در سال ۴۰ امام به من دستور داده بودند که بروم در مسجد احمدیه‌ی تهران خدمت کنم. یکی از کسانی که مقید بودم حتماً در ماه محرم یا رمضان بیاید منبر برود، شیخ فضل‌الله بود، که منبرهای گرم و گیرایی داشت. میان صحبت‌هاش امکان نداشت از امام چیزی نگوید یا به رژیم نیش و کنایه نزند.

یادم است یکی از آیت‌الله‌ها را دعوت کردم بیاید مسجدمان منبر برود.

گفت «می‌آم، ولی به شرطی که محلاتی منبر نره.»

معلوم بود نگران است خبرش را برای تشکیلات رژیم شاه ببرند.

یک بار حتی علنی گفت «شما زیاد این شیخ رو دعوت می‌کنی این‌جا. دلیلی داره؟»

گفتم «دوست قدیمیه، حاج آقا، درست مثل شما.»

قاصد خنده‌رو، ص ۱۴۱٫