سوز غمي است شعله ور از غم غريب تر

مثل حضور عشق از آن هم غريب تر

در کارزار عشق که ميدان حيرت است

زخمم غريب آمد و مرهم غريب تر

اي دومين امام که داغ شگفت توست

از غربت شهيد محرم غريب تر

رفتم به جستجوي حقيقت، نيافتم

کس از تو در سلاله ي آدم غريب تر

مولا غريب مانده در اينجا، حسين هم

در اين ميان تويي تو مسلم غريب تر

مي خواستم به وهم غمت را رقم زنم

ديدم که هست از غم و ماتم غريب تر

از لحظه اي که زهر جگر را به خون کشيد

حق، چهره اي گرفت دمادم غريب تر

گنجينه ي حقيقتي و رازهاي توست

از هر چه در دفينه ي عالم غريب تر

 

ما را بگو که اوج تو را در نيافتيم

اي از شکوه عرش معظم غريب تر

از شرح ماجراي تو حاصل چه مي شود

وقتي که هست از آنچه سرودم غريب تر

 

شاعر: محمود سنجری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *