اعوذ بالله من الشیطان رجیم

بسم الله الرحمان الرحیم

دستور دادند به حبشه هجرت کنند. هجرت برای انسان گشایش می‌آورد؛ [همانطور که خداوند متعال می فرماید:] أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فیهاالنسا؛ ۹۷ – ایا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید. هرگاه کسی در یک محیط و فضا در تنگنا قرار گرفت، [باید] حرکت کند [تا] خدا راه را [برایش] باز کند.

هجرت مسلمین به حبشه و بشارت نجاشی

جناب جعفر نیز، از [از جمله کسانی هستند که] از جانب خدا کلاس هجرت را آموزگاری کردند. و این هجرت چه برکاتی در حبشه داشت! [روزی] پادشاه حبشه که عنوانش نجاشی بود، [سربازانش را به] سراغ جناب جعفر و مهاجرینی که همراه ایشان بودند، فرستاد. أَرْسَلَ‏ النَّجَاشِیُ‏ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَصْحَابِهِ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ وَ هُوَ فِی بَیْتٍ لَهُ جَالِسٌ عَلَى التُّرَاب[۱]. وقتی آن ها [بر نجاشی] وارد شدند، دیدند که ایشان، برخلاف زیّ ملوک و پادشاهان، بر روی خاک نشسته و دو تکه لباس خَلِق و کهنه به تن دارد. جناب جعفر می‌گوید: فَأَشْفَقْنَا مِنْهُ حِینَ رَأَیْنَاه؛ از دیدن شاه در این حالت، دلسوزی و رقّتی به ما دستداد. وقتی نجاشی ما را دید و رقت و تغییر حالت ما را یافت، گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَصَرَ مُحَمَّداً وَ أَقَرَّ عَیْنَهُ أَ لَا أُبَشِّرُکُم‏.[۲] [او ابتدا] بر پیروزی رسول خدا صلی الله‌و‌علیه‌و‌آله حمد [و ستایش] کرد و سپس به آن ‌ها بشارت داد و گفت مأمورینی که ما در کشور‌های مختلف داریم،به ما گزارش دادند که در جنگ بدر خداوند، جمعیت قلیل و بدون امکانات را بر جمعیت کثیر با همۀامکانات، پیروز کرد نَصَرَ عَبْدَهُ‏ وَ أَعَزَّ جُنْد. 

 … أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ نَصَرَ نَبِیَّهُ مُحَمَّداً ص وَ أَهْلَکَ عَدُوَّهُ وَ أُسِرَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ الْتَقَوْا بِوَادٍ یُقَالُ لَهُ-

بَدْرٌ کَثِیرِ الْأَرَاکِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ‏حَیْثُ کُنْتُ أَرْعَى لِسَیِّدِی هُنَاکَ[۳].

حدیث بسیار جالب

 [همچنین] در دستورات خدا به پیامبرانش آمده است:أَنَّ مِنْ حَقِّ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ أَنْ یُحْدِثُوا لَهُ تَوَاضُعاً عِنْدَ مَا یُحْدِثُ لَهُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَلَمَّا أَحْدَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِی نِعْمَهً- بِمُحَمَّدٍ ص أَحْدَثْتُ لِلَّهِ هَذَا التَّوَاضُعَ فَلَمَّا بَلَغَ النَّبِیَّ ص قَالَ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ الصَّدَقَهَ تَزِیدُ صَاحِبَهَا کَثْرَهً فَتَصَدَّقُوا یَرْحَمْکُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ التَّوَاضُعَ  یَزِیدُ صَاحِبَهُ رِفْعَهً فَتَوَاضَعُوا یَرْفَعْکُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ الْعَفْوَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ عِزّاً فَاعْفُوا یُعِزَّکُمُ اللَّهُ.[۴]

حدیث بسیار جالبی است. نجاشی بسیار موفق بوده است. مَثََل نجاشی مَثل مؤمن آل فرعون بود که ایمان باطنی داشت. [او] پیروزی پیغمبر را نعمتی برای بشریت تلقی کرد و گفت که سیرۀ انبیا این است که هروقت نعمتی به آن‌ها داده شود باید تواضع کنند. و این تواضع و خاکنشینی و پوشیدن لباس‌های ساده، به این جهت است.

