«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

ماجرای عنوانِ بصری و درخواست از امام صادق علیه السلام

«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا»[۲].

فردی است بنامِ «عنوان» اهلِ بصره است، انسانِ تشنه‌ی علم است، مدّت‌ها نزدِ مالک و دیگران وقت صرف کرده است تا عطشِ علمیِ خود را رفع کند، سن او به نود سال رسید، در کِبَرِ سن بود و دید تشنه‌ی آب بود و عمرِ خود را هم برای رسیدن به آب صرف کرد اما سرآب بوده است و به آب نرسیده است.

خیلی از ما همینطور هستیم، خیال می‌کنیم دنیا ما را سیر می‌کند و عطشِ ما را رفع می‌کند، غافل از اینکه بر حسبِ روایات مَثَلِ دنیا مَثَلِ آبِ شور است و هرچه بخوری تشنه‌تر می‌شوی و گاهی هم معده پُر می‌شود و مریض می‌شوی ولی عطشِ تو از بین نمی‌رود.

عنوانِ بصری در نود سالگی به دریایِ حقیقت و علم یعنی امام جعفر صادق علیه السلام وصل شد، دامانِ حضرت را گرفت و عَرضه داشت: یابن رسول الله! عمرِ خود را از دست دادم و تشنه‌ام و نگران هستم که با دستِ خالی از این عالَم بروم، شما اجازه بدهید من به محضرِ شما شرفیاب بشوم و جرعه‌هایی از دریای علمِ شما نصیبِ من بشود.

وجود مقدّس امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: من اولاً وقتِ خود را به اوراد و اذکار می‌گذرد، وقتِ خالی ندارم، ثانیاً من تحتِ نظر هستم؛ حکومتِ وقت رفت و آمدهای مرا کنترل می‌کند، به نفعِ شما نیست که نزدِ من بیایید.

عنوانِ بصری می‌گوید: من فهمیدم که لیاقت ندارم.

می‌گویند در فیضِ فیّاض بُخلی نیست، اشکال در قابلیّتِ قابل است، امام که در به روی کسی نمی‌بندد، اگر کسی راه به امام ندارد یک عملی، یک رذیلتی، یک خباثتی در وجودِ او هست که آن درِ ارتباط با امام را قفل کرده است.

در عبارات حضرت حجّت ارواحنا فداه فرموده‌اند که اگر اعمالِ ناشایستِ شیعیانِ ما نبود به شرفِ ملاقاتِ ما نائل می‌شدند، آن چیزی که مانعِ ملاقات است گناهِ ماست، دنیاپرستیِ ماست، هواپرستیِ ماست، اگر این‌ها نبود امام نورِ عالَم است، همه جا می‌شود دست به دامانِ امام شد و از فیضِ ملاقاتِ امام بهره گرفت.

عنوانِ بصری می‌گوید که دیدم گیر در من است ولی دلِ من آنچنان شیدای امام صادق علیه السلام بود که از غصّه دق می‌کردم، خانه نشین شدم، افسرده شدم، مطلقا حرکت و نشاط نداشتم، چند روزی در خانه نشستم و زانو بغل کردم و مکدّر مغموم بسر بردم تا صبرِ من هم مریض شد، بلند شدم و کنارِ روضه‌ی رسول الله صلی الله علیه و آله آمدم، کنارِ قبرِ شریفِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدم و آنجا دو رکعت نماز خواندم، بعد از نماز دستِ گداییِ خود را باز کردم و مضطرّ هم بودم، «اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ»[۳]،  با این حال دو چیز از خدای متعال خواستم:

یک: خدایا! من در وجود امام صادق علیه السلام میلی به خودم ندیدم، من از تو درخواست می‌کنم قلبِ حضرت را نسبت به من متمایل کن تا حضرت هم بخواهند که من هم در خدمتِ ایشان باشم.

و خواسته‌ی دوم من هم این است که خدایا! به من از علمِ این بزرگوار نصیبی بده که من راه بیفتم، علمی که مرا به تو برساند.

عنوان بصری می‌گوید که بعد از این نماز و دعا در کنارِ مرقد مطهّرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بینِ خوف و رجاء به درِ خانه‌ی امام صادق علیه السلام آمدم و در زدم، خدمتکار پشتِ در آمد، پرسید: کیستی؟ گفتم: من عنوان بصری هستم، پرسید: چه کاری داری؟ گفتم: می‌خواهم به خدمتِ آقا برسم، گفت: آقا مشغولِ عبادت هستند و وقت ندارند.

من این مرتبه دیدم که یا باید پشتِ همین در جان بدهم و یا باید دستِ من به دامانِ حضرت برسد، چون جای دیگری نیست…

ان شاء الله خدای متعال مرحوم حاج اسماعیل دولابی را رحمت کند، ایشان می‌گفتند: شما در هر کوچه‌ای که وارد بشوید به بن‌بست می‌رسید، تنها کوچه‌ای که بُن‌بست ندارد کوچه‌ی اهل بیت علیهم السلام است، آنجا انسان بالاخره به یک جایی می‌رسد، اما اگر به هر کسی امید داشته باشید با بن‌بست مواجه می‌شوید، از هیچ کسی کاری ساخته نیست.

عنوان بصری می‌گوید نزدِ خود گفتم که به کجا می‌خواهم بروم؟ غیر از اینجا که دری نیست؛ من با این نیّت آنجا ایستادم، ناگهان دیدم صدای مبارکِ خودِ امام صادق علیه السلام بلند شد و فرمودند: «اُدخُل عَلَی بَرکَت الله»، به داخل بیا که بر تو مبارک باشد.

به طوافِ کعبه رفتم به حرم رهم ندادند                که تو در برون چه کردی به درونِ خانه آیی

اما آنقدر در زدم که ندا آمد که

درآ درآ عراقی             که تو هم از آنِ مایی

به داخل بیا، می‌بینم که حالِ تو تغییر پیدا کرده است؛

راهِ دستیابی به علمِ مدّنظرِ امام صادق علیه السلام

وارد شدم و به حضرت سلام کردم و حضرت پاسخِ مرا دادند و فرمودند که چه می‌خواهی؟ عرض کردم: من از علمِ شما… یعنی جریانِ تشرّفِ خود به روضه‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و نمازِ خود و آن دو جمله دعا را برای حضرت عرض کردم، حضرت فرمودند شما که علم می‌خواهید «علم به یادگیری نیست»، علم به استاد دیدن نیست، علم به کتاب خواندن نیست، «بَل هُوَ نورٌ»، علم نور است، نوری است که خدای متعال کسی را که دوست دارد او را در خطّ خود ببرد از آن نور در دلِ او قرار می‌دهد، علم نورِ قلب است، علم مسئله‌ی مغز و مفهوم و اصطلاح نیست، علم نوری است که انسان روشن است، انسان جهنّم و بهشت را تشخیص می‌دهد و در خطّ جهنّم نمی‌رود، آدرسِ بهشت را دارد و به سوی بهشت کشیده می‌شود.

عرض کردم که یا ابا عبدالله! ما چطور می‌توانیم به این علم که می‌فرمایید برسیم؟ حضرت فرمودند: «فإن أرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أوَّلاً فی نَفسِکَ حَقیقَهَ العُبودِیَّهِ»[۴]، اگر به دنبالِ همچنین علمی هستی باید حقیقتِ بندگی در وجودِ تو مستقر بشود، تا زمانی که بنده‌ی خدای متعال نشده‌ای، تا زمانی که بنده‌ی هوا هستی، تا زمانی که بنده‌ی پول هستی، تا زمانی که بنده‌ی مقام و شهرت هستی به علم نمی‌رسی، نورانیّت در دلِ تو ایجاد نمی‌شود.

عرض کردم: آقا جان! این عبودیّتی که منظورِ شما است که می‌فرمایید عبودیّت در وجودِ انسان بوجود بیاید و انسان بخواهد با همه‌ی وجودِ خود عبدِ خدای متعال باشد، آیا می‌شود در این مورد به من بیشتر توضیح بدهید؟

حضرت فرمودند: این سه بخش است:

اولین بخش این است که «أَنْ لاَ یَرَی‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ»[۵]، اولین قدم این است که انسان دارایی را برای خود نبیند، خود را نماینده‌ی خدای متعال بداند.

قرآن کریم دارد که شما انفاق کنید که از مالِ شما نیست، این مال مال‌الله است؛ ما به شما داده‌ایم، شما نماینده‌ی خودِ ما هستید و در حالِ انفاق از مالِ خودِ ما هستید.

