«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مقدّمه

به محضرِ نورانیِ شما فرهیختگان و صاحبدلان و میهمانانِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض شد که خداوند حکیمِ متعال عالَم را برای آدم، آدم را برای رسیدن به جلال و جمالِ خودش، برای رسیدن به هستیِ مطلق و کمالِ مطلق آفریده است و این عالَم مدرسه است، مدرسه‌ی تحصیلِ کمال است و سراسر امتحان است، یکی از امتحاناتِ الهی این است که بشر در جامعه باشد ولی خود را کنترل کند.

زندگیِ در جمع و عالَمِ تنازعِ بقاء و تزاحُمِ حقوق به قانون نیاز دارد تا هر کسی جای و جایگاه و حقِ خود را بر اساسِ قانون بپذیرد و به حقِ خود قانع باشد و از حقِ خود به حقوقِ دیگران تعرّض نکند.

قانونِ تنها کافی نیست، قانون «مجری و حکومت و دولت» می‌خواهد که در اجرای قانون ایفای رسالت و مسئولیت کنند، و در کنارِ مجری و حکومت یک دستگاهی لازم است که متخلّف را از غیر از متخلّف تشخیص بدهد و برای متخلّف کیفر و مجازات اعمال کند تا عبرتی باشد و مردم در پناهِ قانون و با ریل و جادّه‌ی قانون به مقصدی که خدای متعال برای آن‌ها معیّن کرده است برسند و گرفتارِ بی‌راهه و هرج و مرج نشوند.

خدای متعال بعد از وضعِ قانون و حاکمیتِ حکومت و وجودِ دستگاهِ قضاء و داوری برای پیشگیری از تخلّف یک قوّه‌ی چهارمی که در عرضِ آن سه قوّه نیست، در عرضِ قوّه‌ی اجرائی و تقنینی و قضائیّه نیست، بلکه بر فرازِ همه‌ی آن‌هاست، سایه‌ی آن برای محدود کردنِ قوا در جایگاهِ خودشان برکتِ عامّه است، و آن حضورِ مردم است.

نکاتِ ظریفی از خطبه شقشقیه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه

خطبه‌ی شقشقیّه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از شاهکارهای ادبی و حماسی و رنج‌نامه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است و پیام‌های خاصّی دارد که در سایرِ خطبه‌ها نیست، تنها خطبه‌ای است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه تا یک حدّی پرده‌ها را کنار زده‌اند و وضعیتِ حکّامِ قبل از خود را برای تاریخ روشنگری کرده است، با اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای حفظِ وحدت سکوت کرده‌اند، در کنارِ پیکرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سکوت کردند، در کنارِ شهیدِ موعوده‌ی خودشان یعنی حضرت محسن سلام الله علیه سکوت کردند و دست به انتقام نبردند و در این رابطه سخنی هم نفرمودند تا جامعه‌ی نوپای اسلامی موردِ تهدیدِ اجانب قرار نگیرد، فرمودند: «وَ طَفِقْتُ اَرْتَأی بَینَ اَنْ اَصُولَ بِید جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلی طِخْیه عَمْیاءَ، یهْرَمُ فیهَا الْکَبیرُ، وَ یشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، وَ یکْدَحُ فیها مُؤْمِنٌ حَتّی یلْقی رَبَّهُ! فَرَاَیتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلی هاتا اَحْجی، فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذًی، وَ فِی الْحَلْقِ شَجاً!»[۲].

