«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مقدّمه

به محضرِ شریفِ شما عرض شد پیامبران اولوالعزم، پیامبرانِ صاحبِ کتاب، پیامبرانِ دینِ جهانی از حضرت نوح علیه السلام آغاز شده است، حضرت ابراهیم علیه السلام پرچمی با بُردِ بیشتر برداشتند، حضرت موسی علیه السلام از ابتدا با هدایتِ خاصّ الهی مسیری را طی کردند، حکومت و قدرتی را ساقط کرده است، بنی اسرائیل را به قدرت و حکومت رسانده است اما بنی اسرائیل با پیامبرِ خودشان خوب عمل نکردند، از این قدرت و حکومتی که خدای متعال به دستِ آن‌ها داد استفاده‌ی درست ننمودند.

اهمیّتِ سوره‌های مسبّحات

این سوره‌های مسبّحات را من همه ساله به خدمتِ شما عرض می‌کنم که این‌ها اسرارآمیز است، هر شب سوره‌های مبارکه‌ی حدید، حشر، صف و جمعه و تغابن را بخوانیم، اگر کسی خیلی مشتاق باشد که نورانیّتِ بیشتری در مسیرِ توحید نصیبِ او بشود دو سوره‌ی دیگر را هم ضمیمه کند، یکی سوره‌ی اعلی و دیگری سوره‌ی إسراء است؛ این هفت سوره برای کسانی که اهلِ عروج هستند با سرعت مدارج توحید را طی می‌کنند.

هر امام و پیامبری حواریّون دارد

سوره‌ی مبارکه‌ی صف سوره‌ی حواریّون است، سوره‌ی خصوصی‌های رهبرانِ آسمانی است، هر پیامبری برای خود حواری دارد، اصحابِ سِرّ دارد، کانونِ تشکّلِ اولیّه دارد، خواص دارد که در امور به این‌ها تکیه می‌کنند، امامانِ ما هم حواریّون دارند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هفتاد و دو نفر حواری دارند، حواریّونِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سلمان، مقداد، ابوذر، عمّار یاسر بودند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مالک اشتر را دارند، اویسِ قرن را دارند، رُشِید هَجَری را دارند، حبیب بن مظاهر را دارند، أصبغ بن نباته را دارند، این‌ها حواریّونِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستند، این‌ها اصحابِ سِرّ بودند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خزینه‌ی اسرار را برای این‌ها باز کرده بودند.

در روایت داریم غریب‌ترینِ امام‌ها از نظرِ قلّتِ خصوصی‌ها و اصحابِ سِرّ امام حسن مجتبی سلام الله علیه هستند که در قیامت دو نفر در کنارِ ایشان جزوِ حواریّون هستند.

لذا سوره‌ی صف را سوره‌ی حواریّون هم می‌گویند و اگر کسی با معرفت در این کلاس شرکت کند و خود را با آیات سوره‌ی مبارکه‌ی صف بسازد جزوِ حواریّونِ امام زمان ارواحنا فداه محسوب می‌شود.

ناشکری قوم حضرت عیسی و حضرت موسی علیهما السلام

قرآن کریم در سوره مبارکه‌ی صف هم در مورد حضرت موسی علیه السلام و هم در مورد حضرت عیسی علیه السلام ناشکری و اذیّت‌کاریِ قوم‌شان را مطرح فرموده است، «وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ ۖ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ ۚ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»[۲]، این‌ها را برای ما می‌فرماید، این‌ها عبرت است، دقیقاً آن چیزی که بنی اسرائیل به آن گرفتار بودند… ما هم گرفتارِ طاغوت و خون‌آشام بودیم، ما هم گرفتارِ طاغوتِ هَرزه بودیم، ما هم گرفتارِ طاغوتِ خطرناک و دین ستیز بودیم، خدای متعال آن طاغوت را با همه‌ی پشتیبان‌هایی که داشت با اعجاز برچید، فرزندِ پیغمبر را، عمامه‌ی پیغمبر را، سیره‌ی پیغمبر را، زهدِ پیغمبر را، رعیت‌پروریِ پیغمبر را، عبودیّتِ پیغمبر را در زمانِ ما در زندگیِ مرحوم امام رحمه الله تعالی علیه متجلّی ساخت، همه دیدند که ایشان چه مردِ خدایی است، اصلاً ذیّ سلطنت و اشرافی‌گری و أنانیّت در وجودِ ایشان نبود، دنیا با یک پدیده‌ی جدیدی مواجه شد، مگر می‌شود کسی اولین قدرتِ یک جریان و یک مملکت و یک منطقه باشد ولی یک روز هم در قصر ننشیند و در حسینیه زندگی کند؟ مگر می‌شود کسی به مقام برسد و به نورچشمی‌های خود مقام و وزارت و موقعیّت ندهد؟ فقط امام اینطور بود، امامِ فعلیِ ما هم، مقام معظمِ رهبری در زهد، در علم، در مردم‌داری، در مهربانی، در حکمت، در شجاعت بوی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را می‌دهد، بینِ خود و خدای متعال در این بیست و سی سالی که خدای متعال این مرد را پرچمدار قرار داده است در برخوردهای بین المللی و در مدیریتِ داخلی، خطرهایی که انقلاب را تهدید می‌کرد، با تأییداتِ الهی… هر کدام از این خطرها یک مملکت را نابود می‌کرد ولی با چه درایتی، با چه هوشمندی‌ای، با چه توکّلی با دریایی از مشکلات مواجه می‌شود ولی خدای متعال او را کمک می‌کند و پیش می‌رود، اهلِ ذکر است، اهلِ توسّل است، روی موکت زندگی می‌کند، چهار پسر دارند و هر چهار پسرِ ایشان عالِم هستند، بعضی‌های آن‌ها واقعاً مجتهد هستند، هیچ کدام از آن‌ها خانه ندارند، مگر شما در دنیا همچنین حکومتی را سراغ دارید که این حکومت دومی باشد؟

مقام حضرت موسی علیه السلام

بنی اسرائیل در رأس حضرت موسی علیه السلام را داشتند، خدای متعال فرعون را برداشته است و یک پیغمبری که از ابتدا خدای متعال با نظرِ خاصّ خود او را در نظر گرفته است و او را در مسیرِ نور حرکت داده است، یکی اینکه به مقامِ «کلیم الله» رسید، دوم اینکه به مقامِ «نجی الله» رسید، «وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا»[۳].

این مقامات و این‌ها هیچ چیزی نیست، این مقاماتِ ظاهری نزدِ انبیاء علیهم السلام و نزدِ اهلِ باطن اصلاً اعتبار ندارد، ولی وقتی مقامات زمینه‌ی خدمت می‌شود… یک رئیسی به ریاستِ خود دل نبسته است و می‌گوید: «رئیس القومه خادِمُهُ»، ریاست به خدمت است، اگر انسان در این پست‌ها دلی را شاد کرد، اگر انسان در این پست‌ها مشکلی را حل کرد، اگر افتاده‌ای را بلند کرد، اگر مظلومی را حمایت کرد، این برای او ذخیره می‌شود، این برای او نور می‌شود، این برای او ارتقاء درجه می‌شود و این نردبانی است که انسان هر کاری برای عائله‌ی خدای متعال و بندگانِ خدای متعال می‌کند یک قدم به ذاتِ ربوبی نزدیک می‌شود، کمالِ انسان به تقرّبِ به خدای متعال است، و انسان آفریده شده است تا این فاصله‌ها بینِ خود و خدای متعال را بردارد که بر حسبِ روایت هفتاد هزار حجاب بینِ ما و خدای متعال وجود دارد که باید این پرده‌ها و حجاب‌ها را یکی بعد از دیگری برداریم و از این موانع عبور کنیم تا الهی بشویم، تا مَحرَمِ خدای متعال بشویم، تا مقرّبِ خدای متعال بشویم، تا جارالله بشویم، تا مظهرِ اسماء پروردگارِ عالَم بشویم، مظهرِ اسمِ شافی بشویم، مظهرِ اسم کریم بشویم، این‌ها در وجودِ ما نمود پیدا کند، کَرَمِ خدای متعال، دادرسیِ خدای متعال، رزّاق بودنِ خدای متعال، باسط بودنِ خدای متعال، باید این‌ها در وجودِ ما تحقق پیدا کند، هر کجا می‌رویم ما هم برکت داشته باشیم، مردم را در تنگنا قرار ندهیم، بلکه مردم را در گشایش قرار بدهیم، زبانِ ما، قلمِ ما، قدمِ ما برای مردم مایه‌ی گشایش بشود؛ این می‌شود «قربِ به پروردگار متعال».

انسان به هر مقداری از اسماء الهی در زندگیِ خود، در دلِ خود، در اعضاء و جوارحِ خود ببیند که رنگِ خدای متعال را گرفته، از صفاتِ حق تعالی در وجودِ او وجود پیدا کرده است، این نشانه‌ی این است که به خدای متعال نزدیک شده است.

اشخاصی هستند که قربِ آن‌ها به خدای متعال از قربِ اسمائی بالاتر می‌رود و به فناء ذاتی می‌رسند، آنچه خدای متعال از اسماء و صفات دارد خدای متعال در صندوقِ دلِ آن‌ها قرار می‌دهد و به اسمِ اعظم می‌رسند.

خدای متعال قربِ حضرت موسی علیه السلام را با یک عبارتی بیان کرده است که انسان واقعاً حیرت می‌کند، فرمود: «وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا»، ما موسی را نزدیک بردیم، خیلی به خودمان نزدیک کردیم، تا کجا؟ تا آنجایی که بینِ موسی و ما دیگر هیچ حائلی نبود، به این مقام مقامِ نَجی می‌گویند.

نجی یعنی چه؟ نجوا یعنی صحبتِ دَرِ گوشی، نَجی کسی است که با معشوق و محبوبِ خود خلوت کرده است و در خلوت هم احدی بینِ آن‌ها حائل نیست.

اگر انسان همه را کنار زد و فقط خدای متعال برای او ماند، وقتی آنجا با خدای متعال حرف می‌زند مقامِ نجوا است، یعنی هیچ وقت غیر از خدای متعال او را مشغول نمی‌کند، او خلوتِ دائم دارد، با خلق هست اما خلق را نمی‌بیند و خالق را نمی‌بیند، «ما رَأَیْتُ شَیْئاً إلّا وَ رَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ و بَعْدَهُ»[۴]، اصلاً جز خدای متعال نیست که انسان ببیند، همه‌ی ما جلوه‌های خدای متعال هستیم، ما که خودمان وجود نداریم، وجود برای خدای متعال است، ما قدرت نداریم، قدرت برای خدای متعال است، ما که علم نداریم، علم برای خدای متعال است، به مقدارِ ظرفیت‌مان علمِ خدای متعال در وجودِ ماست، به مقدارِ ظرفیت‌مان قدرتِ خدای متعال در وجودِ ماست، وگرنه موجودات هیچ ندارند، موجودات هیچ هستند و هیچ ندارند.

مرحوم حاج آقا حسین فاطمی

می‌گویند مرحوم حاج آقا حسین فاطمی از شاگردان مرحوم آقامیرزا جوادآقا ملکی تبریزی رضوان الله تعالی علیه در قم استاد اخلاق بودند، ولی انسانِ اعجوبه‌ای بود، در اواخرِ عمرِ ایشان زیرِ بغلِ ایشان را می‌گرفتند و ایشان را بلند می‌کردند و روی منبر می‌گذاشتند، همان روزهای آخر تا روی منبر نشست نگاهی به جمعیّت کرد و گفت: من خر هستم! من آدم نشدم!

یک ولوله‌ای در جمعیّت انداخت که این پیرمرد در این موقعیّت می‌گوید من آدم نشدم و خر هستم!

این حاج آقا حسین فاطمی رضوان الله تعالی علیه نماز مغرب و عشاء خود را خوانده بود و غسل هم کرده بود و گفته بود: خدایا! پیامبرِ تو فرموده است که اگر کسی آخرین کلمه‌اش در این عالَم کلمه‌ی طیّبه‌ی «لا اله الّا الله» باشد اهلِ بهشت است؛ رو به قبله نشسته بود و گفته بود «لا اله الّا الله» و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

ایشان به «مقام نجی» رسیده بود و می‌گفت: من هیچ بن هیچ هستم! خودم هیچ هستم و هیچ بن هیچ هستم، هیچِ هیچ هستم.

این انسان وقتی به این موضوع می‌رسد که فقط خدای متعال است… «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[۵]، دیگر چه می‌ماند؟ هر چه هست خودِ خدای متعال است.

اگر انسان به این مقام رسید به مقامِ نجوا رسیده است، یعنی جز خدای متعال را نبیند.

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند…

نتیجه‌ی آزارِ ولیّ خدا

این مقام مقامِ نجواست، خدای متعال حضرت موسی علیه السلام را به مقام نجوا رسانده است، حال ببینید مردم با این نجیّ خدای متعال و با این کلیمِ خدای متعال چه کردند و چه بلایی بر سرِ ایشان آوردند. مائده‌ی آسمانی از آسمان برای مردم می‌آمد که انقلاب کردند و از دستِ فرعونیان نجات پیدا کردند، حضرت موسی علیه السلام مسلّح به یک عصایی است که… هر زمانی آب می‌خواهند این عصا را به زمین می‌زند و از این سنگ‌ها آب می‌آید، هر کجا غذا می‌خواهند، هر کجا گیر کردند این عصا همه‌ی کارهای این مردم را می‌کند، مردم این معجزات را در مقابلِ چشم‌شان می‌بینند، از آسمان برای آن‌ها غذا می‌آید، در عین حال می‌گویند: «لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ»[۶]، از دستِ این غذاهای آسمانی خسته شدیم! ما غذای زمینی می‌خواهیم!

آیا این کفرانِ نعمت نیست؟

ملّتی که استقلال دارد، ملّتی که شرف دارد، ملّتی که روی پای خود هست، ملّتی که بیگانه در آن دخالت ندارد، آیا این بدبختی و ناشکری نیست که انسان به دنبالِ غربی‌ها برود؟

چرا آنچه خدای متعال به ما به برکتِ خونِ شهدا داده است را نبینیم؟

حضرت موسی علیه السلام در این سوره مبارکه صف اینطور نقل می‌کنند: «وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ ۖ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ ۚ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»[۷]، چرا اذیّت می‌کنید؟ معلوم می‌شود که دائماً نیش زبان می‌زدند و ناشکری می‌کردند و توقّعاتِ نابجا داشته‌اند، لذا قرآن کریم نقل می‌کند که حضرت موسی علیه السلام فرمودند: «لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ»، چرا اذیّت می‌کنید؟ با اینکه می‌دانید من پیغمبرِ خدای متعال به سوی شما هستم!

حال نتیجه‌ی این ایذاء پیغمبر و رهبرآزاری و ولی‌آزاری چه می‌شود؟  «فَلَمَّا زَاغُوا»، این انحراف است، این ناشکری انحراف است، این ولایت‌ستیزی انحرافِ دل است نه انحرافِ بدن.

معلوم می‌شود که هویّتِ باطنیِ انسان از مسیرِ نور به مسیرِ ظلمت کشیده شده است، این کشش‌ها کشش‌های شیطانی شده است، دیگر لذّت‌های معنوی برای او مهم نیست، نمازهای جماعت برقرار می‌شود، اعتکاف‌ها برقرار می‌شود، دعاهای ندبه رونق پیدا می‌کند، دعای عرفه با چه شکوهی برگزار می‌شود، میلیون‌ها نفر برای زیارت امام حسین علیه السلام در قافله‌ی اربعین حضور پیدا می‌کنند، این‌ها برای او نعمت به حساب نمی‌آید، فقط چشم دوخته است که به او مقام بدهند یا زندگیِ او توسعه پیدا کند، این انحراف است، «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ».

این‌ها وقتی خطّ خودشان را از خطّ ولایت جدا کردند و به انحراف کشیدند خدای متعال آن‌ها را «أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»، حال که شما جدا شدید من هم فاصله‌ی‌تان را آنقدر زیاد می‌کنم که دیگر نتوانید به نور برگردید.

ان شاء الله نشود که دلِ انسان از خطّ امامت، از خطّ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، از خطّ اهل بیت علیهم السلام جدا بشود، اگر جدا شد و زاویه برداشت این زاویه مدام باز می‌شود و آنقدر فاصله پیدا می‌کند که دیگر نمی‌تواند به درجه‌ی اول برگردد، «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ».

پیشگوییِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مورد عمر سعد ملعون

ان شاء الله خدای متعال عمر سعد را لعنت کند، نزدِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! این مردم چقدر احمق هستند، حضرت فرمودند: چرا؟ چه کرده‌اند که به نظرِ تو احمق هستند؟ گفت: من از هر کجا که عبور می‌کنم این‌ها مرا با انگشت نشان می‌دهند و می‌گویند این شخص قاتلِ حسین است! با اینکه من به شما ارادت دارم و شما را دوست دارم! حضرت فرمودند: نه! این‌ها اشتباه نمی‌کنند، این خبری است که جدّ بزرگوارِ من داده است؛ هم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خبر دادند، هم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خبر دادند.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بالای منبر نشسته بودند و می‌فرمودند: «سَلونی قَبل أن تَفقِدونی»، قبل از آنکه علی از میانِ شما برود و دستِ شما از دامانِ همچنین شخصیتی کوتاه بشود بیایید و این گره‌های خودتان را با دستانِ با کفایتِ علی در مراحلِ علمی و زندگی و سرّاللهی باز کنید، اسرارِ خدای متعال نزدِ من است، من همه چیز را می‌دانم، بیایید و از من استفاده کنید.

این سعد وقاص پدرِ عمر سعد… ان شاء الله خدای متعال هر دوی آن‌ها را لعنت کند، سعد وقاص حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را لعن نکرد و علّتِ آن را هم به معاویه گفت ولی با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیعت هم نکرد، او هم جزوِ کسانی بود که بیعت‌شکن بود… سعد وقاص بلند شد، در همچنین محفلی که دریای علمِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به جوش آمده است و می‌تواند چشمه‌هایی در دل‌ها ایجاد کند گفت: عددِ موهای صورت و سرِ من چقدر است؟

وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: اگر چیزی بود که قابل فهم برای مردم بود و قابل اثبات بود می‌گفتم ولی این به چه دردِ تو می‌خورد؟ همینقدر به تو بگویم که در خانه‌ی تو یک سَخله‌ای وجود دارد که او حسینِ مرا به قتل می‌رساند و او عمر سعد است.

عمر سعد اظهارِ ارادت می‌کرد و تعجّب هم می‌کرد که چرا مردم با او اینگونه رفتار می‌کنند ولی حبّ دنیا آنچنان او را از امام حسین علیه السلام جدا کرد…

حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در شب عاشورا با عمر سعد خلوت کردند و فرمودند تو بیا و دستِ خودت را به خونِ من آلوده نکن، بیا و برگرد، گفت: خانه‌ی من را در کوفه ویران می‌کنند! حضرت فرمودند: من به تو خانه‌ی بهتری می‌دهم، عرض کرد: باغ و بستان دارم که این‌ها را به آتش می‌کشند، حضرت فرمودند: من در حجاز باغ و بستان دارم که در آنجا بیشتر از اینجا به تو باغ و بستان می‌دهم، گفت: من مورد هجوم این‌ها قرار می‌گیرم، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دیدند که این شخص اصلاً در این وادی نیست، آنچنان محبّتِ دنیا او را مست کرده است که این نور حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در این چشمِ کورِ دلِ او هیچ اثری ندارد، حضرت با ناراحتی روی برگرداندند و فرمودند: عمر سعد! همینقدر به تو بگویم که خونِ مرا می‌ریزی ولی یک دانه از گندمِ ری نصیبِ تو نخواهد شد، خسر الدّنیا و الآخره می‌شوی. نامرد مسخره کرد و گفت: حال اگر گندم بدست نیاورم جو بدست خواهم آورد. رفت که رفت…

«فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ ۚ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ» خدای متعال انسانِ فاسق را هدایت نمی‌کند، چون پرده‌ها ضخیم شده است و دیگر نور به او نمی‌رسد، این گناه پرده است، این رذائلِ اخلاقی حجاب است، وقتی متراکم شد دیگر راهِ انسان به سوی خدای متعال بسته می‌شود و راهِ او به سمتِ جهنّم یک طرفه می‌شود و دیگر راهِ برگشت به روی او بسته می‌شود.

روضه ورود به کربلا

امروز قافله‌ی کربلا به مقصد رسیدند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از جنگ صفّین مراجعت کرده بودند، در کربلا اتراق کرده بودند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خسته بودند و سرِ مبارکِ خودشان را روی زانوی امام حسن علیه السلام گذاشته بودند و در حالِ استراحت بودند، ناگهان با ناله بیدار شدند، علّت را از حضرت جویا شدند، فرمودند: در عالَم رؤیا دیدم که این صحرا دریای خون است، حسینِ من در این خون دست و پا می‌زند و هیچ کسی او را یاری نمی‌کند…

امروز که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام به این سرزمین رسیدند فرمودند: بار و بُنه را پیاده کنید، اینجا قتلگاهِ ماست، در این سرزمین گلوی علی اصغرِ مرا می‌بُرند…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم


پی نوشت:

[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه صف، آیه ۵

[۳] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۲ (وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا)

[۴] مناجات شعبانیّه

[۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۳ (هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۶۱ (وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا ۖ قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَىٰ بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ ۚ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ ۗ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ۗ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ)

[۷] سوره مبارکه صف، آیه ۵