انسان تا به اینجا نرسد که خود را صاحبِ مالِ خود نداند، خود و مالِ خود را برای خدای متعال بداند.

دوم: «لاَ یُدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرًا»، انسان به خود اعتماد نکند، انسان خود را بجای خدای متعال نگذارد، حلالِ خدای متعال را حلال بداند و حرامِ خدای متعال را حرام بداند و امورِ خود را با اختیارِ خدای متعال و انتخابِ خدای متعال انجام بدهد.

سوم: «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ»، تمامِ دغدغه‌ی او این باشد که امرِ خدای متعال چیست و نهیِ خدای متعال چیست و نکند خدای متعال یک وظیفه‌ای به من داده است و من عمل نکرده باشم، نکند یک چیزی حرام بوده است و من متوجّه نبوده‌ام و خود را به حرام آلوده کرده باشم.

تمامِ فکرِ او در اجرایِ دستوراتِ خدای متعال و اجتناب از محرّماتِ الهی باشد.

اگر اینطور شد خدای متعال وجودِ او را نورانی می‌کند، به او بصیرت می‌دهد، به او آدرس می‌دهد، به او جذبه می‌دهد، او را با جذبه‌های نامرئی به سوی مقصد می‌کشاند.

و عمده این است که انسان یک کاری انجام بدهد که خدای متعال دستِ او را بگیرد و انسان به خود واگذار نشود، «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[۶].

توسّلِ یک یهودی به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

در موردِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، ایشان کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه السلام هستند، ایشان عبدِ صالحِ خدای متعال هستند، ایشان باب الحوائجِ فرامرزی و فرامکانی و فرامذهبی است، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام امیدِ همه‌ی بشر است، نه تنها شیعیان هر کجا به مشکل خوردند به ایشان متوسّل شدند بلکه زرتشتی‌ها هم وقتی به بن‌بست می‌رسند درِ خانه‌ی این باب‌الحوائج را می‌زنند، مسیحی‌ها و حتّی یهودی‌ها… سراغ داریم، ان شاء الله خدای متعال مرحوم خطیب را رحمت کند که مدّاحِ خیلی خوبی هم بودند، ایشان برای ما تعریف کرده‌اند که یک یهودی در خیابان شیخ هادی روزهای تاسوعا روضه دارد و من می‌روم برای او روضه‌ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می‌خوانم؛ ایشان می‌گفت: پسرِ این یهودی به مرضِ صعب العلاجی مبتلا شد، او را به بیمارستان برد و دکترها او را ناامید کردند، روز تاسوعا او را مرخص کردند و گفتند فرزندِ خود را ببر، گفته بود: آمدم و جلوی سقّاخانه ایستادم و خطاب به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام کردم و گفتم: ای اباالفضل! من یهودی هستم، ولی می‌گویند تو باب الحوائج هستی! من فرزندِ خود را از تو می‌خواهم… گفت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام پاسخ دادند… فرزندم شفاء گرفت و خوب شد و نامِ فرزندِ خود را «اباالفضل» گذاشتم و من نمکگیرِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هستم و برای ایشان روضه برگزار می‌کنم و خود را بدهکارِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می‌دانم.

روضه‌ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

علمِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام علمِ الهی است، هیچ مجتهد و هیچ علامه‌ای نمی‌تواند با حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در هیچ جهت قابل مقایسه باشد، تمامِ علمای شیعه را… که برجسته‌ترین عالمانِ عالَم علمای شیعه هستند، اگر همه را جمع کنید قطره‌ای از علمِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نمی‌شوند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام «علم الله» است، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام «قدرت الله» است، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام «نورالله» است، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام «یدالله» است، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام «ولی الله» است، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بر عالَم ولایت دارند، این را از کجا آورده‌اند؟ از بندگی!

شما در زیارتنامه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می‌خوانید: «اَلسَّلامُ عَلَیک اَیهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ، الْمُطیعُ للَّهِ‏ِ وَلِرَسُولِهِ‏ وَلِأَمیرِالْمُؤْمِنینَ، وَالْحَسَنِ والْحُسَینِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِمْ وَسَلَّمَ»[۷].

