بررسی روایت دوم  

این روایت را مرحوم مجلسی در بحارالانوار به نقل از الغیبه نعمانی ذکر می کند و در هیچ منبع دیگری (شیعه و سنی) نیامده است.

[الغیبه للنعمانی‏] عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع حَدَّثَ عَنْ أَشْیَاءَ تَکُونُ بَعْدَهُ إِلَى قِیَامِ الْقَائِمِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَتَى یُطَهِّرُ اللَّهُ الْأَرْضَ مِنَ الظَّالِمِینَ قَالَ لَا یُطَهِّرُ اللَّهُ الْأَرْضَ مِنَ الظَّالِمِینَ حَتَّى یُسْفَکَ الدَّمُ الْحَرَامُ ثُمَّ ذَکَرَ أَمْرَ بَنِی أُمَیَّهَ وَ بَنِی الْعَبَّاسِ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ وَ قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِخُرَاسَانَ وَ غَلَبَ عَلَى أَرْضِ کُوفَانَ وَ الْمُلْتَانِ وَ جَازَ جَزِیرَهَ بَنِی کَاوَانَ وَ قَامَ مِنَّا قَائِمٌ بِجِیلَانَ وَ أَجَابَتْهُ الْآبُر وَ الدَّیْلَمُ [۱]وَ ظَهَرَتْ لِوَلَدِی رَایَاتُ التُّرْکِ مُتَفَرِّقَاتٍ فِی الْأَقْطَارِ وَ الْحَرَامَاتِ [الْجَنْبَاتِ‏] وَ کَانُوا بَیْنَ هَنَاتٍ وَ هَنَاتٍ إِذَا خَرِبَتِ الْبَصْرَهُ وَ قَامَ أَمِیرُ الْإِمْرَهِ فَحَکَى ع حِکَایَهً طَوِیلَهً ثُمَّ قَالَ إِذَا جُهِّزَتِ الْأُلُوفُ وَ صَفَّتِ الصُّفُوفُ وَ قُتلَ الْکَبْشُ الْخَرُوفَ هُنَاکَ یَقُومُ الْآخِرُ وَ یَثُورُ الثَّائِرُ وَ یَهْلِکُ الْکَافِرُ ثُمَّ یَقُومُ الْقَائِمُ الْمَأْمُولُ وَ الْإِمَامُ الْمَجْهُولُ لَهُ الشَّرَفُ وَ الْفَضْلُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِکَ یَا حُسَیْنُ لَا ابْنٌ مِثْلَهُ یَظْهَرُ بَیْنَ الرُّکْنَیْنِ فِی دَرِیسَیْنِ بَالِیَیْنِ  یَظْهَرُ عَلَى الثَّقَلَیْنِ وَ لَا یَتْرُکُ فِی الْأَرْضِ الْأَدْنَیْنَ طُوبَى لِمَنْ أَدْرَکَ زَمَانَهُ وَ لَحِقَ أَوَانَهُ وَ شَهِدَ أَیَّامَهُ .[۲]

شیخ نعمانی در کتاب مذکور بسند معتبر از حضرت امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق روایت کرده است که آن حضرت فرمود که، روزی حضرت امیر المؤمنین و امام المتقین علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ خبر می دادند از وقایعی که بعد از آن حضرت به ظهور آید تا ظاهر شدن قائم آل محمد ـ علیه السلام ـ پس حضرت سید الشهداء حسین بن علی ـ علیه السلام ـ فرمودند که یا امیر المؤمنین! چه وقت حق سبحانه و تعالی زمین را از ظالمان پاک خواهد کرد؟ ‌حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمود که خدای تعالی زمین را از لوث کافران پاک نخواهد کرد تا خون حرام بسیار به زمین ریخته شود. بعد از آن پادشاهان بنی امیه و بنی عباس را به تفصیل بیان فرمودند. در حدیث طولانی که راوی اختصار کرده است. پس فرمود که:

« هرگاه، خروج کند پادشاهی از خراسان و غالب شود بر زمین کوفه و ملتان و بگذرد از جزیره بنی کاوان که در حوالی بصره است، و خروج کند از ما پادشاهی در گیلان و او را اجابت کنند و یاری نمایند اهل ابر ـ که در حوالی استراباد است ـ و دیلم ـ که قزوین و حوالی آن است ـ و ظاهر شود از برای فرزند من عَلَمای ترکان، و متفرق شوند اطراف عالم و در مکان های شریف و جنگها و فن‌های عظیم ایشان رو دهد، در وقتی که جنگ کننده در بصره و برخیزد پادشاه پادشاهان. ـ پس حکایت طولانی بیان فرمودند که راوی از میان انداخته است، پس فرمودند ـ : که آن گاه تهیه کرده شود چندین هزار لشکر برکشیده صفها، و بکشد قوچ فرزند خود را، در آن هنگام دیگری پادشاه شود، امامی که مردم قدرش را ندانند یا پی به مکانش نبرند. او راست شرف و فضیلت بر عالمیان و او از فرزندان تست ای حسین. وصف آن نمی‌توان کرد. مثل او کجا بهم می رسد؟ ظاهر شود در میان دو رکن کعبه معظمه با جماعتی اندک، و بر جن و انس غالب گردد و مردم دون، یعنی کافران و ظالمان را از زمین براندازد. خوشا حال کسی که زمان او را دریابد و به روزگار دولت او برسد و در خدمتش حاضر گردد.» .

***

این روایت یکی از دلایل کسانی است که خراسانی را از علائم ظهور و احیاناً چهره او را مثبت دانسته، می‌باشد.                         

***

   بررسی سندی روایت

[الغیبه للنعمانی‏] عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى (علوی) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ (انصاری) عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع

ما در بررسی سندی به إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ، که سند به وی منتهی می‌شود اکتفا می کنیم.

  • علامه حلی از ابن غضائری نقل میکند:

قال ابن الغضائری: لا نعرفه الا بما ینسب إلیه عبد الله بن محمد البلَوى، وینسب إلى أبیه عبید الله بن العلاء عماره بن زید، وما یسند إلیه (اعتماد نمی‌کند به او) الا الفاسد المتهافت، قال: وأظنه اسما موضوعا على غیر واحد. أقول (علامه حلی): وهذا لا اعتمد على روایته، لوجود طعن هذا الشیخ فیه، مع انی لم اقف له على تعدیل من غیره (کسی را نیافتم که إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ را تعدیل نماید. [۳]

  • جزائری در حاوی نقل می کند:

الرجل مجهول الحال و طعن ابن الغضائری قد عرفت حاله غیر مره (ابراهیم بن عبدالله مجهول حال است هرچند کتاب ابن غضائری را قبول ندارم).

  • وحید بهبهانی در تعلیقه خود بر منهج المقال از قول سعد بن عبدالله نقل می‌کند:

قال سعد بن عبد الله أدرک الرضا  علیه السلام و لم یسمع منه فترک لذلک روایته[۴]

سعد گوید: ابراهیم بن عبدالله امام رضا علیه السلام را درک کرده ولی روایتی از امام نقل نکرده است، به همین جهت روایتش ترک می شود. آری راوی که معاصر امام علیه السلام باشد ولی روایتی از امام نقل نکند این راوی مشکل دارد (ریگی در کفشش است.)

آیت الله طبسی: بعضی از اصحاب صحاح مثل بخاری، امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام را درک کرده است و با اینکه رحال و کثیر السفر برای نقل حدیث بود و به محیط های علمی سر می‌زد، ولی یک روایت از ائمه معصومین علیهم السلام ما نقل نمی‌کند. معلوم می‌شود دشمنی و عداوت و کینه اشان باعث عدم نقل شده است. بخاری با اینکه از عمران بن حطان که آرزوی بوسه زدن بر دست ابن ملجم مرادی به خاطر کشتن امام علی علیه السلام دارد و یا از حریزی که روزی ۱۴۰ بار مولا علی علیه السلام را نعوذ بالله لعن می‌کرد روایت نقل می کند ولی از امام علیه السلام نقل نمی‌کند. آیا این بزرگواران در حد یک راوی هم نبودند؟!

با اینکه وحید بهبهانی برای توثیق افراد بسیار سعی مشرب دارد و حدود ۴۰ مورد برای توثیق افراد یا روایت آنان علاوه بر طرق مشهور بیان می کند ولی باز ترک و نپذیرفتن روایت ابراهیم بن عبدالله را به خاطر عدم نقل از امام علیه السلام با وجود درک زمان امام علیه السلام قبول دارد.

  • مرحوم مامقانی بعد از نقل این مطالب می‌گوید: و علی کل حال فالرجل من المجاهیل.

مجهول در اصطلاح مشهور یکی از الفاظ جرح و نشان ضعف است ولی در اصطلاح مامقانی مجهول یعنی بعد از تحقیقات در مورد فلان شخص به جایی نرسیده است.[۵]

فرزند ایشان هم می‌گوید: در صورت اعتماد به تضعیف ابن غضائری شخص ضعیف، و در صورت عدم اعتماد مجهول الحال می شود.

هرچند نتیجه یکی است ولی نظر ما (آیت الله طبسی) این است که راوی ضعیف است گرچه کتاب ابن غضائری را قبول نداریم. پس روایت سندش مشکل دارد.

نسبت به عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى (علوی) هم، کتب رجالی مانند جامع الرواه، صاحب تنقیح، رجال خوئی، قدما و نامی از او به میان نیاورده‌اند؛ فقط الغیبه نعمانی ۱۳ روایت از عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى نقل می‌کند؛ ولی آیا نقل نعمانی باعث وثاقت است؟! انتخاب وثاقت یا عدم وثاقت به مبنای هر شخص بر می‌گردد. [۶]

نتیجه نهائی

 اگر از طریق قوت متن وارد شویم و یا روایت را به عنوان موید روایت دیگر قرار دهیم، می توانیم از سند صرف نظر کنیم. و در صورتی‌ که روایات خراسانی به حد استفاضه برسد باز هم اغماض از سند مشکلی ندارد، هر چند به چنین استفاضه ای دست نیافتیم.

***

 

بررسی روایت سوم

حدثنا سعید أبو عثمان عن جابر عن أبی جعفر قال یخرج شاب من بنی هاشم بکفه الیمنى خال من خراسان برایات سود بین یدیه شعیب بن صالح یقاتل أصحاب السفیانی فیهزمهم[۷].

ناقلین این روایت

کتاب عقد الدرر فی أخبار المنتظر المقدسی الشافعی السلمی (ص۱۷۱) وعرف الوردی السیوطی[۸] (ج۲ ص ۶۸ ) و البرهان متقی هندی (ص۱۵۱ ) هر سه از فتن ابن حماد نقل می‌کنند.

اما از شیعه سید ابن طاووس در الملاحم و الفتن خود (ص۵۳ باب۹۷) از فتن ابن حماد نقل می‌کند است البته قبل ازعبارت « من خراسان » « یاتی » اضافه دارد.

ملحقات مرحوم مرعشی نجفی هم ج۲۹ ص ۴۱۱،۴۷۶و ۶۰۵ در ۳ جای کتاب خود از ۳ کتاب عقدالدرر والفتن والبرهان نقل می‌کند. دیگر کسی از ما نقل نکرده است چون قبلاً هم گفتیم کتاب الفتن و صاحب کتاب (ابن حماد) از نظر شیعه اشکال دارد، این کتاب از نظر خود اهل سنّت هم دارای مشکل است.

***

بررسی سندی (با اغماض از مولِف و مولَف)

ابن حماد می‌گوید: حدثنا سعید أبو عثمان عن جابر عن أبی جعفر (امام باقر علیه السلام)

ما هرچه در کتب رجالی شیعه جستجو کردیم سعید أبو عثمان را نیافتیم. به نظر ما نه تنها مجهول بلکه مهمل (در کتب رجالی اسمش نیامده) است.

اما از نظر اهل سنت[۹]:

در کتب اهل سنت به سعید أبو عثمان، ابن زکریا القرشی و ابو عمرو مدائنی هم می گویند. نزد اهل عامه مورد اختلاف است.

  • احمد بن حنبل در مورد سعید أبو عثمان می‌گوید: لم یکن صاحب حدیث (تخصص او در حدیث نبود).
  • ابن معین از شخصیتهای بسیار بزرگ اهل سنت است در مورد سعید أبو عثمان می گوید: لیس بشیء (ضعیف). ساجی هم او را تضعیف می کند.
  • عثمان بن ابی شیبه برادر ابوبکر بن ابی شیبه صاحب مصنف (کسی که به همراه عده ای دیگر از علمای اهل سنت، زمینه ساز اقدام ننگین متوکل برای تخریب قبر امام حسین علیه السلام بود) در مورد سعید أبو عثمان می گوید: لم یکن یعرف الحدیث (شغلش حدیث شناسی نبود)

 

نتیجه: حال با توصیفات مذکور آیا می‌توان به این روایت اعتماد کرد؟!

***

 

بررسی روایت چهارم

[إقبال الأعمال‏] وَجَدْتُ فِی کِتَابِ الْمَلَاحِمِ لِلْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَکْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِلَا إِمَامٍ عَادِلٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَخْبِرْنِی بِمَا أَسْتَرِیحُ إِلَیْهِ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَیْسَ یَرَى أُمَّهُ مُحَمَّدٍ فَرَجاً أَبَداً مَا دَامَ لِوُلْدِ بَنِی فُلَانٍ مُلْکٌ حَتَّى یَنْقَرِضَ مُلْکُهُمْ فَإِذَا انْقَرَضَ مُلْکُهُمْ أَتَاحَ اللَّهُ لِأُمَّهِ مُحَمَّدٍ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتَ یُشِیرُ بِالتُّقَى وَ یَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ لَا یَأْخُذُ فِی حُکْمِهِ الرِّشَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْرِفُهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ ثُمَّ یَأْتِینَا الْغَلِیظُ الْقَصَرَهِ ذُو الْخَالِ وَ الشَّامَتَیْنِ الْقَائِدُ الْعَادِلُ الْحَافِظُ لِمَا اسْتُودِعَ یَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مَلَأَهَا الْفُجَّارُ جَوْراً وَ ظُلْماً[۱۰]

سید ابن طاووس روایت را از ملاحم بطائنی نقل می کند. روایت، علائم خراسانی را ذکر می کند. هرچند نامی از خراسانی در روایت نیامده است؛ ولی با توجه به عبارت «حَتَّى یَنْقَرِضَ مُلْکُهُمْ» منظور انقراض ملک عباسیان به دست خراسانی است. روایت مذکور را مرحوم مجلسی [۱۱] از اقبال و اثبات الهداه[۱۲] هم از بحار الانوار نقل می کند.

آقا بزرگ طهرانی[۱۳] بیش از ۲۰ کتاب به نام ملاحم از شیعه نام می برد. یکی از این ملاحم، ملاحم بطائنی است و او کسی جز حسن بن علی بن أبی حمزه بطائنی نمی‌باشد. مرحوم ابن طاووس طبق بیان الذریعه در مورد ملاحم بطائنی می گوید: و هی نسخه عتیقه فی خزانه مشهد الکاظم علیه السلام.

این روایت را ابن طاووس از بطائنی نقل می کند. آیا نقل سید از همان کتاب بطائنی است؟ آیا سید طریقی به آن کتاب دارد و به اصطلاح وجاده نیست؟ بر فرض قبول موارد مذکور، آیا می توان به بطائنی اعتماد کرد؟ قبلاً بیان شد که ایشان قابل اعتماد نیست؛ پس این روایت هم مشکل دارد.