سه کلید باب رحمت

وقتی این خبر را به پیغمبر [اکرم(ص)] دادند، ایشان سه جمله فرمودند که هر کدام از آن جمله ها، یک کلید باب رحمت است. اولین [کلید] صدقه است که برای انسان کثرت می‌آورد و قلیلِ انسان را کثیر می‌کند. اذا املغتم و تاجروا الله بِالصدقه[۵]؛ وقتی تنگنای اقتصادی برای شما پیش آمد، فرموده اند که: (برخلاف تفکر مادی)، «صدقه بدهید و با خدا به [واسطه ی] صدقه تجارت کنید، خدای متعال [برای شما] گشایش حاصل می کند.» [در] اینجا پیغمبر خدا تصریح فرموده [اند که] صدقه از نظر کثرت،[مال] صاحبش را افزایش می‌دهد.

جملۀ دوم [پیغمبر خدا که کلید باب رحمت است] این بود: إِنَّ التَّوَاضُعَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ‏ رِفْعَهً فَتَوَاضَعُوا یَرْفَعْکُمُ اللَّه‏.الکافی (ط – الإسلامیه)  ج‏۲ ص۱۲۱  باب التواضع. سیرۀ تربیتی اسلام این است که در هر موفقیتی بِدهی جدیدی برای انسان پیش می‌آید و بدهی برای انسان تکبر نمی‌آورد؛ [بلکه] انسان را پایین می‌آورد؛سیرۀ تربیتی اسلام این است که در هر موفقیتی بِدهی جدیدی برای انسان پیش می‌آید و بدهی برای انسان تکبر نمی‌آورد؛ [بلکه] انسان را پایین می‌آورد؛ لذا [خداوند متعال در قرآن کریم] می فرماید:

  1. اذا جاء نصر الله والفتح منتظر باش که وقتى نصرت و فتح از ناحیه خدا برسد
  2. و رأیتَ النّاس یدخلون فی دین الله افواجا و ببینى که مردم گروه گروه به دین اسلام در مى‏آیند
  3. فَسَّبِح بِحمد ربّک و استغفره اِّنَه کان توّاباًپس (به شکرانه آن) پروردگارت را حمد و تسبیح گوى و از او طلب آمرزش کن که او بسیار توبه پذیر است؛ سوره النصر

وقتی پیروز شدید، جشن و پایکوبی به راه نیندازید و بدمستی نکنید. این زمان، وقت استغفار است. استغفار در هنگام [به دست آورون]  نعمت است که [این] دلیل بر تواضع و خود را در پیشگاه خدا بدهکار و ضعیف و ذلیل دیدن است.

سومین کلید عفو است. [حضرت فرمودند:] إِنَّ التَّوَاضُعَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ‏ رِفْعَهً فَتَوَاضَعُوا یَرْفَعْکُمُ اللَّه‏ [۶]؛ خدا تضمین کرده است، نگران نباشید. اگر کسی یک به شما جسارت و اهانتی کرد از او بگذرید. وقتی انسان پاسخ [این جسارات را] می‌دهد، [به گمان خود] انتقام می‌گیرد تا ذلیل نشود؛ [اما] خداوند متعال می فرماید: شما عفو داشته باشید، تا ما عزیزتان کنیم. بدون اینکه شما دردسری را متحمل شوید خدا خودش عزت را بر عهده گرفته است. بنده‌ای که اهل عفو است خدا او را عزیز می‌کند.

 نشانه های تواضع

در جلسۀ گذشته، حدیثی درباره ی تواضع و حقیقت و مرز‌های آن گفتیم، «۱۰:۰۰» امروز نیز حدیثی در این باره می خوانیم. قالالصادق(علیهسلام): التَّوَاضُعُأَنْتَرْضَىمِنَالْمَجْلِسِبِدُونِشَرَفِکَوَأَنْتُسَلِّمَعَلَى مَنْ لَاقَیْتَ وَ أَنْ تَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقّاً وَ رَأْسُ الْخَیْرِ التَّوَاضُعُ.[۷] فرمود تواضع عبارت است از رعایت این موارد؛ [یعنی] اگر می خواهید بدانید کسی متواضع است یا نه، [به اصطلاح] به خم و راست شدنش نگاه نکنید؛ [بلکه باید] ببینید این‌ موارد را رعایت می‌کند یا نه.