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه یکی شرایطِ مرگبارِ آن زمان را ترسیم فرمودند، که من یک ارزیابی از اوضاع کردم و دیدم که بینِ دو راه هستم و باید یکی از دو راه را انتخاب کنم، یک راه راهِ جنگ است، ولی جنگِ با دستِ بریده، اگر بخواهم جنگ کنم دستی برای جنگیدن ندارم، دوم هم «صبر و مقاومت» بود که این شرایط را تحمّل کنم، ولی شرایط به قدری تلخ و سنگین بود، شرایط شرایطِ کسی بود که خار در چشمِ اوست و استخوان در گلوی او. مشکلِ «گیر کردنِ استخوان در گلو» این است که نه می‌توان آن را خورد و نه می‌توان آن را بالا آورد، و همینطور «چشمی که خار دارد» انسان نمی‌تواند پلکِ خود را روی هم بگذارد، خیلی سخت است که انسان با چشمِ باز خارِ در چشم را تحمّل کند و استخوانِ در گلو را نیز بهمراه داشته باشد.

چرا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه این جنگ و درگیری را در شرایطی برای خودشان توصیف کردند، اگر بنا بود من دست به قبضه‌ی شمشیر ببرم و جنگ کنم دستی نداشتم که با آن دست اسلحه به دست بگیرم و جنگ کنم.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مردم را به «دست» تمثیل فرمودند، «مردم» دستِ یک حکومت هستند، یعنی اگر مردم با حاکم نبودند حاکم دستی برای مقابله ندارد.

مسئله‌ی «امر به معروف و نهی از منکر» بازوی پُرتوانی است برای دین، برای مکتب، برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، و برای ولی؛ که اگر این روحیه‌ی تشخیص در مردم بود مردم خوبی‌ها را تشخیص می‌دادند، خودشان خوب هستند و می‌خواهند همه را در مسیرِ خوبی کمک کنند تا همه خوب باشند. اگر فضای عمومیِ مردم فضای «معروف» بود، «معروف» یعنی چیزی که دین آن را به رسمیت شناخته است و فطرت آن را می‌شناسد. تمامِ امورِ خیر «معروف» است، فطرت به دنبالِ عدالت است، احسان جزوِ معروف‌هاست، شما کسی را در عالَم نمی‌بینید که جرأت کند بگوید احسان قبیح است، احسان شناخته شده است، وجدان‌ها احسان را می‌شناسند، فطرت‌ها احسان را می‌شناسند، و همه‌ی شرایعِ آسمانی از افرادِ محسن تجلیل کرده‌اند و احسان را خوب می‌بینند.

رابطه‌ی «عدل» و «احسان»

خدایی که خودِ آن خدا آمرِ به معروف است و نهی از منکر کرده است در این آیه کریمه فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»[۳]، خدای متعال هم به عدالت امر می‌کند و دستور می‌دهد، خدای متعال عدالت را از بندگانِ خود مطالبه می‌کند، پس دین عدل را نه تنها به رسمیت شناخته است بلکه عدالت را از امّتِ موحّد خواسته است و همه‌ی مردم را به عدل مأمور کرده است، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»، دیگر چه چیزی؟ «وَالْإِحْسَانِ».

عدالت خشک است، در کنارِ آن باید احسان باشد. زندگی‌ای که در آن زندگی گذشت و احسان نیست همه مُرّ وظیفه را می‌بینند، مدام می‌گویند این وظیفه‌ی تو بود و چرا انجام ندادی، در این موضوع ناسازگاری درمی‌آید، قانون به تنهایی خشک است و تحمّلِ آن سخت است، حق و عدالت تلخ است اما ضروری است، چه کنیم که این عدل را شاداب نگه داریم و دلنشین کنیم؟ عدل را با احسان بیاموزیم.