***

 

بررسی روایت پنجم

رُوِیَ عَنْ بَشِیرٍ النَّبَّالِ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ  علیه السلام إذَ اسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ رَجُلٌ ثُمَّ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أَنْقَى ثِیَابَکَ (چه لباسهای تمیزی) هَذِهِ!! قَالَ هِیَ لِبَاسُ بِلَادِنَا ثُمَّ قَالَ جِئْتُکَ بِهَدِیَّهٍ فَدَخَلَ غُلَامٌ وَ مَعَهُ جِرَابٌ (انبان) فِیهِ ثِیَابٌ فَوَضَعَهُ ثُمَّ تَحَدَّثَ سَاعَهً ثُمَّ قَامَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنْ بَلَغَ الْوَقْتُ وَ صَدَقَ الْوَصْفُ فَهُوَ صَاحِبُ الرَّایَاتِ السُّودِ مِنْ خُرَاسَانَ یَتَقَعْقَعُ ثُمَّ قَالَ لِغُلَامٍ قَائِمٍ عَلَى رَأْسِهِ الْحِقْهُ فَسَلْهُ مَا اسْمُکَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ اللَّهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هُوَ هُوَ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ قَالَ بِشْرٌ فَلَمَّا قَدِمَ أَبُو مُسْلِمٍ الکوفه جِئْتُ حَتَّى دَخَلْتُ عَلَیْهِ فَإِذَا هُوَ الرَّجُلُ الَّذِی دَخَلَ عَلَیْنَا

از این روایت استفاده می شود که خراسانی همان ابو مسلم است و در زمانی آمده و جریانش تمام شده است.

ناقلین روایت

اولین منبع چاپ شده این روایت که الان در دست ماست، دلائل الامامه طبری شیعی[۱۴] است. بعد از او اثبات الوصیه مسعودی[۱۵] با کمی تفاوت نقل، بعد از او إعلام الوری که همان متن اثبات الوصیه است هر چند مدرک او نوادر الحکمه محمد بن احمد بن یحیی (این کتاب در دسترس ما نیست) می باشد، بعد از او خرائج راوندی[۱۶] (قبر شریفش در صحن حرم مطهر قم است)، بعد از او مناقب ابن شهر آشوب[۱۷]، بعد اثبات الهداه حر عاملی[۱۸]، بعد بحرانی[۱۹] و بعد بحار[۲۰]؛ این روایت را در منابع خودمان آورده‌اند، ولی از اهل سنّت کسی این روایت را نقل نمی کند.

***

بررسی سند روایت

دلائل الامامه محمد بن جریر الطبری (الشیعی) سلسله سند را اینگونه ذکر می‌کند:

بإسناده آخبرنی آبوالحسین محمد بن هارون عن الحسن بن علی بن فضال، عن عبد الله الکنانی، عن موسى بن بکر، قال: حدثنی بشیر النبال، قال: کنت عند أبی عبد الله

اما محمد بن هارون موسی:

مرحوم خوئی می فرماید: نجاشی در مورد ایشان «رحمه الله علیه» گفته است. نکته ای را هم بنده (آیت الله طبسی) اضافه کنم؛ نجاشی در مورد پدرش گفته است: کنت أحضر فی داره مع ابنه أبی جعفر والناس یقرأون علیه [۲۱]من درس پدرش هارون می رفتم و پسرش هم در درس بود.

نجاشی گفته است: هم بحث بودیم آیا هم بحث بودن دلیل بر وثاقت است؟ به نظر ما هم بحث بودن و ترحم نشانه وثاقت نیست. مرحوم خویی هم این مبنا را قبول ندارد. مقدمه معجم رجال مرحوم خوئی ناظر به مقدمه مامقانی (سعه مشرب مامقانی در مورد توثیق افراد و ارائه طرق مختلف علاوه بر راه های توثیق مشهور) است. مرحوم مامقانی ترضی و ترحم را اماره حسن و مدح می داند؛ ولی مرحوم خوئیی قبول ندارد و ترضی را بر فاسق هم ممکن می داند.

نتیجه: محمد بن هارون توثیق ندارد.

 اما بشیر نبال:

  • اسم بشیر نبال در رجال شیخ طوسی آمده است. شیخ، گاهی ایشان را از اصحاب امام باقر علیه السلام و گاهی از اصحاب امام صادق علیه السلام می داند. (نکته ای که در رجال شیخ طوسی باید به آن توجه کرد این است که ملاک شیخ هم عصر بودن افراد با امام معصوم است، لذا ابن زیاد را از اصحاب امام حسین علیه السلام و یا زیاد بن ابیه را، از اصحاب امام علی علیه السلام می داند و این دلیل وثاقت آن ها نیست مگر اینکه تصریح به وثاقت نماید.
  • مرحوم کشی حدیثی را  که در طریق آن محمد بن سنان و صالح بن ابی حماد است، از بشیر نبال نقل می کند. علامه حلی در بحث سندی این روایت میفرماید: « لیس صریحاً فی تعدیله و أنا فی روایته متوقف»[۲۲] من در روایت بشیر توقف می کنم.

مرحوم مامقانی به علامه اشکال می‌کند که اگر شما توقف در روایت وی می کنید؛ پس چرا اسم ایشان را در قسمت اول کتاب خلاصه الاقوال خویش میاورید؟ (چون روش علامه در خلاصه الاقوال اینگونه است که عدول را در قسمت اول و ضعاف را در قسمت دوم کتاب خود بیان میکند.)

آیت الله طبسی: اگر چه روش علامه بر همین مبناست ولی علامه تصریح بر خلاف روش دارد بنابراین ظاهراً اشکال مامقانی وارد نباشد.

  • ابن داوود (م ۷۴۰) هم در باب اول رجال خود[۲۳] اسم ایشان را آورده و می گوید از رجال کشی استفاده میشود که بشیر ممدوح است. مامقانی[۲۴] می گوید، مدح بشیر به استناد روایتی است که ابن داوود نقل می کند، متن روایت این است:

[رجال الکشی‏] طَاهِرُ بْنُ عِیسَى الْوَرَّاقُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ رَآنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أُصَلِّی فَأَرْسَلَ إِلَیَّ وَ دَعَانِی فَقَالَ لِی مِنْ أَیْنَ أَنْتَ قُلْتُ مِنْ مَوَالِیکَ قَالَ فَأَیُّ مَوَالِیَّ قُلْتُ مِنَ الْکُوفَهِ فَقَالَ مَنْ تَعْرِفُ مِنَ الْکُوفَهِ قُلْتُ بَشِیرَ النَّبَّالِ وَ شَجَرَهَ قَالَ وَ کَیْفَ صَنِیعَتُهُمَا إِلَیْکَ (برخورد این دو نفر با تو چگونه است) قُلْتُ وَ مَا أَحْسَنَ صَنِیعَتَهُمَا إِلَیَّ (بسیار خوب است) قَالَ خَیْرُ الْمُسْلِمِینَ مَنْ وَصَلَ وَ أَعَانَ وَ نَفَعَ مَا بِتُّ لَیْلَهً قَطُّ وَ للَّهِ وَ فِی مَالِی حَقٌّ یَسْأَلُنِیهِ ثُمَّ قَالَ‌ای شَیْ‏ءٍ مَعَکُمْ مِنَ النَّفَقَهِ قُلْتُ عِنْدِی مِائَتَا دِرْهَمٍ قَالَ أَرِنِیهَا فَأَتَیْتُهُ بِهَا فَزَادَنِی فِیهَا ثَلَاثِینَ دِرْهَماً وَ دِینَارَیْنِ.

ثُمَّ قَالَ تَعَشَّ عِنْدِی فَجِئْتُ فَتَعَشَّیْتُ عِنْدَهُ قَالَ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْقَابِلَهِ لَمْ أَذْهَبْ إِلَیْهِ فَأَرْسَلَ إِلَیَّ فَدَعَانِی مِنْ غَدِهِ فَقَالَ مَا لَکَ لَمْ تَأْتِنِی الْبَارِحَهَ قَدْ شَفَقْتَ عَلَیَّ قُلْتُ لَمْ یَجِئْنِی رَسُولُکَ فَقَالَ أَنَا رَسُولُ نَفْسِی إِلَیْکَ مَا دُمْتَ مُقِیماً فِی هَذِهِ الْبَلْدَهِ‌ای شَیْ‏ءٍ تَشْتَهِی مِنَ الطَّعَامِ قُلْتُ اللَّبَنَ فَاشْتَرَى مِنْ أَجْلِی شَاتاً لَبُوناً قَالَ فَقُلْتُ لَهُ عَلِّمْنِی دُعَاءً قَالَ اکْتُبْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ عَثْرَهٍ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ وَ یَا مَنْ أَعْطَى مَنْ سَأَلَهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَهً یَا مَنْ أَعْطَى مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِکَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَهِ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَیْتَ وَ زِدْنِی مِنْ سَعَهِ فَضْلِکَ یَا کَرِیمُ ثُمَّ رَفَعَ یَدَیْهِ فَقَالَ یَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ یَا ذَا النَّعْمَاءِ وَ الْجُودِ ارْحَمْ شَیْبَتِی مِنَ النَّارِ ثُمَّ وَضَعَ یَدَیْهِ عَلَى لِحْیَتِهِ وَ لَمْ یَرْفَعْهُمَا إِلَّا وَ قَدِ امْتَلَأَ ظَهْرُ کَفَّیْهِ دُمُوعاً [۲۵]

امام صادق علیه السّلام به محمّد بن زیاد فرمود: چه کسى از اهل کوفه را مى شناسى؟ گفتم: بشیر نبّال و شجره، فرمود: با مؤمنین چگونه اند؟ بهترین مسلمانان کسى است که به مسلمان کمک کند و به آن ها نفع رساند، سپس  فرمود: چه مقدار پول نزد تو هست؟ گفتم: دویست درهم، فرمود: نشانم بده، آن را نشان حضرت دادم، ایشان سه درهم و دو دینار بر آن افزودند. سپس فرمود امشب شام را پیش من بخور، من غذاى شب را خدمت ایشان صرف کردم ولى شب بعد خدمتش نرفتم.

فردا از پى من فرستاد رفتم فرمود: چرا دیشب نیامدى. بیاد تو بودم و منتظرت شدم. عرض کردم کسى نیامد از طرف شما بمن خبر دهد. فرمود: من خودم خبر میدهم تا وقتى در این شهر هستى مهمان ما باش حالا بگو ببینم چه غذائى میل دارى؟ عرض کردم شیر. یک گوسفند شیر دار براى من خرید عرض کردم آقا یک دعا بمن بیاموز فرمود بنویس:

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم یا من ارجوه لکل خیر و امن سخطه عند کل شر یا من یعطى الکثیر بالقلیل. و یا من اعطى من سأله تحننا منه و رحمه یا من اعطى من لم یسأله و لم یعرفه، صل على محمّد و اهل بیته. و اعطنى بمسألتى ایاک جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الآخره فإنه غیر منقوص ما اعطیت، و زدنى من سعه فضلک یا کریم» آنگاه دستهاى خود را بلند نموده فرمود: «یا ذا المن و الطول یا ذا الجلال و الاکرام یا ذا النعماء و الجود ارحم شیبتى من النار»

در این موقع دست هاى خود را روى محاسن خویش گذاشت وقتى برداشت پشت دستهایش پر از اشک شده بود.

 

مرحوم مامقانی می فرماید: این روایت دلیل بر مدح بشیر است چون امام علیه السلام وقتی سوال از برخورد بشیر نبال و شجره نسبت به او (زید شحام) نمودند، و او برخوردشان را عالی توصیف کرد (ظاهراً زید شحام مشکل مالی داشته که آنها برطرف کرده بودند) امام علیه السلام فرمودند: خَیْرُ الْمُسْلِمِینَ مَنْ وَصَلَ وَ أَعَانَ وَ نَفَعَ  از این عبارت امام علیه السلام و تطبیق آن بر بشیر، مدح و حُسن بشیر فهمیده می‌شود.

مرحوم خویی در معجم رجال خود می فرماید:

لکن سند الروایه ضعیف، و لاأقل من جهه صالح بن أبی حماد الرازی .[۲۶]

  • مرحوم مامقانی دلیل دیگری هم بر اعتبار بشیر به خاطر احسان و عنایت امام باقر علیه السلام به ایشان ذکر می کند. (خلاصه روایت اینکه: بشیر به مدینه آمده و احتیاج به غسل پیدا میکند، امام علیه السلام دستور می دهند برای ایشان آب تهیه گردد و خودشان آب برایشان میبرند و غسل را به او یاد می‌دهند).

مرحوم مامقانی می فرمایند: اقل ما یفیده ذلک حُسنه

آیت الله طبسی: آیا کمک امام علیه السلام به شخصی نشانه خوبی آن شخص یا از خوبی معِین است؟ خود امام صادق علیه السلام فرمودند: خَیْرُ الْمُسْلِمِینَ مَنْ وَصَلَ وَ أَعَانَ وَ نَفَعَ

فرزند مرحوم مامقانی هم در تایید اعتبار بشیر به پدر خویش می گوید: روایت نقل شده در سندش محمد بن سنان است و شما محمد بن سنان را ثقه دانستید، پس این روایت مدح بشیر است « تکون حجه علیه لابد مِن عَده من الحسان».

آیت الله طبسی: ولی بنده نتوانستم به استناد این مطالب حَسن بودن و اعتبار بشیر را ثابت کنم مگر کسی با توجه به مطالب مامقانی ایشان را به مرحله حُسن برساند (ومانعی از ناحیه راویان دیگر در سند نباشد) در اینصورت روایت مشکلی ندارد.

***

 

بررسی روایت ششم

الْفَضْلُ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْفَرَجِ فَقَالَ لِی مَا تُرِیدُ الْإِکْثَارَ أَوْ أُجْمِلُ لَکَ فَقُلْتُ أُرِیدُ تُجْمِلُهُ لِی فَقَالَ إِذَا تَحَرَّکَتْ رَایَاتُ قَیْسٍ بِمِصْرَ وَ رَایَاتُ کِنْدَهَ بِخُرَاسَانَ أَوْ ذَکَرَ غَیْرَ کِنْدَهَ [۲۷]

ابن اسباط از امام رضا نقل می کند که مردی از امام رضا علیه السلام در باره فرج سوال کرد، امام فرمودند: می خواهى مفصل بیان کنم یا مجمل و سربسته؟ عرض کردم: «بطور اجمال بفرمائید! فرمود: هنگامى که پرچم هاى شهر قیس در مصر و پرچم هاى کنده در خراسان به حرکت آمد موقع فرج است». البته راوی مردد است که امام فرمودند: “کنده” یا کلمه دیگری را گفتند!

آیا این روایت دلالت بر اصل ظهور خراسانی و ارتباطی با علائم ظهور مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف دارد؟

آیت الله طبسی: سؤال از فرج است، فراز و نشیب هایی در تاریخ شیعه بوده که اگر به کسی کافر می گفتند برایش آسانتر بود تا به او شیعه گویند. در سال ۴۰۷ در آفریقا وارد شدند (طبق نقل ابن اثیر) و جمیع شیعیان را حتی آنان که به مسجد پناهنده شدند قتل عام کردند. سخت ترین فشار‌ها را سلفی‌ها به شیخ مفید در بغداد وارد کردند، نامه امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را به شیخ مفید ببینید حضرت می فرماید: این آتش را اموی‌ها بپا کرده اند برای اینکه شما را مستاصل کنند، وارد درگیری ها نشوید.  

آقازاده مرحوم شرف الدین برای بنده تعریف می کرد که وقتی رژیم اشغالگر به جنوب لبنان حمله کرد آشپزخانه های آنها تا ۶ ماه از کتابخانه های جنوب لبنان به عنوان سوخت استفاده می کردند.

در روایات داریم دو دفعه (سالهای ۷۰ و ۱۵۰) بنا بود فرج حاصل شود ولی خداوند تاخیر انداخت آیا این فرج منظور ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است؟ مسلماً ظهور امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف نمی باشد چون تولد آن حضرت ۲۵۵ ق است، پس منظور از فرج، گشایش در امور و کاهش سختی ها است.

پس این روایت: هم دلالتی بر علائم ظهور و خراسانی ندارد.

***

 

بررسی روایت هفتم

حدثنا محمد بن أ بی عمیر، قال: حدثنا جمیل بن دراج، قال: حدثنا زراره بن أعین، عن أ بی عبدالله علیه السلام، قال: ا ستعیذوا بالله من شرالسفیانی و الدجال و غیرهما من أصحاب الفتن ثم یخرج الجرهمی من بلاد الشام و یخرج القحطانی من بلاد الیمن و لکل واحد مِن هولاء شوکه عظیمه فی ولایتهم و یغلب علی اهلها الظلم و الفتنه منهم فبینا هم کذلک یخرج علیهم السمرقندی من خراسان مع الرایات السود و السفیانی مِن الوادی الیابس مِن أودیه الشام و هو من ولد عتبه ا بن ا بی سفیان و هذا الملعون یُظهر الزهد قبل خروجه[۲۸]

شاهد در « یخرج علیهم السمرقندی من خراسان مع الرایات السود » است که این روایت را جزو روایات خراسانی قرار می دهد.

بررسی روایت:

اولاً: این کتاب وجاده (پیدا شده) است یعنی طریقی به کتاب و مولف نیست و با توجه به فرمایشات آقا بزرگ تهرانی این کتاب غامض است، حال اگر ثابت شود کتاب در دسترس مردم بوده (تا از وجاده بودن خارج شود) و مشکل غامض بودن آن نیز حل شود، روایت مشکل سندی ندارد.

ثانیاً: از لحاظ دلالت چگونه قابل تطبیق است، شخص سمرقندی که از خراسان خارج میشود چه کسی است؟ آیا ابو مسلم خراسانی است یا احتمالات دیگری که در خراسانی داده شده است؟ (البته احتمال سید ابن طاووس به عنوان خراسانی منتفی است)

ثالثاً: متن با متون دیگر نمی سازد چون در ادامه روایت این گونه آمده است که یمانی، سفیانی را شکست می دهد و بعد از اینکه سفیانی و پسرش را در رودخانه لو(نام رودخانه ای) قطعه قطعه می کند، ثم یعیش فی سلطنته فارغا من الاعداء ثلاثین سنه، ثم یفوض الملک بابنه السعید و یأوی مکه و ینتظر ظهور قائمنا عج الله تعالی فرجه الشریف حتی یتوفی فیبقی ابنه بعد وفاه أبیه فی ملکه و سلطانه قریبا من أربعین سنه و هما یرجعان إلی الدنیا بدعاء قائمنا عج الله تعالی فرجه الشریف

یمانی که در این روایت نقل میشود آن است که ۷۰ سال قبل ظهور میاید و این مساله با روایات دیگر سازگاری ندارد.

نتیجه: اصل یمانی و خراسانی در روایات آمده است. ولی آیا خراسانی از علائم ظهور یا علائم گشایش برای شیعه است؟ (این دو با هم تفاوت دارند) پس این روایت هم از نظر متن مشکل دارد.

***

 

بررسی روایت هشتم

روایتی دیگر از کتاب مختصر اثبات الرجعه فضل بن شاذان:

عَنْه (مرجع ضمیر عنه کیست؟ آیا فضل بن شاذان است یا ابن ابی عمیر که هر کدام مشکلی دارد) سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خُرُوجُ الثَّلَاثَهِ الْخُرَاسَانِیِّ وَ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ بِأَهْدَى مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ یهْدِی إِلَى الْحَقِّ .[۲۹]

اگر اغماض از سند کنیم، از این روایت استفاده می شود که خراسانی معهود کسی است که در آخر الزّمان میاید و غیر از کسانی است که آمده اند پس اگر سند درست شود روایت از نظر متن روشن است (مشکل دلالی ندارد).

***

 

جمع بندی روایات

ما از بین این روایات فقط چند روایت داریم که تصریح بر خراسانی دارد که هیچکدام هم صحیح السند نبودند، اما از طریق تواتر اجمالی (اگر به این حد برسد) یا استفاضه می توانیم بگوییم که در روایات به خراسانی اشاره شده است. هر چند مشکل دلالت موجود است که آیا خراسانی؛ خراسانی علائم ظهور و یا خراسانی باعث سرنگونی عباسیان (هلاکوخان) و یا خراسانی باعث سقوط حکومت امویان (ابومسلم خراسانی) و یا همان سید ابن طاووس است؟ (هرکدام از احتمالات) بهرحال دلالت برای ما روشن نمی باشد.

 


[۱]معجم حموینی، ج۲، ص ۵۴۴

[۲]الغیبه نعمانی، ص ۲۸۲، باب ۱۴، ح۵۵ ؛ بحارالانوار، ج‏۵۲، ص ۲۳۶، ح۱۰۴ ؛ معجم الاحادیث‌المهدی ج۴، ص۱۸

[۳]خلاصه الأقوال العلامه الحلی ص ۳۱۵

[۴]تعلیقه على منهج المقال الوحید البهبهانی ص ۴۹

[۵]تنقیح المقال، ج۴، ص۱۵۱، شماره۲۳۱٫ یکی از اشکالات عمده که بر مرحوم مامقانی وارد می‌کنند این است که شما حدود۱۲۰۰۰ راوی را مجهول می‌دانید، آقا بزرگ جواب میدهد که منظور ازمجهول مامقانی مجهول اصطلاحی نیست بلکه منظور این است که بعد از تحقیقش به جائی نرسیده است.

[۶]در این مورد به مستدرکات علم رجال الحدیث، الشیخ علی النمازی الشاهرودی، ج۵، ص۱۹۶، مراجعه نمایید.

[۷]  – کتاب الفتن، نعیم بن حماد المروزی، ص ۱۸۹

[۸]  – بعضی نظر به کتاب عرف الوردی السیوطی قائلند که سیوطی شیعه است. این حرف صحیح نیست، کتاب القام الحجر ایشان میزان تعصبش را میرساند

[۹]به تهذیب التهذیب ابن حجر العسقلانی، ج۴، ص۲۸ مراجعه کنید (هرچند تضعف ایشان به درد ما نمی‌خورد بلکه برای تکمیل بحث است) ایشان از متعصبین اهل سنت است. کتاب فتح الملک العلی راببینید که خودش را صاحب مذهب می‌داند میگوید روش آقایان این است، رواتی را که فضائل نقل می کنند از رده خارج کنند.

[۱۰] – إقبال الأعمال‏، ص ۵۹۹

[۱۱]بحارالانوار ، ج۵۲ ص ۲۶۹٫

[۱۲]اثبات الهداه، ج۳ ص ۵۸۱٫

[۱۳]الذریعه، آقا بزرگ الطهرانی،ج ۲۲، ص ۱۸۸٫

[۱۴]دلائل الامامه طبری شیعی، ص۱۴۰؛ دو نفر طبری هستند که هردو نامشان محمد بن جریر طبری است. صاحب دلائل الامامه طبری ابن رستم، شیعی است (م قرن ۴ ) وصاحب تاریخ طبری(م ۳۱۰) سنی است به سیر أعلام النبلا ذهبی متعصب در مورد این دو شخص مراجعه کنید که چگونه غیر منصفانه در مورد طبری سنی چندین صفحه بحث دارد؛ ولی در مورد طبری شیعی چند سطر، آن هم همراه با اهانت مینویسد.

[۱۵]اثبات الوصیه مسعودی، ص۱۵۸؛ در مورد ایشان بحث است که شیعه یا سنی شافعی است، اگر صاحب مروج الذهب و اثبات الوصیه یکی باشند، نظر حقیر این است که مروج مسعودی سنی شافعی است.

[۱۶]خرائج راوندی، ج۲ ص ۶۴۵٫

[۱۷]مناقب ابن شهر آشوب، ج۴ ص ۲۲۹٫

[۱۸]اثبات الهداه حر عاملی، ج۳ ص۱۱۲و۱۲۰٫

[۱۹]بحرانی، ج۵ ص۲۹۳٫

[۲۰]بحارالانوار، ج۴۷ ص ۱۰۹و۱۳۲ و ۲۷۴٫

[۲۱]رجال النجاشی ص ۴۳۹

[۲۲]خلاصه الاقوال، ص۷۸، شماره ۱۵۲.

[۲۳]    – رجال ا بن داود ا بن داوود الحلی ص ۵۷

[۲۴]تنقیح المقال، ج۱۲، ص۳۶۵

[۲۵]بحارالانوار، ج‏۴۷، ص ۳۶ ح۳۵

[۲۶]معجم رجال الحدیث ج ۳ ص ۳۲۳ ضمناً در همین روایت است که دعای معروف ماه رجب را امام صادق  علیه السلام به زید شحام تعلیم فرمودند. البته این دعا به خاطر ضعف سندی به جهت مساله تسامح زیر سوال نمیرود.

[۲۷]ارشاد ص۳۶۰ ؛ غیبه طوسی ص ۴۴۸ ؛ بحارالانوار، ج‏۵۲، ص ۲۱۴ ح۶۸ ؛ معجم ج ۵ ص ۴۰۶ ؛ هیچ مصدر عامی هم نقل نکرده است.

[۲۸]مختصر اثبات الرجعه فضل بن شاذان (متوفای ۲۶۰).

[۲۹] – بحارالانوار، ج‏۵۲، ص ۲۱۰ ح۵۲