۱٫نشستن در مکانی دون شأنش

یک مورد این [است] که وقتی شخص وارد مجلسی می شود؛ در مکانی که رسم نیست امثال او در آنجا بنشینند [و در شأن او نیست]، جلوس کند . این مساله برای شما روحانیون زیاد اتفاق می افتد و معمولاً امثال شما را در صدر مجلس می نشانند؛ اما [بهتر است که] شما این کار را نکنید و در آنجایی که دون شأن شماست [و در کنار] کسانی که پایین تر از شما هستند، بنشینید. [گاهی وقتی] یک روحانی مشهور و برجسته می‌شود، و در مجلسی حضور پیدا میکند، انتظار دارد که در آن مجلس برایش جا باز ‌کنند! [این] کار ناپسندی است. [باید] هرجا خالی بود همان جا نشست.

 دندان توقع را باید کند!

پسر مرحوم آیت الله بهجت قدس سرّه  ، علی آقا،‌ نقل می‌کند که، مجلسی برای یکی از مراجع فوت شده اعلام شد، آقا هم، تازه رساله داده بودند. به آقا عرض کردیم که [چنین] مجلسی برگزار شده است. [ایشان] به من فرمودند که در مجلس شرکت کن؛ [به این شرط که] اگر به ‌عنوان نماینده ی من می‌روی، [نباید] در آنجا منتظر باشی تا جایی برایت تأیین کنند؛ اما اگر به‌عنوان حجت الاسلام کذا و کذا [می روی] من کاری ندارم [که چه می کنی].

 این حالت که انسان [به قول معروف] دندان توقع را، در احترام دیگران نسبت به خودش، بکشد و منتظر نباشد تا کسی تحویلش بگیرد [بسیار پسندیده است]. این توقعات در دنیا ذلّت و نفرت می‌آورد. [وقتی] انسان خودش را بزرگ بشمارد، دیگران احساس تنگنا و فشار می‌کنند؛ اما اگر انسان خودش را به حساب نیاورد، خدا او را به حساب می‌آورد. فطرت مردم این است که در برابر ادب و تواضع، خضوع می‌کنند. ولی در برابر توقع، و لو توقع به جا هم باشد، خیلی تحمل نمی‌کنند. این نکته که انسان وقتی به مجالس می‌رود، برای خود شأنی نبیند و هرجا که اوساط انسان ها، و مردم کوچه و بازار هستند، بنشیند و به اطراف نگاه نکند، رمزی است برای خودسازی. انسان [هر درجه و مقامی که دارد، باید] مثل همۀ مردم زندگی کند. چرا خودش را تافتۀ جدا بافته بداند؟!

همراه مردم باشید

قرآن کریم در رابطه با حج می فرماید: أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسالبقره؛۱۹۹- آن گاه از مشعر که مشرکین کوچ مى‏کنند شما هم کوچ کنید.  ببینید از هرجایی که مردم سرازیر می‌شوند شما نیز از همانجا بروید [و برای] خود راه جدای و مشخصی [قرار ندهید]؛ [بلکه] همراه  مردم شوید. این مسئله در تربیت نفس و اضلال نفس اماره خیلی دخیل هست. در این موقعیت هاست که انسان ها خیلی مورد آزمایش است؛ [و الّا] در مواقعی تنهایی که تواضع و تکبر خیلی خودش را نشان نمی‌دهد؛ ولی در مجالس و در انظار [تواضع] ظاهر می‌شود، در این جاست که انسان می‌خواهد خودش را برجسته کند، تا همه او را ببینند. «۱۵:۰۰» این خلاف خودسازی، اخلاق و ریاضت نفس است. [انسان] باید [بکوشد تا] نفس را ادب کرد.

نفسانیّت، مانع تواضع است

از احوالات مرحوم آقا میرزا جواد ملکی تبریزی سلام الله علیه شنیدید اما تکرارش هم بد نیست. ایشان به استادشان مرحوم ملا حسین قلی همدانی صلوات الله علیه عرض کرده بودند که شما دستورالعمل‌هایی که می‌دهید من همه‌ را انجام داده‌ام؛ اما دری به رویم باز نشده و رشدی در خود نمی بینم. مرحوم ملا حسینقلی به او فرموده بودند که وقتی وارد مجلس می‌شوی، تا [زمانی که] چشمت به این است که چه جایی برایت تعیین می کنند، به هیچ جا نمی‌رسی و معلوم می‌شود که هنوز نفسانیّت وجود دارد. نفسانیّت [به قول معروف] پدر آدم را در می‌آورد! [اگر] انسان نفسانیّت داشته باشد، مرجع تقلید هم که ‌بشود ، با مرجع دیگر رقابت می‌کند. [اگر] انسان نفسانیّت داشته باشد، مرجع تقلید هم که ‌بشود ، با مرجع دیگر رقابت می‌کند. [همواره ذهنش با مسائلی چون] بیت من، رسالۀ من، مقلد من، [اینکه] چرا اسم من را ننوشتند، اسم من را قبلاً منبری‌ها [به زبان]نیاوردند و… [در گیر است.] این دعوا‌ها برای صاحبان نفوس خبیثه است. نفوس ملکوتی این حرف ‌ها را جدی نمی‌گیرند، هرجا شد می‌نشینند، هرچه خدا روزی آنها کرد می‌خورند و برای دنیا اعتبار چندانی قائل نیستند که بخواهند با این حرف‌ها برای خودشان کسب مقام کنند. دنیا پست است، کسی که به دنیا آلوده شود و به جاه و شهرتش، علاقه نشان دهد، خود او نیز مانند دنیا پست است؛ بنابراین، این نکته برای تربیت خود، بسیار حائز اهمیت است.

 

۲٫سبقت در سلام کردن

أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ لَاقَیْتَ  [دومین ویژگی افراد متواضع] سبقت در سلام [کردن است]. از نظر تقرب به خدا سبقت در سلام حسنه است. مجموع القای سلام و پاسخ آن صد حسنه دارد. نود ‌و نه حسنه‌ آن برای کسی است که سلام می کند و یک حسنه‌ آن برای کسی است که واجبش را انجام می‌ دهد؛ [زیرا جواب] سلام واجب است و کسی [که آن را] ترک کند، و لو در حال نماز، گناه کرده است. جواب سلام با اینکه واجب است، صوابش از خود سلام که مستحب مؤکّد است، کمتر است. [از ویژگی های اخلاقی پسندیده این است که] به برادر و خواهر کوچکتر از خودتان، به کارگر خودتان، به جاروکش محیط خانه [و همه انسان هایی که رتبه ی پایین تری از شما دارند] سلام کنید. به همه سلام کنید مگر به بانوان جوان نامحرم، در صورتی که می‌دانید وسوسه می‌شوید. اگر وسوسه‌ای نیست،  سبقت بر سلام در اینجا نیز مطلوب است. این [کار] هم تقرب الی الله است و هم خودسازی است. وقتی انسان بر سلام کردن سبقت می گیرد، به این معنی است که او را برای اکرام واجلال مناسب می‌داند و خودش را پایین تر از او قرار می‌ دهد.

 

 ۳٫ پرهیز از مراء و جدال

سومین نشانه یا شرط تواضع این است که،أَنْ‏ تَتْرُکَ‏ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقّا بحث و جدال [را ترک کند]. گاهی در بحث و جدال صدا بلند می‌شود و حمله و دفاع اوج می‌گیرد [که این کار پسندیده نیست و] لزومی هم به این کار نیست.  انسان مطلب را می‌گوید؛ یا [مشکل] این است که [طلب] تفهیم نشده [است، که در این صورت می توان] بیان را عوض کرد؛ یا اینکه مسئله روشن است و طرف [مقابل] زیر بار نمی ‌رود! که در این صورت زور ‌زدن برای چیست؟! آیا باید نظر خود را تحمیل کنیم و بگوییم تو مجبوری که من هرچه گفتم بپذیری؟ این [کار] درست نیست. مراء [و جدال] در مسائل خانوادگی نیز [کار ناپسندی است]. با همسر و «۲۰:۰۰» با مجموعه ی خانواده نباید مراء کرد، هر چند که حق با شما باشد. [ممکن است این گونه باشد که] شما حق دارید اما طرف مقابل آمادگی ندارد [حق را] از شما بپذیرد. [در واقع] او با حق مخالف نیست بلکه با شما مخالف  است.

[اگر] حرف شما را شخص دیگری بگوید ممکن است به راحتی قبول کند، ولی با شما مشکل دارد و نمی‌خواهد [از شما] بپذیرد. در این صورت نباید فکر کنید که باید حق را به او بقبولانید! [چرا که] او نمی‌خواهد شما را تحمل کند. وقتی او به هر دلیلی ظرفیت تحمل شما را ندارد، پافشاری نکنید. [در این صورت] هم شما بی مورد انرژی مصرف نمی‌کنید و هم طرف مقابل را به گناه نمی‌کشانید. چقدر خوب است که انسان [در مشکلات و در گیری ها به] راحتی خودش را کنار بکشد. اگر انسان نفس امّاره ریشه نداشته باشد، گذشت می کند؛ اما وقتی نفس امّاره ریشه دارد، نمی‌تواند.

حکم به بی دینی افراد نکنید

[حرف هایی از قبیل:] «فلانی حرف من را رد می‌کند! تو کی هستی؟ چرا باید حرف تو را قبول کند؟ [این حرف ها در خلال] بسیاری از منازعات که در موضع حق نیست و در مورد اشخاص است [وجود دارد]. اگر کسی مخالف با حق است، [به این معنا نیست که] دین ندارد و اگر حرف ما را نپذیرفت، [نباید] حکم بدهیم که مسلمان نیست! [برای مثال، شخصی] از من کار هایی دیده که او را آزرده است و می بیند که من کار‌های پستی می‌کنم و آدم خوبی نیستم، [در این صورت] من اگر [به قول معروف] تسبیح آب ‌بکشم و بخواهم او را نصیحت کنم، روشن است [که] این عکس العمل در برابر حق نیست؛ [بلکه] در برابر نا‌به سامانی ‌هایی است که در مورد من فکر می‌کند یا واقعاً نقطه‌ ضعف‌ هایی در من سراغ دارد که [از آنها ناراحت است؛] بنابراین در القای حقیقت سعۀ صدر داشته باشید.

هرکس با شما مقابله کرد فکر نکنید با دین مقابله کرده [است].  بسیاری از روحانیون [این گونه اند که اگر] کسی با آن‌ ها گرم نگیرد، گمان می‌کنند [که] بی دین است و با روحانی مشکل دارد. [در حالی که همیشه دلیلش این نیست و گاهی] این گونه است که برخی افراد حاضرند جانشان را برای اولیای الهی و علمای صالح فدا کنند؛ اما هر روحانی و معمّمی را به دلیل چیز‌های زیادی که از آنها دیده اند، دوست ندارند حرف هر معمّمی را بپذیرند یا [به او] احترام بگذارند. [بله این که چنین شخصی یک حکم را به همه تعمیم می دهد] نقص او ست؛ ولی برای یک روحانی [شخصیت و به اصطلاح] کلاس این است که چشم پوشی کنم.

و رأس الخیر التواضع

[حضرت در] پایان حدیث می فرمایند: و رأس الخیر التواضع.تواضع نسبت به سایر امور خیر به منزله ی رأس است. [تواضع] رکن است؛ اما رکن رأسی است.  در حدیثی که هفته ی گذشته خواندیم نیز گفتیم که تواضع، کلید همه ی خیرات است که از آن خضوع و خشوع رویش دارد.

اسوه ی صبر و بردباری

«صلّ الله علیک یا زینب بنت علی». امشب شب میلاد با سعادت اخت الامام و الشهدا و بنت الامام و بنت الشهید و بنت العصمت الکبری و بنت الشهیده فاطمه الزهرا و ام الشهیدین و عمه الشهدا و اسوۀ صبر و عالمۀ غیر معلّمه و فهمه ی غیر مفهّمه، حضرت زینب کبری سلام الله‌علیها است. [این شب عزیز را] به امام زمانمان و به شما فرزندان صالح عاشورا و سنگرنشینان انقلاب و نیرو‌های جوان آماده برای مقابله با یزیدیان زمانه تبریک تهنیت عرض می‌کنیم.«۲۵:۰۰»

حضرت زینب سلام الله‌علیها دارای نفس مطمئنه بودند. و می توان حضرت را مصداق آیات زیر دانست:

  1. یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهالفجر؛ ۲۷_تو اى جان با ایمان!
  2. ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهًالفجر؛۲۸ _خشنود و پسندیده به سوى پروردگارت باز گرد.

این مقامی که ایشان داشتند مقام اکتسابی نبود. گرچه در کار‌هایی که برای یک بنده فرض [و واجب] است، حضرت زینب سلام الله‌علیها در اوج بودند. ایشان در قلۀ جهاد استقرار دارند و در اوج جهاد گران عالم هستند. در ابعاد مختلف، ایشان مجاهدۀ فی سبیل الله، صابره بودند؛ فنای در ولایت حضرت ابی عبد الله الحسین علیه‌السلام و فنای فی الله داشتند؛ اما این مجاهدت ‌ها و مقاومت ‌ها، تجلیّات ذات حضرت زینب سلام الله‌علیها بود. بعضی‌ها [از آنجایی که] ذاتشان به این مقام نرسیده با اعمال خودشان را بالا می‌برند؛ اما بعضی‌ها چون در اوج هستند، هیچ عمل خوبی نیست مگر اینکه از وجود آن‌ها می‌جوشد. حضرات انبیا و ائمه علیهم السلام، با عمل ارتقای مقام پیدا نکردند؛ [بلکه] آن‌ها اعمال را ارتقا دادند.

 حضرت سید الشهدا علیه‌السلام قبل از کربلا نیز، امام و مقرب بودند و در اعلا درجه ی کمال وجود داشتند. در بدو تولد، جبرئیل در خدمت ایشان قرار می‌گیرد. این‌ درجات اکتسابی نبود. این که سید ملائکه به خدمت بیاید و افتخار کند که خادم امام حسین علیه‌السلام باشد و گهواره‌اش را بجنباند این چه مقامی است [که بتواند اکتسابی باشد؟!]؛ بنابراین امام حسین علیه‌السلام مقامش مقام اللهی و موهبتی است. ذلک فضل الله یؤتیه مَن یشاءالمائده ؛۵۴_این خود فضل خداست به هرکه می خواهد می دهد. اما [اینکه] حضرت سید الشهدا علیه‌السلام جهاد کردند و شهید شدند، [به این معنا نیست که] شهادت امام حسین علیه‌السلام را بالا ببرد؛ [بلکه] ایشان شهادت را بالا بردند و جهاد را برجسته نمودند.

حضرت زینب سلام الله‌علیها نیز همین گونه است. عشق الهی تمام وجود ایشان را گرفته بود؛ لذا به هر مشکلی در راه خدا تن داد و هیچ جا درمانده نشد. سرود «ما رأیت اِّلا جمیلاً»[۸] را حضرت در اوج فشار و بعد از آن همه داغ که در رأس آن داغ امام حسین علیه‌السلام بود، فرمود. [اگر] یکی از این داغ ‌ها بر انسان عادی وارد می‌شد سر از جنون در می‌آورد و از شدت مصیبت جان می داد؛ اما چه ظرفیتی داشت حضرت زینب سلام الله‌علیها [که] همه ی این‌ مصیبت ها را تحمل کرد. اسارت نیز کمتر از این‌ها نبود؛ بلکه بسیار بالاتر از آن بود. تحمل اسارت بچه‌های کوچک و بانوانی که امانت بودند و در معرض انواع خطرات بودند، همه را حضرت بر عهده گرفت [و با این حال فرمود:] ما رأیت اِّلا جمیلاًشاهد این نفس مطمئنه هست نماز‌شب ایشان در شب یازدهم است. انسان در این شرایط دچار حواسپرتی می شود و سر به کوه و بیابان می گذارد؛ ولی حضرت نماز شبش ترک نشد. این نفس مطمئنه است.

 

 چند سفارش درباره ی نوروز

نکته‌ای هم راجع به ایام نوروز خدمت شما تذکراً عرض می‌کنم. به هر حال شما‌ طلبه هستید و ان شاءالله بوی امام زمان می‌دهید. دید‌وبازدید‌ها، صلۀ ارحام، زیارت اخوان، کارهای بسیار خوبی در ایام نوروز انجام می‌شود. اقوامی که [روابطشان] با یکدیگر سرد شده بود در نوروز صلۀ رحم می‌کنند. دل‌ها باز می‌شود، و قلب ها زلال می‌ گردد. مقابله ی با این [اعمال]، کار درستی نیست؛ ولی جهت‌دادن به آن ها [خوب است]. باید سنت‌های مردم را جهت اسلامی و دینی داد. هدیه دادن خوب است، دید‌ و بازدید و«۳۰:۰۰»  صلۀ رحم پسندیده است، نشاط و امید‌دادن به مردم، شاد کردن مؤمن جزء عناوین اخلاقی و شرعی ما است که در ایام نوروز خود به‌خود پیش می‌آید؛ اما از آن طرف برخی افراد بی توجه، در این دید ‌و بازدید ‌ها گرفتار تکلّف و تجمّل می‌شوند و اسراف و تبذیر می کنند [که این رفتارها ناپسند است].

باید حواسمان باشد که انگشت نما نشویم. نباید به خاطر طلبه بودن، گمان کنیم پیغمبریم و ما باید جلوس کنیم [تا دیگران] به دیدار ما بیایند؛ [بلکه باید بدانیم که مانند سایر افراد] یک انسان معمولی هستیم و هر جا که برای سر زدن به فامیل‌ و بزرگتر‌ها می‌رویم قربهاً اّلی الله [باشد]. صلۀ رحم شش برکت دارد و جزء در‌های رحمت الهی است؛ [ازآن] غفلت نکنید. [در روایات آمده است که:] مَن زار المؤمناً کمن زار الله؛ زیارت مؤمن [مانند زیارت خداست. در مقابل نیز داریم:] مَن شکی الی المؤمن فقد شکی الی الله[۹].

 درست امر به معروف کنید!

نکته‌ی دیگر [که باید در ایام نوروز رعایت کنید، این است که] مراقب باشید  هرجا که می‌روید یک گناه کم شود. [ان شاءالله] خدای متعال کاهش گناه را در قدم شما قرار دهد. [به این منظور شما] باید روانشناس و جامعه‌شناس باشید و به گونه ای امر به معروف نکنید که موجب گناهان بیشتر شود. بعضی‌ افراد در امر به معروف، نه ‌تنها معروف را محقق نمی‌کنند، بلکه منکر‌های دیگری را نیز تولید می‌کنند! چون در آن، نه قصد قرب وجود دارد، نه آگاهی به وظیفۀ شرعی‌. فقهای ما درباره ی شرایط امر به معروف و نهی از منکر گفته‌اند که اول باید علم به معروف و منکر وجود داشته باشد. گاهی برخی‌ افراد، کار‌ی را انجام می‌دهند که [در واقع منکر نیست و درباره ی آن] فتوای جواز، فی الجمله وجود دارد؛ هر چند فتوایی شاز باشد که فقط یک فقیه قائل به آن باشد. در این موارد ما نمی توانیم به ‌عنوان یک منکر رایج با آن برخورد کنیم.

شروط دیگر [امر به معروف و نهی از منکر، وجود] احتمال اثر و نداشتن مفسده است. این سه شاخص را همه ی فقها قبول دارند. قرآن کریم نیز [در این باره] می فرماید: ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنالنحل ؛۱۲۵_ با فرزانگى و پند دادن نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با مخالفان به طریقى که نیکوتر است مجادله کن. اگر انسان درست برخورد کند، مخاطب را بشناسد، تاکتیک داشته باشد و سلاح مناسب را در برابر حملۀ شیطان در اختیار داشته باشد، پیروز از میدان بیرون می آید و خدایی نکرده گناهان بیشتری را دامن نمی زند. در این جهت نباید [به اصطلاح] خشک و مقدس مآبانه رفتار کرد. این رفتار ها در هیچ مکانی شایسته نیست. باید همانند سایر مردم جلوه کنید. باید بدانید که چطور با [مخاطب خود با توجه به شرایط سنی او] صحبت کنید.

 

حسنین علیه‌السلام اسوه امر به معروف و نهی از منکر

داستان برخورد امام حسنعلیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام با پیرمرد، و امر به معروف او [شاهد خوبی بر این مطلب است]. ایشان وقتی که دیدند پیرمرد اشتباه وضو می‌گیرد، نفرمودند که سّن تو به اینجا رسیده هنوز وضو یاد نگرفتی! بیا تا من به تو یاد بدهم! بلکه فرمودند: «عمو ما می‌خواهیم وضو بگیریم، اگر ممکن است شما قضاوت کنید وضوی کدام یک از ما صحیح است.» این دو بزرگوار در پیش روی پیرمرد هر دو مثل هم وضو گرفتند. پیرمرد متوجه شد و گفت: «پدر و مادرم به قربان شما، هر دوی شما درست وضو گرفتید، وضوی من غلط بود.» انسان می‌تواند از این بزرگواران الگو بگیرد و این گونه برخورد کند. آن‌ها امام معصوم بودند و تا این حد تواضع داشتند و حقایق را این گونه، به صورت سمعی و بصری نمایش می دادند تا راه را برای ما نشان کنند. اکرام مؤمن، ولو مؤمنی که نواقص دارد، بسیار مهم است.

نکته ی سوم این [است] که تعطیلات تضییع عمر نباشد. تعطیلات لذت غیر محَرّم است. در اسلام هم تأکید شده است که سافروا أن تَصِح[۱۰]. مسافرت  موجب صحت و سلامتی است؛ اما [باید] برای آن یک برنامۀ مطالعاتی [از کتب مختلف در زمینه های] روایی، تاریخی، کلامی و همه ی مسائلی که جامعه به آن مبتلا است، داشته باشید [و باید] ببینید در محیط ‌هایی که می‌روید چه مسائلی بیشتر مبتلا ‌به است؛ یا برای خودسازی خود [بهتر است] چه کتابی را در این تعطیلات مطالعه کنید و حتماً یک زمانی را هر چند اندک، به مطالعه اختصاص دهید یا اینکه مروری بر آموخته های خود داشته باشید تا جبران ما فات باشد.

 کسانی که وضعیت [درسی آنها] خوب است نیز فی الجمله منقطع نباشند. [البته نباید این گونه باشد که دائماً در حال مطالعه باشید!] و خانواده را که مدت‌ها منتظر شما بودند، [با این کار] ناراحت کنید.  بلکه برنامه ریزی شما به گونه ای باشد که نه شما مزاحم دیگران نشوید و نه آنها مزاحم شما شوند. فی الجمله اغتنموا الفرص فَاِّنَها تَمُرُ مَّرَ السحاب فرصت‌ها زود از دست می‌رود.   

 

[۱] . الکافی (ط – الإسلامیه)  ج‏۲  ص ۱۲۱  باب التواضع

[۲] .همان

[۳]. همان

[۴] . الکافی (ط – الإسلامیه)  ج‏۲  ص ۱۲۱   باب التواضع

[۵]. شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید   ج‏۱۸ ص  ۱۰۱  کلامه ع فی الاغترار بالنفس و فضل الصدقه و مشاهده الناس أعمالهم ….

[۶] . الکافی (ط – الإسلامیه)  ج‏۲  ص۱۲۱   باب التواضع

[۷] . بحار الأنوار (ط – بیروت)  ج‏۷۲ ص ۱۲۳  باب ۵۱ التواضع

[۸] . بحار الأنوار (ط – بیروت)  ج‏۴۵ ص  ۱۱۶   باب ۳۹ الوقائع المتأخره عن قتله صلوات الله علیه إلى رجوع أهل البیت ع إلى المدینه و ما ظهر من إعجازه صلوات الله علیه فی تلک الأحوال

[۹] . سفینه البحار ج‏۴  ص۴۸۱  ذم الشکایه من الله تعالى

[۱۰] . کافی (ط – دار الحدیث)   ج‏۹ ص ۳۶۹  ۱ – باب فضل الجهاد