احسان و نیکی کردن در آن جایی که وظیفه‌ی واجبی نیست، خمسِ خودت را داده‌ای، زکاتِ خودت را داده‌ای، این عدل بود، ولی حال که می‌بینی شرایطِ کرونایی است و کرونا باعث شده است که عدّه‌ای شغلِ خود را از دست بدهند و کسبِ عدّه‌ای تعطیل بشود، اینجا نگو وظیفه‌ی من نیست و این وظیفه‌ی دولت است و به من ربطی ندارد. ما اصلاً در دین «به من چه ربطی دارد؟» نداریم، «به من چه ربطی دارد؟» کارِ بی‌دین‌هاست، آدمِ متدیّن حق ندارد و خدای متعال این اجازه را به او نداده است که بگوید «به من چه ربطی دارد؟» یا «به تو چه ربطی دارد؟»، بلکه دیندار می‌گوید من مسئول هستم، من در روز قیامت پاسخگو هستم، من وظیفه دارم نه تنها به مؤمن کمک کنم و مؤمن را از ظلم نجات بدهم بلکه اگر مسیحی هم مظلوم بود، اگر سنّی هم مظلوم بود، خدای متعال برای دفاع از مظلوم اجازه داده است که من جانِ خود را بدهم، «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا»[۴]، این صریحِ قرآن کریم است، جمعیتی را که اهلِ انقلاب و قیام نیستند را سرزنش می‌کند و می‌فرماید: چرا مقابله نمی‌کنید؟ چرا در راه خدای متعال قتال نمی‌کنید؟ دیگر چه؟ آنجایی که دین در خطر است واجب است که ما قیام کنیم، و آنجایی هم که دینِ ما محفوظ است ولی مستضعفین در حالِ پایمال شدن هستند، برای دفاع از مستضعف، ولو اینکه مؤمن هم نباشد، ولو اینکه مسلمان هم نباشد، قرآن کریم می‌گوید قتال کنید. «قتال» از بابِ مُفاعله است، «قتال» به معنای کشتن و کشته شدن است، قرآن کریم رسماً این موضوع را تجویز می‌کند که ما برای دفاع از فلسطینِ مظلوم که آب و خاکِ آن‌ها به غصب رفته است و خودشان از خانه‌ی خودشان با ظلم بیرون شده‌اند و در اردوگاه‌ها به سر می‌برند و اجازه‌ی بازگشت به وطنِ خودشان را ندارند، قرآن کریم می‌فرماید که چرا قتال نمی‌کنید؟

این عدل است، «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»، در کنارِ عدل، آنچه وظیفه‌ی شرعیِ شما نیست، وظیفه‌ی اخلاقیِ شماست، وظیفه‌ی وجدانیِ شماست، وظیفه‌ی انسانیِ شماست، وظیفه‌ی عاطفیِ شماست، شما گرسنگیِ یتیمان را تحمّل نکنید، شما گرسنگیِ حاشیه‌نشین‌های شهرها را تحمّل نکنید، شما گرسنگیِ مردم سیستان را تحمّل نکنید، شما گرسنگیِ مردمِ یمن را تحمّل نکنید، شما وظیفه دارید، همه وظیفه دارید.

توجّهِ علامه سید مهدی بحرالعلوم بروجردی اعلی الله مقامه الشّریف به موضوعِ همسایه

یکی از برجستگانِ علمای ما که اهلِ تشرّف است، هم حکیم است، و هم مهندس است، و هم فقیه است، و هم عارف است و هم به خدمتِ امام زمان ارواحنا فداه می‌رسد، شاعر هم هست، یک دوره فقه را به شعر درآورده است، علامه سید مهدی بحرالعلوم بروجردی است.

این بزرگوار کتابِ رجال دارد، کتابِ فقه دارد، فقهِ منظوم دارد، و مرحوم آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف اهتمامِ خاصّی داشتند که آثارِ فقهیِ ایشان چاپ بشود و در معرضِ مطالعه‌ی محققینِ حوزه و بزرگانِ حوزه قرار بگیرد.

ایشان شاگردی به نام «آسیّد جمال عامِلی» دارند، که این شاگردِ سیّد بحرالعلوم کتاب فقه مقایسه‌ای به نامِ «مفتاح الکرامه» دارند که از کتاب‌های مرجع برای حوزه‌های علمیّه است.

ایشان می‌گوید پاسی از شب گذشته بود و در زدند، به پشتِ در رفتم و دیدم پیشکارِ استادم علامه‌ی بحرالعلوم است، گفتم که چه خبر است که در این وقت از شب به اینجا آمده‌ای؟ گفت: حضرت علامه بحرالعلوم شما را احضار کرده‌اند و فرموده‌اند که همین الآن به آنجا بیایید. من دستپاچه شدم که چه شده است.

