشی می‌کنند که گفته است: مختار کسی است که مردم را بسوی محمد حنفیه دعوت کرد که اینان کیسانیه نامیده شدند.

جواب اشکال

این حرف باطل است. چون اصلاً محمد ابن حنفیه برای خودش ادعای امامت نکرد تا مختار هم در پی دعوت او باشد. کیسانی و اعتقاد به مهدویت محمد حنفیه بعد از رحلت او اتفاق افتاد و حال آنکه مختار قبل از رحلت محمد حنفیه، شهید شده بود. پس این تهمت اساساً باطل است. و منشأء کلمه «کیسان به عنوان لقب مختار» اگر صحیح باشد، روایتی است که کشی از امیرالمومنین نقل می‌کند که به مختار دو بار فرمود: «یا کیّس!»[18]

 


[1]«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عُثْمَانُ بْنُ حَامِدٍ، قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَزْدَادَ الرَّازِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْمُزَخْرَفِ،عَنْ حَبِيبٍ الْخَثْعَمِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ‏ كَانَ‏ الْمُخْتَارُ يَكْذِبُ‏ عَلَى‏ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ»

[2]جِبْرِيلُ بْنُ أَحْمَدَ، حَدَّثَنِي الْعُبَيْدِيُ‏، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو، عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ‏ كَتَبَ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) وَ بَعَثَ‏ إِلَيْهِ‏ بِهَدَايَا مِنَ الْعِرَاقِ، فَلَمَّا وَقَفُوا عَلَى بَابِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ دَخَلَ الْآذِنُ يَسْتَأْذِنُ لَهُمْ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ رَسُولُهُ فَقَالَ أَمِيطُواعَنْ بَابِي فَإِنِّي لَا أَقْبَلُ هَدَايَا الْكَذَّابِينَ وَ لَا أَقْرَأُ كُتُبَهُمْ، فَمَحَوُا الْعُنْوَانَ وَ كَتَبُوا الْمَهْدِيَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: وَ اللَّهِ لَقَدْ كَتَبَ إِلَيْهِ‏بِكِتَابٍ مَا أَعْطَاهُ فِيهِ شَيْئاً إِنَّمَا كَتَبَ إِلَيْهِ يَا ابْنَ خَيْرِ مَنْ طَشَى وَ مَشَى، فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (ع) أَمَّا الْمَشْيُ فَأَنَا أَعْرِفُهُ فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ الطَّشْيُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) الْحَيَاةُ»

[3]«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍ‏ أَنَّ الْمُخْتَارَ أَرْسَلَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِعِشْرِينَ أَلْفَ دِينَارٍ فَقَبِلَهَا وَ بَنَى‏ بِهَا دَارَ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ دَارَهُمُ الَّتِي هُدِمَتْ قَالَ ثُمَّ إِنَّهُ بَعَثَ إِلَيْهِ بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ دِينَارٍ بَعْدَ مَا أَظْهَرَ الْكَلَامَ الَّذِي أَظْهَرَهُ فَرَدَّهَا وَ لَمْ يَقْبَلْهَا»

[4]« وَالْمُخْتَارُ هُوَ الَّذِي دَعَا النَّاسَ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ وَ سُمُّوا الْكَيْسَانِيَّةَ وَ هُمُ الْمُخْتَارِيَّةُ وَ كَانَ لَقَبُهُ كَيْسَانَ وَ لُقِّبَ بِكَيْسَانَ لِصَاحِبِ شُرَطِهِ الْمُكَنَّى أَبَا عَمْرَةَ وَ كَانَ اسْمُهُ كَيْسَانَ وَ قِيلَ إِنَّهُ سُمِّيَ كَيْسَانُ بِكَيْسَانَ مَوْلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ الَّذِي حَمَلَهُ عَلَى الطَّلَبِ بِدَمِ الْحُسَيْنِ ع وَ دَلَّهُ عَلَى قَتَلَتِهِ وَ كَانَ صَاحِبَ سِرِّهِ وَ الْغَالِبَ عَلَى أَمْرِهِ وَ كَانَ لَا يَبْلُغُهُ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَعْدَاءِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ فِي دَارٍ أَوْ فِي مَوْضِعٍ إِلَّا قَصَدَهُ وَ هَدَمَ الدَّارَ بِأَسْرِهَا وَ قَتَلَ كُلَّ مَنْ فِيهَا مِنْ ذِي رُوحٍ وَ كُلُّ دَارٍ بِالْكُوفَةِ خَرَابٌ فَهِيَ مِمَّا هَدَمَهَا وَ أَهْلُ الْكُوفَةِ يَضْرِبُونَ بِهَا الْمَثَلَ… .