وجود مقدّسِ امام صادق علیه السلام فرمودند: «رَحِمَ الله عَمّیَ العبّاس»، اهل بیت علیهم السلام چه افتخاری می‌کردند، امام صادق علیه السلام هم فرمودند «عموی من»! همه‌ی فرزندانِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هم می‌فرمودند: «عموی من»!… «رَحِمَ الله عَمّیَ العَبّاس کانَ صُلبَ الإیمان، نافِذَ البَصیرَه»[۸]، ایمانِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام محکم بود، هیچ طوفانی ایمانِ ایشان را نلرزاند…

امان‌نامه آوردند، برای ایشان در باز کردند، گفتند: با شما کاری نداریم؛ ولی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آنچنان وفا و غیرت و ایمان و استقامت و عظمت دارد که وقتی آمدند و گفتند که با شما کار دارند اصلاً حاضر نشدند تا با این‌ها مذاکره کنند، تا امرِ امامِ زمانِ ایشان صادر شد که فرمودند: عباسِ من! بیین چه می‌گویند.

بعد که گفتند امیر برای شما امان‌نامه صادر کرده است و شما در امان هستید فرمودند: لعن بر کسی که امان‌نامه نوشته است و بر آن کسی که امان‌نامه آورده است، آیا می‌خواهید مرا از امام حسین علیه السلام جدا کنید؟ «أمانُ الله خَیرٌ مِن أمانِ إبنِ سُمَیّه»، امانِ خدا بهتر است از امانِ پسرِ سمیّه!

این عبودیّت، این اطاعت، این ولایتمداری، این دل دادن به امام و رهبریِ آسمانی شخصیّتی از حضرت اباالفضل العباس علیه السلام ساخته است که در عالَم جز در سلسله‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمه‌ی معصومین علیهم السلام هیچ شخصیّتی به پای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نمی‌رسد.

ان شاء الله خدای متعال آیت الله خوشوقت را رحمت کند، از ایشان سوال کردند که مقامِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در مقایسه‌ی با انبیاء اولوالعزم چطور ارزیابی می‌شود؟ ایشان پاسخِ خیلی حکیمانه‌ای دادند، فرمودند: این سوال سوالِ درستی نیست، ما که نمی‌توانیم دریایِ عظمتِ این‌ها را کیل کنیم و با یکدیگر مقایسه کنیم، اما یک چیزی جزوِ یقینیّات است و آن این است که خدای متعال گره‌هایی که با دستِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام باز کرده است به دستِ هیچ پیغمبری باز نکرده است.

شما هم اگر گیر دارید، اگر حاجت دارید، اگر دل دارید بگویید: «یا کاشِفَ الکَرب عَن وَجه الحسین علیه السلام إکشِف کَربَنا بِحَقّ الأخیک الحسین علیه السلام».

همه‌ی یاران حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در خون خفته بودند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دیگر تنها حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را داشتند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آمدند، مولای، سیّدی، یااباعبدالله! به من هم اجازه بدهید و به من هم اذنِ میدان بدهید…

چقدر برای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام سخت بود، فرمودند: برادرم! اباالفضلِ من! تو پرچمدارِ من هستی، دشمن روی تو حساب می‌کند، اگر تو نباشی دیگر خیمه‌ها امنیّت ندارد، دیگر این بچّه‌ها آرامش و تکیه‌گاه ندارند…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام یک جمله‌ای فرمودند که دلِ انسان آتش می‌گیرد، فرمودند: دیگر سینه‌ام برای زندگی سنگین شده است، دیگر نمی‌توانم عطشِ بچّه‌ها را ببینم…

حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را مأمورِ آب کردند نه مأمورِ جنگ، اگر مأمور جنگ شده بودند حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آن‌ها را به خاک و خون می‌کشیدند… اما حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مأموریّتِ سقّایی دارند…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام با چه صولتِ حیدری صف‌ها را دریدند و به آب فرات رسیدند و دست به زیرِ آب بردند…. حضرت اباالفضل العباس علیه السلام خیلی تشنه بودند، چند روزی بود که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آب نخورده بودند و سهمِ خودشان را برای فرزندان نگه می‌داشتند و خودشان آب نمی‌خوردند… حضرت اباالفضل العباس علیه السلام دست زیرِ آب بردند و تا دستِ خویش را بالا آوردند که از این آب میل کنند «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین»… آب را ریختند و مشک را پُر کردند…

در زیارتنامه‌ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می‌خوانیم که «اَشْهَدُ اَنَّک قُتِلْتَ مَظْلُوماً»… همه‌ی شهدا مظلوم بودند ولی هیچ شهیدی مانندِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مظلوم نبود…

همه‌ی شهدا زمانی که از روی اسب به روی زمین می‌افتادند دست داشتند و دست‌‌های خود را سپر می‌کردند و صورتِ آن‌ها به زمین نمی‌خورد، اما هر دو دستِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام قطع شده بود، عمودِ آهنین بر سرِ مبارکِ ایشان زدند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام با صورت روی زمین افتادند…

شهدا چشم داشتند و حمله‌ی دشمن را رصد می‌کردند اما چشم‌های زیبای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تیر خورده بود… هیچ شهیدی زمانِ شهادت شرمنده نبود…

آن شاعرِ عرب می‌گوید: ای زائرِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام! اگر گذرِ تو افتاد و در حرمِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رفتی حواسِ تو باشد که نزدِ ایشان نامِ حضرت سکینه سلام الله علیها را نبری، چون حضرت اباالفضل العباس علیه السلام وعده‌ی آب داده بودند و این اطفال می‌گفتند که عموی ما شجاع است و به ما آب می‌رساند…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۹ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)

[۳] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲ (اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الاَرضِ ءَاِلهٌ مَّعَ اللهِ قَلیلاً مَا تَذَکَّرُونَ)

[۴] بحارالانوار، جلد ۱۷، صفحه ۲۵۵ (لَیسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ ، إنَّما هُوَ نورٌ یَقَعُ فی قَلبِ مَن یُریدُ اللّه ُ تَبارَکَ و تَعالى أن یَهدِیَهُ ، فإن أرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أوَّلاً فی نَفسِکَ حَقیقَهَ العُبودِیَّهِ ، وَ اطلُبِ العِلمَ بِاستِعمالِهِ ، وَ استَفهِمِ اللّه َ یُفهِمْکَ)

[۵] مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، صفحه ۳۲۶، (قُلْتُ یا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ؛ قُلْتُ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ، مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیهِ؟ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیاءَ: أَنْ لَا یرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ إِلَیهِ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یکونُ لَهُمْ مِلْک یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یضَعُونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَی بِهِ؛ وَ لَا یدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً؛ وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ؛ فَإِذَا لَمْ یرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ تَعَالَی مِلْکاً هَانَ عَلَیهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی أَنْ ینْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیهِ مَصَائِبُ الدُّنْیا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی وَ نَهَاهُ لَا یتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَی الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکرَمَ اللهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثِ هَانَ عَلَیهِ الدُّنْیا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یطْلُبُ الدُّنْیا تَکاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یطْلُبُ عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یدَعُ أَیامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ الْمُتَّقِینَ؛ قَالَ اللهُ تَعَالَی: «تِلْک الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ. قُلْتُ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ أَوْصِنِی. فَقَالَ أُوصِیک بِتِسْعَهِ أَشْیاءَ، فَإِنَّهَا وَصِیتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللهَ أَسْأَلُ أَنْ یوَفِّقَک لِاسْتِعْمَالِهِ؛ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا وَ إِیاک وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ. فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیاضَهِ: فَإِیاک أَنْ تَأْکلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْکلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکلْتَ فَکلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللهَ وَ اذْکرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ: «مَا مَلَأَ آدَمِی وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کانَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ»؛ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَک إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً- فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَک فَقُلْ إِنْ کنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ- فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یغْفِرَهَا لِی وَ إِنْ کنْتَ کاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللهَ أَسْأَلُ أَنْ یغْفِرَهَا لَک وَ مَنْ وَعَدَک بِالْجَفَاءِ فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الدُّعَاءِ؛ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیاک أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیاک أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیک شَیئاً وَ خُذْ بِالاحْتِیاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَک مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَک لِلنَّاسِ جِسْراً)

[۶] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹ (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)

[۷] زیارتنامه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

[۸] عمده الطالب، صفحه ۳۵۶ (امام صادق علیه السلام : کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَهِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهیدَا)