روی تو را به چشم دل، از سرِ دار دیده‌ام
جانب مکه پر زند، جان به لب رسیده‌ام
 
حُرمت جان شکسته‌ام، در دل خون نشسته‌ام
تا که به دست بسته‌ام، بار غمت کشیده‌ام
 
دیده به شعله دوختم، لحظه به لحظه سوختم
هستی خود فروختم، عشق تو را خریده‌ام
 
تن به قضا سپرده‌ام، منّت تیغ بُرده‌ام
بلکه تو خنده‌ای کنی، پای سر بریده‌ام
 
تا بزنم ز زخم تن، بوسه به خاک مقدمت
کوچه به کوچه می‌رود، جسم به خون تپیده‌ام
 
از سر بام بر زمین، چون تن خود نیفکنم؟
من که ز خاک کوچه‌ها، بوی تو را شنیده‌ام
 
هست امیدم از درت، بعد تو نزد خواهرت
شود کنیز دخترت، دختر داغ دیده‌ام
 
از تو جدا نزیستم، پیش رویت گریستم
من سرِ دار نیستم، نزد تو آرمیده‌ام


شاعر: غلامرضا سازگار(میثم)