[5]«وَ قَالَ الشَّيْخُ حَسَنُ بْنُ سُلَيْمَانَ فِي كِتَابِ الْمُحْتَضَرِ قِيلَ‏ بَعَثَ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ فَكَرِهَ‏ أَنْ‏ يَقْبَلَهَا مِنْهُ‏ وَ خَافَ أَنْ يَرُدَّهَا فَتَرَكَهَا فِي بَيْتٍ فَلَمَّا قُتِلَ الْمُخْتَارُ كَتَبَ إِلَى عَبْدِ الْمَلِكِ يُخْبِرُهُ بِهَا فَكَتَبَ إِلَيْهِ خُذْهَا طَيِّبَةً هَنِيئَةً فَكَانَ عَلِيٌّ يَلْعَنُ الْمُخْتَارَ وَ يَقُولُ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَيْنَا لِأَنَّ الْمُخْتَارَ كَانَ يَزْعُمُ أَنَّهُ يُوحَى إِلَيْهِ»

[6]سير اعلام النبلاء

[7]موقعى كه روز قيامت فرا مي‌رسد پيامبر اسلام و امير المؤمنين و حسن و حسين صلى اللَّه عليهم اجمعين از نزديك جهنم عبور خواهند كرد. شخصى كه در جهنم است سه مرتبه فرياد مي‌زند: يا رسول اللَّه بفريادم برس! ولى پيغمبر خدا جوابى به او نخواهد داد. سه مرتبه فرياد مي‌زند: يا امير المؤمنين به فريادم برس! آن حضرت هم جوابى به او نخواهد داد.

سپس سه مرتبه فرياد ميزند: يا حسين به فريادم برس، من قاتل دشمنان تو مي‌باشم. پيامبر خدا به امام حسين مي‌فرمايد: وى بر تو اتمام حجت نمود. امام حسين عليه السلام پس از اين جريان، نظير عقاب شكارى به فريادش مي‌رسد و او را از آتش نجات مي‌دهد.

راوى مي‌گويد: من به امام صادق گفتم: فدايت شوم آن شخص كه در آتش است كيست؟ فرمود: مختار است. گفتم: براى چه در آتش معذّب خواهد شد در صورتى كه قاتلين امام حسين را كشت!؟ فرمود: براى اينكه اندكى از محبت آن دو نفر را در قلب خود داشت. قسم به حق آن خدائى كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به حق مبعوث‏ كرد، اگر در قلب جبرئيل و ميكائيل هم چيزى از (محبت آنان) باشد خدا ايشان را از ناحيه صورت، داخل آتش جهنم خواهد كرد!

[8]«و عن المجالس، عن المنهال بن عمرو: لمّا قطع المختار يدي حرملة و رجليه و أحرقه بالنار، قلت: سبحان اللّه! فقال لي: يا منهال إنّ التسبيح حسن ففيم سبّحت؟ قلت: دخلت في سفري هذا منصرفي من مكّة على عليّ بن الحسين عليهما السلام فقال: ما فعل حرملة؟ قلت: تركته حيّا بالكوفة، فرفع يديه جميعا و قال: «اللّهمّ أذقه حرّ الحديد اللّهم أذقه حرّ النار» فقال لي المختار: أسمعت عليّ بن الحسين عليهما السلام يقول هذا؟ فقلت: و اللّه! لقد سمعته يقول هذا، فنزل عن دابّته و صلّى ركعتين فأطال السجود، ثمّ قام فركب و قد احترق حرملة؛ و ركبت معه و سرنا فحاذيت داري، فقلت: أيّها الأمير! إن رأيت أن تشرّفني و تكرمني و تنزل عندي و تحرم بطعامي، فقال: تعلمني أنّ عليّ بن الحسين عليهما السلام دعا بأربع دعوات فأجابه اللّه على يدي، ثمّ تأمرني أن آكل! هذا يوم صوم شكرا للّه على ما عملته بتوفيقه. تستری، قاموس الرجال، ج10، ص6

[9]مازندرانی حائری، منتهی المقال فی احوال الرجال، ج 6، ص 243

[10]مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال (رحلی)جلد:٣، ص 206

[11]گروگانگیری زنان، شیوه‌ی بنی امیه بود. بنده در جلد دوم کتاب مع الركب الحسيني، به نام الایام المکیة، این بحث را مطرح کردم که چرا امام حسین(ع) اصرار داشتند زنان را با خودشان همراه ببرند. یکی از هدف ها، ترس از گروگانگیری بود. این‌ها برای فشار و رسیدن به خواسته های خود، گروگان می‌گرفتند. امویین پيمان شكن و خائن بودند و هیچ خط قرمزی نداشتند. جریان عمرو بن حمق را ببینید، این صحابی بزرگوار که مخفی بود، همسرش را گروگان گرفتند و دوسال زندانی کردند. وقتی عمرو بن حمق را یافتند، ببینید که چطور با او برخورد کردند. من در کتاب شناخت صحابه اینها را مطرح کردم. نیمه ی شب سر بریده ی عمرو بن حمق را به دامن همسرش پرت کردند. قساوت و سنگدلی تا چه حد؟ آل زبیر هم از اینها بهتر نبودند.

[12]سعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر،ج3، ص 100

[13]نعم تقدم في ترجمة محمد بن أبي زينب رواية صحيحة و فيها كان أبو عبد الله الحسين بن علي ع قد ابتلي بالمختار و قد ذكر في تلك الرواية رسول الله ص و الأئمة الأطهار س و أن كلا منهم كان مبتلى بكذاب يكذب عليه. معجم‏رجال‏الحديث،ج 18،ص 98

[14]هذا و قد قال ابن داود فيما تقدم منه (478) بعد ما ذكر روايات المدح و ما روى فيه (المختار) مما ينافي ذلك، قال الكشي نسبته إلى وضع العامة أشبه. معجم‏رجال‏الحديث،ج 18،ص 100

[15]وقتی ابن داوود این مطلب را از کشی نقل می‌کند که عامه این روایات را وضع کردند چه بُعدی دارد، همان روایاتی که در مذمت مطلق قیامها هم وارد شده است، این چنین باشد؟ به عنوان احتمال می‌گویم. مرحوم خوئی می‌فرماید:  «أقول: ما نسبه ابن داود إلى الكشي، لم نجده في إختيار الكشي، و لعل نسخة أصل الكشي كان عنده و كان هذا مذكورا فيه»

آنچه را که ابن داوود به کشی نسبت داده است ما در رجال کشی نیافتیم و شاید نسخه اصلی پیش ابن داوود بوده باشد که در آن چنین مطلبی ذکر شده است.

[16]معجم‏رجال‏الحديث،ج 18،ص 101

[17]برخی نیایند تشکیک کنند که مختار مثله کرد، به فرض هم که چنین کاری کرده باشد، مگر آنها مثله نکردند؟ دلتان برای قاتلین می‌سوزد؟ مگر همین‌ها نبودند که نسبت به حضرت علی اکبر «قطعوه إرباً إرباً» ! مگر نسبت به قمر بنی هاشم! مگر نسبت به امام حسین کاری نکردند که امام را در بوریا گذاشتند؟ بعد هم ده اسب آماده کردند و نعلها را عوض کردند و بر بدنها دواندند. دلتان برای این طرف بسوزد. اگر این کار را هم کرده باشد مگر اخبارش به امام سجاد و امام باقر و امام صادق نرسیده؟ با این فرض، آن‌ها طلب مغفرت برای مختار کرده‌اند. ملاک رضایت ائمه است و ائمه از او راضی بودند.

[18]معجم‏رجال‏الحديث،ج 18،ص 102

3 پاسخ

  1. البته به نظر این بنده حقیر اگه برخی از پاورقی ها رو در داخل متن میاوردید, بهتر بود.
    بویژه مهم هاش.
    من طول کشید تا مطمین شدم, پاورقی ها مطلب دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *