روز شنبه مورخ ۳ آذر ماه ۱۴۰۳ جلسه درس اخلاق «آیت الله صدیقی» از ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۱:۰۰ در مسجد امام رضا(ع) حوزه علمیه امام خمینی(ره) برگزار شد که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مُروری بر مَطالب جلسات گذشته پیرامون حدیث شریف «عُنوان بَصری»
در ادامهی تَوجّه به رسالهی سُلوکیهی وجود مبارک کَشّاف حَقایق، افتخار عُلمای عالَم، سُفرهگُستر اسلامِ ناب، احیاگر جریان امامت و ولایت، افشاگر چهرهی نِفاق غاصبین و ظالمین، مَطرحکنندهی پَروندهی شهادت و قَتل حضرت زهرا (سلام الله علیها)، دایرکنندهی کلاس عشق و انتظار به امام زمان (ارواحنا و ارواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه)، تَزریقکنندهی عشق به امام حسین (علیه السلام) و توسّل به امام حسین (علیه السلام) که گریهی بر امام حسین (علیه السلام) در مَتن دروس حوزوی وجود نازنین حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) قرار داشت. نتیجهی اعتقاد به آن سه مسأله یا کَشف سه وَدیعهای که خداوند در کُمون افراد قرار داده است، مسألهی عُبودیّت که حقیقت آن سه نور، سه پایه، سه شالوده و سه زیربنا است که اوّلین مورد آن حقیقت هستی را یافتن است که بیش از یکی نیست و غیرِ او جُز وابستگی چیزی ندارد. مالکیّت خداوند متعال و مَملوکیّت ماسویالله که آن هم مالکیّت حقیقی و مَملوکیّت حقیقی است. نکتهی دوّم توجّه به اینکه آن کسی که ساخته است باید برنامه بدهد. تَدبیر برای مالک است، برای خالق است. مَخلوق و مَملوک بدون هدایت خالق و بدون طرح و برنامهی او هر قَدمی، هر نَظری، هر رأیی داشته باشند خسارت است، دورشدن از مَقصد است. باید تَکوین و تَشریع هماهنگ باشند و همهی تَدبیرها به دست خالق و مالک است. بنابراین نباید خیرهسَر بود، خودسَر بود. مِنهای اَخذ شریعت او، دستورالعَمل او نباید رأی داد، نَظر داد و برای خودمان در زندگی طَرحی درانداخت. دربَست باید تابع بود و لحظه به لحظه از او فَرمان گرفت. و نکتهی دیگر اینکه دَغدغهای در زندگی جُز حرکت بر مِحور بندگی نداشته باشید. همهی نگرانیمان دایر مَدار این باشد که نکند طبق دستور و برنامه عمل نکرده باشیم. این سه مسأله را باید همیشه تکرار کرد. یکی اینکه من مالک دارم، اختیار مِلک از آنِ مالکش هست. هیچچیزی ندارم، مالک خودم نیستم، مالک علم خود نیستم، مالک زبان خود نیستم؛ همهچیزم مالِ اوست. دوّم اینکه چون مالِ اویم، باید با فَرمان او زندگی کنم، با رضای او سر کنم، از غَضب او نگران باشم. تَدبیر در جهات ایجابی و صرفی از آنِ اوست. سوّم هم نگران باشم که ساقط بشوم. صُعود و سُقوط لحظهای هست. شیطان در یک لحظه سابقهی شش هزار سالهاش را نابود کرد؛ «أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ[۲]»؛ ما هم نگران باشیم یک لحظه یک کاری بکنیم و گذشتههایمان حَبط بشود، بسوزد، ببازیم و بَدبخت بشویم. این نگرانِ بَدبختشدن در اَثر بیتوجّهی به اَوامر و نَواهی خدا رُکن سوّم است که انسان همیشه دَغدغهمَند زندگی کند. نکند مَعشوقش رشتهی محبّتش را قَطع کند؟! نکند برای همیشه نظرش را بردارد؟! نکند جابجا کند، اِستبدال کند؟! ولایت شیطان به جای ولایتالله به عُنوان عِقاب الهی گَردنگیر ما بشود و برای همیشه حاکم و فرماندهمان شیطان باشد. اگر دشمن تسلّط پیدا کرد، حاکمیّت پیدا کرد، در ظُلمش حَدّ یَقف ندارد؛ تا به اَعماق جَهنّم نبَرد، دستبَردار نیست و خیلی خطرناک است که انسان از عنایت الهی و از هدایت الهی مَحروم بشود و برای همیشه در اختیار دشمن خدا باشد که دشمنِ قَسمخوردهی بَشر هم هست.
اگر این سه اَمر نَهادینه شد، جانمان این را پذیرفت، از ذهن به روح انتقال پیدا کرد، انسان بَرکاتی را از جانب خداوند متعال دریافت خواهد کرد. اوّلین مورد آن این است که دنیا اهمیّتش را برای ما از دست میدهد. اقبال و اِدبار دنیا برای ما خوشی و غَم را رقم نمیزند. ما اَسیر آشُفتگی دنیا نخواهیم بود. خداوند ثَبات شَخصیّت به ما میدهد و در همهی حالات کسی که خدا را دارد، همهچیز دارد. اینکه دنیا داشته باشد یا نداشته باشد برایش فرقی نمیکند. اِقبال و اِدبار دنیا او را حالی به حالی نمیکند. ارزش در انسان این است که دنیا قیمت او نیست. ارزشش فوقِ دنیاست. چون دنیا دونِ قیمت اوست، هیچ لحظهاش را با دنیا مُعامله نمیکند، خلاف عقل خودش رفتار نمیکند، مُبتلا به خسارت مُعاملهی به مالِ دون نمیشود.
نکتهی آخری هم که گفته شد، این بود که فرمودند: «لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا[۳]»؛ کسی که به چنین گَنجهای مَعرفتی دست پیدا کرده است، از دورن جوشیده است، نه اینکه از بیرون برایش آب ریختهاند، وجودش به این حَقایق رسیده است، بُلوغ پیدا کرده است؛ یک چنین کسی اَمانتدار چیزی است که هر لحظهاش را از دست بدهد، قابل جُبران نیست. لذا لحظهای از عُمرش به بِطالت صَرف نمیشود؛ «لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا».
بین این عَرایض و عَرایض بعدی از فرمایشات شما بَهره میگیریم و انشاءالله خداوند کمک میکند که با هم همفکری داشته باشیم. بفرمایید.
سؤالات دوستان از حضرت اُستاد و پاسخ ایشان
سؤال اوّل: در مُراقبهها تا چه مُدّتی مَشغول به واجب و حَرام باشیم؟ بر تَرک دروغ تا چه زمانی مُراقبه داشته باشیم و بعد سُراغ مُحرّمات دیگر برویم و در صورتی که مثلاً در همان تَرک دروغ مُدّتی را مُراقبه کردیم و جایی از دستمان دَر رفت، باید دوباره مُراقبه را انجام داد؟ یا ایراد وارد نمیکند؟
پاسخ حضرت استاد: ظاهراً در جلسهی گذشته هم همین سؤال بود. مُراقبه یعنی بندگی؛ آدم که زندگی میکند، آدم که از ماشین پَرهیز میکند که به او نزند، آدم که مُواظب است در چاله نیُفتد، آدم که حَواسش جَمع است تا اگر سگی دارد عُبور میکند آدم را نَجس نکند، همهی اینها را رعایت میکند. مسألهی اهمّ و مهمّ جایش در اینجا نیست. ما داریم زندگی میکنیم. در زندگی یک اُموری ایجاباً بر آن واجب است و یک اُموری هم پَرهیز از آن لازم است. همینجوری که زندگی میکنیم بدون اینکه حَواسمان به یکجا مُتمرکز بشود، هرآنچه که برای ما ضرر دارد، هر آنکسی که برای ما توطئه دارد، مُواظب هستیم که گرفتار توطئهها نشویم. اینکه حَواسمان هست که گرفتار توطئهها نشویم، مگر مانع غذاخوردن ماست؟ مگر مانع درسخواندن ماست؟ دین یک برنامهی زندگی است؛ باید این برنامه را انجام داد. داریم زندگی میکنیم؛ دین رِیل ماست، دین مسیر ماست. خروج از این مسیر هم خطر است. اینکه آدم خودش را بنده میداند و خداوند متعال برای بندگی ما یک چارچوبی را به عُنوان شَریعت فرستاده است و برای اخلاقیّات ما عُلمایی که میتوانند به مَلکات ما اِشراف داشته باشند، یک طَریقتی قرار داده است و برای گُذر از خود و شُهود حقتعالی در تمام حالات یک حقیقتی قرار داده است؛ اینها هیچ مُنافاتی با همدیگر ندارند، بعضی از آنها مانعِ بعضی دیگر نیستند. این مَجموعهای است که باید همهی اینها را رعایت کرد. و انسانی که از گناه میترسد، بیش از موشک میترسد، بیش از شیر و بَبر میترسد؛ این آدمی که از خدا میترسد و میداند گناه اَفعیهای جَهنّم است، آتش جَهنّم است؛ «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا[۴]»؛ ظاهر این گناهان لذّت است و باطن آنها عذاب است. باطن آن آتش جَهنّم است، باطن آن موجوداتی است که در عالَم بَرزخ به جانمان میاُفتند و همیشه نیش دارند. این یک مَجموعهی وسیعی است و رعایت همهی آن هم لازم است. هرجا رعایت نکردیم به مجموعه ضَرر میزنیم. مانند یک کارخانهای است که وقتی یک پیچ آن خراب میشود، گویا کارخانه از کار میاُفتد. باید یک مُراقبتی باشد که مَجموعهی دین را در زندگی پیاده کند.
صلواتی مَرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
این هم روشن است که انسان هر گناهی میکند، رابطهاش با خداوند قَطع میشود و اِستحقاق جَهنّم پیدا میکند و توبهای که خداوند بر ما واجب کرده است، منّتی فوقِ منّتهاست. خداوند اِرفاق کرده است، بابِ توبه را برای ما باز کرده است و یأس را از اَکبر کَبائر برای ما به حساب آورده است. لذا هروقت خلافی پیش آمد، سُقوطی پیش آمد، باید دَرب اُمید را زد و از اَشک چشم و سوز دل کمک گرفت و به دامان اهلبیت عصمت و طَهارت (سلام الله علیهم اجمعین) پَناه بُرد تا خداوند با شفاعت آنها بگذرد و ما را دوباره بپذیرد. و این حقّ نیست؛ بلکه فَضل است. آدمی که جنایت کرده است، آدمی که جُرم کرده است مُستحقّ زندان است. اگر او را عَفو کردند، این عَفو منّت و فَضل است؛ نه اینکه حقّ حکومت این بود که او را عَفو کند. خداوند متعال بابِ توبه را باز کرده است و قول حقّ هم داده است. رحمتش هم لایتناهی است. بنابراین هرجا مُراقبهمان بهم خورد، علاوه بر اینکه باید عُود نکنیم، باید نَدامت داشته باشیم، باید عُذرخواهی بکنیم و توبهی هرگناهی هم برحَسَب خودش است؛ جُبرانش برحَسَب خودش است حقّالنّاس و حقّالله. در مورد حقّالله هم بعضی از آنها قَضا دارد و بعضی دیگر قَضا هم ندارد. فقط استغفار و نِدامت و سوز و تصمیم بر برنگشتن به آن آلودگی است.
صلواتی مَرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
سؤال دوّم: اخلاص و راهِ کَسب آن چیست؟
پاسخ حضرت استاد: پَناه به خدا میبَریم. «وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ[۵]»؛ اَساس اخلاص باور به این است که جُز خدا کسی مؤثر نیست. لذا عَبد برای کسی به جُز خدا حساب باز نمیکند. هم اُمیدش به خداست و هم خوفش از خداست. و نشانهی بیاخلاصی، توقُّع از غیر است. آدم یک کاری را که میکند، اگر «یُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ[۶]»، اگر از او تعریف نکنند، دیگر نمیکند. مَعلوم میشود که برای خدا نبوده است. عمل وقتی خالص است که وقتی من وظیفهام را برای خدا انجام میدهم، اگر عوض تعریف دُشنام هم دادند، آسیب زدند، آبرویم را بُردند، پَشیمان نشوم و دوباره این خط را ادامه بدهم. از مَواضع خودم عَقبنشینی نکنم. اَساس اخلاص وابستگی به خدا و وارَستگی از غیرِ خداست و چون اَعمالمان در سُطوح مُختلف واقع میشود، یک بَخش از آن عبادتهایی است که اینها قَصد میخواهد، نیّت میخواهد. در اینجا اگر صد در صد مانند نماز و روزو خُمس و زکات و این اُمور تَعبُّدی قَصد قُربت لازم دارد. و کمترین شائبه در اینجا عمل انسان را باطل میکند. ریا شِرک خَفی هست و مُبطل عمل هست و موجب سُقوط انسان در اَعماق جَهنّم خواهد شد. لذا در اَعمال تَعبُّدی هیچکسی مُعاف نیست از اینکه مُلاحظهی هیچکَس و هیچچیز جُز خدا را نکند. در غیر تَعبُّدیات انسان میتواند کار را به نَحوی واجب کِفایی بر خودش فَرض کند و برای خدا انجام بدهد، در رَدیف تَعبُّدیات دیگر نَردبان عُروجش خواهد شد. یا لااقل به نَحو اِستحباب، اجرای سُنّت نَبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) است، سُنّت بَلوی است، تأسی به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است. یا آنها تشویق کردند و ثَوابی مُعیّن کردند. انجام مُستحبّات به قَصد خداوند پاسدار واجبات است. خداوند متعال مُستحبّات را قرار داده است که تقریباً همهی زندگی را پوشش میدهد. همهی اَعمال ما یک وَجه قُربی دارند. همین نشستن شما که رو به قبله نشستهاید، به هرطرفی که بنشینید مُؤاخذه نمیشوید؛ ولی میتواند به نوعی بنشینید که خداوند متعال آن نوع را دوست دارد و آن استقبال به قبله در بعضی از شرایط است. در یکجاهایی هم اینگونه نیست؛ واجب است اگر امامی در یکجایی ایستادهاند، ایشان رو به قبله سخن میگویند، قبلهی ما امام است. اهمیّت نگاه به امام بیشتر از این است که آدم رو به قبله قرار بگیرد. و حَسَب موارد و اقتضای شرایط انسان برای همهی کارهایش میتواند یک وَجه قُربی پیدا بکند. این مُستحبّ میشود. اگر کسی مُلتزم به نَوافل به مَعنی اعمّ کلمه بود، غیر از نَوافل صلوات یومیّه، نَوافل یعنی یکچیزهایی که اضافه بر واجب هست. با اینکه خداوند اِلزام نکرده است، اگر ما برای همهی اینها یک وَجه قُربی پیدا بکنیم که برای خدا انجام بدهیم، خداوند قول داده است مدال محبّت خودش را به بندهاش بدهد. «لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ[۷]»؛ کَف آن نَوافل نمازهایمان هست. ولی سَقف آن همهی زندگی هست. انسان وقتی از خانه خارج میشود، پای چَپش را بیرون دَرب بگذارد، وقتی وارد میشود پای راستش را داخل بگذارد. یا هنگام غذاخوردن با نمک شروع کند، یا با سرکه شروع کند، یا با هر دو شروع کند. اینها را سُنَن میگویند. مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) به دستور اُستاد سالکشان و اُستاد جاذبشان آیت الحقّ آقای «میرزا علی آقای قاضی» (رضوان الله تعالی علیه) رِسالهی «سُنن النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم)[۸]» را نوشتهاند که در «المیزان» هم این سُنَن را آوردهاند. اگر انسان با این سُنَن آشنا باشد و این سُنّتها را پیاده کند. وقتی لباس میپوشیم، بعضی جاها گفتهاند که نباید نشسته این را پوشید، بعضی جاها گفتهاند که نباید ایستاده این را پوشید. برای تمام رفتار ما، اَعمال ما، قیام و قُعود ما، اَکل ما، تَرک اَکل ما و همهی اینها سُنَن هست و این سُنّتها خیلی اهمیّت دارد. هم فَرائض را پاسداری میکند و هم خودش نه الزام نکرده است، برای بنده و برای محبّت خداوند خودش را مُلزم کرده است که اینها را انجام داده است، خداوند هم دَرب ارتباط حُبّی را برای بندهاش باز میکند و میفرماید: «لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ»؛ بندهام وقتی انجام سُنَن را استمرار میدهد، به جایی میرسد که مَحبوب من میشود؛ من عاشق او میشوم. وقتی مَحبوب من شد، دیگر او خودش نیست که میرود؛ همهی کارهایش را من انجام میدهم. من چشم او میشوم، من دست او میشوم، من زبان او میشوم. انسان جلوهی خدا میشود، انسان به مرحلهی فَنا میرسد. اگر اینها را از یکجایی شروع کنید، اینها مُراقبه میشود که از یکجایی واجبات و مُستحبّات را برنامهریزی بکنید. همهی واجبات را باید انجام داد، همهی مُحرّمات را باید تَرک کرد، همهی مُستحبّات را باید انجام داد، همهی مَکروهات را باید تَرک کرد. مَکروهات قُرُق است، مَلک را سبُککردن است. کسی که مَکروه انجام میدهد، آرام آرام به حَرام هم نزدیک میشود. نباید مَکروهات را دست کم گرفت. خداوند شهید «آیت الله قُدّوسی» (اعلی الله مقامه الشریف) را رحمت کند. الحقّ و الانصاف اگر کسی میخواست حقیقت اخلاص را در بیرون تماشا کند، باید به رفتار آقای قُدّوسی (اعلی الله مقامه الشریف) نگاه میکرد. ایشان میگفتند: اینهایی که اِصرار دارند و مَکروه را انجام میدهند، این حکایت از یک خُبْث باطنی میکند. یک خِباثتی در وجود انسان هست که سُراغ مَکروهات میرود. حالا شاید در مُستحبّات هم چنین چیزی باشد. وقتی خداوند سُفرهای پَهن کرده است، غذاهای مُتنوّع و اَلوان و ویتامینهای لازم را خواسته است به عُنوان مُستحبّ به شما تَزریق کند، اینکه آدم علاقه نشان نمیدهد و بیاعتنا هست، بالاخره در تَکوین او یک مشکلی دارد. یک کمعقلی دارد، یک کمشُعوری دارد، یک گرفتاری دارد که حجاب است و مانع شده است که مُستحبّاتش را انجام نمیدهد. لذا این مَجموعه به انسان زندگی طیّبه میدهد. «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً[۹]»؛ حالا که باید سَطح شَرع را وسیع دانست، ما باید به وُسعت زندگیمان مُتشرّع باشیم، برنامهریزی برای تَأکید بعضی از واجبات مانند نماز اوّل وقت که خیلی مهمّ است، یا در مُستحبّات مانند نماز شب که برای اهل مُراقبه خیلی اهمیّت دارد، حدیثش در اینجا خوانده شد که فرمودند: «اَلْمَغْبُونَ مَنْ غُبِنَ قِیَامَ اَللَّیْلِ[۱۰]»؛ این کسی که سَحَر ندارد ـ به تَعبیر مرحوم «علّامه حسنزاده» (رضوان الله تعالی علیه) ـ از خود خَبر ندارد. خیلی بیخود است، خیلی بیخبر از خودش است. سَحَر خیلی مهمّ است. اینها را باید شناسایی کرد با مشورت کسی که مقداری آشناست یا چند قَدمی راه رفته است یا آدم دیده است. روی اینها باید مقداری اِهتمام بیشتری داشت؛ وَگرنه مُراقبه بدون تَرک همهی مُحرّمات و اِلتزام به همهی واجبات، مُراقبه نیست. آدم نمیتواند آدمِ سعادتمَندی باشد.
صلواتی مَرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
سؤال سوّم: حضرت اُستاد راهکار و عوامل دوری از نااُمید و اَفسُردگی در زمان پایان سَطح که طلبه آیندهی خود را نمیداند که چه بکند، ولی میبیند دوستان و هم سنّ و سالان او الآن به شُغلی یا غیره رسیدهاند، چیست؟
پاسخ حضرت استاد: یکی از مَسائلی که باید دوستانی که نسبت به برق و آب و اینها که صرفهجویی است که هم در اسلام تأکیده شده است؛ قناعت سرمایهی پایانناپذیری است؛ «الْقَنَاعَهُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ[۱۱]». کسی که قناعت دارد، همیشه سرمایهدار است. کسی که قناعت ندارد، اگر ثروت همهی پادشاهان هم به او داده بشود، فقیر است. سیری ندارد، همیشه دَله است، همیشه مُحتاج است، همیشه چشمش به دستِ این و آن است. لذا این همه برق آن هم در این شرایطی که خداوند «شهیدی رئیسی» ما را رحمت کند؛ بالاخره تَدبیر و مُدیریت ایشان به گونهای بود که هیچکسی از این جهت ایذاء نمیشد. ولی حالا شرایط یک شرایط دیگری است؛ لذا روشنبودن این لامپها هم اِسراف است و هم خلاف واقعیّت فعلیِ ماست و هرچه رعایت نکنیم، مَضائق بیشتر خواهد شد.
اما مسألهی اُمید، هرکسی در مَعرفت خداوند متعال گامهایی برداشته باشد و به دَرجاتی از قدرت خداوند، حمکت خداوند، رأفت خداوند، بَذل و بخشش خداوند متعال، پَناه بودنِ خداوند، رازق بودن خداوند، همهکاره بودن خداوند هرکسی مَعرفتش بیشتر بشود، اُمیدش بیشتر خواهد بود. لذا میبینید که وجود نازنین مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلاه و السلام) در آن وصیّتنامهی پنجضلعیشان دو چیزی که در رأس قرار دادند و به همه توصیه کردند که این وصیّتنامه خیلی مهمّ است، میصَرفد دور دنیا را بگردید تا به این گَنج برسید، آدم همینگونه با گفتن و شنیدن به این واقعیّت نمیرسد؛ «لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا[۱۲]»؛ اگر مُسافرتها داشته باشید و اَشخاصی که رسیدهاند به آنها دست پیدا کنید، از نَفَس آنها، از نظر آنها بَهره بگیرید، ولی این گَنج را در وجود خودتان تَحصیل کنید؛ یک: «لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ[۱۳]»؛ همیشه در همهی زمانها، در همهی مَکانها، در همهی شرایط، در غِنا، در فَقر، در غُربت، در اُنس، در حَذر، در وَطن فقط و فقط و فقط به خدا تکیه کنید؛ «لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ». این تَعبیر رَبّ در فرمایش مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) لطافت دارد. باور کنید که شما بیصاحب نیستید و آن کسی که مالک شماست، به فکر شماست. خداوند مرحوم «آیت الله العُظمی آقای اراکی» (رضوان الله تعالی علیه) را رَحمت کند. خداوند متعال یک مَقطعی برای ما یک نَسیم رَحمتی پیش آورده بود که ایّامی در مَحضر ایشان بودیم. خیلی فوقالعاده بودند. سلمانِ زمان بودند، تاریخ مُجسّم بودند و نورِ مَحض بود. خداوند هیچ تَعلُّقی در او قرار نداده بود. این بزرگوار در این روزهای آخر عُمرشان که مُنجر به رِحلت و عُروجشان شد، یکی از رُفقای ما گفت که به عیادت ایشان رفتم و اَحوالشان را پُرسیدم. ایشان فرمودند:
«کردگار ما به فکر کارِ ماست ***** فکرِ ما در کارِ ما آزار ماست»
خاطرش جَمع بود که گَردانندهای دارد. کسی را دارد که مشکلات او را رَفع میکند. کسی را دارد که او را اِرشاد میکند، او را هدایت میکند. کسی را دارد که او را تَعلیم میدهد، تَزکیه میکند. اگر کسی به خدا باور داشته باشد، ریشهی یأس از زندگی او کَنده میشود. مُطلقا در هیچجا و در هیچ اَمری مأیوس نمیشود. لذا هرچه آدم پاک زندگی کند، مُراقبه داشته باشد، خداوند مَعرفت بیشتری به او میدهد. تقوا مَعرفت میآورد؛ «اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ[۱۴]». اینهایی که گرفتار چه کنم هستند، بین خود و خدا در ایمانشان ضَعف هست. انسان مُوحّد در هیچ شرایطی گرفتار تَردید نیست. کسی که به وظیفه فکر میکند، کسی که به مأموریت فکر میکند، آن کسی که او را مأمور کرده است به مأمور خودش سرویس میدهد، او را تأمین میکند. خداوند خداییاش را تَعطیل نکرده است؛ «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ[۱۵]». هم در مَسائل مَعیشتی و هم در مَسائل علمی اگر به تَکلیف فکر کنیم، آنچه را که ضَرورت بیشتری دارد و برای بندگان خدا و عائلهی خدا میتواند مُفیدتر باشد، آدم سُراغ آن میرود و برای رضای خدا آن را انتخاب میکند. هرجایی هم تَردید داشت، «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ[۱۶]»، این یکی است؛ «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ[۱۷]»؛ خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مشورت میکرد، ما هم در همهی اُمورمان مشورت کنیم. مشورت بندگی است، مشورت عمل به قرآن کریم است. و اگر با مشورت هم واقعاً راه برای ما روشن نشد، استخاره به اَنواع مُختلفش که یکی نماز استخاره است که بعد از آن سر به سَجدهگذاشته میشود و ۳۰ مَرتبه یا ۱۰۰ مَرتبه «أَسْتَخِیرُ اللّه بِرَحْمَتِهِ خِیرَهً فِی عافِیَهٍ[۱۸]» گفته میشود. خداوند متعال راه را برایت روشن میکند. یک استخارهای هم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حالات آن اَخ فِیالله که فرمود: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ[۱۹]»، که آن حدیث شریف در همین جلسه، صفاتی که اُخوّت با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن صفات را لازم دارد که در همین جلسه خوانده شد، یکی از طُرُق استخاره که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند و از آن مَرد الهی نَقل کردند، فرمودند: در هرجایی تَردید داشت آنچه که خِلاف هوای خودش بود را انتخاب کند. این بهترین استخاره است. وقتی در دوراهی قرار گرفتیم، باید ببینیم هوای نَفْسمان با کدام مُوافقتر است، خلاف آن را انتخاب کنیم. خداوند هم قول داده است اگر کسی اهل تقوا باشد، او را مُردّد نمیگذارد. خداوند بهترینش را بر سر راهِ او قرار میدهد. اگر آدم خودش را از هوا و هَوس و گرایش دُنیوی مِنها کند، خداوند به او حکمت میدهد. حکمت هم این است که انسان مَصلحت واقعیاش را تَشخیص میدهد و برای تَأمین مَصلحت واقعیاش پیش میرود.
صلواتی مَرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
«صَلَّی اللهُ عَلَیکِ یَا سَیِّدَتی وَ یَا مَولاتِی یَا فاطِمَه»
«یا فاطِمَهُ الزَّهْراءُ، یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، یَا قُرَّهَ عَیْنِ الرَّسُولِ، یَا سَیِّدَتَنا وَ مَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکِ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا[۲۰]»؛ بیبیمان حُضور الهی دارد. خودتان را کنار بِستر مادرتان ببینید؛ «یَا وَجِیهَهً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعِی لَنا عِنْدَ اللّهِ». گریهی بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) در میان بَکّائین هم نُقطهی عَطف است. حضرت آدم (علیه السلام) ۴۰ سال گریه کرده است، حضرت یعقوب (علیه السلام) ۴۰ سال گریه کرده است، حضرت یوسف (علیه السلام) ۴۰ سال گریه کرده است، امام زینالعابدین (علیه السلام) ۴۰ سال گریه کرده است؛ اما مادرتان عُمر ۴۰ ساله نداشت! عُمرش کم بود، ولی شدّت بُکائش همهی عالَم را فَرا گرفت. شب گریه میکرد، روز گریه میکرد. «فِضّه» میگوید: بعد از رحلت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) همه گریان بودند؛ اما شیوَن فاطمه (سلام الله علیها) به گونهای بود که همسایهها بیرون میریختند. گریههای حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تَحمُّل نکردند. گریههای هدایت بود، گریههای اِفشاگری بود، گریههای دفاع از مَظلوم بود، گریههای حمایت از حضرت علی مَظلوم (علیه السلام) بود. با گریهها از امامش دفاع میکرد. آمدند جلوی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتند؛ گفتند: به فاطمه بگو یا شبها گریه کند، یا روزها گریه کند. برحَسب نَقل وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حضرت زهرا (سلام الله علیها) پیام اینها را مُنتقل کرد، بیبی فرمودند: علی جان! به اینها بگو آفتاب عُمر زهرا لَب بام است؛ روزهای آخرم هست؛ اما تا هستم گریه میکنم. اگر نمیتوانند ببینند در خانهام گریه میکنم، میروم. دست حَسنین (علیهما السلام) را میگرفت، به قَبرستان بَقیع میرفت. زیرِ درخت سِدری مینشست و آنجا ناله میکرد، شیوَن میکرد؛ زنها را از خانههایشان بیرون کشیده بود، مَحفل گریه اُوج گرفته بود؛ نامَردها رَحم نکردند. آمدند و درخت را قَطع کردند. بیبی زیر آفتاب گریه میکرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد یک سایهبانی درست کرد. اینها اسمش را «بیت الاحزان» گذاشتند. مرحوم «علّامه امینی» (رضوان الله تعالی علیه) میگوید: من وقتی به مدینه رفته بودم، از دَرب و دیوار مدینه طَنین صدای گریهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را میشنیدم. اما چرا حضرت زهرا (سلام الله علیها) گریه میکردند؟ به «اُمّ سَلمه» فرمودند: «فُقِدَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِیُّ[۲۱]»؛ هم پدرم را از دست دادم، هم امامم مَظلوم شد. این دو جراحت قلب حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که تا آخر همراه ایشان بود. اما حضرت زهرا (سلام الله علیها) که گریه میکرد، تازیانه نمیخورد. این برای بَچّههای امام حسین (علیه السلام) بود، برای بانوان حرم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود. تا صدا بلند میشد، کَعبنِی میزدند، تازیانه میزدند. نازدانه به پدرش شکایت کرد: «أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه، و إلى أکبادنا الملهوفه، و إلى عمتی المضروبه[۲۲]»…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! سلام این جَمع را به مَحضر مُبارکش اِبلاغ بفرما.
خدایا! جواب سلام را به ما برگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را آنی از یادِ حضرتش غافل مَفرما.
الها! پروردگارا! سایهی پُر بَرکت عُلمای صالح عُموماً، رهبر عزیزمان را خُصوصاً مُستدام بدار.
خدایا! ما را گرفتار داغِ رهبری مَگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم یَهود و صهیونیستها را از صفحهی روزگار براَنداز.
خدایا! مسلمانان دَربهدَر غَزّه و شیعیان خالص لُبنان را از این مِحنت و از این ظُلم نجات عنایت بفرما.
خدایا! پیروزی عاجل نَصیب مُقاومت بگردان.
خدایا! مشکلات مَملکت ما را رَفع بفرما.
خدایا! نگرانیها را برطرف بفرما.
خدایا! مُنافقین را اِفشا بفرما.
خدایا! دست خیانت را قَطع بگردان.
خدایا! خیر و بَرکتت را نازل بفرما.
خدایا! عاقبتمان را به شهادت مَختوم بگردان.
خدایا! اَموات، گذشتگان، مَشایخ، امام عظیمالشأن (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای عظیم ما را سر سُفرهی بیبی مُتنعّم و دعای خیرشان را شامل حال ما بگردان.
خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم، خیر دین و دنیای ما هست به ما مَرحمت بفرما.
خدایا! مریضها عُموماً و سفارششدهها را شِفای عاجل، شِفای مُفید عنایت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۲ (مشهور به خطبهی قاصعه)؛ عبرت از کار شیطان.
«رأس العصیان: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَیْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ، وَ جَعَلَ اللَّعْنَهَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ، ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِکَ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ لِیَمِیزَ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِینَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ -وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیُوبِ- «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِیسَ»، اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِیَّهُ، فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لِأَصْلِهِ؛ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیَّهِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیَّهِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ. أَ لَا [یَرَوْنَ] تَرَوْنَ کَیْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَکَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِی الدُّنْیَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِی الْآخِرَهِ سَعِیراً. ابتلاء اللّه لخلقه: وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَهً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِکَهِ، وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْیِیزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْیاً لِلِاسْتِکْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُیَلَاءِ مِنْهُمْ. طلب العبره: فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ -وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّهَ آلَافِ سَنَهٍ لَا یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَهِ- عَنْ کِبْرِ سَاعَهٍ وَاحِدَهٍ؛ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ، کَلَّا مَا کَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّهَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً، إِنَّ حُکْمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ، وَ مَا بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَهٌ فِی إِبَاحَهِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِینَ…».
[۳] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫
«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى».
[۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰٫
«إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا».
[۵] سوره مبارکه بینه، آیه ۵٫
«وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُوا الزَّکَاهَ ۚ وَ ذَٰلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ».
[۶] روضه الواعظین، جلد ۲، صفحه ۴۱۴٫
«وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقِیقَهً وَ مَا بَلَغَ عَبْدٌ حَقِیقَهَ اَلْإِخْلاَصِ حَتَّى لاَ یُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ عَلَى شَیْءٍ مِنْ عَمَلِ اَللَّهِ».
[۷] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۹۱٫
«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ: لاَ یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنِ اِسْتَعَاذَنِی أَعَذْتُهُ».
[۸] سُنَنُ النّبی، کتابی درباره آداب و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته سید محمدحسین طباطبایی. اصل کتاب به زبان عربی و دارای ۲۱ باب است که به زبانهای فارسی، انگلیسی و اردو ترجمه شده است. مؤلف از ذکر وقایعِ جزئی پرهیز و تنها به کلیات و اخلاق آن حضرت اکتفا کرده است. علامه طباطبایی با الهام از آیه تأسی «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ أُسوَهٌ حَسَنَهٌ؛ همانا در رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اسوه ای نیکو برای شما است» کوشید کلیاتی از اخلاق، سیر و سلوک، رفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و آنچه «سنّت پیامبر» نامیده میشود، به بیان آورد. همچنین نویسنده در مقدمه به روایت نبوی خطاب به امام علی (علیه السلام) اشاره کرده است که او را به مطالبی توصیه کرده است که ششمین آنها این است (وَ السَّادِسَهُ الْأَخْذُ بِسُنَّتِی فِی صَلَاتِی وَ صِیَامِی وَ صَدَقَتِی أَمَّا الصَّلَاهُ فَالْخَمْسُونَ رَکْعَهً وَ أَمَّا الصِّیَامُ فَثَلَاثَهُ أَیَّامٍ فِی کُلِّ شَهْرٍ- خَمِیسٌ فِی أَوَّلِهِ وَ أَرْبِعَاءُ فِی وَسَطِهِ وَ خَمِیسٌ فِی آخِرِهِ…) ششم این که به سنتم من در نماز و روزه پایبند باشی. اما نماز همان پنجاه رکعت است(تعداد رکعت نمازهای واجب و نافله در شبانه روز) و روزه مستحب هم در هر ماه سه روز است نخستین پنج شنبه و چهارشنبه وسط ماه و آخرین پنج شنبه. کتاب شامل ملحقاتی در خصوص شمایل آن حضرت است که به گفته خود علامه طباطبایی این بخش به جهت تبرک افزوده شده و نیز بدین سبب که به خلق و خوی آن حضرت در خلال این مطالب اشاراتی رفته است. نخستین باب کتاب درباره خصلتها و اخلاق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نخستین روایتش(که روایت مفصلی است) درباره ویژگیهای ظاهری حضرت است. و آخرین باب کتاب در باره دعا و آداب دعاست و روایت پایانی کتاب دعایی است از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای محفوظ ماندن از شر دشمنان که در فرازی از آن پیامبر اینگونه دعا کرده است: اى خدایى که امر و فرمانت را ردکنندهاى، و حکم و قضاوتت را برگشت دهندهاى نیست، بین من و دشمنانم حجاب خودت را قرار ده، حجابى که بادهاى تند توانایى متفرق ساختن، و شمشیرهاى تیز قدرت قطعه قطعه کردن، و سر نیزههاى کارى نیروى نفوذ کردن در آن را نداشته باشند. در این کتاب از ذکر وقایع جزئی پرهیز شده و تنها به کلیات و اخلاق آن حضرت اکتفا شده است. در نقل احادیث هم به گفته خود نویسنده، «به جهت رعایت اختصار، سندهای احادیث را حذف نمودیم. [اما] فرقی میان روایات روایات مسنده و مرسله نهادیم و برای سهولت در کار مراجعان نام کتابها و نویسندگان آنها را ذکر کرده تا اهل تحقیق بتوانند به اصل روایات نقلشده مراجعه نمایند».علامه هم چنان درباره اشاره نکردن به مکروهات در کتاب میگوید: ما در این کتاب به ایراد مکروهات نپرداختیم، زیرا مذهب شیعه بر این پایه نهاده است که هیچ مکروه و مباحى از آن جهت که مکروه و مباح است از آن حضرت سر نزده [مگر آنکه آن عمل مکروه یا مباح به دلیل خاصى از این عنوان بیرون آمده باشد]، و عقل و نقل نیز گواه این مطلباند.
[۹] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۷٫
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً ۖ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».
[۱۰] معانی الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۴۲٫
«حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ اَلدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لاَ تَدَعْ قِیَامَ اَللَّیْلِ فَإِنَّ اَلْمَغْبُونَ مَنْ غُبِنَ قِیَامَ اَللَّیْلِ».
[۱۱] نهج البلاغه، بخشی از حکمت ۵۷؛ ارزش قناعت.
[۱۲] نهج البلاغه، بخشی از حکمت ۸۲؛ سفارش به پنج چیز مهم.
«وَ قَالَ (علیه السلام): أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا: لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ؛ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ؛ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا [خَیْرَ] فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ».
[۱۳] همان.
[۱۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۸۲٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ ۚ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ۚ وَ لَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ ۚ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لَا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا ۚ فَإِنْ کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ ۚ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجَالِکُمْ ۖ فَإِنْ لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ ۚ وَ لَا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا ۚ وَ لَا تَسْأَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ کَبِیرًا إِلَىٰ أَجَلِهِ ۚ ذَٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهَادَهِ وَ أَدْنَىٰ أَلَّا تَرْتَابُوا ۖ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجَارَهً حَاضِرَهً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَکْتُبُوهَا ۗ وَ أَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ ۚ وَ لَا یُضَارَّ کَاتِبٌ وَ لَا شَهِیدٌ ۚ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ ۗ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۖ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ۗ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».
[۱۵] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۸٫
[۱۶] سوره مبارکه شوری، آیه ۳۸٫
«وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ».
[۱۷] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹٫
«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ».
[۱۸] مفاتیح الجنان، نماز استخاره ذات الرّقاع.
[۱۹] نهج البلاغه، بخشی از حکمت ۲۸۹؛ ویژگیهای الگوی شایسته.
«وَ قَالَ (علیه السلام): کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ، وَ کَانَ [یُعَظِّمُهُ] یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ، وَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ وَ نَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ، وَ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً، فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَ صِلُّ وَادٍ، لَا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً، وَ کَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ، وَ کَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ، وَ کَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَ لَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ، وَ کَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْکَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکُوتِ، وَ کَانَ عَلَى مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ، وَ کَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى، [فَخَالَفَهُ] فَیُخَالِفُهُ. فَعَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِیهَا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا، فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیر».
[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف توسّل.
[۲۱] المناقب، جلد ۲، صفحه ۲۰۵٫
«وَ دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَهَ عَلَى فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ فَقَالَتْ لَهَا کَیْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَیْلَتِکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَتْ أَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرَبٍ فُقِدَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ ظُلِمَ اَلْوَصِیُّ وَ [هُتِکَ] وَ اَللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّهً عَلَى غَیْرِ مَا شَرَعَ اَللَّهُ فِی اَلتَّنْزِیلِ وَ سَنَّهَا اَلنَّبِیُّ فِی اَلتَّأْوِیلِ وَ لَکِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِیَّهٌ وَ تِرَاتٌ أُحُدِیَّهٌ کَانَتْ عَلَیْهَا قُلُوبُ اَلنِّفَاقِ مُکْتَمِنَهً لِإِمْکَانِ اَلْوُشَاهِ فَلَمَّا اُسْتُهْدِفَ اَلْأَمْرُ أَرْسَلَتْ عَلَیْنَا شَآبِیبَ اَلْآثَارِ مِنْ مَخِیلَهِ اَلشِّقَاقِ فَیَقْطَعُ وَتَرَ اَلْإِیمَانِ مِنْ قِسِیِّ صُدُورِهَا وَ لَیْسَ عَلَى مَا وَعَدَ اَللَّهُ مِنْ حِفْظِ اَلرِّسَالَهِ وَ کَفَالَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ اَلدُّنْیَا بَعْدَ اِنْتِصَارٍ مِمَّنْ فَتَکَ بِآبَائِهِمْ فِی مَوَاطِنِ اَلْکُرُوبِ وَ مَنَازِلِ اَلشَّهَادَاتِ».
[۲۲] مقتل مقرم، ص ۴۹۱٫/ العیون العبری، ص ۱۹۸.
«ثم إن سکینه (علیه السلام) اعتنقت جسد أبیها، و هی تقول: یا أبتاه، ألبسنی بنو أمیه ثوب الیتم. یا أبتاه إذا أظلم علیّ اللیل من یحمی حمای؟. یا أبتاه إذا عطشت فمن یروی ظمای؟. یا أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه، و إلى أکبادنا الملهوفه، و إلى عمتی المضروبه، و إلى أمی المسحوبه! فاجتمعت عده من الأعراب حتى جرّوها عنه (علیه السلام).
و فی (نفس المهموم) قالت سکینه (علیه السلام): لما قتل الحسین (علیه السلام) اعتنقته، فأغمی علیّ، فسمعته یقول:
شیعتی ما إن شربتم * * * عذب ماء فاذکرونی
أو سمعتم بغریب * * * أو شهید فاندبونی
فأنا السبط الذی * * * من غیر جرم قتلونی
و بجرد الخیل عمدا * * * بعد قتلی سحقونی».
پاسخ دهید