وقتی به محضرِ استاد و مراد و مقتدا و زعیم‌مان رسیدیم دیدم که علامه با یک ناراحتی به من فرمودند: آیا این مسلمانی است؟ شما در خانه‌ی‌تان سفره‌ی الوان داشته باشید و چند نوع غذای لذیذ درست کنید و دورِ یکدیگر بنشینید و با زن و بچّه‌ی خودتان بخورید و همسایه‌ی شما گرسنه باشد و چیزی نداشته باشد؟

می‌گوید من خیلی منفعل شدم و برای توجیه عرض کردم که ما اطلاع و خبر نداشتیم، ایشان فرمودند: اگر خبر داشتی و توجّه نمی‌کردی که یهودی بودی و مسلمان نبودی!

اسلام اجازه نمی‌دهد که انسان نسبت به همسایه‌ی خود بی‌خبر باشد، بی‌تفاوت باشد.

در اسلام «مسئولیت» عمومی است

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: کسی که سیر بخوابد و همسایه‌ی او گرسنه باشد از ما نیست. و همینطور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک قاعده‌ی دیگری برای محکِ ایمانِ ما و تشخیصِ وضعیتِ خودمان فرمودند، ایشان فرمودند: «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[۵] اگر کسی ندای مسلمانی را بشنود که زیرِ سلطه است و به دادِ او نرسد مسلمان نیست.

بنابراین در اسلام «مسئولیت» عمومی است، مسئولیت روی دوشِ خودِ مردم است، و کنترلِ دولت و مسئولین هم به عهده‌ی خودِ مردم است.

دو «خطر» خطرِ نابودی برای بشریت است

این آیه کریمه را ملاحظه بفرمایید، یکی این آیه بود که «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»، این بابِ معروفِ آن است، اما منکرِ آن چطور؟ به دنباله‌ی آن است، «وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ»، این‌ها امورِ کنترل‌شده‌ی ورودممنوع و سیم‌خاردار است، خدای متعال از منکر نهی می‌کند، منکر در برابرِ معروف به معنای کارِ بد است، معروف به معنای کارِ خوب است و آنچه را که همه‌ی وجدان‌ها و فطرت‌ها آن را قبول می‌کنند و ادیانِ الهی گفته‌اند که این معروف است، منکر در مقابلِ آن است، هر چیزی را که فطرت‌ها نمی‌پسندند و ادیانِ الهی اجازه‌ی آن‌ها را نمی‌دهند منکر است.

«وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ»، خدای متعال از فحشاء نهی می‌کند، خودِ فحشاء «منکر» است، ولی چون خطرِ آن خطرِ جدّی است و واگیر دارد… بی‌غیرتی واگیر دارد، بی‌حجابی واگیر دارد، بی‌عفّتی واگیر دارد، خودِ این بی‌‌عفّت که بی‌عفّت نیست، این به خانواده‌های شما کشیده می‌شود، دخترهای شما را، خواهرهای شما را، اقوامِ شما را به فساد می‌کشد. فحشاء چون جزوِ خطرهای جدّی بشریت است خدای متعال این منکر را برجسته کرده است، در ابتدا فحشاء را بعنوانِ یک چیزِ مَنهِی مطرح می‌کند، بعد می‌فرماید: «والمُنکر»، «وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ»، این میان منکر را هم گذاشته است که این منکر شاملِ فحشاء هم می‌شد، شاملِ بعدی هم می‌شد، بعدی چیست؟ بَغی.

دو خطر خطرِ نابودی برای بشریت است، یکی «إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا»[۶]، این خوش‌گذرانی‌ها، بی‌ناموسی‌ها، بی‌عفّتی‌ها، ناپاکیِ دامان موجبِ هلاکتِ عمومی می‌شود، این جزوِ سنّت‌های الهی است، «إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ»، وقتی ما اراده کنیم یک ملّتی را نابود کنیم خودشان بسترِ نابودیِ خودشان را فراهم می‌کنند، چکار می‌کنند؟ مُترَفین و خوش‌گذران‌های آن‌ها گرفتارِ فسق و فجور می‌شوند و به دنبالِ نوامیسِ مردم می‌روند و دامان‌ها ناپاک می‌شود و مردم هرزه می‌شوند، هرزه‌های بی‌غیرت عرضه‌ی دفاع ندارند و دشمن می‌آید و آن‌ها را به هلاکت می‌رساند، این‌ها هم که به دنبالِ عیش و نوشِ خودشان هستند و هیچ وقت نمی‌توانند از حقوقِ خودشان دفاع کنند.

یکی فحشاء است که ابتدا آن را مطرح کرد، در میان «منکر» را قرار داد که چتر است، و یک خطرِ دیگر «بَغی» است، ظلم است، که خدای متعال در سوره مبارکه فجر فرمود که «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلادِ * وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ * وَفِرْعَوْنَ ذِی الأوْتَادِ * الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ * فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ»[۷]، این طغیان، این ظلمِ به ضعفاء، این عدوان و آن ظلم و استبداد از فساد برای تخدیر و سرگرمیِ مردم استفاده می‌کند.

چرا بعضی‌ها که می‌خواهند رأی بیاورند فساد را آزاد می‌گذارند؟ چرا به آدم‌های لااُبالی میدان می‌دهند و می‌گویند اگر اسلام بیاید جلوی شما را می‌گیرد؟ این‌ها می‌خواهند ظلم کنند، ظلم بدونِ فحشاء عملی نیست، مردم غیرت دارند و در مقابلِ ظالم می‌ایستند و داد می‌زنند و جلوی رشوه و مسائلِ دیگر را می‌گیرند، پس باید چکار کنند؟ باید این غیرت را بگیرند که هر کاری که کردند صدای کسی بلند نشود، چکار می‌کنند؟ جوان‌ها را به فحشاء مشغول می‌کنند، دیگر اگر دشمن آمد و تجاوز کرد این جوان جبهه‌برو نیست، جوانِ عیّاش که حالِ رفتنِ به جنگ و شب‌های عملیات را ندارد.

ببینید خدای متعال در سوره مبارکه فجر مسئله‌ی طغیان را مطرح می‌کند، مسئله‌ی ظلم را مطرح می‌کند، ولی ذیلِ آن می‌فرماید: «فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ» فساد را توسعه می‌دهند تا بتوانند بیشتر بر سرِ شما بزنند، و انسانِ عیّاش حالِ دفاع کردن ندارد!

وقتی که فساد کثرت پیدا کرد «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ»، «صَبَّ»… وقتی آب از آبشار می‌ریزد و فراگیر است و انسان را پوشش می‌دهد همان «صَبَّ» است، معنای آن «ریزشِ فراگیر» است، آن وقت اگر ما بخواهیم بزنیم قطره قطره نمی‌زنیم، ناگهان این قطره‌ها جمع می‌شود و به صورتِ یک سیل درمی‌آید و همه‌ی شما را گرفتار می‌کند، «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ»، ما چوبِ عذاب می‌زنیم اما اینطور نیست که دانه دانه بزنیم، «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ»، از فسادِ جامعه که در اثرِ سکوتِ همگان پیدا شده است همه زیرِ سیلِ ستم نابود بشوند.

این «امر به معروف و نهی از منکر» خیر است، «وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ»[۸]، مردم خوب بشوند و همه را به خوبی دعوت کنند، مردم از بد گریزان باشند و با بدی هم مقابله و مبارزه کنند، این ضمانتِ اجرای یک زندگیِ سعادتمندانه‌ی اجتماعی است.

اگر دولتی بخواهد سالم باشد باید مردم مرد باشند و در صحنه حاضر باشند و بر دولت خودشان نظارت کنند و هر کجایی که دیدند دولت پای خود را کج گذاشته است فریاد کنند، آن مقدار که دولت‌های فاسد از مردم می‌ترسند والله از خدای متعال نمی‌ترسند!

همیشه می‌خواهند هنری که در خدمتِ فساد و قدرت قرار می‌گیرد بیایند و مردم را به دورِ این‌ها جمع کنند، مدام به این موضوع توجّه می‌کنند که مردم بیایند و رأی بدهند و این‌ها را طرد نکنند.

خدای متعال هم می‌فرماید مردم باید دستِ خدا باشند، مردم باید چشمِ خدا باشند، مردم باید قدرتِ خدا باشند، دستِ خدای متعال از آستینِ مردم برآمد و شاه را بیرون کرد، اگر مردم زیرِ پرچمِ امام «مرگ بر شاه» نمی‌گفتند و اگر مردم روز ۲۲ بهمن در مقابلِ تانک قرار نمی‌گرفتند و شجاعانه از جان نمی‌گذشتند امروز خبری از انقلاب نبود، نه از اسلام و دین خبری نبود.

اگر به یک نفر حیات ببخشیم

این است که مسئله‌ی «امر به معروف و نهی از منکر» اهرمِ مردم برای کنترلِ دولت و کنترلِ یکدیگر در برابرِ گناه و برای تشویقِ یکدیگر به خوبی‌هاست. لذا مسئله‌ی اینکه حواسِ ما به دیگری باشد و دلسوز باشیم که این‌ها را به بهشت ببریم به منزله‌ی «احیاء» است. «مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»[۹]، خدای متعال می‌فرماید اگر شما یک نفر را از مرگ نجات دادید، مثلاً اگر یک دارویی کشف کردید و یک کرونایی را از مرگ نجات دادید، اگر کسی ممکن بود در اثرِ خونریزیِ تصادف از بین برود و شما عجله کردید و او را بر ماشینِ خود سوار کردید و او را به بیمارستان رساندید و خون تزریق کردید و او زنده ماند، نمی‌دانید که این موضوع چه شانسی برای خودِ شما بوده است، نه برای او، او یک نفر است که زنده شده است و حیاتِ او ادامه پیدا کرده است، ولی شما که یک نفر را نجات داده‌اید، وقتی روز قیامت پرونده را به دستِ شما می‌دهند در پرونده‌ی شما نوشته شده است «شما یک نسل را از مرگِ قطعی نجات داده‌اید»، یعنی شما یک نفر را نجات نداده‌اید، بلکه میلیاردها نفر را نجات داده‌اید، شما با تعجّب می‌گویید که من این کار را نکرده‌ام، اصلاً برای من چنین چیزی پیش نیامد که ببینم میلیاردها نفر در حالِ مُردن هستند و من این‌ها را زنده کرده باشم، می‌گویند: ما قانون داده بودیم که «مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا».

امام جعفر صادق صلوات الله علیه می‌فرمایند: احیاء جسمیِ تنها نیست، اگر شما یک گمراهی را به راه آوردید، یا اگر باعث شدید که یک ظالمی دست از ظلمِ خود بردارد، یعنی شما یک ظالم را از ظلم به عدل کشاندید، اگر یک فاسق را از فسق نجات دادید، اگر شما باعث شدید که یک انسانِ ناسازگار و بداخلاق یک آرامشی پیدا کرد و خوش‌اخلاق شد، امام صادق سلام الله علیه می‌فرمایند که شما یک نفر را زنده کرده‌اید.

تزریق کردنِ خوبی در یک ملّت… حیاتِ ملّت به تمدّنِ آن ملّت است، به اخلاقِ آن ملّت است، به صفاتِ انسانیِ آن ملّت است، به برجستگی‌های دینیِ آن ملّت است، این حیات است، وگرنه حیات حیاتِ حیوانی است، اگر شما کسی را کمک کردید که او آدم بشود درواقع شما او را احیاء کرده‌اید و در روز قیامت احیاء میلیاردها نفر در پرونده‌ی شما نوشته شده است و در درجه‌ی انبیاء علیهم السلام جزوِ شفعاء خواهید بود.

روضه

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

حسین جان! لا یوم کَیَومک یا اباعبدالله

مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه الشّریف نظرکرده‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، این ابتکاراتی که ایشان در روضه به خرج داده است و در «خصائص الحسینیّه» آمده است، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در عالَمِ رؤیا به حبیب فرمودند: حبیب! حاج شیخ میهمانِ ماست، در خیمه آب نیست ولی شیره و روغن هست، یک غذایی برای او درست کن و میهمان‌نوازی کن. می‌گوید: ما دیدیم که حبیب رفت و غذایی درست کرد و به همراهِ غذا یک قاشقی هم گذاشته بود، ما دو سه لقمه از این غذا میل کردیم… که دیگر حاج شیخ جعفر دل‌ها را الهی و کربلایی و حسینی می‌کرد…

ایشان می‌گوید: سرِ مقدّسِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه منزل‌ها طی کرده است، هم در دامانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده است، روی دوشِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است، در آغوشِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بوده است… دیگر کجا بوده است؟… ظاهراً اولین مرتبه در دامانِ شمر ملعون بوده است، هلال می‌گوید: آب آورده بودم، دیدم نانجیب از گودیِ قتلگاه بالا می‌آید و تنِ او می‌لرزد، گفت: به کجا می‌روی؟ گفتم: دلم برای تشنگی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سوخت و آب آورده‌ام، دیدم دامانِ خود را باز کرد و گفت: من خودم حسین را سیراب کردم… دیدم سرِ پُر از خونِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در دامانِ آن ملعون است…

دوم در تنورِ خولیِ ملعون بود… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم به کنارِ تنور آمده بودند…

سوم هم بالای نی بود که در نزدیکیِ دروازه‌ی کوفه حضرت زینب کبری سلام الله علیها در حالِ خطبه خواندن بودند، ناگهان دیدند که لحنِ ایشان تغییر کرد و دیگر با مردم سخن نمی‌فرمایند، گویا با ماهِ خویش صحبت می‌کنند، «یا هِلالاً لَمّا استتم کمالا غالَهُ خَسفُهُ فَأَبَدا غُروبا ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مُقَدَّراً مَکتوبا»… حسین جان! خواهرِ تو در تمامِ مصیبت‌ها با تو شریک بود! اگر داغِ برادر دیدی من هم داغِ برادرها دیده‌ام، اگر شما داغِ برادرزاده‌ها دیده‌اید من هم داغدار هستم و داغِ حضرت علی اکبر علیه السلام را دیده‌ام، من عمّه‌ی او هستم، داغِ حضرت قاسم سلام الله علیه را دیده‌ام… حسینِ من! تو داغِ فرزند دیدی، ولی خواهرِ تو هم مادرِ شهید است، من هم فرزندِ خود را دادم و قربانی کردم، تنها چیزی که فکر نمی‌کردم این بود که سرِ مقدّسِ شما را بالای نی ببینم… محاسنِ شما را خون‌آلود ببینم…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] نهج البلاغه، خطبه شقشقیّه

[۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۰ (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَیَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ ۚ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)

[۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۵ (وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا)

[۵] الکافی، جلد ۲، صفحه ۱۶۴ (عَنْهُ عَنْ سَلَمَهَ بْنِ اَلْخَطَّابِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَهَ عَنْ عَمِّهِ عَاصِمٍ اَلْکُوزِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: مَنْ أَصْبَحَ لاَ یَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ .)

[۶] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۶ (وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا)

[۷] سوره مبارکه فجر، آیات ۶ تا ۱۳

[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۰۴ (وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ ۚ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)

[۹] سوره مبارکه مائده، آیه ۳۲ (مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ)